تقدیم به پرسیوال دامبلدور که کم بود! اما به موقع بود...مدیر و مدیرتر
پارت ۲
تصوير گاوميشي وسط دايره ظاهر مي شود. گاو ميش نعره اي ميكشد و سپس عبارت زیر ظاهر ميشود.
-دام و طیور پروداکشن با اوفتخار تقدیم می کوند.
هرگونه تشابه اسمی، شخصیتی، رفتاری، ظاهری و ... با شخصیت های حقیقی و مجازی کاملاً تصادفی بوده و دام و طیور پروداکشن مسئولیّتی در قبال آن نمیپذیرد. تقصیر رولینگه!
دوربین ، تهيه كننده و كارگردان را نشان مي دهد كه به سبک کتابی و مضحك با هم صحبت ميكنند.
-هاگريد!هاهاها...اين فيلم خيلي خوب هسته. ولي هنوز يك جاي كار ميلنگه.
-باروفيو! ما بايد علاوه بر بوعد موديريتي، بوعد آموزشي ر نیز به فيلم فاخر خود اوضافه كنيم.
-بعد آموزشي چي چي می باشه؟
-تو تا به حال مدير هاگوارتز بوده اي؟ پر از ماجراهاي زيبا هست.
تصوير آرام آرام تار مي شود و تيتراژ آغازين فيلم همراه با
موسیقی متن شروع مي شود.
-اینجا جادوعه ینی سایتی که...هرچی که توش می بینی از روی تاکتیکه....تاکتیک مدیری که داره ضعف ساحره...اگه مردی شانسی نداری توی مسابقه.
- اینجا همه خنگنه میخوای باشی مث بنده؟ بذا چش و گوش توره وا کنم یه ذره...اینجا جادوعه لعنتی شوخی نیسته...خبری از رول و کیکای شیری نیسته.
پت و مت در نقش تمامی مدیران ایفا و مسئولین چهارگروه
- عله آن شو! من چند سالی باهات حرف دارم... عله آن شو نکن منو بلاک واسه این کارم...کوجاهاشو دیدی تازه اول کارم عله آن شو من یه کاربرم باهات حرف دارم.
سیامک انصاری در نقش استرجس پادمور
- عله آن اشو من چند سالی تو ره حرف دارم...عله نکن روستایی رو بلاک واسه این کارش...کجاهاشه دیدی تازه اول کاره...عله آن شو که یه روستایی تو ره حرف داره.
سخنگوی شرکت ایوان در نقش لرد ولدمورت
- اعضا می خوان باشن گولاخ یا خفن...توی هاگوارتز همه می خوان نمره ندن...توهم گوشنته خودتو به اون راه نزن بیا شیر و کیک بزنیم بمون جا نزن.
اندی و جعبه ی اسباب بازی هایش در نقش عله
- اینجا عکس روستاست همرنگ شو که شیری نشی...اینجا یا مرگخواری یا می خوای مرگخوار شی...اختلاف سطح رول اینجا بی داد می کنه... روح سوژه هارو زخمی و بیمار می کنه.
بگم؟بگم؟ در نقش تام ریدل
- عله آن شو! من چند سالی باهات حرف دارم... عله آن شو نکن منو بلاک واسه این کارم...کوجاهاشو دیدی تازه اول کارم عله آن شو من یه کاربرم باهات حرف دارم.
برادر دوقلوی عادل فردوسی پور در نقش ادی کار مایکل
- عله آن اشو من چند سالی تو ره حرف دارم...عله نکن روستایی رو بلاک واسه این کارش...کجاهاشه دیدی تازه اول کاره...عله آن شو که یه روستایی تو ره حرف داره.
ای کیو سان به همراه کلاه گیس بنفش در نقش تدی
-تازه وارد و پستش کنار یه لرده...کل رول هاش قدّ یه تاپیکه لرده...توحید و مورفین بودن روی یه سرور...اما ببین فاصله رولا چقدره...
اصن نمیتونم در نقش رودولف
-هاگوارتز نیست که کارش آموزش...رقابت هسته که شده چارچوبش...این روزا اول مدیر هسته بعد خدا... سایته می بندن و هی میدن استعفا.
با حضور لورل و هاردی در نقش هاگرید و باروفیو
انتخاب موسیقی: سروش پشمکی
خواننده: barofio ft. hagrid
فیلمبردار: گاومیش باروفیو
صدابردار: هوردیار آقاجونی
سینه موبیل: این رو نمیدونستیم چیه کلن کسی رو ننداختیم تو زحمت واسش.
پس از پايان تيتراژ، دوربين مدار بسته، دفتر مديريت هاگوارتز را نشان ميدهد. قاب عكس مديران سابق ديوار اتاق را پوشانده است. ناگهان در پایین تصویر نوشته می شود:
خرداد ماهِ هزار و سیصد و نود و پنج
همراه با نوشته شدن متن بالا و همزمان با قطع شدن صدای تق تق دستگاه تایپ که تاریخ را تایپ می کرد، دوربین روی صندلی مدیر زوم می کند. پشت میز و روی صندلی، رودولف نشسته.
او كه بسيار عصبي است، تلفن را برداشته، شماره اي ميگيرد و در انتظار وصل شدن مي ماند. پس از چند ثانيه شروع به فرياد زدن مي كند:
-همين كه گفتم. من ديگه اَصَن نميتونم.حس ميكنم فعاليت توي سايت ، به فعاليتم توي سايت لطمه ميزنه. نميخوام مدير باشم.
ناگهان تصوير سياه ميشود و دوباره به حالت اول برميگردد. صدای تق تق دستگاه تایپ دوباره شروع می شود و عبارت زیر را تایپ می کند.
تیر ماهِ هزار و سیصد و نود و پنج
قاب عكس رودولف به ديوار چسبيده و دارد با ساحره ي قاب كناري، همينطور وَر مي رود.
پشت ميز اين دفعه، هكتور نشسته.
- چنان معجوني بپزم امشبـ برا ارباب.
ناگهان در با ضرب لگد باز شده و تام ريدل و دار و دسته ش وارد دفتر مي شوند.
تام پايش را روي ميز هكتور گذاشته و ميگويد:
-با خودت چي فكر كردي؟هن؟ تو بايد بازخواست جدي بشي. چرا انقدر تعداد کلاسا کمه؟ ها؟ میخواین با کم کردن تعداد کلاسا به کاربرا توهین کنید؟
ناگهان ادي كار مايكل وارد كادر مي شود:
-تو كي هستي جز كسي كه قراره به ما خدمت كنه؟هن؟
هكتور كه از شدت تعجب دوباره رعشه ي هميشگي به جانش افتاده مي گويد:
-وات د فاز؟ الان قضيه چيه؟ چيكار باس بكنم؟
-بايد خدمت كني به ما! سريع برامون نوشابه باز كن.
سپس ادي پاتيل هكتور را ميگيرد و با گوشه ي آن، در شيشه ي نوشابه اش را باز مي كند.
-دموكراسي يعني من خودم انتخاب كنم پپسي ميخورم يا كوكا كولا! فهميدي؟
-
دفتر مديريت تمامي شكل و روي خودش را از دست داده، همه چيز به هم ريخته و دار و دسته ي معترضين هكتور را مجبور كرده اند كه كفش هايشان را واكس بزند.
دوربين با چرخشي به سمت در دفتر مي رود.
نور خيره كننده اي دفتر را بر ميدارد.
لرد ولدمورت در حالي كه با فرستادن طلسم به طرف دسته ي معترضين، يكي به يكي آن ها را ناك اوت مي كند، از در ورودي به سمتي كه هكتور نشسته مي رود.
نگاهي به تام كه از شدت طلسم هاي قبلي بي جان شده كرده و ميگويد:
- تو رو ناك اوت نميكنيم. تو جرمت سنگينه! تورو حذف شناست مي كنيم.
و طلسمي سبز رنگ از سر چوب دستيش بيرون مي آيد.
سپس رو به بقيه ي معترضين كرده و ميگويد:
- خيال برتون نداره كه برديد! ماه هاست كه خانه ي ريدل هارو خاك برداشته. هكتور هم به ما قول داده بود كه بياد كمك ما و خونه رو جارو كنه. اصلن از اولشم اين مسئوليت سخت رو قبول كرد كه كرسي بي صاحاب نمونه. وگر نه كار هكتور كه مديريت نيست. جارو زدنه. بسه ديگه ما ميريم بچه ها جوهر نمك خريدن بيوفتيم به جون خونه.
اردیبهشت ماه هزار و سیصد و نود و سه
تصویر تغییر میکند. دوربین سالن بزرگی را نشان می دهد. روی تابلویی داخل سالن، با فونت درشت نوشته شده مجمع عمومی ویزنگاموت. تدی در حالی که موهای بنفشش را از روی پیشانیش کنار می زند، لبخند زده و رو به اهالی ویزنگاموت می گوید:
-سلام به همه.
-سلام تدی.
- یه پیشنهادی دارم برای ترم تابستونی هاگوارتز.
فردی که روی صندلی اصلی وسط سالن نشسته، دست هایش را به نشانه ی اینکه تدی اجازه ی صحبت دارد، بالا می آورد. تدی ادامه می دهد:
- وقتی صحبت از هاگوارتز میشه تقریبا اعضای ایفای نقش یکی از این دو موضع رو دارن که معمولا با سابقهی عضویتشون در ارتباطه.
سپس صدایش را با سرفه ای صاف کرده و میگوید:
-1. اونایی که بی صبرانه منتظرشن که عمدتا بچههای تازه وارد هستن.
۲. اونایی که هاگ رو وقت تلف کنی و آفت ایفای نقش میدونن اونم تو فصل تابستون که فعالترین زمان سایته. این بچه ها اکثرا از اعضای قدیمی هستن.
فردی که در وسط سالن نشسته، سرش را به نشانه تایید تکان داده و می گوید:
-لطفا پیشنهادت رو برای حل این مشکل بگو.
- من یه پیشنهاد برای حل این مشکل دارم که شامل چندین بنده!
1.این ترم، فقط اعضای جدید هر گروه اجازه ی شرکت تو کلاسا رو داشته باشن.
تمامی افراد حاضر در سالن سرهایشان را به نشانه تاکید تکان می دهند.
- 2.اساتید از بچههای با سابقه و پر حوصله انتخاب بشن که نه تنها متن تدریساشون، الگوی خوبی از رول نویسی باشه، تکالیفی که میدن هم بیشتر بر پایهی رول باشه تا اموزشی باشه برای تقویت رول نویسی اعضای تازه وارد. تعداد کلاسها هم لازم نیست زیاد باشه تا وقت کافی برای انجام تکالیف پیدا نشه.
با لبخند تمامی افراد حاضر در سالن، تدی نیرو میگیرد و با خوشحالی ادامه می دهد.
-3.مسابقات جام آتش و کوئیدیچ هاگوارتز فرصت خیلی خوبی برای کسب امتیاز توسط اعضای قدیمیه که میخوان نقشی تو هاگ داشته باشن. همونطور که توی جام آتش، فقط افراد سال بالایی حق شرکت داشتن، هر گروه یک یا دو نماینده از بین نویسندههای خوبش بفرسته. البته کوئيدیچ هیچوقت محدودیت نداشته و باز هم فرصتی بوده برای تربیت نویسندههای جدید و به شدت پیشنهاد میکنن تیمها ترکیبی از اعضای جدید و قدیمی باشن.
همه ی افراد توی سالن به تدی زل زده اند. او که کمی خجالت کشیده، سرش را پایین می اندازد. ناگهان فردی از میان جمعیت از جایش بلند شده و شروع به دست زدن می کند. همراه با او، تمامی افراد در سالن از جای خود بلند شده و صدای سوت و دست و هورا کل سالن را بر می دارد. جیمز از میان جمعیت پشت در های سالن، خودش را بیرون می کشد و به سمت تدی می رود. جیمز و تدی همدیگر را در آغوش می کشند. دوربین روی آن دو زوم کرده و سپس همزمان با سیاه شدن صفحه، صدای چکشی روی میز می آید و مردی فریاد می زند:
-تصویب شد!
دستگاه تایپ شروع به نوشتن در صفحه ی سیاه می کند.
پس از کسب اکثریت آرای مجمع و تصویب شدن قوانین جدید، تیم مدیران سایت و مدیران ایفا با همکاری و تلاش، سعی به نوشتن قانونی کاملا جدید و اصلاح شده کردند. پروسه ای که دو سال طول کشید و آزمون و خطاهای بسیاری برای آن شد. کلاه گروهبندی رویکرد جدی تری در پیش گرفت و برای میزان کردن تعداد تازه واردان، تعداد زیادی عضو با انگیزه صرفا بخاطر نرفتن در گروه مورد علاقه شان از سایت رفتند.
در خردادماه هزار و سیصد و نود و پنج، در پی اعتراض دسته ای از کاربران به سرپرستی تام ریدل، بند شماره دو که اشاره بر حساسیت امر تدریس داشت عملاً اشتباه خوانده شد و عده ای از کاربران خواستار آزادی تدریس برای همه و افزایش تعداد کلاس ها شدند.
در تیرماه هزار و سیصد و نود و پنج بند شماره یک که اصلی ترین بند قوانین بود، به دلیل اصرار و درخواست های مکرر مسئولین گروه های چهار گانه هاگوارتز، از بین رفت.
با روی کار آمدن استرجس پادمور، مسابقه ی جام آتش که سال قبل بر روی آن وقت گذاشته شد نادیده گرفته شد و به این ترتیب، بند شماره سه نیز ناقص شد.
تیر ماه هزار و سیصد و نود و پنج
دفتر مدیریت خالیست. در باز شده و عله همراه با جعبه ی کارتنی که روی آن نوشته شده، سرور وارد دفتر می شود . جعبه را روی زمین گذاشته و خودش هم روی زمین می نشیند.
-عه! چرا نوشته سایت خاموشه؟ کی سایت رو بسته؟
سپس دکمه ی روشن سایت را زده، از توی قسمت recycle bin استر را در آورده و روی صندلی می نشاند و سپس سریعا همراه با جبعه بیرون می رود.
به محض بیرون رفتن عله، مدیران سایت وارد می شوند.
-سلام استر.
-س...
-
ما اومدیم بگیم که سایت از وقتی رفتی کلی فرق کرده.هاگوارتز تازه وارد محور شده. قوانین رو به صورت تازه وارد محور بنویس. خدانگهدار.
چند روز بعد
استر وارد دفتر شده و روی میز می نشیند تا کار های روزمره اش را انجام دهد که ناگهان توجه اش به نامه ای روی میز جلب می شود. با صدای بلند شروع به خواندن متن می کند.
نقل قول:
از طرف مسئولین گروه های چهارگانه
باسلام خدمت استرجس پادمور.
وضعیت گروه ها از نظر عضو تازه وارد، به شدت نابسامان می باشد و اگر قوانین را عوض نکنی، ما هاگوارتز را تحریم می کنیم و بوق هم گیرت نمیاید
مرسی اه.
استر که خیال می کند حمایت مدیران را در پشت خود دارد و مدیران به شدت بر روی تازه وارد محور بودن هاگوارتز اتفاق دارند، با خیال راحت شروع به نوشتن نامه ای به شرح زیر می کند.
نقل قول:
سلام
حرف من، حرف تیم مدیریته.
در صورتی که فکر میکنید حق با شماست، خودتان به دفتر مدیریت بیایید تا رودر رو با هم صحبت کنیم.
در باز شده و مدیران سایت وارد دفتر می شوند. استر خوشحال شده و می گوید.
-ایول شماهم اومدین با مسئولای گروه ها دعوا کنین؟
-نخیر ما مسئول های گروه ها هستیم!
-وات؟
-ما مسئولین گروه های چهارگانه هستیم. هرچه سریع تر قوانین رو عوض کن.
-شما خودتون...
-هیس... عوض کن! گریه می کنیما.
-
.
تصویر دوباره تغییر کرده و ایندفعه تالاری زیبا که پر از پوستر های قرمز است نشان داده می شود. چراغ ها خاموش هست و بخاطر نور شومینه، سه سایه که یکی به شدت بزرگ است در حال صحبت کردن دیده می شوند.
-شوما وژدان به خرج بیدین. عضو تازه وارد خورد میشه پای این قوانین.
-تو میگی چیکار کنیم هاگرید؟ اینا نه به حرف من مسئول گریف گوش میدن نه به حرف استر که مدیر هاگوارتزه.
-بابا اینقد مسئول فولان جا مسئول فولان جا نکونید. شوما حداقل کاری که میتونید بوکونید اینه که ضریب بذارید برای میانگینا. ینی هرچیقد بیشتر ملت شرکت کنن، ضریب بیشتری بهشون تعلق بگیره و میانگین تیمشون بره بالاتر.
-اینجوری گروهایی که عضو کم دارن چیکار کنن؟
-من کاری با کم بودن عضو ندارم. من دلم به حال اون ریونکلایی میسوزه که سطح نوشتنش پایینه! میاد تکلیف بنویسه. میبینه سه نفر از گروهش شرکت کردن. هر سه نفر هم از شاخ های سایتن و قطعا نمره ی کامل می گیرن. میترسه که گند بزنه به میانگین. زده میشه! انقدر به فکر گروه نباشید. به فکر اعضا باشید نه جناح ها.
-نخیر هاگرید اونا قبول نمیکنن.
-باو چرا نمی فهمید؟
حتی من غول هم دارم می فهمم. چرا انقد در مقابل فهمیدن مقاومت نشون میدین؟
- ما که حرفی نداریم چرا به ما می پری؟
-اصلن من رو ببرین توی جلسه تون. میخوام باهاشون حرف بزنم.
-قبوله! فردا بیا بیا مکان جلسات ببینیم چیکار میکنی.
تصویر دوباره آشنا می شود. تصویر دفتر مدیریت. هاگرید وارد دفتر می شود و می بیند که هیچکس به جز آرسینوس و استرجس در دفتر نیست.
-چیرا اینا رفتن؟
-قضیه حل شد هاگرید.
-جدی؟ دمتون گرم. میدونستم کارتون درسته. پس ضریب رو اوکی کردین؟
-نه راستش... قبول نکردن.
-پس چیرا میگین مسئله حل شود؟ پس چیرا نیگرشون نداشتین من بیام؟
-بیخیال هاگرید... حسابشونو توی هاگ می رسیم. اول میشیم! هرچی باشه داور ما توی کویدیچ مرلینه. تلافی میکنه سرشون.
-خودایا چن بار بوگم؟
من اصن کاری با گیریف نودارمـــ. من میگم تازه واردا ضرر میکنن ازین کارای شوما. خوب تو به قول خودت فلانی رو داور میکنی. ریونکلاو هم میاد یکی رو داور میکنه که سال هاست آنلاین نشوده. اون یکی هم به همین صورت. و شروع میکنن به کم دادن امتیاز به کی؟ به اون بدبخت تازه وارد.
استرجس میان صحبتای هاگرید پریده و میگوید:
-راستش الان دیگه ساعت اداری تموم شده من باید برم.
خداحافظ.
آرسینوس و استرجس با هم می روند و هاگرید تنها در دفتر مدیران می ماند... دوربین روی قاب عکس مدیران که آخرین آنها عکس هکتورهست زوم می کند. سپس صدایی ، سکوت دلخراش و تلخ فیلم را به هم می زند.
-سلام...دوفتر خالیه! الان توشم... تا دیر نشده خوتّو برسون.
.دقایقی بعد باروفیو به دفتر می آید .هاگرید و باروفیو برای چند ثانیه به یکدیگر خیره می شوند. هاگرید با بغض می گوید:
-ینی کاری نمیشه کرد؟
- کاری نمیشه کرد! وقتی که مسئولین گروه به جای اعتراض به اینکه چرو تکالیف نباید به صورت رول باشه و چرو انقدر دست استاد آزاد هسته میان و به مسائل دیگه ای اهمیت می دن، نمیشه کاری کرد.
-حتی سعی هم نمیتونیم بکنیم؟
-سعی ما این هسته که این فیلم رو به رخ اونها بکشیم و بفهمونیم. خوب نگاه بکن هاگرید. داریم فیلم رفتار های مدیران ره توی بخش طنز شرکت می دیم. در روستای ما رفتار مدیران ره فقط در بخش اکشن شرکت میدهند. بیا این کار ره بکنیم.
-بیا این کارو بکنیم!
فَقَ بعدش یه چیزی بوخوریم تحلیل رفت بدنم سر این فیلم.
هاگرید برایش قلاب می گیرد. باروفیو از شانه ی هاگرید بالا رفته و دستانش را به سمت دوربین می آورد. سیم های دوربین مخفی را در دستانش گرفته، و در حالی که زبانش را تا ته بیرون می آورد و با همان ریخت و قیافه می گوید:
-این فیلم اسکار ره گرفته هسته!
سپس سیم دوربین را جدا می کند...
تصویر روی زبان باروفیو می ایستد و تیتراژ پایانی با پس زمینه ی زبان باروفیو به نمایش می آید.