هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
سلام
این شاید اولین و آخرین پست من توی این تاپیک باشه فقط خواستم یه داستانی در وَکنم
.............................................................
همانا من جسارت کرده و به محفل شما پای نهاده ام . اگر خطائی از من سر زد مرا حلال نمائید.

واما اخباری جدید از جبهه ی آسلامیون:


همه جا امن و امان بود و تیپ 5 لشکر زرهی ارتش آسلامیون در خط مقدم جبهه ها با آرامش و خوشحالی در حال فوتبال بازی کردن بودند . مرلین کبیر هم که برای نظارت بر تیپ به منطقه آمده بودبه عنوان داور بر بازی نظارت می کرد که نا گهان یکی از کماندو های جاسمی با عجله وارد زمین شد تا خبر مهمی را به عرض مرلین کبیر برساند ...
....شترق....
این صدای برخورد توپ فوتبال تیپ 5 لشگر آسلامیون بود که به سر همان جاسمی برخورد کرد. بعد از 3 ساعت جاسمی همزمان با اتمام نصیحت های مرلین کبیر مبنی بر خودداری از شوت کج کردن که همانا مانند راه کج رفتن است ، به هوش آمد . وقتی او مرلین کبیر را دید با عجله گفت : مرلین کبیر ... ای شفتالو ... ای پامادور ... ای گوجه فرنگی ... هلو ... از آنسوی مرزها برایت خبر آورده ام . تیپ 2 کماندوهای جاسم در عملیاتی مخفی به پایگاه های دشمن فرضی نفوز کرده بودند که خود را در محاسره ی نیروهای دشمن دیدند . من فرار کردم تا به شما خبر بده م...
.....شترق ....
این صدای برخورد تیر تک تیر انداز دشمن بود که به سر جاسمی فداکار برخورد کرد و او نقش زمین شد (مراسم تشییع جنازه اش در همین جا برگزار خواهد شد)
دشمن از هر سو به تیپ 5 لشگر آسلامیون حجوم آوردند . آسلامیون که فاقد هر گونه سلاح گرم و سردی بودند به طرف چادر ها گریختند تا اسلحه خود را بردارند و با تمام قوا به دشمن حمله کنند. مرلین کبیر که این صحنه را دید زود دست به کار شد و با موبایلش که در پاچه ی شلوارش جاسازی شده بود به فرمانده ی گردان هوانیروز تیلیف زد و دستور حمله ی هوایی به منطقه را داد و بعد در اقدامی تماشائی موبایش را به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت : ......بعداً......
.....شترق .....
این صدای برخورد موبایل مرلین کبیر با سر فرمانده ی نیرو های دشمن بود . سربازان دشمن با دیدن منظره ی سقوط فرمانده شان به گمان اینکه در کمین نیروهای آسلامیون گرفتار شده اند پا به فرار گذاشتند . آسلامون نیز با دیدن این صحنه فریاد سر دادند : .... ایول ... ایول ... داش مرلینو ایول....
چند ساعت بعد هم خبر رسید گردان هوانیروز در تعقیبی جانانه همهی افراد دشمن را نابود و گردان 2 کماندوهای جاسم را که در پادگان دشمن اسیر شده بودند نجات دادند .
واین بود یکی دیگر از پیروزی های ارتش جانبرکف آسلامیون شکل گرفت .
...............................
این پیروزی در یک نگاه :
این پیروزی نشان می داد با اینکه نیرو های آسلامیون اندک و در شرایط نا آماده بودند ، اما با رهبری مرلین کبیر بر دشمن پیروز گردیدند .
همچنین تلفات دو جبهه به این شرح است :
نیروهای آسلام :

کشته و زخمی : 1 نفر ( همان جاسمی خدا بیامرز)
اسیر : 39 نفر ( که همگی آزاد شدند )
تانک و نفر بر : 0 دستگاه
هواپیما و هلیکوپتر : 0 فروند

نیروهای دشمن :
کشته و زخمی : بیش از 450 نفر کشته و بیش از 1000 نفر زخمی
اسیر : بیش از 300 نفر
تانک و نفربر : 15 دستگاه
هواپیما و هلیکوپتر : 5 فروند
................................
فعلا........
یا علی


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
نام : لونا لاوگود!
لقب آسلامی: خواهر گلاب!
اثر انگشت شصت پای چپ: @@@@@@@@@@ ( انگشت شست كدوم يكي مي شه؟! )
در اینجا چیزی ننویسید: ****



1-آسلام چيست؟
الف)آفتابه است
ب)مريلين است
ج) به تو چه؟
د) زبان من از توصيف آسلام عاجز است!!! &&&

2- آفتابه پس از انجام کار من بايد در کدامين سمت باشد؟
آلف)چپ
ب)راست
ج)هر طرف که آفتابه باشد من طرفي کارم را ميکنم که گرفتن آفتابه با دست حلال باشد
د)آه سوال اساسي اين است من در کدام سمت آفتابه بايد قرار بگيرم @@@

3-جاسم بهتر است يا کور ممد؟
آلف)جاسم
ب)کور ممد
ج)گراپ
د)نميد ###

4)اگر ريش مريلين بريزد وظيفه ما چيست؟
الف)آن را جمع کنيم
ب)آن را تبرک کنيم
ج)آن را به ريش خود بچسبانيم $$$
د)آن را آتش بزنيم تا مريلين ظاهر گردد

5)ديويد سيمن چند جاسم است؟
الف)30 تا
ب)29 تا
ج)31 تا
د)هر چه آسلام بگويد %%%
ه) پس چند تا؟

6)بز بهتر است يا گوسفند؟
آلف)خر
ب)الاغ
ج)گزينه آلف و ب
د)هيچ کدام ^^^

7)آينده آسلام را چگونه مي بينيد؟
آلف)روشن
ب)خاموش @#@
ج)پرژکتور
د)لامپ 100

8)چند بار تا به حال به قزوين رفته ايد؟
آلف) 1 بار
ب) نميدانم شمارش از دستم در رفته
ج) هرگز
د) من در منکرات کنار مريلين خانه دارم! #$#

9)آفتابه بهتر است يا شلنگ؟
آلف)آفتابه صورتي
ب)آفتابه قرمز
ج)آفتابه گلبهي
د)آفتابه مريلين! %^%
(مريلين به داد هر کس برسد که بگويد پس شلنگش کو؟)

10)مرلين کجاست؟
آلف)در حمام
ب)در دابليو سي
ج)هر جا که ريشش باشد *&*
د)هر جا که مريلين باشد ريشش هم هست



تفاسير العلامات! :

**** : آمضاي اصل اصيل آيت المرلين!
&&& : هر چه آسلام بوگويد همان است!
@@@ : نكته ي آنحرافي اين تست آن است كه در آسلام آه كشيدن حرام است و حكم سنگسار دارد في النتيجه منتوج مي شويم كه ( = نتيجه مي گيريم كه ) اين تست در آبتدا معادل با اين تست مرسوم بوده است : كدام گزينه غلط است؟!
### : در باب اين روايت كه مقايسه ي دو مذكر با هم غلط است ما نميد را كه يائ تانيث دارد آنتخاب نميديم! كه ايهام دارد به : 1- خواهر گرانقدر نميد - 2- نميدوانم ( = نميدانم! )
$$$ : ريش مرلين اگر دست بر قضا بريزد حتما تقديري در كار بوده و اين كه ما آن ريش را ببينيم تقديرش مقدور ( = مسلم ) مي شود في النتيجه علي الهذا ما بايد اين ريش را كه تقدير مرلين پشت آن پنهان است برداشته و به عنوان تبرك بر ريش خود بنماييم بلكه مرحمت و موهبتي نصيبمان گردد!
%%% : بر همگان واضح و مبرهن است كه هر چه آسلام بوگويد همان است!
^^^ : گاو هم از نظر جثه و هم از نظر آسلام مناسب تر است!
@#@ : اين سوال نيز همان معني مرسوم : كدام گزينه صحيح نيست را دارد!
#$# : پاسخ تست در اين گزينه نهفته است زيرا ما هر هفته با خواهران منكراتي به قزوين مي رويم! تا شايد به راه راست هدايت گرديم!
%^% : معلوم العلوم است كه هر چه منصوب به مرلين كبير باشد بهتر و برتر و اكمل تر است!
*&* : اين گزينه به زبان بي زباني به ما مي گويد به شما چه؟! ... زيرا كه دخالت در كار مرلين جايز نيست!
همانا تاييد مي باشي اي آسلاميوس دانا باشد که برقرار باشي و ريش مرلين ياريت نمايد


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۴ ۳:۰۳:۳۰



Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
بازگشت آژدها!
گروه ضربت آسلامی موسوم به آژدها!متشکل از ده تیپ جاسم... ده تیپ ممد ...ده تیپ جاسم/ممد...ده تیپ ممد/ جاسم
پارازیت بازرگانی:گراپ گراپ جاسم...ممد جان! به گوشم
آره داشتم میگفتم ...سه تیپ پیر ممد...چهارتیپ کور ممد...پنج تیپ کل ممد...شش تیپ نمیدونم چی چی مدد و خلاصه سه چخرتا میشه دوازده تا تیپ ممد پس چندتا تیپ جاسم...چرا پنج تا...پس چندتا؟همگی در تعطیلات مابعد از ماموریت در سواحل هاوائی قزوین بسر میبردند و خلاصه باده ها بود که در آفتابه نیوش میکردند و ریشها بود که میتراشیدند ... پشمها...البته پشمهای گوسفندان سواحل قزوین بود که میزدند!
در همین اثنی ناگهان ندا آمد که:ور آر یو؟اآنتونین؟
آنتونین:نگو و نپرس
دوباره ندا آمد:با زبون خوش میگم:ور آر یو آنتونین؟
آنتونین:نپرس و نگو
برای بار سوم عرض میکنم آنتونین:ور آر یو آنتونین؟
آنتونین:من رفتم گل بچینم
برای بار چهارم عرض میکنم...
آنتونین:متسفانه مشترک مورد نظر تا اطلاع ثانوی در دسترس نمیباشد
ندا:چرا؟
آنتونین:رفتم گل بچینم شهرداری گرفتم!
ندا:ببند اون دهنتو میکروباش سینوزیت میگیرن!مثل آدم بهت میگم کجائی؟میگی یا بگم گراپ بخورتت...
_باشه بابا...حالا چرا شرخر واسه ما میفرستی...خوب میگم...تو سواحل قزوینم دارم به برادران آسلامی طرز شنای:
کرال پشت آفتابه...رو یاد میدم!
ندا:آره جون عمت
_جانم؟
_بگذریم...مرلین مطلع شده میخواهند در ستاد توطئه کنند...ترویج بی بند و باری کنند...انقلاب مخملی کنند...تو کجائی؟!!!که امیدوارم
گوشتت به زمین داغ بچسبه؟
آنتونین:توطئه؟...توی ستاد...به سبک قل مراد بخونید:غلط میکنن!...مگه من زندم؟
ندا:...باید بگی مگه من مردم؟
آنتونین:خوب مگه من مردم؟
ندا:نه تو زنده ای!
آنتونین:خوب اگه من زندم چرا باید بگم مگه من مردم؟
ندا:...اصلا بیخیلش بابا...خلاصه اینکه همه تیپ میپارو وردار برید ستاد حال این سه کله دوک(در عربی پ وجود ندارد!) رو بگیرید!
آنتونین:آخه من الان چه جوری برم اونجا؟
ندا:یه آیت المرلین بخوان بر شش جهت خود فوت کن ناگهان بینی در آنجائی؟
***********
سه سوت بعد!...در ستاد:
آنتونین و بر و بچ آسلامی مثل فیلمای بروس علی ییهوئی همه رو قیمه و قرمه میکنن میندازن تو گونی میبرن:
دادگاه عالی آسلامی:
کالین:خوب شما ای موجودات پلید اگه از خود دفاعی دارید لازم نیست بگید...من همینجا شما را به اشد مجازات محکو...
آنتونین:ای شیخ اینجوری که سه میشه...بذار از خودشون دفاع کنند...ما موافق رعایت عدالت هستیم...
کالین:اوهوم...آره داشتم میگفتم اگه از خود دفاعی دارید بکنید:
مک بون:باخن..باشم...بیشین...بخور...کرشت..مرشت...خرشت
کالین:...خوب بسه بعدی...
هدویگ:بق بق بقو...قوقولی قوقو...کواک کواک...
آنتونین:تو هنوز موسسه آموزش زبان نصرت میری؟
کالین:بعدی....
اش ویندر:فیس...ایش...فیس فیس...
کالین: بسه...بحق چیزهای نشنیده...آنتونین برو به هاگرید یا احیانا گراپ!بگو بیاد ببینه زبون اینا رو میفهمه؟!



Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

اش‌ویندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
بازگشت به لونه ی هدویگ
هدویگ:که این طور....باید یه سری به ستاد آسلام بزنم.

لونا که سه سوت چادرش رو سر کرده،بدون دمپایی از لونه ی هدویگ میاد بیرون.
لونا::root2:کی شووئرر منو سرکار گذاشته؟...

بعدش با سر به نامه ای که در منقار هدویگ دیده میشه،اشاره میکنه
لونا:این چیه؟
اما منتظر پاسخ هدویگ نمیشه و نامه رو از منقار هدویگ بیرون میکشه.
لونا:چی؟....فاطی پاتر کیه؟...اما جیگر؟جغدک(یه چیزی تو مایه های مردک)!...میخوای سر من هبو بیاری؟...دو روز که بهت ارزن ندادم،حالیت میشه.
هدویگ:من از اول زندگی میدونستم که تو خانم خوبی نیستی....تو هنوز نمیدونی که من شب ها موش میخورم.ارزن رو بده به مرغ عشق.باها قهرم

پق پق پق پق.....(صدای به هم خوردن بال های هدویگ)
ناگهان یه سنگ با سرعت صذ کیلومتر بر ساعت،به شکل سهمی از کنار سر هدویگ عبور میکنه و به شیشه ی ساختمان مقابل برخورد میکنه.
لونا اون پایین بر روی زمین نشسته و درحالیکه تیر کمان سنگی را با یک دست و نامه را با دست دیگر نگه داشته،به محاسبه ی ارتفاع اوج،سرعت اوج،زمان رسیدن به اوج،برد و شتاب سنگ میپردازد
(g=10
راهنمایی:حرکت را به دو محور عمودی و افقی تجزیه کنید.
تست کنکور هشتاد و پنج)

و هدویگ بر فراز شهر بال میزد،اما همه او را جغدی بد شگون میدانستند و متاسفانه عده ای در سنگ پرانی،بسیار قدرتمندتر از لونا بودند و اینگونه بود که جز ستاد آسلام مامنی برای این جغد سفید باقی نماند و او با بالی مجروح و قلبی که از فرود تیری سوراخ گشته بود،به سوی ستاد حرکت کرد(ر.ج:زندگینامه ی هدویگ از زبان اشویندر)

خوابگاه مدیران
کریچر:می خوان توطئه کنن تو رو بدزدن تا از طریق ِ تو به فلور دلاکور برسن ! باید یه کاری بکنیم !!!
مونالیزا سه سوته یه دفتر و یک مداد دارا و سارا(در راستای حمایت از محصولات داخلی) از جیبش در میاره.
کریچر:داری چیکار میکنی؟
مونالیزا:دارم سن پرتقال فروش رو بدست میارم

اما بعدش که به نتیجه نمیرسه به سمت کریچر بر میگرده
....

ستاد آسلام و منکرات
آفتابه های طلایی که حاج کلین در دوره ی پنج ساله جادوگران برده،از سقف آویزانند.بر دیوار شمالی اتاق،تصویر مقدس مرلین،خودنمایی میکنه و در زیر تصویر مرلین،چند پشتی بر روی موکت قرمز رنگ قرار دارد .
مک بون نیز که جدیدا علاقه ی بسیاری نسبت به روزنامه پیدا کرده،بر روی همان موکت نشسته و در حال مطالعه ی اخباره.

پیام امروز....
بنابر گزارش مدیران،خبری می آید.....خبری در راه است.منتظر باشید!

اشویندر در طرح برخورد با ارزشی ها،دستگیر شد....او محکوم به سه سال حبس "به همراه شکنجه"،در زندان آزکابان شده.
او در حالیکه آفتابه ی مقدس را بر گردن خود حمل میکرد،از هم گروهی هایش خواست تا برایش کمپوت بفرستند.
خبر های تکمیلی را فردا مطالعه کنید.

چند کیلومتر مانده به ستاد
هدویگ به سختی و با بال زخمی،به سمت ستاد می آید.


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۵ ۱۸:۰۷:۵۹

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
مک یه گونی از تو پشماش در میاره و دو تا پای زاپاس می چسبونه یه جاییش و در میره.

جمعیتی که شیرجه رفته بودن متوجه در رفتن مک می شن و بلند می شن میرن پی ِ کارشون و هدویگ سعی می کنه خودشو با کاردکی که از لای پراش در آورده از رو زمین جمع کنه!!!

===

مک نامه رو به دست کریچر می ده و در پیچ ِ کوچه مخفی می شه!

===

کریچر زنگ لونه ی هدویگو می زنه و در میره.

هدی با پیژامه!! میاد دم ِ در. درو باز می کنه و می بینه کسی پشت ِ در نیست.
هدویگ : مزاحم داریم ... از کی تا حالا؟!

کریچر از پشت ِ درخت در میاد: از وقتی ایرانسل اومده!
هدی : برو بینم جن ِ بوقی ... بازم که اینه ! ... لونا اون قمه ی منو بیار!!!

کریچر متواری می شه و چشم ِ هدی به نامه ای میفته که روی زمینه.

از طرف ِ مک بون

چخ محرمانه!!!

متن نامه : هدی... دالاهوف ... آسلام ... ارزشی ... توطئه ... فاطی پاتر ... اما جیگر ... ت.ج!!!


هدویگ : که اینطور ... باید یه سر به ستاد ِ آسلام بزنم!

=== خوابگاه مدیران ===

کریچر : مونالیزا مونالیزا ... من امروز یه نامه ای برا هدی بردم ... بازش کردم خوندم ... مک بون توش نوشته بود که می خوان توطئه کنن تو رو بدزدن تا از طریق ِ تو به فلور دلاکور برسن ! باید یه کاری بکنیم !!!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۵ ۱۳:۲۴:۱۸



Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
چند سال بعد از آخرين پيروزي آسلام .....

وحشت همه جا را فرا گرفته است، شهري متروك و در گوشه اي از شهر جغدي شوم در حال آواز !!

مك و هدويگ يه گوشه نشستن و بدون هيچ ترسي دارن از تو سطل آشغال غذا پيدا مي كنن و مي خورن !!
هدويگ : نخور مك، اينا غير بهداشتيه !!
مك : نه باب، طبق مصوبه اخير وزارت بهداشت روزنامه ها رو با جوهر استاندارد درس مي كنن ... بخور بابا ، نخوري از كفت رفته !!
هدويگ :‌ نخور باب، وقتي من ميگم غير بهداشتيه يعني هست ديگه ... و بزور روزنامه خيس و لزج رو كه نصفش تو معده مك بود در مياره !!

چند دقيقه بعد .../
مك و هدويگ نشستن و دارن روزنامه مي خونن !!
مك : اه .. عجب منبع اطلاع رساني ايه .. من فكر مي كردم روزنامه فقط بره خوردنه !!
هدويگ :
مك : اينجارو ..... رفع موهاي زائد ،‌ پيشگيري از افتادگي ....... ، افزايش و كاهش سايز ...... !!!
هدويگ : مك، مك ... چت شد ؟! :bigkiss: ( هدي در حال دادن تنفس مصنوعي ) !!

روزنامه ، روزنامه ، آخرين خبر .... فلور دلاكور از جلوي كافه سه دسته جارو رد شد ... روزنامه !!

مك مي پره جلوي كامران پاتر و با مهرباني تموم روزنامه رو از اون مي گيره ولي چون طبق رده بندي وزارت سحر و جادو مك در زمره حيوانات خيلي خطرناكه كامران پاتر در جا سكته مي كنه و مي ميره !!


چند دقيقه بعد .../
مك و هدويگ نشستن و دارن روزنامه مي خونن !!
مك : اينجارو !
- به گزارش خبرنگار ما،كريچر، ظهر ديروز مرگخواران با حمله به شهر النا ديمنتيوا، آناستازيا مسكينا و استانيسلاويا داستايوفسكيا اعضاي تيم ملي تنيس بانوان روسيه را بجاي مرگخوار فراري آرامينا ملي فوا به قتل رساندند !!
هدويگ : آخي بيچاره ها !! مك چرا خشكت زد ... مك ..مك !
مك يه تيكه از روزنامه رو با پاش نشون ميده !!
- خبر فوري : تيم مديريت اعلام كرد زين پس هر رول نويس ارزشي با نوشتن تنها يك رول به سه ماه حبس در زندان آزكابان همراه با شكنجه هاي سخت محكوم مي شود، پليس دياگون به دنبال فردي به نام مك بون پشمالوست .. به دليل اهميت موضوع به يابنده اين شخص يك عدد تي شرت با آرم جادوگران داده مي شود تا با آن عكس بيندازد ... فرصت را از دست ندهيد !! خبرهاي تكميلي راجع به ارتباط رئيس پليس دياگون با فلور دلاكور در شماره ي بعد ..../

هدويگ : آهاي ملت بياين بگيرينش !!
ملت هجوم ميارن ...
مك : نامردا شهر كه متروك بود ....
هدويگ : هووووووومك .... جايزه اش واقعا وسوسه كننده اس !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۲:۲۸ جمعه ۴ خرداد ۱۳۸۶

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
مکان:آسلامیه ی قزوین
زمان: نیمه شب
________________________________________________________

تنی چند از آسلامیان ریش مرلینی بر تشک های آسلامی نشسته بودند و سخن ها فراوان می گفتند.
- همانا ، این گراپ مرتد آفتابه ی گرانقدر مرلین را ربوده و ما را بسی غمگین ساخته ، حکما باید چاره ای اندیشید و چاره آن می شود که شما گروه فرماندهان آسلامی می بایست ، با باز پس گرفتن آفتابه ی مرلینی ، شکوه آسلام را همچنان آستوار نگاه دارید.
این سخنان آسلامی و آرامش بخش ، تنها از چهره ی نورانی آیت المرلین کالین بر می خاستند که اجالتا مدتی را برای رسیدگی به موارد فوق در قزوین می گذراند.
صدای جمعیت آسلامی به گوش رسید:آسلام پیروز است ... مرلین ، بهروز است...آسلام ... آسلام...
در این میان آیت المرلین نیز با دست تکان دادن ، جمعیت را همراهی می کرد.
- برای شاید روح مرلین صلوات...
- تصویر کوچک شده
- برای طول عمر آیت المرلین کالین صلوات...
- تصویر کوچک شده
و این چنین شد که فرماندهان سپاه آسلام به همراه چندین تیپ پیرممد و نیروهای کارکشته ی جاسم کماندو رهسپار ، اینچنین ماموریتی بس عظیم شدند.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

2 ساعت بعد ، یکی از بیابان های اطراف قزوین!!!


صدای رگبار مسلسل ها و فریاد های المرلین اکبر ، در اطراف طنین انداز میشدند و لحظه لحظه، به تعداد شهدای راه آسلام افزوده می گشت.گراپ آفتابه ی با شکوه مرلین را دست نگاه داشته بود و با تمام قوا میدوید ، هر از چند هنگامی نیز، به زمین اصابت می نمود ولی اهداف عظیم آسلامی همچنان او را سراپا نگاه می داشتند ، غافل از اینکه آسلام را با مشکلی بس عظیم روبرو ساخته و خود از آن بی خبر.

تیپ کماندو های جاسمی، از زمین وآسمان بر این غول عظیم الجثه حمله می بردند ولی با وجود تجربه و قدرت فراوانشان کاری از پیش نمی بردند،و گاها اتفاق می افتاد و گراپ آنان را در دستان قدرتمند خود ، شهید می نمود.

وضعیت همچنان رو به وخامت می رفت و ، چندین جیپ حاوی آسلامیوس ها هنوز به میدان حملات نرسیده بودند، مورگان که به تازگی وارد جمعیت پرقدرت آسلام شده و بود و تنها اندکی از وجود پاک و نورانی آیت المرلین کالین، فیض برده بود به اجبار جلو رفت و با صدایی رسا و لحنی غلیط و آسلامی گفت: گراپ بایست، تو مگر نمی دانی ، که چه کرده ای؟؟! نمی دانی چگونه اوقات آیت المرلینان را تلخ نموده ای؟
گراپ ، به سرعت ایستاد و با چهره ای کاملا آسلامی نظاره گر مورگان شد.
گراپ در حالی که چشم از مورگان بر نمیداشت گفت: من در حال نجات آسلام هستم و تو کاملا از این موضوع بی خبر می نمایی!تو هنوز بویی از آسلام نبرده ای و کار بزرگ مرا نادیده می گیری!! تصویر کوچک شده

در این هنگام بود که مورگان پی برد که روش پرقدرت مذاکره و ارشاد ، در مقابل این غول کاری بس بیهوده است پس تصمیم گرفت برای به تعویق افتادن زمان شهید گشتنش نیز که شده پا به فرار بگذارد(گر چه مورگان تشنه ی شهادت بود ، ولی ترجیح میداد اندکی بیشتر به آسلام خدمت کند!!!!)

مورگان همچنان که میدوید ، با جهشی کوچک مسلسلی را از یکی از پیرممدان شهید، گرفت و شروع به تیر اندازی غولی نمود که با قدرت به سمتش هجوم می آورد، و در همین هنگام بود که غول را در چند سانتی متری خود دید، مورگان مسلسل را به گوشه ای پرتاب نمود با فریادی ساختگی گفت: اوه یا ریش مرلین ، آفتابه در دستانت له شد ، ای غول!!
و این چنین اتفاقی افتاد که گراپ با فریاد هایی از نامیدی آفتابه را رها کرد و با دو دست بر سر خود زد، در این هنگام یکی از جاسم کماندوها ، با سرعت آفتابه را به چنگ آورد و فریاد های آسلامی همی گفت.گراپ نیز چنان در شوک سخن دروغ مورگان حاکی از نابودی آفتابه غلتیده بود که برای چند ساعت در همان وضع باقی ماند . مورگان نیز ،ساعتی به خاطر دروغی که گفته بود خود را سرزنش نمود.
و شد آنچه شد... آسلام پیروزی دیگری را در کارنامه ی خود ثبت نمود.


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۴ ۱۲:۳۹:۲۳

تصویر کوچک شده


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۹:۵۷ جمعه ۴ خرداد ۱۳۸۶

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
نام:چارلی ویزلی
لقب آسلامي: برادر چارلی ویزلی بن آرتور
اثر انگشت شصت پاي چپ: ((0))
در اينجا چيزي ننويسيد:

1-آسلام چيست؟
الف)آفتابه است
ب)مريلين است
ج) به تو چه؟
د) زبان من از توصيف آسلام عاجز است!!!@@

2- آفتابه پس از انجام کار من بايد در کدامين سمت باشد؟
آلف)چپ
ب)راست
ج)هر طرف که آفتابه باشد من طرفي کارم را ميکنم که گرفتن آفتابه با دست حلال باشد @@
د)آه سوال اساسي اين است من در کدام سمت آفتابه بايد قرار بگيرم

3-جاسم بهتر است يا کور ممد؟
آلف)جاسم@@
ب)کور ممد
ج)گراپ
د)نميد

4)اگر ريش مريلين بريزد وظيفه ما چيست؟
الف)آن را جمع کنيم
ب)آن را تبرک کنيم
ج)آن را به ريش خود بچسبانيم@@
د)آن را آتش بزنيم تا مريلين ظاهر گردد

5)ديويد سيمن چند جاسم است؟
الف)30 تا
ب)29 تا
ج)31 تا
د)هر چه آسلام بگويد@@
ه) پس چند تا؟

6)بز بهتر است يا گوسفند؟
آلف)خر
ب)الاغ
ج)گزينه آلف و ب@@
د)هيچ کدام

7)آينده آسلام را چگونه مي بينيد؟
آلف)روشن@@
ب)خاموش
ج)پرژکتور
د)لامپ100

8)چند بار تا به حال به قزوين رفته ايد؟
آلف) 1 بار
ب) نميدانم شمارش از دستم در رفته
ج) هرگز@@
د) من در منکرات کنار مريلين خانه دارم

9)آفتابه بهتر است يا شلنگ؟
آلف)آفتابه صورتي
ب)آفتابه قرمز
ج)آفتابه گلبهي
د)آفتابه مريلين@@

10)مرلين کجاست؟
آلف)در حمام
ب)در دابليو سي
ج)هر جا که ريشش باشد@@
د)هر جا که مريلين باشد ريشش هم هست


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۴ ۱۰:۰۰:۰۲

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
نام: ریموس لوپین
لقب آسلامي: ریموس الآسلامی بن لوپین
اثر انگشت شصت پاي چپ: (/*****\)
در اينجا چيزي ننويسيد:

1-آسلام چيست؟
الف)آفتابه است
ب)مريلين است
ج) به تو چه؟
د) زبان من از توصيف آسلام عاجز است!!!*****

2- آفتابه پس از انجام کار من بايد در کدامين سمت باشد؟
آلف)چپ
ب)راست
ج)هر طرف که آفتابه باشد من طرفي کارم را ميکنم که گرفتن آفتابه با دست حلال باشد *
د)آه سوال اساسي اين است من در کدام سمت آفتابه بايد قرار بگيرم

3-جاسم بهتر است يا کور ممد؟
آلف)جاسم
ب)کور ممد
ج)گراپ*
د)نميد

4)اگر ريش مريلين بريزد وظيفه ما چيست؟
الف)آن را جمع کنيم
ب)آن را تبرک کنيم
ج)آن را به ريش خود بچسبانيم
د)آن را آتش بزنيم تا مريلين ظاهر گردد**
البته اینجا اضافه میکنم تا مریلین ظاهر گردیده و ما را در مورد آسلام راهنمایی بنماید

5)ديويد سيمن چند جاسم است؟
الف)30 تا
ب)29 تا
ج)31 تا
د)هر چه آسلام بگويد**
ه) پس چند تا؟

6)بز بهتر است يا گوسفند؟
آلف)خر
ب)الاغ
ج)گزينه آلف و ب
د)هيچ کدام*

7)آينده آسلام را چگونه مي بينيد؟
آلف)روشن
ب)خاموش
ج)پرژکتور**
د)لامپ 100

8)چند بار تا به حال به قزوين رفته ايد؟
آلف) 1 بار
ب) نميدانم شمارش از دستم در رفته
ج) هرگز*
د) من در منکرات کنار مريلين خانه دارم!

9)آفتابه بهتر است يا شلنگ؟
آلف)آفتابه صورتي
ب)آفتابه قرمز
ج)آفتابه گلبهي
د)آفتابه مريلين!****

10)مرلين کجاست؟
آلف)در حمام
ب)در دابليو سي
ج)هر جا که ريشش باشد
د)هر جا که مريلين باشد ريشش هم هست!***
-----------------------------------------------------
همانا تاييد شدي اي آسلاميوس دانا باشد که آسلام تو را به اوج ريشش برساند همانا تو نيز ميتواني در مانور ها شرکت کني پس براي اداي وظيفه و ارتقاي درجه علميت بشتاب


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳ ۲۳:۳۸:۵۱

تصویر کوچک شده


Re: <== ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو ==>
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
برگی از خاطرات باب اگدن.
..................
مکان:باکینگهام پلیس(قلعه باکینگهام)
زمان:دیروز
هدف:نامعلوم
شرکت کنندگان:مدیران و آسلامیون
دشمنان:مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد.
مهمانان قلعه:ما و مدیران
ساحب قلعه: ملکه بود که ما و مدیرام ایشان را از قلعه خودش بیرون کردیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز ما هاگزمید را به مقصد قلعه باکینگهام ترک نمودیم.(مدیران قبلا رفته بودند)
به علت اینکه این جانب هنوز گواهی نامه پرواز با جارو را نداشته و همگی هم مشتاق به دیدن هواپیما بودیم،تصمیم گرفتیم که با هواپیما به مقصد راهی شویم.ولی از آنجا که هاگزمید فرودگاهی نداشت مجبور شدیم به لندن رفته و از فرودگاه آنجا به قلعه رهسوار شویم.
به محض اینکه به فرودگاه لندن رسیدیم،جناب کریوی ،سردار و سردسته آسلامیون به سمت اینفورمیشن دسک رفته و منتظر نوبت خود شد.
بعد از چند دقایق کوتاه که نوبت ایشان شد به آرامی و با شکیبایی از خانم اینفورمیشن دسک پرسید:
السلام و علیکم بر شما خواهر گرامی. ای میخواهم برم تو کاستل باکینگهام.دو یو بلیت دارین؟
از قضا خانم ایتفورماتیون دسک هم ایرانی بوږد و جواب داد:
تو نمیخواد فینگلیش بگی. ایرانی بگو بابا هیچی نفهمیدم(ایکیو خانم پایین بود)
شیخ:سلام بر شما خواهر عزیز.ما میخواهیم به قلعه بریم،بلیت دارین؟
خانم:بلیت برای قلعه؟؟؟قلعه کجاست؟
شیخ کریوی کمی فکر کرد و بعد رو به من کرد و گفت: تو دانی این قلعه کجاست؟؟؟
من که تا الان حتی اسم این قلعه را نیز نشنیده بودم با کمی افاده به شیخ جوابیدم:
نه،اسمش رو بگید خودش بره تو نقشه کمی کنکناش کنه تا پیداش کنه.
شیخ کمی فکرید و بعد جوابید :تو دانی اسمش چه بید؟
من کمی در اندیشهایم بنگریدم و بعد از سه ساعات و اندکی به شیخ جوای دادم:چیزی که آخرش هان یا مان داشت.
خانم اینفرمیشن دسک به محض شنیدن این حرف نیشخندی را در پاکت کرده و به ریش ما فرستاده و بعد گفتید:
شما من رو مسخره گرفتید؟؟؟ این که همین بقله.
میخواستیم در جواب بگوییم که شما مسخره هستین و ما نیز دستمان جرات ندارد شما را بگیرد که شیخ ما را از جوابیدن بازداشت و برای همین سریعتر به قلعه رفتیم.
در جلوی قلعه سه خیارشور جلوی مارا گرفتند و از ما چیزی به نام ایدنتتی کارت خواستند که ما با جادوی آنان را در کنار رودخانه پرتیده و بهراهمان ادامه دادیم.
ـــــــــــــــــــــــدرون کاخ ـــــــــــــــــ
عله بر تختی نشسته و کوییرل هم مشغول درینکیدن(نوشیدن) آبخرما بودند که ما وارد گشتیم.
عله از تخت بلند شد و بعد از سلام و علیک ما را به میز گردی که مستعطیل مانند بود دعوت کرد.
شیخ در این سو،عله در آن سو،کوییرل در سوی دیگر ،آنتونی عزیز در آن سوی آن سو.لیلی و بوری در این سوی آن سو .کرواچ در بالای میز، هدی هم بالای میز در حال پرواز بود و بنده هم در زیر میز قرار داشتم(موبایلم افتاده بود).
جلسه را با سلام مجدد عله شروع کردیم
عله:اینجانب من مدیر این سایت،تنها مدیر خوب این سایت،تنها مدیر خوب و با ارزش این سایت..اهووو(کوییرل کفشی را با سرعت ۲۳۴ کیلومتر در ثانیه به مقصد دهان عله پرتاب کرد)
کوییرل:ببخشید،ما اینجا جمع شدیم که در مورد آسلام و آسلامیون
صحبت کنیم. اینجانب من از شرکت کنندگان خواستارم که نظر خود را بگویند.
عله: من به انوان مدیر این سایت، به عنوان وبمستر....(کفش مونالیزا از پنجره به سر عله برخورد کرد و عله را بیهوش ساخت)
آنتونی:آسلام را مرلین برای بهتر شدن رول نویسی مردم برگزیده و ریاست آن را به ما آسلامیون.... شیخ داده (در همان زمان شیخ چشم غره ای به طرفش فرستاد برای همین جملش را تغییر داد )
هدی: آسلام چیز بسیار خوبیست.هم مارا سرگرم میکند و هم بین حیوانانت و انسانها فرقی قرار نمیدهد.
لیلی: بله این جغد درست میگوید.آسلام مثل نوری در سیاهی شب میماند.
بورگین:سیاهی و سفیدی در آسلام تبدیل به خاکستری شده و با هم کا میکنند(منظورش محفلی و مرگخواره)
کرواچ:و ما وزارتی ها هم میتوانیم در آن شرکت کنیم
شیخ:این چیست که میگویی؟؟همه میتوانند در آن شرکت کنند.
عله کا تازه بهوش آمده بود:
ولی این سایته منه،و من آسلام...(این بار خود شیخ کفش مبارک را پرتابید.)
شیخ: آسلام رول نویسی در سایت را قوی کرده و به کمدی نویسان وقت خودنشانی میدهند.
کوییرل: ولی بعضی وقت ها زیادی نویسی میشود.
شیخ :من خود جلویش را میگیرم، و خواهم گرفت.
کوییرل:اوکیی میدهیم.
عله:نهههه من اوکیی....(روجر بیخود و بیجهت کفشی به سمت علع پرتاب کرد.)
و ما هم که دیدیم پرتابیدن کفش مجانیست و همه این کار را میکنند ما هم کفشی بر سر عله پرتابیدیم که از شانس ما برخورد نکرد.
ما از این جلسه نتیجه ای گرفتیم.
نتیجه:آسلام رول نویسی را قوی میکند.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳ ۱۹:۲۰:۱۶








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.