سارا روی مبل مجلل عمارت مالفوی نشسته بود. البته برای او عمارت تام عزیزش بود.
- واه! چقدر طول میده یه دستشویی رو، بجنب دیگه.
حوصله سارا سر رفته بود. خیلی سر رفته بود. اینقدر سر رفته بود که تصمیم گرفت بلند بشه و یه کاری بکنه. نگاهی به اطرافش کرد. یک پیانو رو به رویش قرار داشت که چون بلد نبود بزنه، اصلاً سمتش نرفت. در واقع تا حالا یک قطعه از پیانو هم نشنیده بود و همینطوری جهت دلربایی از تام ازش خواسته بود تا براش بزنه.
- رسم مزخرف.
دوباره دستی روی صورتش و محل دو سیلی تام کشید و گردشش را از سر گرفت. در واقع حوصله اش را از سر گرفت تا خیلی نرود!
- وای! از اینا!
سارا دوان دوان به سمت وسیله " از اینا" رفت. "از اینا" در واقع یک گرامافون طلا کاری شده بود. البته فقط پایه های میزی که روش قرار داشت طلا کاری شده بود. خود میز از جنس چوب مرغوبی بود که به تازگی واکس چوب خورده بود و میدرخشید. بدنه گرامافون از پلاتینی بود که برقش چشم هر بیننده ای رو کور میکرد.
- حتما این یکی رو برمیدارم.
سارا نفس کشید، نفس عمیقی کشید. میخواست با تمام وجودش هوای اطراف فلز پلاتین اصل رو تنفس کنه. برای اولین بار، ولی نه قطعاً برای آخرین بار.
سارا صدای سیفون دستشویی اتاق بغلی رو شنید و خودش رو جمع و جور کرد.
- بالاخره!
احساس کرد که خیلی خالی خالی به انتظار تام نشسته. پس با خودش فکری کرد.
- این که دستشوییش ده دقیقه طول کشید. خود دست شستن اش قطعا دو دقیقه وقت رو میبره.
سریع به سمت در پشتی راه افتاد و وقتی در رو باز کرد با منظره زیبای باغ مالفوی ها رو به رو شد. باغی وسیع که اصلاً بهش نمیخورد که از در پشتی خونه راه داشته باشه.
- این باغ خودش یه ورودی اعیانی میخواد.
سارا تصمیم گرفت از بین خیل عظیم گل های رنگارنگ، تک شاخه گل رزی را برای تام بچینه.
- همین که از دستشویی اومد بیرون اینو بهش میدم!
سارا خم شد تا گل رز رو از ساقش جدا کنه. غافل از اینکه همون لحظه لنگه کفشی به سمتش میاومد!