- وای چقدر تاریکه
به سختی از وسط چند تا پیچ رد شد .
- آره به گمونم باید این ور تر باشه .اخ این چی بود؟ وای چرا این جا داره می درخشه آخ سوختم نامر ها نکنید چی؟ من که تنها بودم!
-نه نیستی کمککککککککک.........
-ملانی؟
-مرلین به دادم برسه من کجام شکل ملانیه؟
-خب ؟
-ولش کن ای بابا منو از این خندق بلا نجات بده دیوونه شدم الانه که تو اسید هضم بشم
-اسید؟
-یعنی بوی سوختگی ای که میاد نمیشنوی؟
سدریک به زور و بعد از بیست دقیقه چانه زدن و این که گابریل در واقع ملانی نیست او را نجات داد.
-اون وردنه برای چیه؟
-خب....بانو....مروپ اونو داد ...تا...
-دقیقا چرا این طوری حرف میزنی؟
ولی سدریک روی پیچ معده ایوا جایی دور از بالشش برای اولین بار خوابیده بود و حتی به گابریل عصبانی که به او کروشیو می زد هم توجه نمی کرد.
-اینم که خوابید حالا لاقل نگفت کجاییم تا بتونم برم بیرون.
-آره....نه...بدو بگیرش....
-خوذش کم بود تو خواب هم برای من حرف میزنه فهمیده چه کار کنم
سیلی از واتکس و جوهر نمک و مواد شوینده ناگهان کل بدن ایوا رو گرفت و از دهان ایوا بیرون زد.
-چی شد؟....اینا چیه از دهنم میاد بیرون یکی یه لیوان آب بده من