-الو ، عله خودتی؟
-آره ، استر ...بوگو؟
-پچ پچ پچ
-پس سر ساعت دوازده نیمه شب ، دم پارک جادوگران باش ، اوکی؟
-اوگی.
استرجس و هری پاتر ، دو عضو پرافتخار حزب در حال ریختن نقشه ای دیگر برای براندازی مدیران سایت جادوگران دات گرا(خودتون گفتین همش وارونه باشه) بودند.راس ساعت دوازده با صدای بوق ققی ، مدیر کل سایت جادوگران ، حکومت نظامی اعلام شد، ولی برادران جیمز باند در حالی که عینک آفتابی ری بن زده بودند ، بدون توجه به بوق اون بوقی ، در شب از زیر بوته تله شیطان رد می شدند ...
-آخ ، پام ولم کن ..مگه حالیت نیست من کی ام؟ من رییس کل حزب سوسی...
-هیس بابا ، منم استر.من پاتو نگرفتم ، سرورم.این گل پامونو گرفته!
در اینجا صدای فرد دیگری از گوشه ای آمد:
-کی اونجاس ، خودتو معرفی کن؟من کوییرل ، بیست و ...
فرد دیگری از آنور پاسخ داد:
-استر و عله اعظم هستن ، کوییرل.خودی ان ، بیا اینجا...
این صدا در نظر استر به شدت آشنا آمد و بعد از کلی کندوکاو در مغز متفکر خود ، متوجه شد که این صدای آشنا ، صدای کالین ، معاون دوم عله می باشد.
هوشت...در اون سمت دنیا ، پشت محافظ های فراامنیتی ساختمان مدیریت سایت ، در دور یک میز خفن به نام ((میز کنفرانس مدیریت گنده سایت)) سران مدیریتی سایت متشکل از ققی ، مدیر کل سایت ، بینز ، سرژ ، آنیتا دامبلدور ، در یک سمت میز سنگر گرفته و در سمت دیگر نیز، ماندانگاس فلچر ، پرسی ویزلی ، ایگور کارکاروف نشسته بودند و در حال بحث به شکل کاملا توافقی و در فضایی آرام بودند:
-آقا ، من میگم باید این طرح اجرا بشه ، این طرح جواب میده ، قولتون میدم...من این طرحو در جادوگران دات اورگ اجرا کردم ، خوب آقا خووووب..
-ققی عزیز ، این میشه تبعیض!!! اگر یکی به اون یکی تاپیک دسترسی نداشته باشه ، این واقعا..اصلا به ریش مرلین با این مدیریت پنل میزنم بلاکت میکنم ها...
-ماندی جان فکر میکنم من اون پنلو خودم دستت دادم و پنل اصلی دست خودمه عزیزم ، حالا...
ققی در کمال متانت دکمه نارنجی را فشرد ،و لحظه ای بعد اثری از آثار ماندی نبود.
شپلخ...
در با شدت به طرفی پرتاب شد و شش متر ریش بهمراه یک متر قد وارد شدند.همه در یک حرکت هماهنگ و کاملا کار شده گفتند:
-اه! باز این سیریش اومد،
و ققی ادامه داد:
-دامبی ، جون بکن بگو چه مرگته !
-هههههههههه!هههههههههه! ج..ججج.
-خب تا نفس این پیری بالا میاد ، ادامه کنفرانس را بریم ، پس کسی مخالفتی با این طرح نداشت؟ تصویب..
-حذب به تالار ایفای رقص شبیخون زده !
-چی؟وا مصیبتا...گراپ رو صدا بزنین حتما همراه ما بیاد ، به تکنوش نیاز داریم.کاش ماندی رو شپلخ نکرده بودم ، حداقل بندری رو خوب بلد بود...
پرسی فریادزنان گفت:
-به مرلین من نمیام ،اصلا من حاضر نیستم حتی یک dance در تالار ایفای رقص برم ، پس آسلامتان کجاس؟خجالت نمی کشید آیا؟مرلین هدایتتان کند.
-اینو ولش کنین ، باز رفت رو جارو ، بریم که سایتمون از دست رفت.
***هوشت***بازار ((نحوه کل کل اعضای سایت)) در میان اعضای سایت داغ بود ، و همه به دقت به مبارزه نگاه می کردند.عله ، فریاد زنان می گفت:
-من عله ، مرد نامردان ، این بوقیا رو نیگا ! مدیران بی لیاقت ! خجالت نمی کشید بر مسند تکیه زدید، ای بوق زاده ها!
ققی نیز از آنور جواب داد:
-عزیزم لطفا درست صحبت کن ، والا با استفاده از پنل مدیریت...
تماشاگران فریادزنان :
-نه..نه..پنل مدیریت قدغن...قدغن(با ریتمی آهنگین بخونین)
اعضای شخیص حزب و مدیریت با کمال متانت شروع به نواختن ضرب و زدن رقص کردند.بجهت بدور از آسلام بودن برخی رقص ها مانند تانگو از شرح این صحنه ها معذوریم.سرانجام پس از رکوردزنی این دو گروه در بندری و تکنو رفتن ، کار به جدال تک به تک مدیران رسید.در یک سمت ققی و در سمت دیگر ، عله با مهربانی(دنیای وارونه) به همدیگر می نگرسیتند و سرانجام شروع شد:
-پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت ،...
پس از بیست دقیقه ، نوبت به رای گیری از اعضای سایت رسید .سکوت همه را در برگرفته بود و داوران مسابقه ، سیریوس و آرشام(اگر دنیا رو وارونه هم بکنی ، بازم از ایندو تا داور بهتر و لایق تر پیدا نمی کنی ) شروع به شمارش کردند و سرانجام:
-برنده مسابقه ، ع...
-نهههه!
ققی فریاد زنان به سمت پنل خود هجوم برد(اسلوموشن بخوانید) ، تمام نگاهها به سمت او چرخید .کلمه((عله)) مدام در سرش می پیچید ، بدون توجه به اینکه چه می کند ، اولین دکمه ای را که به نظرش می رسید ، فشرد و :
-هوشت!!!دریچه ای عظیم در میان تالار باز شد و همه بدرون او پرتاب شدند.(ققی صبح ، پرهاشو fashion کرده بود ، نمی تونست پرواز کنه). مدیر کل سایت در حالی که به پایین پرتاب می شد ،چشمش به دستش افتاد که بروی دکمه ممنوعه قرار داشت و همین باعث شده بود همه را با خود به سمت نابودی بفرستد.
سکوتی عظیم همه جا را فرا گرفت.در همین هنگام که دوربین بروی چاله عظیم در وسط تالار زوم کرده بود ، پرسی ویزلی در میان صفحه هویدا شد و :
-گفتم ، آسلام به کمرتان می زند ، گفتم رقص را مرلین قدغن نموده ! نتیجه اش این شد که ((جادوگران برای هیچ کس ، به یک اندازه))
کلمه پایان با گفتن این جمله توسط پرسی بروی صفحه نمایش نقش بست و صدای تشویق حضار در سالن پیچید...
درخواست نقد در مسنجر داده شد.
مشاهده نقد!
امتیاز از 10: 8
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۳ ۲۲:۴۱:۱۱
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۳ ۲۲:۵۸:۴۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۳ ۲۳:۴۱:۴۹
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۴ ۱۵:۴۳:۴۸
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۱۴ ۱۷:۵۲:۵۸