هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
خانه مورفین

مورفین از میان دودی که راه انداخته بود بدن های بی حرکت همکارانش را میدید که مثل مرده روی زمین افتاده بودند.
- هوم...عژب شیژ توپیه این شیژ...شه ژود اشر کرد.

او با افتخار بسته مخدر تن تاک را بالا گرفت و به آن نگاهی کرد. در این فکر بود که کمی استعمال در آن ساعت از شب می تواند برایش خوب باشد و به خوابش کمک کند. اما قبل از اینکه از مرحله تفکر به مرحله عمل برسد در خانه چهارتاق از هم باز شد و محکم به دیوار خورد. شیشه شکسته در در اثر ضربه به طور کامل فرو ریخت و خود در لولایش آویزان ماند.

مورفین با چشم های ورقلمبیده و نیمه بازش مرد جوان بلند قدی را میدید که وارد شده بود و از فرط بوی بد ردایش را جلوی بینیش گرفت.

-شته تو بشه؟کی بهت اجاژه ورود داد اصن؟در خونه خودتو هم همینجوری باژ می کنی بوقی؟ بژنم همینژا...شی؟اشنیپ؟

اسنیپ بدون آنکه ردا را از جلوی بینیش کنار بکشد با تندی گفت:
- چیه نصفه شبی داد و فریاد راه انداختی؟مگه تا حالا منو ندیدی؟تو پستای قبلی نوشته بود اینجا عملیاته. دویدم به عملیات برسم ولی دیر رسیدم انگار. هین؟اینا چشون شده؟کشتیشون؟

مورفین:نخیرم...اینا اوممده بودن دور همی شیژ بکشیم الان مشت خمارین. در ژمن تو تو خونه من شیکار داری؟اومدی ژاشوشیمو بکنی خائن؟

اسنیپ که از شدت بوی بد حالت تهوع پیدا کرده بود نقابش را بالا زد.
- از دنیا عقبیا مورفین... یه نگاه به پروفایلم بنداز.صد دفعه وقتی تو شناسه مادرم بودم گفتم از این جنسای نامرغوب استفاده نکن!آخرش رو مغزت تاثیر منفی گذاشتن.

مورفین کله اش را خاراند و به سلول های مغز دودیش فشار آورد تا منظور اسنیپ را بفهمد ولی چون موفق نشد از خیر جر و بحث با او گذشت.
- خب حالا شی می خوای اینژا؟

اسنیپ مشغول بررسی وضعیت لودو بود که از همه به او نزدیکتر بود.
-چند دفعه بگم؟خب زحمت بکش چند تا خط بالاترو بخون!

مورفین نگاهی به خطوط بالاتر پست انداخت.
- ماموریت؟تو خونه من؟ولی اینا اومده بودن اژم ژنش بگیرن.

اسنیپ: نخیر ای معتاد ابله! اینا اومده بودن اینجا برای انجام ماموریت ولی تو بیهوششون کردی با این بویی که راه انداختی. زود باش کمک کن تا خفه نشدن از اینجا ببریمشون بیرون!وگرنه ارباب به خدمتمون میرسه!







پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۲۹ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
همان موقع در قبرستان ریدل:


رز به سنگ قبر قاسم ریدل تکیه داده بود و در دفترش چیزهایی مینوشت.یک دست هم با یک چشم آبی رنگ از قبر بیرون آمده بود و مثل اینکه داشت نوشته های رز را می خواند.قبرستان در سکوت عظیمی فرو رفته بود تا اینکه:
-نه راااااج نه!!نـــرو...اینو تنها نذار...رو قلبش پا نذار...

رز با حالت عجیبی به دست و چشم نگاه کرد و گفت:
-من دارم داستان هندی مینویسم؟اصن داریم؟داریم داستان هندی؟

قاسم ریدل چشمش را در دستانش چرخاند و از داخل قبر گفت:
-پس چی مینویسی؟
-خاطره...از وقتی اینجا گیر کردم تا الان...

قاسم دست دیگرش را که هنوز دور پای رز بود، کمی محکمتر کرد و گفت:
-تاحالا یه روز شده؟

رز دفتر را پایینتر آورد و گفت:
-نه...چطور مگه؟
-هووم...پس هنوز یه شب وحشتناک اینجا نگذروندی...شب ها اینجا وحشتناکتر از هرجایی در سیاره ی زمینه...

رز با سروصدا آب دهانش را قورت داد و گفت:
-ترسناک؟

قاسم خوشحال از اینکه حقه اش گرفته، چشم در دستش را به صورت رز نزدیکتر کرد و گفت:
-درسته...به محض اینکه ساعت ها نیمه شب رو اعلام کنن چندین دست از قبرها بیرون میاد.اول دست ها...بعد سر و بعد بقیه بدنشون...بخاطر همینه هیچکس در شب ها نزدیک این قبرستون نمیشه...هی ببینم تو ترسیدی؟

رز سرش را به شدت تکان داد و با قاطعیت گفت«نه!»اما میشد ترس را درجایی پشت چشمانش دید.
قاسم خواست دوباره داستانش را شروع کند که صدای دهاتی مانندی او را متوقف کرد...
-سلام عمو جااان...خوبی عمو؟

چشم در دست قاسم و چشم های رز به سمت منبع صدا چرخید.مردی با موی نقره ای جلوی قبری زانو زده بود و با عموی خدا بیامرزش خوش و بش میکرد.بوی نفتالین لباس های بید زده اش تا قبر قاسم هم می آمد.
رز خیلی آرام گفت:
-این اینجا چیکار میکنه؟مگه قبرستون ریدل نیست اینجا؟وا...

مرد خیلی سریع سرش را به طرف قبر قاسم چرخاند و رز هم سریعتر از مرد در جلد گیاهی اش فرو رفت.قاسم هم دستش را به سرعت درون قبرش کرد اما ریسک نکرد.هنوز ساقه ی رز را گرفته بود.
مرد دهاتی به قبر قاسم نزدیکتر شد و نوشته ی روی آنرا با صدای بلند خواند:
-قاسم ریدل...عجب پس حتما اینجا صحنه فیلم فرداری هری قاطر بوده...عجب...مگم نکنه این جاذوگرای ایکفیری هنوز زنده باشن...نکنه این هری قاطر واقعا وچود ذاشته باشد!باید ففینم چه خبره!

رز و قاسم:


ویرایش شده توسط باری ادوارد رایان در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۵ ۱۰:۲۶:۳۰

خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۳۸ سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۳

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
لودو یک دفعه متوجه شد که قادر به حرکت دادن اعضای بدنش است و پسرکی که با قصد خیلی خاص ِ نویسنده ِ سابق وارد داستان شده را، آودا زد و اشک ریزان به طرف خانه رفت.:sad:

اگر طلسمش از بین رفته باشد؛ یعنی کسی که طلسم را اجرا کرده؛ مرحوم شده است و لودو غصه خوران با اندیشه در این نکته پیش می رفت و به هر گل و گیاه و گوسپندی سر ِ راهش لگد می زد.

باورش نمی شد. یکی از مرگخواران مرده بود. زمین را که می دید؛ پر بود از مار هایی که اشک می ریختند به خاطر مرحوم و شادروان مرگخوار ِ سردار ِ شهید!

یک دفعه به لینی برخورد و لینی گفت: مورفین داره میاد و ما خیلی تو بد وضعی هستیم. مورفین خونه رو اتیش زده و...

لودو مات و مبهوت گفت: مرگخوار مرد.

لینی با تعجب پرسید: چــهع؟ حتما اشتباه می کنی.

اما لودو مطمئن بود. اما لینی فکر می کرد که به او شوک وارد شده و دستش را گرفت و برای کمک به مرگخوار ها به خانه مورفین برد.

در ا که باز کردند؛ بوی ِ خیلی کریهی را اسمل کردند و بیهوش شدند و فقط لودو در آخرین لحظه های ِ بهوش بودنش، صدای ِ معتادی را شنید که سخنرانی می کرد.
- ... شما باید شپاشگژار باشین که الان من دارم چیژ های ِ تن تاک رو بهتون عرژه می کنم و دفعه بعدی، فقط کافیه شماره 6 رو به شماره 13243546 اش بژنین تا با پشت پیشتاژ و ارشال رایگان براتون چیژِ مورد ِ نژر رو بفرشتم و لاژم نیش که بیاین این همه راهو! برای ِ همین...

و وقتی که آن معتاد متوجه حضورش شد را ندید!


ویرایش شده توسط دافنه گرینگراس در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۴ ۰:۵۷:۱۸

تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بنابراین در یک چشم به هم زدن مرگخوارا هرکدوم به یه نحوی عملیات مخفی شدن رو به انجام می رسونن تا با ورود مورفین به خونه، اونا هم پشتش بپرن داخل!

- کیه کیه در میژنه؟

مورفین در آستانه ی در ظاهر میشه و توجهش به مجسمه های مرگخواران جلب میشه. مورفین با احتیاط جلو میاد و به اولین مرگخوار نزدیک میشه. انگشتشو بهش نزدیک میکنه و ضربه آرومی بهش میزنه.

مجسمه-لودر با صدای پقی پخش زمین میشه. شما نمی شنوین، اما نویسنده کاملا آگاهه که لودو تو دلش شروع به فحش دادن به مرگخواری که ایده استفاده از طلسم پتریفیکوس توتالوس(همین بود؟ همون که بدنو قفل میکنه؟) رو داده میکنه.

- راه ژدید مبادله چیژه؟ بژار ژیباشو بگردم ببینم ...

و مورفین سخت درگیر گشتن سوراخ سنبه های لباس لودر در پی یافتن چیز میشه. سایر مرگخوارا که از بند طلسم رها شدن، پاورچنین پاورچین از پشت مورفین رد میشن و میرن تو خونه. ذره ای هم به درگیر بودن لودر فکر نمیکنن. به هر حال هرکاری تلفاتی داره! و در این بین تنها کاری که از دست لودو برمیاد، زوم کردن برق نگاه خشمگینش رو مرگخواراس.

با ورود بی دردسر و عاری از دزدگیرو ... به داخل خونه (به لطف مورفین)، چشم مرگخوارا به هزاران هزار کمد و طاقچه و گنجه و ... میفته که بی شک همه شون مخفیگاهی برای پنهان کردن چیز هستن. دافنه آروم زمزمه میکنه:

- هرکی یه کمدو انتخاب کنه. زیر تخت هم جای خوبیه.

و مرگخواران درگیر انتخاب کمد و مخفی شدن میشن. اما رز و دافنه برخلاف سایر مرگخوارا، لبخندی میزنن و میرن رو یکی از طاقچه هایی که نور خورشید مستقیما باهاش برخورد داره جلوس میکنن. بالاخره هر گیاهی به نور نیاز داشت و گلخونه تاریک تا حدی این نعمتو از اون دوتا گرفته بود.

مورفین که بالاخره کار گشت و گذار تو جیبای لودو رو تموم کرده، با ناامیدی یه گوشه میشینه و میگه:

- ای بابا اینکه هیچی توش نبود. پش واشه چی اینژا گژاشته بودنش؟

مورفین نگاهی به اطراف میندازه. اثری از سایر مژسمه ها نبود. اما بچه ای که با قصد خاص نویسنده وارد سوژه شده، با نیشی تا بناگوش باز به مورفین زل میزنه.

- کار تو بود؟ نیم وژبی برو با همشن خودت اژین باژیا بکن.

مورفین اینو میگه و لگدی نثار پیکر لودو میکنه و تو خونه برمیگرده. بر اثر این لگد لودو قل میخوره و جلوی پای بچه میفته. بچه به طرز شیطنت آمیزی بهش لبخند میزنه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۳ ۱۳:۳۵:۴۴



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
خلاصه:

رز ویزلی در حال جست و خیز در گورستان ریدل هاست که پاش داخل یکی از قبر ها فرو می ره.مرده ای که داخل قبر خوابیده بود (قاسم ریدل) پای رز رو می گیره و می گه سالها پیش یک نات از مورفین قرض کرده و الان داره عذاب می کشه.از لرد و مرگخوارا می خواد بدهیشو به مورفین پرداخت کنن و ازش رسید بگیرن و رسید رو بیارن بذارن تو قبرشوگرنه رز خورده می شه.
مرگخوارا مورفین رو پیدا می کنن و یک نات بهش می دن.ولی مورفین قبول نمی کنه و سکه یک ناتی خودش رو می خواد.چون اون سکه در واقع یک کلاهه که سالها پیش به شکل سکه تغییر شکل داده شده.
مرگخوارا که مجبورن سکه مورفین رو پیدا کنن با تحقیق از قاسم ریدل می فهمن سکه احتمالا تو قبر پدر لرد سیاهه.وقتی می فهمن مادر لرد به جای پدر لرد در قبر پدر لرد هستن(!؟) تصمیم می گیرن قبر مادر لرد رو بشکافن ولی لرد اجازه نمیده.در همین حین لینی میگه که ممکنه سکه پیش خود مورفین باشه.مرگخوارا هم میرن خونه مورفین ولی وقتی می بینن خونه مورفین دارای دزدیاب و این حرفاست تو آمپاز می مونن!

__________________________________________________

اینجا بود که لینی برای اینکه بحث مغز شت و پت کن هم دستان مرگخوارش را تمام کند، یک آوادا به دستگاهی زد که روی زمین افتاده و ویبره می رفت.

-چرا آوادا زدی؟ :vay:
-بدبخت شدیم!
-بزنـــــــــــم دهنــــــــــت؟؟؟
-لاقل کروشیو میزدی!

-دِ ســـــــــــــاکــت!
و لینی از کوره در رفته چنتا طلسم اجیل مجیل به مرگخواران معترض زد.

-همین الان از طریق خبرفوری از نویسنده این رول مطلع شدم که مورفین داره میاد...

و سروصدای مرگخواران دوباره شروع شد...

-ای وااااااااای
-تقصیر توئه.چرا آوادا زدی؟
-چرا آوادا زدی؟لابد فهمیده زدی دستگاهشو شت و پت کردی دیگه!!

و باز هم لینی...
-ســــــاکــــــت!اینقدر شت و پت شت و پت نکنین جلو من گرنه همتونو شت و پت میکنم.افتاد؟

دافنه گفت:
-دعوا رو بذارین کنار.بگین چه خاکی به سرمون بریزیم دیگه!

در این هنگام ممد پاتر نامی از اون پشت مشتا یه چیزی ورور کرد:
-تو خونه ش قایم شیم.اولا زاغ سیاهشو چوب بزنیم و ببینیم چیزی لو میده یانه؟بعدشم تو وقت مناسب ببینینم چی تو کمداش دا...

اما حرف ممد ناتمام ماند.به محض اینکه نور سبزی از نوک چوبدستی معجون ساز خانه ریدل درخشید، ممد بی جان بر کف پارکت اتاق افتاد و پخ پخ شد!

آیلین داد و هوار راه انداخت که:
-ای بوقی...بـــــــــــوق بهت...به تو ادب یاد ندادن بوق بــــوقی؟زاغی کیو چوب بزنی؟بــــــــوق بوق بو بو بوق بو بو بو بو بوق!

مرگخواران همزمان با بوق آخر دست ها به دهان بردند و بعضی هایشان نیز جامه ها و ردا ها دریدند و عووو سر دادند.نویسنده از همین تریبون اعلام میکند متاسف است که این حرکت آخر از رفتار یک گرگینه محفلی نشات گرفته.

بالاخره لینی از بین مرگخوارانی که یا بودند یا یا یا یا ویا گفت:
-یه فکری...چطوره تو خونه قایم شیم.اولا زیرآبشو بزنیم و ببینیم چیزی لو میده یانه؟بعدشم تو وقت مناسب ببینینم چی تو کمداش داره.

-آفرین.
-آوادا نزنی یه چیزی میشی...
-خوبه... معلومه هنوزم راونی هستی

روح ممدپاتر:

و مرگخواران رفتند سراغ نقشه zaz یعنی «زیرآب زنی»...


ویرایش شده توسط باری ادوارد رایان در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۳۱ ۱۲:۵۶:۰۲

خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۲۸ جمعه ۳۱ مرداد ۱۳۹۳

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
مورفین در خانه نشسته بود و شبکه "چیز فور اِوری وان" را نگاه می کرد.

آیا از بازرسی های پیوسته پلیس ها خسته شده اید؟ آیا نمی خواهید خویشاوندان خود دعوت کرده به خانه شما راه بیابند؟ آیا نمی خواهید هم مواد کش ـتان چیز هایتان را کش برود؟ این شما و این چیز پرایوسی پلیسی- این دستگاه خانه شما را از هرگونه دستبرد حفظ می کند و پیز هایتان را سکیوور نگاه می دارد.

- من از وقتی دارم از چیز پرایوسی پلیسی یا در واقع چ پ پ استفاده می کنم؛ دیگه نگرانی ای برای خارج شدن از خونه ندارم. هیچ کس به خونه و چیز های کمیابم دسترسی نداره.

مورفین شماره تماس را گرفت و دو ثانیه بعد، صدای زنگ در آمد. چ پ پ رسیده بود و خانه اش را سکیوور کرده بود!

چ پ پ در واقع راه حلی موثر بود و وقتی موفین خانه نبود؛ توانست از هجوم یک دفعه ای گله ی مرگخوار جلوگیری کند و آن ها را سرجایشان بنشاند و به گوشی جادویی مورفین اطلاع بدهد و سپس آژیر خطر را به صدا در بیاورد. :aros:

مرگخواران ناامید از وارد شدن به خانه از طریق در به طرف پنجره ها نگاه کردند تا بلکه راهی بیابند.

- یعنی چی باعث شده؟ یکی اون آژیرو خفه کنه.
- نمی دونم چی از ورودمون جلوگیری می کنه. من اون آژیرو خفه کردم.
- شاید جادویی ـه دستگاهش. مرسی که اون آژیرو خفه کردی.
- اگه جادویی ـه می شه با جادو جلوشو گرفت. خواهش می کنم. :pretty:


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
- ولی آخه ارباب پدرتون که اصیل نیست!

- شما یک بارم که شده پروفایل ما رو خوندین؟ شما هنوز به حرف ها و چرندیات رولینگ باور دارین؟ ایشون که گفته بود مردیم، الآن ما شبیه مرده هاییم؟ گفته شده بود که هری پاتر نجات پیدا میکنه الآن هری پاتر می بینی شما؟ طبق آمار های رولینگ به نظرتون الآن حتی یافتن فسیل مرلین امری عادی و ممکن هست؟ متفرق بشین از جلوی چشمان سرخ و خون فشان و ترسناک و با ابهتمون! ... وای! فشارم افتاد انقدر داد زدم!

- آخه ... ارباب ... رز ... قبر ... نات ... قاسم!

-

- بله ارباب ما مثل همیشه خفه می شیم. فقط میشه بگین ما باید پول رو از کجا پیدا کنیم؟

- به ما چه؟ اونم شما پیدا کنین! در حال حاضر حوصلتون رو ندارم و تمایلی هم به ادامه ی بحث! خودتون یه کاری بکنین ... اِاِاِ ولمون کنین ... ولمون کنین!

همه ی مرگخوارها با هم، به طوری که معلوم نبود کدوم دیالوگ برای کیه از ردای لرد آویزون شدن و گفتن:

- ارباب خواهش میکنیم! ... ارباب التماس می کنیم! ... ارباب کمکمون کنین! ... ارباب ما شنا بلد نیستیم غرق می شیم!

همه ی صورت ها برگشت به سمت مرگخوار آخری و با چهره ی وی رو به رو شدند.

بعد دوباره همه با هم شروع کردن:

- ارباب نمی دونیم چی کار کنیم؟ ارباب ما رو تنها نذارین! ما کجا بریم؟ اربـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاب!

ناگهان ارباب لبه ی ردایش را گرفت و محکم تکان داد و همه ی مرگخوارها یکی پس از دیگری ازش افتادن.
تنها یه موجود آبی بالداری بود که همچنان سفت ردایش را چسبیده بود و ول نمی کرد. با چشمان بزرگ و آبی اش، معصومانه به اربابش نگاه می کرد و با نگاهش التماس می کرد که " نه! ... نروین "، چشمایی که حالا به سبز متمایل شده بود، نه به خاطر تغییر گروه، بلکه به خاطر نور سبزی که به یکی از بالهایش برخورد و او را از ردای لرد جدا کرد.
لرد بعد از جدا کردن حیوان سیاهی که به ردای سیاهش چسبیده بود و بعد از پرت کردنش، سبز شده بود ( خیر این یکی آوادا نخوره بود، رنگ معمولی آفتاب پرستا سبزه) برای آخرین بار گفت، هر چه زودتر رز را از دست قاسم ریدل نجات بدهند.

حالا همه دست به ردای مورفین شده بودن که حقش را حلال کند و سند را امضا کند و رز را نجات دهند.

مورفین با بی اعتنایی گفت:
- من از ناتم نمی پژرم! عمری! اشلا هیچ راهی نداره جون شما! ... اشلا جونم به جون اون کلا .. چیژ ... نات بنده! هیچ جوریه نمیتونم از اون نات دل بکنم!

مرگخوارها ناامید از مورفین، روی یکی از سنپ قبرها که نسبت به بقیه ی آن ها ارتفاع بیشتری داشت و اطرافش چاله های گودی که احتمال می رفت لانه ی خرگوش و یا مار باشد، نشستند.

گرد هم نشستند و دستاشون رو انداختن رو شونه ی کناری و سراشون رو به داخل چنبر خم کردند.
- میگین چیکار کنیم؟ یواشکی نبش قبر کنیم؟

- نه به نظرم من ارباب بفهمه زنده نمیذاره! ... مادر ارباب تو عمرشون فقط عاشق یه نفر شدن که این نشون میده خانم نجیبی بودن ... اما بی ناموسی های پدرشون بر هیچ کدوممون پنهون نیست .... بهتره اصلا ریسک نکنیم ... معلوم نیست با چی مواجه م شیم ... بچه هم هست اینجا!

- یه چیزی بگم؟ به نظرتون ممکنه نات دست خود مورف باشه و داره از ما قایم میکنه؟ هی بهمون گفت ازش دل نمی کنم و ازش نمی گذرم! شاید دست خودش باشه و نمی خواد رو کنه! شاید خونه ی خودش باشه!
تحت تاثیر این حرف لینی که از باقی مانده ی هوش ریونی اش نشات می گرفت، همه ی مرگخوار ها بر آن شدن که تو خونه ی خود مورف دنبال نات شبه کلاه یا کلاه شبه نات بگردند.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ یکشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۳

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
قبر مانند هندوانه رسیده ای که نوک چاقو به آن خورده باشد، از محل برخورد کلنگ به چند طرف جر خورد و باز شد.

- جـــیــــــــــــــغ

- یا گیوه ی پاره ی مرلین

- یا ردای چاک چاک و پوسیده ی مرلین :worry:

- توبه .. توبه

- بدوزین ... نه ینی ببافین ... بچسبونین ... جوش بدین ... ده ببندین یه جوری درز این قبر لعنتیو

لرد که با شنیدن سر و صدا ها به لب پنجره اتاقش آمده بود با دیدن اوضاع گورستان؛ قبری شکافته که به نظر مربوط به والدینش بود و مرگخوار هایی که با دیدن محتویات قبر به این سو و آن سو میگریختند، یک بار دیگر کد تقلب پرواز را زد و فورا خودش را به بالای قبر شکافته شده رساند.

- لودووووو

- بله سرورم؟

- این چه وضعیتیه؟

- سرورم من نشکافتم به سرتون قسم

- مردک بیناموس چرا باید توی رول تو اشتباها قبر مادر ما جای پدرمون شکافته بشه و فقطم لباساش پوسیده باشه؟ بدم خودتو توی همین قبر چال کنن؟

- همین قبر؟ کنار مروپ ینی؟

سالازار که تلاش میکرد بفهمد محتویات قبر چیست و آن را با چشمان کم سوی خود رویت کند گفت:

- تـــام! بخوابونم دهنش؟ تصویر کوچک شده

- لازم نیست جد بزرگوارم ... آواداکداورا!

لودو که درست بالای قبر ایستاده بود پس از مرگش ناخواسته به وصال رسید و صاف افتاد توی قبر مروپ! سالازار که بالاخره موفق شده بود محتویات قبر را ملاحظه کند پرسید:

- زنــته؟!

- خیر جد بزرگوارم ما همسر نداریم ... مادرمونه!

- بپوشونید ... زشــته جلو بـچـّـــه هـا!

مرگخوار ها به سرعت مشغول پوشاندن چاک و درز قبر شدند و در چشم به هم زدنی پیکر بی جان مروپ پوشیده شد. سپس بیل و کلنگ به دست به بالای قبر مجاور که روی آن نام مروپ گانت نقش بسته بود رفتند.

- ارباب اجازه هست؟

- خیر! قبر مادر مارو به چه جراتی میخواین بشکافین؟

- خوب سرورم وقتی توی قبر پدرتون، مادرتون دفنه لابد توی قبر مادرتون هم پدرتون دفنه دیگه

- ما جواز نبش قبر خانواده اصیلمون رو به احدی نمیدیم ... متفرق شین!


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۲۲ ۱۱:۲۸:۱۸

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

رز ویزلی در حال جست و خیز در گورستان ریدل هاست که پاش داخل یکی از قبر ها فرو می ره.مرده ای که داخل قبر خوابیده بود (قاسم ریدل) پای رز رو می گیره و می گه سالها پیش یک نات از مورفین قرض کرده و الان داره عذاب می کشه.از لرد و مرگخوارا می خواد بدهیشو به مورفین پرداخت کنن و ازش رسید بگیرن و رسید رو بیارن بذارن تو قبرشوگرنه رز خورده می شه.
مرگخوارا مورفین رو پیدا می کنن و یک نات بهش می دن.ولی مورفین قبول نمی کنه و سکه یک ناتی خودش رو می خواد.چون اون سکه در واقع یک کلاهه که سالها پیش به شکل سکه تغییر شکل داده شده.
مرگخوارا که مجبورن سکه مورفین رو پیدا کنن با تحقیق از قاسم ریدل می فهمن سکه احتمالا تو قبر پدر لرد سیاهه.تصمیم به نبش قبر می گیرن.مورفین هم در همین حین فرار می کنه که آیلین و یکی دو نفر می رن دنبالش.

______________________________

طولی نکشید که نارسیسا,آیلین و دار و دسته شان مورفین را کت بسته به گورستان آوردند.مورفین در حال اعتراض بود!
-شه خبره بابا...نژاشتین معامله رو ژوش بدم!شدها گالیون ژرر کردم به خاطر یه نات!

وقتی دید کسی به اعتراض هایش توجهی نمی کند پودر سفید رنگی را از جیبش خارج کرد و به شکل خط مرتبی روی یکی از قبر ها ریخت و به آرامی کنار قبر نشست و روی پودر خم شد.

-اوهوی...مرتیکه...جلو چشم زن و بچه هامون...
-شیه بابا توهین میکنی! فقط نمکه!
-خب نمکو برای چی داری می کشی؟
-ژّهّت ارژای امیال روانی! روانشناشم گفته اینژوری طی هشتاد و نه شال ممکنه به احشاش نیاز برای ترک کردن برشم.

مرگخواران مورفین را به حال خود رها کردند...پس از چند دقیقه صدای مورفین دوباره بلند شد.
-قاشم...هی قاشم هف خط ! اژ کفن شفیدت خژالت بکش.ول کن اون دختره رو. مرد حشابی...می خوام بگم یه پات لب گوره...ولی تو کل هیکلت توی گوره.ولش کن! این دختره ژریفه...می شکنه...

ملت مرگخوار بدون توجه به مورفین، ابزار بسیار پیشرفته نبش قبر را آماده کردند.ایوان بیل را برداشت.

-با اون بیل می خوای چیکار کنی؟
-نبش قبر کنم خب!
-اون که بیل ویزلیه. از شکنجه گاه ورش داشتی؟ ارباب هزار بار فرمودن به وسایلشون دست نزنیم.
-حالا مگه چی شده.کارم که تموم شد می ذارمش سر جاش.

ایوان بیل ویزلی را که به عنوان یک بیل زیادی تکان می خورد، با طلسمی سر جایش ثابت کرد و دهانش را باز گذاشت که وظیفه بیلی اش را به درستی انجام بدهد.
سالازار به سختی کلنگ را از روی زمین برداشت.
-من کمرم درد می کنه.این تام کجاس؟چرا غیبش زد؟

الادورا کلنگ را از سالازار گرفت.
-پدر جان تام گفت این سوژه جای من نیست.داریم قبر اونو می کنیم ناسلامتی. گفت بهتره من حضور نداشته باشم و با پای خودش سوژه رو ترک کرد.حالا نه که حضور شما در اینجا اصلا عجیب نیست و کلا همه چی در سوژه های ما منطقی و طبیعیه!


پس از گفتن این جمله سری به نشانه افسوس تکان داد و کلنگ جادویی رابرداشت و بالای سرش بلند کرد.فریادی کشید و ضربه سهمگینی به سنگ قبر زد.جرقه های درخشانی از انتهای کلنگ بلند شد و ضربه الا سنگ قبر را به دو نیم کرد.





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳

ويكتور كرام old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۳ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۱۲ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
از ت متشكرم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
نارسيسا و آيلين و چند مرگخوار ديگر دنبال مورفين ميگردند.
آيلين:اون معتادو كجا ميشه پيدا كرد؟جاهاي زيادي كه نميتونه بره،ميتونه ؟
-مثلاً مرز افغانستان.
-مكان هاي فروش چيز.
-قبرستون.

نيم ساعت بعد

نارسيسا:تا الان 999 تا مكانو نام برديد.اگه بخوايم همشونو بگرديم چند سال طول ميكشه.اول ميريم جايي كه اون موادو ميخره.

سر راه از معتادي نزديك ترين محل فروش چيز رو پرسيدند.
-تو اون پارك ميفروشن.مشرف كننده اي آبژي؟
-كروشيو.

نارسيسا:پاركو كامل گشتيد؟
-آره،ولي نبودش.

پارك بعدي

-بازم نبود.

درگورستان

-تو جيب جا ميشه؟
-نه.
-خوردنيه؟
-نه.
-زندست؟
-آره.
-تستراله؟
-نه.
-بازي رو ول كن،دوستام اومدن.كمك!
-نجاتت ميديم رز.

سنگ قبرو پيدا كردند.


جارويي خواهم ساخت
پرت خواهم كرد به هوا







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.