خر پف .. خر پف
شاااررت
پای بلیز که در پشت میز معاونت ، به طرز ناجوری چمباتمه زده بود و به خواب رفته بود از زیر دسته ی صندلی عبور کرد و محکم بر فرق سر هوکی فرود آمد .
هوکی چشمانشو باز کرد ، درد خفیفی در ناحیه کمر احساس شد و در این زمان بود که هوکی متوجه شد به علت خواب طولانی مدت همه عضلات بدنش خشک شدند و به خواب رفتند.
مدتی گذشت و فرج و گشایشی در عضلات بدن هوکی حاصل شد وی بلند و به تقویم نگاهی انداخت .
دو ماه از زمانی که به خواب رفته بود گذشته بود . عجب !!!
هوکی به کنار پنجره رفت و به بیرون نگاهی انداخت همه چیز عوض شده بود و چهره های بسیار جدید میدید ، از اینکه مملکت خودش اینقدر برایش نا اشنا بود گیج شد ، مدتی گذشت هوکی دید هنوز گوشه ای ، عده ای گیسوان یکدیگر را گرفته و میکشند و گوشه ای دیگر هنوز ملت دارند بر سر ورود اعضا به جامعه ی جادوگری بحث میکنند و توافقی حاصل نشده.
-خب مرلین را سپاس ، در ظاهر تفاوت هایی ایجاد شده ، اما محتوا تغییری نکرده ، امید است همچنان دامبلدور کلاس خصوصی بگذارد.
هوکی کلاه وزارت را تنظیم کرد ، سر بر ان نهاد و دوباره به خواب رفت ، تا شاید کسی بیاید و کلاه از زیر سرش بکشد.