عجیب و غریب برگشت!
چرا جیغ و داد راه انداختی!
نقل قول:
یه میوکی چند صباحی اومد زیر سایتون ارباااب! بعد... بعد... تسترالا دزدیدنش.
بله...به خاطر داریم!
نقل قول:
بردنش زیر دریای سیاه گفتن باید با دمت کفشو جارو کنی.
و زیر بار رفتی؟
نقل قول:
میوکی سوجی یه روباه حرف گوش کن بود ارباب. اینقد کف دریای سیاهو تی کشید که دمش پر پر شد.
آخی!
نقل قول:
ارباب، میوکی خواست فعالیتشو شروع کنه و این دفعه دیگه نره برای تسترالا کار کنه.
میوکی یادش باشه زیاد کار نکنه که باز توجه تسترال ها رو جلب نکنه که بیان بدزدنش.
نقل قول:
دو تا پست آورد ارباب هر کدومو صلاح دید نقد کنه. میوکی خواست بهتر رول بزنه.
میوکی زحمت کشید و دو تا پست سنگین رو با اون وضع دمش تا این جا حمل کرد. هر دو رو بصورت مخلوط نقد می کنیم.
نقل قول:
پ.ن: میوکی سوجی هنوز نفهمید کدوم اسمش بود، کدوم فامیلیش.
میوکی باید اینو از پدر، مادر و فک و فامیلش بپرسه و این معما رو بر همگان حل کنه. گرچه در مورد تاتسویا موتایاما هم همچین مشکلی داریم.
بررسی
پست شماره 378 اتاق تسترال ها، میوکی سوجی:
نقل قول:
مرگخوارا کمی به هم نگاه کردند؛ و بعد به جای خالی گریک روی دو چرخه. بعد به موهای بلاتریکس و باز دوباره به جای خالی ای که روی دوچرخه باز شده بود.
قضیه نجینی و موهای بلاتریکس و گریکی که رفته اون تو، سوژه فرعیه. سوژه فرعی تا جایی درسته که از سوژه اصلی جلو نزنه...باعث نشه داستان اصلی رو فراموش کنیم. راهش هم اینه که یا سوژه فرعی رو خیلی سریع تموم کنیم و یا هر دو رو با هم پیش ببریم. یعنی گاهی هم به داستان اصلی برگردیم که کم کم فراموش نشه. برای همین کار شما که برگشتن به سوژه اصلی بود، درست بود. بعدا هر کسی که بخواد، می تونه هم درباره سوژه اصلی بنویسه و هم سوژه فرعی. شکل نوشتنشون هم خوب بود. یه جورایی با دو سه جمله موقعیت رو جمع بندی کردین و حتی از توش یه سوژه طنز در آوردین:
نقل قول:
به اندازه صد و پنجاه و هشت دهمِ میلی متر، باز تر و راحت تر نشستند و لینی صداشو صاف کرد.
نقل قول:
- الان سه نفرمون شدن یه نفر...
دوچرخه فرموناشو بالا انداخت.
- خب؟
- کرایمون کم تر...
- نــــــــــــع!
دوچرخه خیلی قاطعانه بوق زد و چشم غره رفت.
سوژه های موقعیت رو خوب می گیرین. شکلک ها هم خیلی خوب بودن.
نقل قول:
سر و صدای گریک همچنان از لای موهای بلاتریکس به گوش می رسید.
این دقیقا همون کاریه که باید انجام بگیره. زنده نگه داشتن سوژه اصلی و اشاره و استفاده از سوژه فرعی.
نقل قول:
- الیزا...عزیزم! امروز دمتو پاپیون نارنجی زدی؟ بذار از نزدیک تر ببینمش!
شما تازه برگشتین، و به محض برگشتن سوژه های اعضا رو شناسایی کردین. این کار خیلی خوب بود. هم برای کسی که سعی می کنه شخصیتش رو جا بندازه و هم برای نویسنده که سوژه هاش به روز می شن و نوشتن براش راحت تر می شه.
نقل قول:
مرگخوارا اون لحظه با مسئله ی مهمی رو به رو بودن. البته که مرگخوارا همیشه با مسئله های مهم رو به رو میشن.
مرگخوارا آدمای با مسئله ای بودن!
این روش خیلی جالبیه برای نوشتن. با یه حالت جدی، می شه مسخره ترین و غیر منطقی ترین مطالب رو نوشت و نتیجه گیری کرد. یه ذره می تونست اغراق آمیز تر و مسخره تر باشه. با یکی دو جمله و شاید مثال اضافه، سه تا جمله زیاد شبیه هم نمی شدن و نتیجه گیری جالب تر از آب در میومد.
نقل قول:
تسترال قبل از این که مرگخوارای اربابم مثل تسترالاش تموم شن، کلاه سو رو گرفت و با یک حرکت تا گردن بلاتریکس پایین کشید. تسترال به فکر انقراض مرگخوارای ارباب بود؟
در قسمت توضیحات بهتره از اسامی مخفف و لقب ها استفاده نکنیم. لقب هایی مثل ارباب، پروف، هک...
یا باید بی طرفانه بنویسیم و یا شکل نوشتنمون نشون بده که آگاهانه و عمدا این کار رو انجام دادیم و یا لقب ها رو به شخصیت ها نسبت بدیم. مثلا به جای ارباب، بنویسیم اربابشون.
نقل قول:
کراب که داشت ریملشو توی آینه از زیر چشماش پاک میکرد، انعکاس بازارو از پشت سرش دید. خوش حال شد. ریلمش تموم شده بود. به این فکر کرد که چقد خوب که هنوز 10 متر هم از بازار فاصله نگرفته بودن! دو طرف رداشو با دستاش گرفت و خرامان خرامان به سمت بازار رفت.
این جاش عالی بود. اولش فکر کردم برای چی خوشحال شده! اشاره به این که هنوز از بازار دور نشدن خیلی خوب بود. پیاده کردن و جدا کردن کراب هم می تونه سوژه خوبی باشه، در صورتی که نفر بعدی نذاره این سوژه گم بشه.
مثلا کراب می تونه برگرده و هر چی اصرار کنه سوارش نکنن...با اون هیکلش تا مقصد همراهشون بدوئه!
نقل قول:
- آم! من یه فکری دارم! میتونیم برعکس بشیم و دوچرخه روی ما بشینه! این طوری زود تر میرسیم!
این سوژه خوبی بود. موقعیت خیلی مسخره ایه! در حالت عادی منطقی نیست که یه عده آدم عاقل و بالغ رو اینقدر خنگ در نظر بگیریم، ولی موقعیت های مسخره برای همینن! سوژه خوب سوژه ایه که بشه دربارش نوشت و در آینده هم بشه ازش استفاده کرد. این که دوچرخه سوار اینا بشه خنده داره. این که اونقدر گیج شدن که متوجه نیستن این کار مسخره اس...و این که تو مقصد دوچرخه با اصرار ازشون کرایه بخواد. ولشون نکنه. همراهشون وارد خانه ریدل ها بشه و در کل سوژه حضور داشته باشه.
این پست خوب بود. شخصیت ها خوب بودن. طنز کافی بود، سوژه خیلی خوب پیش رفته و سوژه های فرعی خوبی اضافه شده.
پست بعدی کمی فرق می کنه:
نقل قول:
- فِـــــــــس!
موقعی که لوسیوس در حال تلاش بود، سر نجینی از کیف لایتینا بیرون اومده بود و مستقیم به قلاب نگاه می کرد.
- پرنسس! تسترال تو معدتون هضم شد؟ به چی دارین این طوری نگاه می کنین؟
این جا موقعیت حساس بود. این که لوسیوس و نارسیسا موفق نشن(یا حداقل فعلا موفق نشن) حرکت درستیه...ولی وارد کردن نجینی به صحنه، کمی این حساسیت رو کم کرده.
این قسمتش خیلی مهم نبود. ولی این که در ادامه، تمرکز روی نجینی و تسترالی که خورده و مسواک نزدنش هست، موقعیت قبلی رو کلا کنار زده.
صحنه های خوبی توی پست داریم. مثلا:
نقل قول:
نجینی کامل از کیف بیرون اومده بود و تسترال هضم نشده تو شکمش به طور واضحی دست و پا میزد.
یا تنها دیالوگ لرد که خیلی خوب بود:
نقل قول:
- دختر ما بعد از هر تسترال سه مرتبه و نیم مسواک میزنه!
تو این قسمت داستان، شخصیت ها اهمیتی ندارن...چون این جا موقعیت و سوژه اس که مهمه. این جور جاها اصلا نباید روی شخصیت ها تمرکز کنیم. باید داستان رو بگیریم.
نقل قول:
نارسیسا که از شدت پلک زدن، کمی از روی زمین فاصله گرفته و به پرواز در اومده بود، گفت:
- تا پرنسس یه خمیازه ی کوچیک بکشن، لوسیوس یه توکِ پا میره تو معدشون...یه مسواکی میزنه و سریع بر میگرده!
قضیه از کیف لایتینا منحرف شده...ولی یه موقعیت جدید ایجاد شده. توی معده نجینی یه تسترال درسته وجود داره که لوسیوس می تونه بره و درش بیاره! اینجوری مشکلشون حل می شه. این سوژه خوبیه. فقط به نظرم باید بیشتر توضیح داده می شد. ممکنه نفر بعدی این سوژه رو درست نگیره.
پست قبلی کامل تر و پخته تر بود. احساسات و موقعیت ها بیشتر و بهتر توضیح داده شده بودن. اینجا شخصیت ها کمی دستپاچه به نظر می رسن که ربطی به هیجان انگیز بودن موقعیت نداره. انگار سر در کمن. نقششونو نمی دونن. انگار سعی می کنن افکارشونو مخفی کنن. اینم چیزیه که خواننده باید بدونه که بتونه مسیر رو ادامه بده.
این میوی خوبی بود...ولی میوی اول بهتر بود.
خوش اومدین.