هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان (بمب جادویی)
پیام زده شده در: دیروز ۲۳:۲۹:۵۰

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۴۰:۰۴
از ایستگاه رادیویی
گروه:
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 199
آفلاین
فقط یک کوچولو فکر بیشتر، با چاشنی غذاهای مروپ، به سرعت جواب مناسبی رو به ذهن مرگخوارا آورد.
- ما که هر روز مرگ می‌بینیم.
- آره بابا. من و مرگ که اصلا همین دیروز با هم ناهار بیرون بودیم.
- مرگ از ترس من شبا زیر تختش رو نگاه میکنه قبل خواب اصلا.
- منم وقتی رز سفیدم خشک شد مرگ رو دیدم...
- من وقتی سهامم سقوط کرد مرگو با دوتا چشمای خودم دیدم. برام دست تکون داد، کلی دوست شدیم با هم!

و صدها پاسخ هوشمندانه و مرگخوارانه دیگه، که البته مروپ با خوشحالی و ذوق به تک تک مرگخوارا نگاه کرد و تشویقشون کرد و در نهایت ملاقه‌ش رو به سمت اسکورپیوس گرفت.
- اسکور مامان؟ بهت اعتماد دارم که به بهترین نحو یه تسترال رو برامون پوست بکنی.

اسکورپیوس آب دهانش رو محکم قورت داد، چندتا قدم عقب رفت، یعنی مستقیم به سمت پنجره.
- اوه... بله بله بانو. سریعا براتون تسترال پیدا می‌کنم.
- اسکور مامان؟ چرا از پنجره میخوای بری بیرون؟ از در برو خب. ما هم اصلا باهات میایم که همگی تشویقت کنیم.
- همین پشت پنجره دارم یه تسترال می‌بینم بانو. :run:

و اسکورپیوس از پنجره شیرجه زد بیرون و مستقیم روی سر الستور و گابریل که زیر پنجره نشسته‌بودن و ریز ریز می‌خندیدن فرود اومد.

الستور که در لحظه کنترلشو از دست داده بود، اسکورپیوس رو از گلو گرفت و شروع کرد به فشار دادنش که مروپ و مرگخوارا سر رسیدن.
- فکر کنم من رو با تسترال اشتباه گرفت بانو. البته من خودم هم داشتم زودتر میرفتم دنبال تسترال براتون. ولی به نظر می‌رسه افتخارش نصیب اسکورپیوس شده.

و با بیخیالی اسکورپیوس رو که کبود شده‌بود و چشماش از حدقه بیرون زده‌بودن رو رها کرد.

- آره آره... همین الان این گوشه دارم یه تسترال می‌بینم بانو.

و صدای جیغ و دست و هورای مرگخوارا به هوا بلند شد و اسکورپیوس هم به سمت جایی که فکر می‌کرد تسترال اونجا باشه، رفت.

- اونجا تسترال نیست! مرتیکه پولکی خالی بند!

و گوینده صدا، که ردای سیاهی به تن داشت، و روی رداش هم حوله حموم سیاه به کمرش بسته‌بود و کلاه حموم صورتی روی سرش داشت و با کلی کف و صابون، صورتش رو پوشونده‌بود و توی دستشم یه داس بزرگ نگه‌داشته‌بود و در واقع حسابی مرگ بود، وارد شد.
- تو کجا من رو با دوتا چشمت دیدی و باهام رفیق شدی؟ سهامت سقوط کرد نهایت رنگ شلوارت عوض شد، مرتیکه مو طلایی!


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان (بمب جادویی)
پیام زده شده در: دیروز ۱۹:۲۴:۴۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۱۶:۰۹
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 596
آفلاین
خلاصه تا پست جد بزرگوار مامان رو در اینجا مشاهده کنین.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- کدو قلقله زن‌‌های مامان دقت داشته باشین که کندن پوست یه تسترال نیاز به دقت فراوون داره.

مروپ چاقو یک بار مصرفی را از دست گابریل گرفت و یک ساطور به اندازه کله گابریل را جایگزین آن کرد.
- نیاز نیست مراقب باشی دستتو نبره مامان جان! هر زخمی باعث افزایش تجربه توی زندگی انسان می‌شه.
- یعنی اگر سرمو باهاش ببرم فول تجربه‌ می‌شم بانو؟!

اسکورپیوس که در حال محاسبه قیمت روز کلیه در بازار سیاه بود، لبخند مهربانی به گابریل زد.
- یک درصدم شک نکن گابریل جان؛ ولی مراقب باش فقط گردنتو قطع کنی و احیانا چاقو با نواحی دیگه بدنت برخورد نکنه. خطرناکه!

دوریا ماشین حساب اسکورپیوس از دستش قاپید.
- از حالا دیگه شریکیم... سودشم نصف نصف!
- کدوم سود؟! چه کشکی چه ماستی؟! من فقط داشتم کمک می‌کردم تجربیاتش بیشتر شه! سریع خودشو شریک می‌کنه!

دوریا ساطور را از دست گابریل گرفت و به اینکه گابریل همچنان برای کسب تجربه از دسته آن آویزان بود اهمیتی نداد.
- نظرت چیه تجربیات خودتو بیشتر کنم شریک عزیزم؟

مروپ به فرزندان خیرخواهش نگاه رضایت‌مندی انداخت.
- حالا که مامان انگیزه فراوونتونو در پوست کنی دید وقتشه بریم سر اصل مطلب و یه تسترال پیدا کنیم. با توجه به اینکه برا پیدا کردن یه تسترال اول باید بتونیم اونو ببینیم، به مامان بگین از گوجه سبزای مامان کسی تاحالا مرگ رو دیده؟

مرگخواران که هر روز با خوردن غذاهای مروپ مرگ را حداقل سه وعده می‌دیدند کمی بیشتر به جوابشان فکر کردند.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۵/۵ ۲۰:۴۴:۱۵

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان (بمب جادویی)
پیام زده شده در: دیروز ۱۵:۳۵:۳۲

اسلیترین، مرگخواران

دوریا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
امروز ۶:۳۴:۰۴
از جنگل بایر افکار
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
مرگخوار
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
مترجم
پیام: 369
آفلاین
-چه موادی داخل لیست...
-خب بعیده بتونیم مواد رو تهیه کنیم.

جمیع مرگخواران به مامان مروپ خیره شدند.
-اگه نمی‌تونیم پس چرا گفتین بعد از تهیه‌ی مواد برمی‌گردیم پیشتون؟
-چون نمی‌تونی بلافاصله به سالازار اسلیترین کبیر بگی موادی که می‌خوای رو نمی‌شه پیدا کرد.
-خب پس الان برگردیم بگیم پیدا نکردیم؟
-نه اینکار رو هم نمی‌تونیم بکنیم.

همه با نگرانی بهم نگاه کردند. با اینکه نمی‌توانستند مواد داخل لیست را برای تهیه‌ی بمب پیدا کنند، مامان مروپ بیش از حد خوشحال به نظر می‌رسید. دوریا قدمی به جلو برداشت و دستش را به سمت برگه گرفت.
-می‌تونم لیست رو ببینم؟
-حتما! بیا!

دوریا نگاهی به لیست انداخت. در ابتدا اخم‌هایش درهم رفت و سپس لبخندی زد. این لیست هیجان‌انگیزتر از چیزی بود که فکرش را می‌کرد.
-این‌ها اصل مواد نیستن، هر کدوم یک معنی پنهان پشتشون دارن!
-دقیقا همینطوره!

باقی مرگخواران همچنان با چشمانی گیج به مروپ و دوریا نگاه می‌کردند.
-یکی میشه به ما هم توضیح بده؟

دوریا به مرگخوارها نگاه کرد و سرش را تکان داد.
-درجه‌ی هر کدوم از این معانی پنهان هم روبرو سخت‌تر می‌شه. مثلا اولیش اینه: استخوان رکابی گوش تسترال صورتی.
-تسترال صورتی دیگه چیه؟

دوریا اخمی کرد و به مرگخواری که یکدفعه فریاد زده بود چشم‌غره رفت. مرگخوار قدمی به عقب برداشت و خود را پشت باقی اعضا پنهان کرد.

-تسترال صورتی وجود نداره اما میشه یه تسترال رو صورتی کرد.
-یعنی رنگش کنیم؟
-نه یعنی باید پوستش رو بکنیم.

مروپ با تحسین سری تکان داد اما اکثر مرگخواران بهت‌زده به دوریا خیره شدند؛ به هرحال کندن پوست یک تسترال و بعد درآوردن استخوان رکابی گوشش کاری عادی در زندگی روزمره نبود. اسکارلت که دست به سینه به حرف‌ها گوش می‌داد، قدمی به سمت دوریا و مروپ برداشت.
-پس یعنی باید هرکدوم از این‌ ۵ مورد رو رمزگشایی کنیم و بعد بریم پیداشون کنیم؟

مروپ سرش را تکان داد.
-به نظرم بهتره در مسیر که می‌ریم دنبال تسترال تا پوستش رو بکنیم، بقیه‌ی موارد رو هم رمزگشایی کنیم.

بنابراین مرگخواران کوله‌هایشان را روی دوششان انداختند، ساطورهایشان را به کمرشان بستند و راهی یافتن تسترالی برای پوست‌کندن شدند.


تصویر کوچک شده


Isabella's lullaby-The Promised Neverland

یک عالمه اطلاعات بیشتر! (معجون راستی)

دوئل مرگ؛ بهترین نوشته‌ی من؟


,Out beyond ideas of wrongdoing and rightdoing
.there is a field. I’ll meet you there
*
.I believe in poems as I do in haunted houses
.We say, someone must have died here
*
You are NOT the main character in everybody's story
*
Il n'existe rien de constant si ce n'est le changement
*
Light is easy to love
Show me your darkness


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان (بمب جادویی)
پیام زده شده در: دیروز ۱۳:۳۰:۵۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱:۵۳:۴۹
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 233
آفلاین
به محض این که دستای مروپ با برگه تماس پیدا می‌کنه، یکی از مرگخوارا که پیروزی رو پیش روی چشماش می‌دید و از حالا بازگشت با شکوه اربابش رو داشت جشن می‌گرفت، جفتک‌زنان جلو میاد.
- بعدش چی سالازار کبیر؟ چطوری بمبو با این مواد بسازیم؟

سالازار که نگاهشو روی صورت مروپ متمرکز کرده بود تا واکنش نواده‌ش به مواد رو زیر نظر بگیره و تصمیم بگیره باعث افتخار خاندانش هست یا نه، با شنیدن این پارازیت ابروشو بالا می‌ندازه.
- اینقد عجول نباش دختر! اول مواد بعد طرز ساخـ... تو رو سر من چی کار می‌کنی؟

گابریل که حالا رو سر سالازار جا خوش کرده بود، بوسی بر کله‌ی پر ابهت سالازار می‌زنه و قبل از این که دستای جنبان سالازار بخواد اونو بگیره و از رو سرش پایین بذاره، خودش با جهشی برمی‌گرده به جمع مرگخوارا.

- نیاز دارم بشنوم این دختر اصیل‌زاده بود وگرنه مواد بی مواد!

دوریا در کسری از ثانیه شجره‌نامه‌ی خانوادگی گابریل رو تو ذهنش مرور می‌کنه.
- نیمه‌پریزاد جادوگره! فکر کنم همین که ماگل‌زاده نیست برای شما کافی باشه.

و به نظر کافی بود! چرا که سالازار با وجود دلخوری دوباره نگاهشو معطوف مروپ می‌کنه.
در تمام مدت مروپ بدون توجه به اتفاقاتی که در اطرافش در حال رخ دادن بود، برگه رو می‌خونه و می‌خونه و می‌خونه. هی می‌خونه. دوباره می‌خونه. بازم می‌خونه. اینقد می‌خونه تا جایی که بالاخره صبر مرگخواران منتظر لبریز می‌شه.

- مامان مروپ؟ لیست کالاها رو با ما به اشتراک نمی‌ذارین؟

مروپ برای چند ثانیه‌ی دیگه هم تو برگه می‌مونه و ناگهان سرشو بالا میاره.
- ممنونم جد بزرگوار مامان. بعد از تهیه مواد اولیه خدمتتون می‌رسیم.

و همراه مرگخواران در حالی که نگاه مفتخر سالازار به دنبالش بود از اونجا خارج می‌شه.


تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان (بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵:۰۱ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۳۳:۳۵
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
اسلیترین
پیام: 302
آفلاین
لرد با عصبانیت فراوان از جای خود بلند شد. عصبانیتش به حدی بود که وقتی از جایش برخاست، فشار زیادی به صورتش وارد شد و رگ‌های صورتش بیشتر از پیش برجسته شد. این صحنه به قدری وحشتناک بود که تقریباً می‌توان گفت با هزار جلسه تراپی هم نمی‌توان آن را از ذهن مرگخوارهای حاضر پاک کرد.

- من در حال برنامه‌ریزی برای تصرف جهانم، بعد شما وقتم رو با این وسیله که بمب هم نیست تلف می‌کنین؟

لرد با خشم گفت و سپس چندین کریشیو را به طور اتفاقی به سمت مرگخوارها پرتاب کرد و با سرعت از نیروگاه اتمی خارج شد. مرگخوارها که هنوز صحنه پیشین را به وضوح در ذهن داشتند، حتی قادر به تکان خوردن از جای خود نبودند. ساعت‌ها گذشت تا بالاخره یکی از آن‌ها توانست تصویر عصبانیت ولدمورت را از ذهن خود دور کند و بلند شود. این فرد کسی نبود جز مادر ولدمورت.

- این تام مامان بعید میدونم دیگه برگرده اینجا. اگر بخوایم از دلش در بیاریم باید واقعا یه بمب بسازیم، بعد ازش استفاده هم بکنیم تا بهش ثابت بشه که مرگخوارهای بدرد بخوری هستیم.

دوریا بلک نفر دومی بود که توانست این تصویر را از ذهن خود دور کند. او هم از جای خود برخاست و پاسخ داد:

- من مخالف اینم که بمب هسته‌ای بسازیم و یه جا رو کاملا از بین ببریم، ولی موافق اینم که خودمون رو به ارباب ثابت کنیم. ما خودمون که توانایی ساخت بمب رو نداریم، باید از یکی کمک بگیریم.

اسکارلت لیشام به عنوان نفر سوم که توانست تصویر عصبانیت لرد را از ذهن خود بیرون کند، به جمع دو ساحره دیگر پیوست و با خوشحالی گفت:

- فقط یه نفر دیگه تو دنیای جادوگری هست که از ارباب بیشتر دنبال کشت و کشتار و نابودی جهانه. وقتشه که ازش کمک بگیریم.

با این جمله، هر سه ساحره سرهای خود را تکان دادند و با هم به نشانه قدرت ساحرگی (Witch Power) دست‌های خود را تکان دادند.

لحظاتی بعد

سالازار اسلیترین با انرژی مملو از منفیت در برابر جمع مرگ‌خواران ظاهر شد. او با قدم‌هایی سنگین و مطمئن پیش رفت، ردای بلندش پشت سرش می‌خزید و سایه‌ای طولانی بر زمین انداخت. چشمان مانند مار او در تاریکی می‌درخشیدند و با دقت هر یک از چهره‌های حاضر در اتاق را مورد بررسی قرار می‌داد. هاله‌ای از قدرت محض او را احاطه کرده بود و وقتی نگاهش به چشمان هر مرگخوار می‌افتاد، حس ناخوشایند و ناخودآگاهی از ترس و احترام در آن‌ها ایجاد می‌کرد. صدای او، وقتی شروع به حرف زدن کرد، پیام‌رسان مرگ به تک تک اعضای حاضر بود.

- شنیدم که میخواین چند تا شهر رو کامل از بین ببرین و بلد نیستین ... مشکلی نیست، من بهتون یاد میدم که چجوری ولی اول باید این 5 تا مواد اولیه رو تهیه کنین.

سالازار گفت و لیستی از کالاهای کمیاب را به مروپ داد.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

بخشی از خاطرات سالازار اسلیترین : تاریکی که زنده ماند!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷:۳۹ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۵:۲۹:۱۷ پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
گریفیندور
شـاغـل
پیام: 749
آفلاین
دفتر ریاست خانه ریدل ها:

- خب این چیه که برای ما آوردین؟
- ارباب! این همون بمبه! این همون اسلحه نهاییه که همه دنبالشن. همونی که باهاش می تونین به کل دنیا حکومت کنین! بلیز آناناسی!

هکتور این رو میگه و از اینکه بلیز آناناسی رو کشف کرده، خوشحال ویبره میره. از شدت ویبره های وارده، سنگ از جمجمه هکتور خارج میشه و کارگردان بالاخره نفس راحتی میکشه و با یا فقره تِی نخی، شروع به تمیز کردن صحنه می کنه.

- بلیز آناناسی؟
- بله ارباب! بلیز آناناسی!
- خب این چطور کار می کنه؟

مرگخوار ها هر کدام نظرات متفاوتی داشتند. هیچکدام بمبی با این وسعت تخریب از نزدیک ندیده بودند. تنها آشنایی شان، بمب های تاپاله در هاگوارتز بود که آن هم حداقل از نظر شکل و اندازه، با بلیز آناناسی فرق داشت. به همین دلیل شروع کردند به گفتن نظراتی که در ذهنشان داشتند.
- برگ هاشو بکشین!
- این که برگ نداره. باید دستاشو کشید!
- کی تا حالا دیده با کشیدن دست، بمب منفجر بشه. باید فیتیله شو روشن کنیم!
- حالا فیتیله ش کجاست؟

لرد نگاهی به بلیز آناناسی و مرگخوارانی کرد که در حال واکاوی او برای پیدا کردن فیتیله مناسب بودند. جای تعجب بود که هنوز بلیز منفجر نشده بود. از او پرسید:
- خودت بگو چطوری منفجر میشی!
- ام... چیزه... راستشو بگم؟




پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰:۰۸ دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۶:۲۴ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 1708
آفلاین
بلاتریکس: واییییییی جیـــــــــغ ... نـــــــــــــــــه اییییییییییی ... هکتـــــــــــــور!
همه مرگخوارا با حالت گرخیدگی به سنگ تیزی نگاه میکنن که در اثر انفجار از بالا توی مغز هکتور فرو رفته و از پایین چونه اش زده بیرون خلاصه اونجا گیر کرده!

هکتور: چیزی نیست .. فقط یه خراشیدگی جزییه!
هکتور اینو میگه و از یک سوراخ بینی اش خون و از سوراخ دیگه بینی اش آب دماغش و از دهنش هم قرمه سبزی ای که صبحونه زده بود بر بدن همه با هم میزنن بیرون و با هم ترکیب و تبدیل به خفن ترین معجون هکتور ساز تاریخ میشن و میپاشن روی ایوان که اونطرف اتاق ایستاده بود!
ایوان: اییییییییی .. چرا من؟ این چه وضع مردنه ! ارباب ارباب هکتور منو کثیف کرد!!
لینی: هاهاها ... حقته تا تو باشی که به من نگی دست توی دماغت میکنی!
مجددا همان محتوایات فوق الذکر از هکتورمیزنه بیرون و اینبار میپاشه روی لینی ...
لینی: اییییییییییی!!!!
بلاتریکس: هاهاها ... شما دو تا حقتونه ... کروشیو ارباب بر شما باد....
هکتور: بووووووووووااااااغ
بلاتریکس: اییییییییییییییییی!!!
و این اتفاق بارها و بارها رخ میدهد...

هکتور: هاهاها ... نگران نباشید فقط 50% مغزم نابود شده! از اونجایی که من هزار برابر از آدمهای عادی باهوش تر و تیز گوش تر بودم !دو تقسیم بر هزار هنوزم 6000 برابر از همتون باهوش تر هستم! هوووهاهاهاها ....بووووووااااغ!


کارگردان: آقا کات کات کات! این چه وضع رولپلینگه! هکتور مگه قرار نبود به دست آشیل کشته شه؟ اصلا وقتی این سنگ از مغزش رفته تو، از چونه اش زده بیرون، این چطوری میتونه حرف بزنه؟؟؟؟؟
هکتور روی کارگردان: بووووووووااااااغغغغ


ناگهان در گوشه دیگری از نیروگاه انفجار بزرگتری رخ میدهد و بلیز زابینی عریان از اونجا میپره بیرون!
بلاتریکس: اوه این کیه؟
لینی: این چرا لباس نداره!
هکتور: بوووواااااااغغغغ
کارگردان: آقا تو رو خدا برای این پیچش های داستانی با من هم هماهنگ کنید!

بلیز: بووووهاهاها! من همان نتیجه نهایی تمام آزمایشاتی هستم که در طول این سالها انجام دادید! من همان سلاحی هستم که از بمب آناناسی به وجود آمده است! زین پس من بلیز آناناسی هستم! بوووهاهاهاها!!!

بدین ترتیب مرگخوارها، هیجان زده از اختراع خود، با عزت و احترام جامه ای تمیز بر تن بلیز زابینی میپوشانن و او را بر روی دوش خود میگذارند و به عنوان نتیجه نهایی سالها آزمایشات خود و به عنوان سلاح جدید و کشنده مرگخوارا که میتواند یکبار برای همیشه نتیجه جنگ بین سیاهی و سفیدی را تعیین کند نزد ارباب خود لرد ولدمورت کبیر، مُدظله العالی میبرند ......
هکتور: ای بابا .. کسی نمیخواد این سنگو از کله من بیرون بکشه؟ بووواااااغغغغ


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۱۶:۰۱:۱۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۱ ۱۶:۰۴:۰۸



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵:۴۷ یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

هیزل استیکنی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۰۵:۵۸
گروه:
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
پیام: 110
آفلاین
-دقیقا چجوری منفجر میشه؟

مرگخواری که در انتهای اتاق بود با صدای بسیار آروم اینو گفت ولی هکتور که از یکی از تیزگوش ترین انسان های دنیا بود صداشو به وضوح شنید.

-سوال خیلی قشنگی پرسیدی!خیلی از جادوگرای دنیا اینو نمی دونن،اما شانس آوردین که هکتورتون بزرگترین معجون ساز قرنه!

همه مرگخواران میدانستند الان باید به سخنرانی سه ساعته هکتور در رابطه با معجون گوش بدن اما از اونجا که وقت نداشتن بلاتریکس سخنرانی سه ساعته رابه سی ثانیه کاهش داد.

-آخرشو بگو هکتور!
-اگه برگاش رو بکشی منفجر میشه! حالا بدش به من.

سپس برگایش های بمب را کشید تا آن را از بلاتریکس بگیر و ناگهان بمب آناناسی منفجر شد و باعث ریختن سقف بخش آزمایشگاه نیروگاه و برداشته شدن همه نیروگاه توسط بمب شد!


🎐 اجـازه نـده هيـچ كس پـاشو رو رويـاهات بـذاره..🌱حتی اگه تاریک ترین رویای جهان باشه... ️


پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱:۳۸ شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

اسکارلت لیشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۳ شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۲۶:۵۴
از میان ورق های کتاب
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 69
آفلاین
هکتور قهر کرد. با اینکه هیچکس جرئت مقاوت مقابل بلاتریکس را نداشت ولی چون برگ برنده دست هکتور بود. خواست اهمیت وجودش را در این موقعیت به رخ بکشد.
_هیچکس قدر معجون ساز بزرگی مثل منو نمیدونه. اصلا نمیخوام! به من کسی واسه آزمایش پروژم ندادین. گیاه انفجاری هم ندارم. برید به سلامت.

_کرو...
بلاتریکس مکث کرد. پای هر موضوع دیگری در میان بود بند بند وجود هکتور را کروشیو میکرد ولی پای رضایت ارباب در‌میان بود، مهلت پروژه رو به اتمام بود و گیاه انفجاری دست هکتور بود. پس نفس عمیقی کشید و سعی کرد تمرینات کنترل خشمش را به یاد بیاورد و از این موضوع که مربی اش را کشته صرف نظر کند.
_دم، بازدم... دم، بازدم... من کسیو نمیکشم من آرومم.

متاسفانه تمرینات کنترل خشم به اندازه کافی موثر نبود و باعث نشد تا بلاتریکس رو به هکتور تقریبا جیغ نکشد:
_ خوب توجه کن هکتور! من اصلا وقت ندارم. تا یه دقیقه دیگه گیاه انفجاری رو تحویل من میدی تا شاید بعدش یه نفرو فرستادم روش آزمایش کنی. در غیر این صورت، خودتو به بمب تبدیل میکنم تا ارباب بترکوننت!

هکتور موقعیت را برای قهر کردن مناسب ندید پس به سمت توده انبوه وسایل که نصف اتاق را تصرف کرده بودند رفت و بعد از نیم ساعت پرتاب وسایل به اطراف با زحمت زیاد گیاهی به شکل یک آناناس دراز به رنگ سفید یخچالی که که برگ های سرخابی داشت را بیرون کشید و با بی‌میلی به دست بلاتریکس داد.
_خیلی مراقب باشید منفجر نشه! فقط یکی دیگه از این هست که تو اهرام مصره.



پاسخ به: نیروگاه اتمی سیاهان(بمب جادویی)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵:۰۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

بمب اتمی داره ساخته می شه و لرد سیاه از روند ساخته شدنش ناراضیه. به مرگخوارها ده روز فرصت می ده که بمب رو بسازن. تو آزمایشگاه هکتور، یکی از مرگخوارا پیشنهاد می ده که از گیاهان جادویی استفاده کنن.

.................................................


هکتور از شدت ذوق به زمین خورد و هوا رفت. کوین زیر لب گفت نمی دونیم تا کجا رفت؟

به هر حال هکتور برگشت و با خوشحالی اعلام کرد که هر نوع گیاه انفجاری و مخرب در بساطش یافت می شود. کافیست که اجازه بدهند که آخرین معجونش را روی یکی از مرگخواران امتحان کند.

ایوان روزیه قسی القلب، کوین کودک را به جلو هل داد.
- بیا روی همین امتحان کن. بدنش هم سالمه. چون بچه اس.

اشک در چشمان کوین جمع شد و از پایین با چشمان اشک آلود به اسکلت بی رحم خاک بر سر نگاه کرد.
- عمویی... من؟

دل ایوان نسوخت... جانی تر و بی وجدان تر از این حرف ها بود. ولی هکتور رد کرد:
- اینو نمی خوام. معجون های من بزرگن و باید روی جادوگران بزرگ آزمایش بشن.

بلاتریکس چوب دستی اش را به سمت دماغ هکتور گرفت.
- حرف اضافه نباشه. اگه منظورت منم که کور خوندی... زود یه گیاه انفجاری به ما بده. اخلاقش هم خوب باشه. همکاری کنه.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.