------خانه ی ریدل --------
مرگخوارها همینجوری در حال خوشحالی بودند که ناگهان...
بوووومب...
چیزی شبیه یک عدد پا به فاصله ی یک اینچی از کنار ولدمورت گذشت و درست وسط هال فرود اومد.بعد از اون هیکل گنده ی گراوپ و یک عدد عنکبوت از طاق می افتد پایین.سینیسترا هم بر اثر ضربه با مخ توی زمین فرود می اید.
گراوپ : اُه سینی با مخ زمین خورد... سینی دردش اومد...
و بعد در یک حرکت انسان دوستانه ، با دستاش سینی را گرفت و از روی زمین بلند کرد . چهار تاپشتش زد تا گرد و خاکش را بتکانداما تنها نتیجه ای که داشت این بود که چهار لایه از پوست ِ سینیسترا برداشته شد. (
)
ولدمورت: گراوپ ، چند مرتبه بهت بگم از در بیا تو!
سینیسترا به طرف منبع صدا برگشت و لرد و مرگخوارهاشو دید که به حالت
نگاش می کنند.
سینیسترا: جیییییییییییییییییغ....
خیییییش....... خییییییییییش...خششش........خیییییییییش....
(سیگنال وجود ندارد!!!!)
-------------------------
یک ...
دو ...
سه ...
کارگردان : دوربین تنظیم شد...دوباره می گیریم این صحنه رو ممد!
------------------------
سینیسترا: جییییییییییییییغ ِ ملایم!
ولدمورت روبه گراوپ کردو گفت : این کیه آوردین؟!
گراپ: سینی... سینی ...
ولد مورت: من شما رو فرستاده بودم برین واسه من دیس غذا و تشت و سینی بیارین؟!
بلیز: قربان، می تونیم ببریمش این مرکز های هاگوارتز سل! بهمون یه خط هاگوارتزسل می دن..تازه من شنیدم آنتن دهیشم خیلی خوبه! تازه می تونیم از وسط دو قسمتش کنیم یه خطم هدیه بگیریم!
رودولف: تازه می تونیم بدیم مانتی بخورتش!
گراپ و آراگوگ ناگهان غرشی کردند .
گراوپ :لرد و مرگخوار ها به سینی توهین کرد...گراوپ عصبانی شد...گراوپ سینی را نجات داد!
و ناگهان دستی از سوی ناکجا میاد و لرد و سایر مرگخوارها وسط زمین و هوا معلق می مانند.سینیسترا ناگهان فکری شیطانی به ذهنش رسید .و رو به گراوپ و آراگوگ کرد و گفت:
-گراوپ اول لردو تیکه تیکه کن.بعدشم اون بلیزو بخورش...آراگوگ تو هم اون رودولفو و بلا رو بخور!بعدشم اناکینو از وسط دو نیم کن..
بعد پاشو انداخت روی اون یکی پاش و خانه را براندازکردو گفت :
-ولی ایول ایول!چه خونه ی باصفایی داری!اول اومدم نفهمیدم! چند سال ساخته!؟
لرد و سایر مرگخوارها همینجور وسط زمین و هوا معلق بودند و از سرنوشتی که درانتظارشان بود بی خبر بودند. ناگهان فکر به ذهن لرد رسید .لرد روبه گراوپ و آراگوگ:
-خیلی نامردین...من شماها رو با خون دل بزرگ کردم..من یخ حوض شکستم..رفتم از لب چشمه آب آرودم... من مس سابیدم!من کهنه ی بچه شستم !یادتون نمیاد؟!
------------------فلش بک------------------
-لرد...من شیل اژدها می خوام!
-اوهو اوهو منم می خوام!
-دِ ساکت شو دیه بچه!صبر کن الان میرم واستون شیر میارم!
لرد در حالی که هم زمان گهواره ی آراوگوگ و گراوپ و چند تا از مرگخوارها دیگه را تکان می دادو بلا هم به پشتش بسته بود و دست بلیز هم توی دستاشه به طرف اژدها می رود تا شیر بدوشد.
چند دقیقه بعد...
در حالی که لرد در حال دوشیدن شیر اژدها هست بلیز به طرف دم اژدها میرود.
توی ذهن بلیز : وای چه دم خوشگلی..اگه من با چوب جادوم روش طلسم اجرا کنم چی می شه!؟
( جلوی کنجکاوی ذهن بچه ی کوچکتان را بگیرید...ستاد جلوگیری از حوادث غیر مترقبه!
)
بووووووووووووووووووووومب....
----------پایان فلش بک ------------
اشک در چشمان همه حدقه میزند...