هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
هکتور پس از لختی درنگ دست از سر خودش برداشت و رو به گروه مرگخواران گفت:

- نه بابا. اینفری ها فقط به دستور لردولدمورتِ اعظمِ کبیرِ خفنِ باحال بیرون میان. من تضمین میکنم.

و زمزمه ی: منم از همین میترسم مرگخواران بلند شد.

پیش لردولدمورتِ اعظمِ کبیرِ خفنِ باحال!

لرد، طبق معمول همیشه روی تخت پادشاهی جلوس کرده بودند و سر نجینی را نوازش می کردند.

- نجینی، دختر محبوب ما. از هکتور شنیدیم که می گفت امشب هالووین است. یک جشن مزخرف مشنگی که ملت دیوانه هم دیگر رو می ترسونن. مزخرفه، نه؟

- فوس؟ فیس فاس میفس توفاس!

لرد که بعد از سخن نجینی(بهتون نمیگم چی گفت تا تو خماریش بمونین! ) در فکر فرو رفته بود، ناگه سرش رو بلند کرد و گفتـ

- الحق که هوش و درایتمان در وجود نجینی نیز وجود دارد. باید مرگخواران را به صف کنم.


دست دیگر لرد(با اون یکی داره سر نجینی رو نوازش میکنه همچنان! یه نوع تیک عصبی هست!) به سمت زنگوله تخت رفت و ان را کشید.

صدای زنگوله!

- این مرگخوارا کجان؟ ما دلمان ترس میخواهد. ما منتظر کسی نمی مانیم! در شان اربابی ما نیست.اینفری ها کجایند؟

- فس!(بازم نمیگم!)

- ازاد بشین و پیش من بیایید!

گورستون!

هکتور از درون گور بزرگ تاریک فریاد زد:

- چند نفر دیگه موندن؟ هیشکی؟

- لاب لوب لیبابی.
حاضرم شرط ببندم هکتور زبون اینفری ها رو نمی دونه!



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۴۵:۱۱ شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 549
آفلاین
نیو سوجه:

هالووین از ابتدای به وجود آمدنش ترسناک بود! این که دارید برای خودتان، خوشحال و خندان راه می روید و یکهو از آن کدو های هالووینی جلویتان ظاهر شود، ترسناک نیست؟ حالا چه بسا که شما در یک قبرستان باشید و صد البته نهایت ترس را هنگامی تجربه می کنید که با وجود شرایط بالا، در قبرستان ریدل هم باشید!

داستان ما از یک هالووین شروع می شود. یک هالووین ترسناک برای مرگخواران.

هکتور، در حالیکه با سر و صدای زیاد، پاتیلش را به سنگ قبر های قبرستان ریدل می کوباند و این کارش باعث آزار و اذیت اهل قبور می گشت، اخم هایش را در هم چپاند و داد زد:
- جن خونگی بیا اینجا.

وینکی که پشت دسته ای از مرگخوارانِ پشت هکتور، راه می رفت، با عجله، گام های «خشتک پاره کن» برداشت و در کسری از ثانیه، جلوی هکتور ظاهر شد. گفت:
-بله قربان. وینکی در خدمت معجون ساز بود.
-جن خونگی بی تربیت... من فراموش کردم باید پری از شاهین راک وود رو بکنم که هفتاد و پنج صدمش سفیده! من پری کندم که نصفش سفیده. برو برام پر بیار!

وینکی با مجسم کردن قد و اندازه و هیبت شاهین راک وود، آه از نهادش بلند شد. پس صرفا جهت تلاشی بیهوده برای منصرف کردن هکتور، گفت:
- قربان معجون ساز واقعا به فکر وینکی نبود؟ الان اگه شاهین راک وود اومد و کله وینکی رو کند، ارباب معجون ساز جواب طرفدارای وینکی رو داد؟
-خفه! همین الان بیارش وگرنه جوری آوادا بهت میزنم که صدتا اکسپلی نتونن به گرد پاش هم برسن.
-

و اینجا بود که برای اولین بار در تاریخ، یک جن خانگی بدون صدای «پاق» ناپدید شد. که البته بخاطر ترس بی اندازه بود.

هکتور، چند گام پر سر و صدای دیگر برداشت و رسید به نقطه ای که می خواست.
-خب ملت مرگخوار... امشب اینجا دور هم جمع شده ایم تا جشن هالووین را گرامی داریم و این بند و بساط که در دست من است، خاری به چشم کلاغ من است برای تهیه معجونِ «تبدیل لباس معمولی به لباس هالووین» است. باشد تا باحال شویم!

می دانستید که ممد پاتر گاهی اوقات مرگخوار و گاهی اوقات محفلی است؟ خب... در این رول قطعا ممد پاترمان یک مرگخوار است.
-آقو ما فِکِر کردیم کَه قیافَ مرگخوارا خودَش شبیه کدوی هالووین بودَه. نبودَه؟

طبیعتا کسی به ممد پاتر توجه نکرد، بنابراین دیالوگ بعدی متعلق به مورگانا بود. (ربطش هم بمونه به مغزهای راون کلاویتون!)
-حالا حتما باید واسه تهیه معجون و جشن بریم تو اون قبر گندهه که اونجاست؟ و چرا روی بعضی از قبر ها تَرَک هست؟ اینجا اینفری و زامبی نداره احیانا؟

هکتور به فرم «آی کیو سان» دستش رو گذاشت روی سرش و تفکر کرد!

----------------------
اولین سوژه وینکی در ایفای نقش عَمو مِی و دومین سوژه ـش در کل عمرش بود. وینکی امیدوار بود شفاف سازی کرد!


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۴ ۲۰:۵۵:۲۴


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
(پست پایانی)

ملت مرگخوار بعد از گرفتن چیز و پاکسازی جامعه جادویی از وجود معتادان به خانه گانت ها برگشتند.

-تق تق تق!

-لامشبا! اون ژنگو برای شی گژاشتم؟ تق تق تق می کنن شر من!

مورفین لنگ لنگان و به سختی خود را به در رساند و آن را باز کرد. چهره های خندان مرگخواران در پشت در چیزی نبود که انتظارش را داشت. آگوستوس مورفین را از جلوی در کنار زد.
-بکش بینیم با! زنگ کار گذاشتی بعد مجبوری برای باز کردن در تا اینجا بیای؟

دید...دید...دیدید...دیدید!

به محض این که آگوستوس از چارچوب در عبور کرد صدای بلندی به گوش همه رسید و چشمان مورفین برق زد!
-شیژ؟...شماها شیژ دارین!شیژ یاب من فعال شد!

مرگخواران بی توجه به سوال ها و التماس ها و فریاد مورفین وارد خانه شدند. هنوز برای اجرای نقشه زود بود!

دقایق گذشت...ساعت ها گذشت. مورفین از مرگخواران پذیرایی کرد.به خاطرات ازدواج رودولف و دوران نوزادی دراکو گوش جان فرا داد. ولی هر لحظه حالش بدتر می شد. تا اینکه طاقتش تمام شد!
-لعنتیا! نششتین همش حرف می ژنین و می خورین. اومدین خونه من. برام هدیه آوردین. هدیه مو بدین!

آگوستوس بسته حاوی چیز را در آورده و جلوی چشمان مورفین گرفت و تکان داد. ولی به محض این که مورفین با حالتی مسخ شده به طرف بسته رفت آن را کنار کشید!
-نه! این هدیه نیست. این فروشیه. اگه می خواییش باید هزینه شو بپردازی.

مورفین بدون تردید کیسه بزرگی حاوی گالیون در آورد و به آگوستوس داد.
-ای نامردا! یه عمره شر شفره خواهر ژاده من نششتین. بگیر بابا...پول برای من ارژشی نداره. شیژی که ارژش داره شیژه!

آگوستوس سرش را به نشانه مخالفت تکان داد.
-نه دیگه! این بسته کمی فرق می کنه. چون چیز خاصیه! هزینه این یکیو فقط با سکه یک ناتی می تونی پرداخت کنی.

مورفین سراسیمه شروع به گشتن جیب هایش کرد. او دایی لرد سیاه بود و اصولا از نات استفاده نمی کرد. گشت و گشت و گشت...تا بالاخره سکه مورد نظر را یافت!
-بگیر نامرد! بده دیگه اونو...حالا هم برین و منو با عشقم تنها بژارین! می خوام باهاش حرف بژنم.درد دل کنم!

مرگخواران خوشحال از این موفقیت بزرگ به سمت گورستان ریدل ها رهسپار شدند.


پایان




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهشان ، لباس و هیکل فرد مظنون را اسکن کردند . هکتور از بین حمعیت فریاد زد :
- این که پاکه بابا ! این شیژ نمیزنه . چیز میزنه !

ناگهان از میان لباس فرد مورد نظر ، کیلو کیلو پنیر ریخت .
- وای بر من . آبروم رفت . بیچاره شدم . بی خانمان شدم .

مرگخواران با فرمت به ایشون نگاه کردند .
پنیر چه ربطی به بی آبرویی و اینا داره ؟
مرگخواران همانجا نشستند ودر مدیتیشنشان فرو رفتند تا این بحث عظیم را درک و حل کنند .

راک وود در کوچه ناکترن قدم میزد . این کوچه ای بود که او احساس راحتی در آن میکرد . در انتهای کوچه پله ای بود که پیکره تیره شخصی زیر آن بنظر می آمد . راک وود چوبش را در آورد

- لوموس

نور باعث شد شخص زیر پلکان تکانی بخورد .

- همونژا وایشا غلیبه ! جلوتر نیا . من مشلحم !

راک وود از خوشحالی بدین شکل در آمد .

- عزیز دلم . خوبی ؟ چیزی نیاز داری برات بیارم ؟ یه دقیقه میای بیرون ، میخوام اگه بشه یه چیزی ازت بگیرم .

پیکره شخص تکانی خورد . زمانی که از زیر پله بیرون آمد ، راک وود با دیدن قیافه اش سه قدم به عقب برداشت .
طبیعتا این قیافه ترس هم داشت . اما بخاطر ماموریتش و وفاداری اش به ارباب ، سرجایش ایستاد .

- ام ... دوست عزیز . من یه کم شیژ میخوام . البته برای خودم نه . برای یکی از دوستام . البته اگه بشناسیش . مورفین گانت !

سیگار از لب معتاد عزیز افتاد .
- مولفین گانت ؟ مرد افشانه ای دنیای اعتیاد ؟ دوشت توئه ؟ جان من یه امژا اژش برام بگیر . بیا این تمام شیژام . همش برا تو . مرگ من !

این برادر بیمار گرامی ، به دست و پای راک وود افتاده بود و تمام ردای نویش را کثیف کرده بود .
آگ از روی ناچاری چوبش را بالا برد :

- مورس موردره !


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۰ ۱۲:۴۹:۵۴
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۰ ۱۲:۵۳:۳۶

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- پق پاق پوق پیق ...

مغز کلیه‌ی حضار، از کسایی که تو سوژه حضور داشتن گرفته تا خوانندگان، بر اثر تفکر زیادی که فلورانسو اونارو وادار به انجامش داده بود و اصلنم به این فکر نکرده بود که این همه فکره یهویی چه عواقبی می‌تونه داشته باشه، می‌ترکه! به هر حال سوزوندن فسفر زیاد هم عواقبی داره!

بعد از چند دقیقه دودهای حاصل از سوختگی مغز فروکش می‌کنه و همه به همین سادگی بیخیال فکر کردن می‌شن. البته اندراحوالات این اوضاع آشفته، مرگخوار ممد راونکلاوی‌هی از فرصت سوء استفاده می‌کنه و پند اخلاقی روز مبنی بر "کنترل تفکر" رو ارائه می‌ده.

- کوچه ناکترن!

مرگخوارا لحظه‌ای تو شوک فرو می‌رن. چرا این فکر اونم بعد از این همه فکر کردن به ذهن خودشون نرسیده بود؟ مگه کجای فکر کردن اونا مشکل داشت؟ همین‌جاس که دوباره نظریه‌های دیگه‌ای بر روی میز مذاکره پهن می‌شه. اصولا چنین اتفاقی رخ نمی‌ده که یه مسئله جواب به این سادگی داشته باشه، بنابراین مطمئنا یه جای کار می‌‌لنگه و برداشت اشتباهی شده.

اما از اونجایی که تا به اون لحظه به اندازه کافی فسفر سوزونده بودن، ترجیح می‌دن دست از کنجکاوی بردارن و بپذیرن که حتما مشکل به طرز فکر کردن خودشون برمی‌گرده و نه لنگیدن ایده. پس مرگخوارا در یک چشم به هم زدن ناپدید می‌شن و همگی جلوی پاتیل درزدار ظاهر می‌شن. دوان دوان مراحل ورود به کوچه دیاگون که شرح کاملش تو کتاب هری پاتر و سنگ جادو موجوده و نویسنده با توجه به اینکه عواقب دردناک فکر کردن زیادو دیده از فکر کردن در مورد اینکه این حرکت دقیقا چطور بود فاکتور می‌گیره و حتی آجری که در انتهای ذهنش دست تکون می‌داد و هر چند ثانیه یک‌بار ادای کسایی که با چوبدستی روش فشار وارد می‌کننو در میاورد رو در نطفه خفه می‌کنه.

خوشبختانه توصیفات به قدری زیاد بود که مرگخوارا زمان کافی برای رسیدن به کوچه ناکترن رو بدست بیارن. مرگخوارا بعد از ورود به کوچه دیاگون پخش می‌شن و ذره‌بین به دست، دست به یقه‌ی عابران می‌شن و به بررسیشون می‌پردازن تا بفهمن کی علائمی شبیه به مورفین در خودش داره و معتاده و در نتیجه می‌تونه براشون مواد جور کنه.

- تو!

صدای فریاد ذوق مرگخواری که معتادی رو یافته اونقد بلنده که تو سرتاسر کوچه می‌پیچه و طولی نمی‌کشه که بقیه مرگخوارا هم خودشونو به محل مذکور می‌رسونن و معتادِ یافت شده رو محاصره می‌کنن.

مرگخوارا:

فرد معتاد:


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۸ ۲۲:۵۲:۱۷



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۵:۴۹ دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۳

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
سيوروس و شايد سوروس و شايد سيو و شايد سور و يا سورنا، بلاخره يکى از همین دوستان كه به نوبت در پست ها شيفت عوض مى کنند..
سيوروس: پس الان نوبت منه، مورگانا گفت سوروس.
بلى، بلى سيوروس انگشت اشاره خود را روى سرش گذاشت و فکر کرد.

سيوروس: فكر و فكر و فكر..فكر و فكر و فكر..


در اين بين مورگانا هم به فکر رفت تا چگونه در برابر عزيزم بعدى سيوروس ملايم تر رفتار كند پس انگشت اشاره را روى سر گذاشت و به فکر فرو رفت.

مورگانا: فکر وفکر و فکر..فکر و فکر و فکر..

راك وود كه هنوز از هماهنگى خودش و مورگانا آن هم در يک جمله ى طولانی در تعجب بود، حق داشت..
نقل قول:
ما چيز نداريم و مورفين يه معتاده. پس نميشه چيزى رو بهش انداخت.

انگشت اشاره را روى سر گذاشت تا ببيند چطور باز هم با مورگانا هماهنگ شود.

راک وود: فکر و فکر و فکر.. فکر و فکر و فکر..

مرگخوارا که اين صحنه را ديدند انگشت اشاره را روى سر گذاشته و باور نمى کنید..باور نمى کنید که فکر كردند.

مرگخوارا: فکر و فکر و فکر..فکر و فکر و فکر..

نويسنده که پى برد پستش اسپمى بيش نشده از شدت تعجب و شگفت زدگى انگشت اشاره را روى سر گذاشت و فکر کرد.

- فکر و فکر و فکر.. فکر و فکر و فکر..

طبيعى از خوانندگان هم از فکر به اينکه چطور پست را ادامه دهند، انگشت بر سر نهاده و همه با هم فکر كردند.

خوانندگان: فکر و فکر و فکر..فکر و فکر و فکر..


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۱ شنبه ۳ آبان ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
- سوروس عزیز! یک نکته ای هست! دقیقا چه تضمینی وجود داره که مورفین به جای پول به ما چیژ نده؟ هی درست گفتم ؟

مورفین تلو تلو خوران حرکات موزونی اجرا کرد و گفت:
- کسی گفت شیژ؟

مورگانا غرولند کنان گفت:
- عجب گوشای تیزی هم داره، گوشای دامبلدور کر!

مورفین با ژستی شبیه ارباب که فکر میکرد برای دایی ارباب برازنده است، ولی نبود! به مورگانا نگاه کرد.
- ما دایی ارباب هستیم ! با ما درست حرف بژنید.

مورگانا، لینی، آشا و سوروس سرشان را با تاسف تکان دادند. چند لحظه بعد مورگانا از جا پرید و فریاد زد
- اوره کا ... اوره کا

عده ای با کلافگی به طرفش برگشتند و مورگانا با صدایی آهسته که مرگخواران را مجبور کرد برای شنیدنش به یکدیگر نزدیک تر شوند گفت:
- ما میتونیم به مورفین چیز بفروشیم! مسلما وقتی بخواد چیز بخره که به جاش چیز نمیده! ولی ... من معذرت میخوام همقطاران عزیز! یه مشکلی وجود داره!!!!

- چه مشکلی مورگانا؟

راک وود و مورگانا همزمان پاسخ دادند.
- ما چیز نداریم! و مورفین یک معتاده! پس نمیشه چیزی رو بهش انداخت!

اسنیپ با تاسف اه کشید.
- منظورت دقیقا چیه عزیزم؟

مورگانا با شنیدن کلمه عزیزم ابروهایش را بالا داد .
- تو الان اسنیپی ها نه ایلین . و منظورم دقیقا اینه که باید بریم از یه مشت قاچاقچی چیز بخریم و بیایم به مورفین بفروشیم.. ولی.... قاچاقچی ها کجان سوروس؟ من نمیدونم!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
سیوروس نگاهی به کلاه کرد و بعد نگاهی به مورفین. نگاهی به کلاه کرد و باز نگاهی به مورفین. دوباره یه نگاه به کلاه کرد و بعد نگاهی به مورفین.

کلاه:

مورفین:

مورفین با بی حوصلگی گفت: سیو داداش! ببین من حوصله موصله ندارم. ببین این کلاه ... همین کلاه سکه ست!

سیوروس بعد از چندین بار عو کردن فرکانس نگاهش از مورفین به کلاه و از کلاه به مورفین، چشمانش را روی مورفین ثابت کرد و با تعجب گفت: خب ما الآن دنبال سکه قاسم می گردیم که که در اصل مال تو بوده و به قاسم دادی. قاسمم یقمونو گرفته که بیایم بدهیشو برگردونیم که وجدانش راحت بشه. تو هم که می گی الا و بلا همون سکه ای رو که دادی بهش رو می خوای. خب مرد بی دین ( مخالف مومن ) تو چیزی که دست خودته رو جه جوری از ما می خوای؟

مورفین شانه بالا انداخت و گفت: به من چه؟ من این سکه رو از یه خدابیامرز دیگه گرفتم که قبلا از یه خدا بیامرزی گرفته بود که از یه خدا بیامرز .... که از قاسم ریدل گرفته بود! .. حالا قاسم اگه می خواد بی حساب بشیم باید دوباره همونی که بهش دادمو بده بهم.

سیوروس سردرگم، با قدم هایی آهسته از خونه ی مورفین بیرون رفت و بعد از خارج شدن از هاله ای از دود و دم، وارد هاله ای از سوال ها شد.

جلوی در خونه ی گانت ها، مرگخوارایی که بهوش اومده بودن، تحت تاثیر مواد سر پا ایستاده اما تلو تلو می خوردن. با این وضع خجالت آور و خفت بار مرگخواران، شخصِ خودِ سیوروس مجبور بود به کله ی کتیرایی خود رجوع کرده و بعد از مدت ها، توانست به نتیجه هایی نه چندان امیدوار کننده برسد.


چند دقیقه بعد از هوشیار شدن مرگخوارن

مرگخوار اول: یعنی میگی باید پولو یه جوری از مورفین بگیریم که دوباره بهش برگردونیم؟

سیوروس: بلی!

مرگخوار دوم: یعنی میگی باید یه چی بهش بفروشیم که اون سکه رو بهمون بده؟

سیوروس: بلی!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این پست در بدترین شرایط ممکن زده شده. دیگه خودتون ببخشین مشکلی داره ... نبخشیدین هم فدای سرم!


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- نه مورفین، اونجوری نه! مگه داری یه مشت مرده رو هم می‌ریزی؟ زنده ن خیر سرشون. نریزشون رو هم. اینجوری اکسیژن نمی‌رسه بشون میفتن می‌میرن بدبخت می‌شیم.

سیوروس وقتی می‌بینه مورفین همچنان بیخیالی طی می‌کنه و مرگخوارارو رو هم تلنبار می‌کنه و تپه ای از جنس مرگخوار جماعت بوجود آورده می‌گه:

- ای بابا مورفین اصن تو برو کنار بذار خودم جمعشون می‌کنم.

مورفین با خوشنودی پتکی که به طرز عجیبی سر از جیب لودو در آورده رو برمی‌داره و به سمت خونه برمی‌گرده. براحتی می‌تونیم حدس بزنیم که رفته بازم چیز بکشه.

اسنیپ با عصبانیت نگاهشو ازمورفین برمی‌داره و آه کشان جلو می‌ره و مرگخوارارو از هم جدا می‌کنه و ردیفی کنار هم می‌چیندشون. برای اطمینان مقداری از خاک باغچه رو هم پای گلدونای رز و دافنه می‌ریزه. بعد از اتمام کارش دست به کمر جلوی در خونه وایمیسه و به مرگخوارای خمار و بیهوش خیره می‌شه.

- از دست مورفین.

و برمی‌گرده و داخل خونه می‌شه که هنوزم ازش دود می‌زد بیرون. اسنیپ ضمن پراکنده کردن دودای مسیر با دستاش دوباره با رداش جلوی بینیشو می‌گیره.

- چقد مواد زدی مگه که یه لشگر مرگخوار ناکار شدن؟ اونم مرگخوارایی که دیگه به دود و دمات عادت کردن.

پتک از جلوی دهن مورفین کنار می‌ره و صورتش تو دودای خارج شده تیره و تار می‌شه و جواب می‌ده:

- ژنش ناب و کمیابیه. می‌خوای تو هم بکشی؟

اسنیپ با انزجار دست ـه مواد به دست ـه مورفینو که به سمت دراز شده کنار می‌زنه و می‌گه:

- حالا سکه کجاس؟ دادی بهشون یا نه؟

مورفین با تعجب پتکو کنار می‌ذاره.

- شی؟ شکه؟ کدوم شکه؟ منژورت همون پشت شریته؟

اسنیپ نگاه مورفینو دنبال می‌کنه و در نهایت به یه کلاه می‌رسه و هرچی کلاهو اینور اونور می‌کنه و اطرافشو می‌گرده می‌بینه خبری از سکه نیست. بنابراین دست به سینه می‌ره یه گوشه دور از دسترس دود و دم مورفین می‌شینه و منتظر مرگخوارا می‌شه که به وضع طبیعیشون برگردن.

مورفین شونه هاشو بالا می‌ندازه و می‌گه: ژون تو شکه همون بودا! از ما گفتن.




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳

سیوروس اسنیپ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 499
آفلاین
خانه مورفین

مورفین از میان دودی که راه انداخته بود بدن های بی حرکت همکارانش را میدید که مثل مرده روی زمین افتاده بودند.
- هوم...عژب شیژ توپیه این شیژ...شه ژود اشر کرد.

او با افتخار بسته مخدر تن تاک را بالا گرفت و به آن نگاهی کرد. در این فکر بود که کمی استعمال در آن ساعت از شب می تواند برایش خوب باشد و به خوابش کمک کند. اما قبل از اینکه از مرحله تفکر به مرحله عمل برسد در خانه چهارتاق از هم باز شد و محکم به دیوار خورد. شیشه شکسته در در اثر ضربه به طور کامل فرو ریخت و خود در لولایش آویزان ماند.

مورفین با چشم های ورقلمبیده و نیمه بازش مرد جوان بلند قدی را میدید که وارد شده بود و از فرط بوی بد ردایش را جلوی بینیش گرفت.

-شته تو بشه؟کی بهت اجاژه ورود داد اصن؟در خونه خودتو هم همینجوری باژ می کنی بوقی؟ بژنم همینژا...شی؟اشنیپ؟

اسنیپ بدون آنکه ردا را از جلوی بینیش کنار بکشد با تندی گفت:
- چیه نصفه شبی داد و فریاد راه انداختی؟مگه تا حالا منو ندیدی؟تو پستای قبلی نوشته بود اینجا عملیاته. دویدم به عملیات برسم ولی دیر رسیدم انگار. هین؟اینا چشون شده؟کشتیشون؟

مورفین:نخیرم...اینا اوممده بودن دور همی شیژ بکشیم الان مشت خمارین. در ژمن تو تو خونه من شیکار داری؟اومدی ژاشوشیمو بکنی خائن؟

اسنیپ که از شدت بوی بد حالت تهوع پیدا کرده بود نقابش را بالا زد.
- از دنیا عقبیا مورفین... یه نگاه به پروفایلم بنداز.صد دفعه وقتی تو شناسه مادرم بودم گفتم از این جنسای نامرغوب استفاده نکن!آخرش رو مغزت تاثیر منفی گذاشتن.

مورفین کله اش را خاراند و به سلول های مغز دودیش فشار آورد تا منظور اسنیپ را بفهمد ولی چون موفق نشد از خیر جر و بحث با او گذشت.
- خب حالا شی می خوای اینژا؟

اسنیپ مشغول بررسی وضعیت لودو بود که از همه به او نزدیکتر بود.
-چند دفعه بگم؟خب زحمت بکش چند تا خط بالاترو بخون!

مورفین نگاهی به خطوط بالاتر پست انداخت.
- ماموریت؟تو خونه من؟ولی اینا اومده بودن اژم ژنش بگیرن.

اسنیپ: نخیر ای معتاد ابله! اینا اومده بودن اینجا برای انجام ماموریت ولی تو بیهوششون کردی با این بویی که راه انداختی. زود باش کمک کن تا خفه نشدن از اینجا ببریمشون بیرون!وگرنه ارباب به خدمتمون میرسه!












شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.