از جاروی جیغ تا مرلین
پست سوم
تا روز بازی، اعضای تیم از جاروی جیغ تا مرلین، با تمام توانشون، روی سنگین کردن پرونده اعمالشون کار کردن. مشخص بود که چقدر برای بردن این بازی، مصممن! روز بازی نزدیکتر میشد و پرونده گناهان اعضا، سنگین و سنگین تر...
روز بازی-سلام خدمت بینندگان غیر گرامی شیاطین و گناهکار. بنده گزارشگر این بازی حساس و پر هیجان، یوآن ابرکرومبی... نیستم. شرط میبندم فکر کردین هستم. عیح عیح عیح. خیر حسن مصطفی هم نیستم. من یوآن ابرشیطانی هستم. عیح عیح عیح.
تماشاچیا که ترکیبی از شیاطین و انسانهای گناهکار بودن، گزارشگر رو هو کردن و به سمتش آشغال پرتاب کردن. چشمای گزارشگر پر از اشک شد.
- شرمندم از این همه محبتتون. من لایق این همه محبت نیستم. منم یه خاطیم مثل شما.
شدت پرتاب زباله و آتش اونقد زیاد شد که گزارشگر فهمید دیگه صلاح نیست وقت تلفی کنه.
- حالا بی مقدمه میریم سراغ معرفی بازیکنا.
تیم ترانسیلوانیا، تیمی که دوتا جستجوگر و یه بازدارنده داره! شاید فکر کنین که این تقلب محسوب میشه، ولی تو جهنم ما تقلب چی؟
تماشاچیا یکصدا گفتن:
- دوست داریم!
گزارشگر با صدای سرشار از ذوق شروع به خوندن اسم بازیکنا کرد.
- جستجوگران، هری پاتر و دادلی دورسلی! ظاهراً هری پاتر مورد حمله دادلی قرار گرفته ولی خطا مشکلی نداره. چون ما اینجا خطا...
- دوست داریم!
- اصلا من توی این تیم افتخاری فقط ستاره میبینم! مدافع... پشه؟
مطمئنین برای تنها مدافع بهترین انتخابه؟ مهاجمان، ناصرالدین شاه که داره تماشاچیا رو دید میزنه، آدم، حسن روحانی! به نظر من اینا بد ترین انتخابا برای این پستا بودن ولی مهم نیست، چون ما انتخاب بد...
- دوست داریم!
عوامل متعدد تیم که کف زمین نشسته بودن و خودشونو باد میزدن، صدای اعتراضشون بلند شد. ظاهراً وسط زمین، خیلی خنک تر از جایگاه تماشاچی بود.
- و در نهایت، دروازه بان، هاگرید! و در طرف دیگه، تیم کاملا منفور جهنم، تیمی که اسمش هم منفوره... تیم از جاروی جیغ تا... نذارین بگم.
اعضای تیم از جاروی جیغ تا مرلین، که واضحا بهشون بر خورده بود، یکی یکی وارد زمین شدن.
- الکساندرا ایوانوای دوست داشتنی، داور نفوذی عزیز، کیک شکلاتی و سیب بی خاصیت، تاتسویا موتویاما که داره چاقوشو به من نشون میده...
پیکت ریزه میزه و گوگولی مگولی که اونم داره چاقوشو بهم نشون میده. و در نهایت... منفور ترین فرد جهنم، آلبوس دامبلدور.
در مقابل چشمای متعجب همه، عضو هفتم تیم از رختکن تیم خارج نشد. همه تماشاچیا و حتی خود گزارشگر منتظر دامبلدور بودن تا به محض حضورش، به سمتش زباله پرتاب کنن، ولی اتفاقی نیفتاد.
- چی شده باباجانیان؟ چیزی رو از دست دادم؟
سر ها به طرف جایی برگشت که داورا قرار داشتن. تام با تأسف سری برای سدریک تکون داد که بالششو با دامبلدور شریک شده بود و با همدیگه کنار زمین چرت میزدن. نگاه تنفر آمیز جهنمیا به نگاه تحسین آمیز تبدیل شد.
- با پرتاب کوافل، بازی شروع میشه! تاتسویا کوافل رو میگیره و به هر کسی که سر راهش قرار بگیره، یه زخم کاتانا هدیه میده. فعلا ناصرالدین شاه و آدم و روحانی زخم خورده به سمت ماساژور تیم، گراوپ میرن. نمیدونم تیمی که این همه عوامل داره، درمانگرش کجاست.
و حالا تاتسویا رو میبینیم که کوافل رو پرتاب میکنه و... اووووه! هاگرید خودش به تنهایی کل دروازه رو پوشونده! اون از همیشه چاق تر و کم تحرک تر نشده؟
عوامل تیم که کف زمین رخت پهن کرده بودن و بساط کولر راه انداخته بودن، به هم چشمکی زدن. هری پسر برگزیده بود و راضی نمیشد هیچکدوم از گناهان کبیره رو گردن بگیره، به همین دلیل به هاگرید دو گناه کبیره سپرده شد؛ شکم پرستی و تنبلی! درسته این تقلب محسوب میشد ولی جهنمیا تقلب چی؟
هاگرید روی جاروش خوابش برده بود و با ضربه کوافل تاتسویا از جا پرید.
- چی شد؟ ما کجاییم؟ ما بردیم؟
تاتسویا با عصبانیت هرچه تمام تر، کاتاناش رو در چند جهت جلوی صورت چرخوند و ثانیه بعد، ریش پر پشت هاگرید ناپدید شده بود. پیکت از طرف دیگه زمین، لبخند شیطنت آمیزی زد.
- ریش فقط ریش پروف. هیچکس دیگه حق نداره ریش داشته باشه. مرلین میدونه چند تا بوتراکل توی ریشش جا داده بوده.
پیکت اونقدر درگیر فکر کردن به ریش هاگرید و بوتراکل های ساکنش بود که متوجه نشد مهاجمان حریف برگشتن و یه گل بی زحمت به ثمر رسوندن.
- گل! گل برای تیم پر ستاره ترنسیلوانیا!
ده به هیچ به نفع ترنسیلوانیا!
از بین شعله های سوزان جهنم، بورد امتیازات مشخص نبود. تماشاچیا که هیجان زده شده بودن، به سمت بازیکنا زباله و توی چشم داور و گزارشگر لیزر مینداختن.
- ناصرالدین شاه یه گل دیگه به ثمر میرسونه! بیست به هیچ! این احتمالا بزرگترین دستاورد زندگی ناصرالدین شاهه!
ناصر الدین شاه برای تماشاچیای مونث، با دستاش علامت قلب درست کرد. ظاهراً شونصد تا زن صیغه ای و غیر صیغه ای، کافی نبود.
پیکت چنگالاشو به هم زد. نمیتونست تحمل کنه تیم حریف جلو باشه. هر لحظه ممکن بود کنترلشو از دست بده و به مهاجمان حریف حمله ور شه. ولی از دور، ایوا رو دید که چماق به دست نزدیک مهاجما میشه. ایوا میتونست با پرتاب بلاجر، آتش حسادت درونشو خاموش کنه. ایوا محکم با چماق به بلاجر زد ولی بلاجر به جای اینکه به سمت مهاجمان ترنسیلوانیا بره، دروازه بان از جاروی جیغ تا مرلین رو زمین زد.
- مو نمیخندوما، له لهوم. عیح عیح عیح عیح وووی وووی وووی وووی!
حالا فهمیدن چرا این تیم نیازی به مدافع نداره. بلاجر، یکی از اعضای باشگاه خودشون بود!
- داور سان، این خطای واضحه!
- خطا؟ من خطایی ندیدم.
تام کنار عوامل تیم ترنسیلوانیا، کف زمین ریلکس کرده بود و نوشیدنی کره ای میزد. تاتسویا میخواست با کاتانا همه رو تیکه تیکه کنه، ولی از اونجا که بستنی ای برای رشوه دادن نداشتن، از این کارش منصرف شد.
- اوضاع برای از جاروی جیغ تا ملعون خوب پیش نمیره. جستجو گر تیم کنار داور دوم در حال چرت زدنه و تیم رقیب در عوض دوتا جستجوگر داره! با وجود اینکه هری پاتر، پسر برگزیده داره از جستجوگر خشن مشت و لگد میخوره، ولی بازهم شانس بیشتری برای پیدا کردن اسنیچ داره! دروازه تیم هم کاملا بازه و... گل سوم برای ترنسیلوانیا!
جمعیت هر لحظه هیجان زده تر میشد، تا جاییکه دیگه از بین زباله های پرتابی، بازی قابل دیدن نبود. تاتسویا دیگه نتونست شرایط رو تحمل کنه و با کاتاناش، مهاجمان تیم حریف رو از پا درآورد. شنید که حسن روحانی حین سقوط داد میزد:
- بنزینو من گرون نکردم که! خودم صبح فهمیدم!
ولی برای تاتسویا مهم نبود بنزین چیه. مهم برد بود... و تیکه تیکه کردن هر کسی که مانعش بشه!
با این فکر، کاتاناش رو بیرون آورد و با یک حرکت دیگه کاتانا، جاروی هاگرید رو دو نیم کرد. تام از پایین داد و بیداد میکرد، ولی سامورایی اهمیت نداد. داور اگه میخواست اخراجش کنه، باید رو در رو باهاش مبارزه میکرد!
- ایوا سان!
-
با علامت تاتسویا، ایوایی که تا الان صدای قار و قور شکمشو نادیده گرفته بود، شروع کرد به بلعیدن هرچیزی که سر راهش بود. بلاجرها و کوافل و هری پاتر و آت و آشغالایی که تماشاچیا پرتاب میکردن، همه رو توی یه چشم به هم زدن خورد. تام یه مشت کارت قرمز برداشت و رفت که همه اعضای تیم از جاروی جیغ تا مرلین رو اخراج کنه، ولی با کاتانا روبرو شد. از اونجایی که هیچ علاقه ای نداشت توی این گرما مجبور بشه بره و تیکه های بدنشو پیدا کنه، خودش با زبون خوش برگشت سر جایش.
تماشاچیا به وجد اومده بودن. خیلی وقت بود توی طبقه هفتم جهنم، همچین بلبشویی به وجود نیومده بود. درست لحظه ای که ایوا دهنشو باز کرد تا اسنیچ رو هم قورت بده، زمین لرزه شدیدی توی طبقه هفتم جهنم به وجود اومد و از کف زمین، جایی که عوامل تیم ترنسیلوانیا و تام جا خوش کرده بودن، موجود عظیمی که از چشماش آتش خارج میشد و به دستاش، دستبند های آهنین بسته شده بود، ظاهر شد. همه از ترس سرجاشون خشکشون زده بود.
موجود عظیم الجثه دستاشو دراز کرد و ایوا، تاتسویا، پیکت و دامبلدور رو گرفت و جلوی صورتش برد.
- شماها، شماها تیم از جاروی جیغ تا ملعون هستین؟
- مرلین... بله.
- اسم اون ملعون رو جلوی ما نیار! ارباب.
- ارباب؟
- بله... من خیلی روی زمین به دنبالتون گشتم. منو فرستادن دنبال شما، چون شما به قدری در گناهان کبیره استاد شدین که دیگه جای شما طبقه هفتم نیست. باید با من بیاین طبقه هشتم.
- طبقه هشتم؟
- بله، جایی که ارباب بزرگ سکونت دارن. ارباب، شیطان بزرگ!
شیطان این رو گفت و بشکن زد، و اون و اعضای تیم از جاروی جیغ تا مرلین، ناپدید شدن. دقایقی طول کشید تا گزارشگر بتونه دوباره قدرت تکلمشو بدست بیاره.
- پ... پس با این اوصاف، برنده این مسابقه، تیم ترنسیلوانیاست!
اعضای تیم و عوامل، از خوشحالی کف زمین بالا و پایین میپریدن، ولی از تشویق تماشاچیا خبری نبود. بعضیا همچنان از تعجب نمیتونستن تکون بخورن، بعضیا هم دلشون میخواست به طبقه هشتم برن و با خود شیطان ملاقات کنن. از نظر اونا، برنده واقعی، تیم از جاروی جیغ تا مرلین بود!