هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداهای نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو از 30 اردیبهشت آغار شده و تا پایان روز 3 خرداد ادامه می‌یابد.

قوانین تبلیغات تابلوی اعلانات


ستادهای انتخاباتی


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۰:۱۴ چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
#6

هافلپاف، محفل ققنوس

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶:۴۲ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۱۹:۳۷
از دی که گذشت، هیچ از او یاد مکن
گروه:
کاربران عضو
هافلپاف
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 27
آفلاین
پست اول
رزالین در حالی که هق هق گریه می کرد و به هر جا که دستش می رسید، طلسم پاک کننده می زد، وارد مرکز مشاوره شد. روان دهنده می خواست دهانش را باز کند و از او بپرسد مشکلش چیست و چرا مانند ابر بهار گریه می کند، ولی رزالین به او فرصتی برای پرسیدن نداد و پیش از این که از او دعوتی شود، در حالی که هر چند ثانیه یک بار، چنان فین جانانه ای می کرد که تمام مرکز مشاوره، هفت متر بالا می رفت و دوباره زمین می خورد.
- پسرم اصلا باهام وقت نمی گذرونه.

رزالین این را گفت و سپس، الکلی درآورد و به اولین چیزی که دید، اسپری کرد. البته این "اولین چیز" چیزی نبود جز یک گل اقاقیای خیلی معصوم و تمیز که روی میز قرار داشت.

- وای، ببخشید عزیزم! اذیت شدی؟ قربونت برم من!

شاید باورتان نشود(یا شاید هم بشود، ما چه می دانیم!) ، ولی رزالین این جملات را به یک گل گفت، در حالی که حاضر نمی شد چنین حرفهایی به فرزندش بزند.
سرانجام پس از دلجویی های پیاپی از اقاقیا، به سمت روان دهنده اش برگشت.

- همه ی وقتشو یا می خوابه، یا درس می خونه. اصلا منو به رسمیت نمی شناسه.



اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶:۳۳ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
#5

هافلپاف

زاخاریاس اسمیت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۴:۲۸ جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۸:۳۸:۴۵
از نروژ
گروه:
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
پــســـت دوم


ادامه ی پست تلما هلمز

- از اینکه به بقیه آسیب میزنی ناراحتی؟
- نه! هرکس به هرچی حقشه میرسه. من فقط نمیخوام بدون فکر کردن عمل کنم. باید خونسردیم رو حفظ کنم تا کار درست رو انجام بدم. همین!

میدونی ،،،
من یه روان دهنده ام
میدونستی خیلی از روان دهنده ها برای اینکه مشکلات خودشون رو حل بکنن وارد این رشته میشن ؟ البته که من از اون جور آدماش نیستم
ولی وقتی دروغ میگی میفهمم
حتی اگه روان دهنده هم نبودم فهمیدنش کار سختی نبود

گفتی کجا درس میخونی ؟
-هاگوارتز
-کدوم گروه ؟
-گریفیندور
-اگه راستش رو بخوای عادت دارم این حجم از غرور و صد البته همچین وقار چشم نوازی رو توی بچه های اسلیترین ببینم ؛ در هر حال لوپین هنوز اوجا درس میده ؟
-نه . برای امسال استعفا داد
-حیف شد ؛ پروفسور مورد علاقه ی من بود . بسه دیگه بیا در باره ی بقیه حرف نزنیم
-با توجه به حرفای قبلیت فکر نمیکنم نیازی باشه که ازت سوال کنم چای یا قهوه درسته ؟ میل داری ؟
-بله لطف میکنید

بعد از آماده کردن قهوه توی یه فنجون چینی طرح گل سرخ با خار های سبز روی صندلی روبروی تلما نشست و :
خب گفتی اسمت تلما بود دیکه ؟
-بله
_مثل اون دینی که آلیست کرولی آورده بود ؟ یا مثل اون فیلمه ؟؟ البته که شوخی میکنم راستش هیچ وقت طنز پرداز خوبی نبودم
تلما با خودش گفت : خوبه که خودش میدونه
-به هر حال پیشنهاد من اینه که زندگیت رو به دو بخش تقسیم کنی
توی یک طرف قراره آدم هایی مثل من رو تحمل بکنی و توی قسمت دیگه اونا رو بترکونی
وقتی آدما ناراحتت کردن باید کاملا رک و مودبانه بهشون بگی
اگر هم جواب نداد بعد از اینکه او وضعیت رو به شیوه ی خودت مدیریت کردی برو و یه مکان امن و ترجیحا داخل جنگل پیدا بکن و هر چیزی که دیدی رو نابود کن
-جدی میفرمایید؟؟
-آره چرا که نه
اینجوری هم اسپل های تهاجمیت پیشرفت میکنه و هم روانت رو تخلیه کردی
میخواستم بگم بعد از اینکه کارت تموم شد همچیز رو مثل روز اول درستش کنی ولی شک کردم که آیا واقع میتونی یانه
در هر صورت اگه تونستی حتما این کارو بکن
اگه تغییری نکردی شاید برات قرص یا دمنوش تجویز کنم
جلسه ی امروز تموم شده اگه بخوای میتونی بری
-هزینه ی جلسه رو چطور میتونم پرداخت بکنم
-هم با پول جادو گری و هم با پول ماگلی میتونی این کارو بکنی همچنین برای نو جوون های جادوگر نصف قیمته
حقیقت اینه که شغل من توی دنیای ماگل ها بیشتر به کار میاد در نتیجه مشتری های ماگل زیادی دارم
-ممنونم
تلما بعد از اینکه هزینه ی کامل رو داخل پاکت و روی میز گذاشت خدا حافظی کرد و رفت
(برای اونایی که نمیدونن : تلما یه نیمه الفه و سنش رو داخل بیو نامشخص اعلام کرده)

و در نهایت خانم تلما هلمز!!!
ازت میخوام توی یه رول در باره خونوادت بیشتر توضیح بدی. در ادامه توضیح بده چی شد به قهوه علاقه پیدا کردی ؟؟ همین طور بگو چطور میشه یه قهوه ی نابی درست کرد چون واقعا تا حالا قهوه خوب نخوردم . تکلیف محدودیت زمانی نداره

حالا من از هرکسی که داره این میخونه مخصوصا تلما سوال میکنم ...
آیا این متن راضی کننده بود ؟

نقل قول:
برای مرده ها دلسوزی نکن هری ، برای زنده ها دلسوزی کن و کسانی که بدون عشق زندگی میکنند


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۷:۵۰:۲۳
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۷:۵۶:۵۵
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۷:۵۹:۴۶
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۵ ۱۹:۵۲:۳۷


پاسخ به: مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲:۴۳ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#4

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۴:۵۶
از لبخند های دروغین متنفرم!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 153
آفلاین
پست اول



- نفس عمیق بکش! دم... بازدم... آفرین. دوباره...

ماریا درحالی که سعی داشت تلمای خشمگین را کنترل کند این را گفت. تلاش هایش بی‌فایده بود. نمی‌توانست عصبانیت دوستش را کنترل کند.
- بسه دیگه! چیشده؟!

ماریا دستانش را روی پهلو های او گذاشت و تکانش داد. تلما که انگار تازه به خودش آمده بود، نامه ای در دست او گذاشت. با نگرانی شروع به خواندن کرد.
- سلام تلما! چطوری؟ دلت برای من تنگ شده؟ حدس میزنم که میخوای بهم درخواست قرار بدی. منم چون خیلی حدس زدنم خوبه، فهمیدم قصدت چیه و حالا قبول میکنم. ساعت ۳ توی پارک نزدیک سنت‌مانگو منتظرتم! گادفری میدهرست.

تلما می‌لرزید. اعصابش به شدت به هم ریخته بود.
- اون... مدت هاست داره مزاحمم میشه.
- چرا از بین نمی‌بریش؟ فقط به یه ورد بسته است.
- مروپ... میگه باید خونسردی خودم رو حفظ کنم. راست میگه. باید...

ماریا دستانش را روی شانه او گذاشت. با صدایی که سعی داشت آرامش را به دوستش انتقال دهد، گفت:
- باید آروم باشی. راستش... من یه راه حل دارم.
- چی؟

نمی‌خواست او را آزرده کند. سعی کرد پیشنهادش را با لحنی محبت‌آمیز بگوید.
- یه مرکز مشاوره. مخصوص جادوگران توی شهر لندنه. میتونه بهت کمک کنه.
- باشه...

یک ساعت بعد

تلما با وقار وارد اتاق شد. آرام روی صندلی نشست. روان‌دهنده، درون تاریکی نشسته بود و نمیشد چهره اش را تشخیص داد.
- خب. شروع کن.
- تلما هستم. تلما هلمز. راستش... برای کنترل خشم مزاحم شدم.

روان‌دهنده سوال کرد:
- کنترل خشم؟ بیشتر توضیح بده.
- میخوام خونسرد باشم. باید بتونم خودم رو کنترل کنم. باید بتونم آروم باشم و منطقی عمل کنم. اما نمیتونم... نمیشه!
- هیچ طور آروم نمیشی؟

تلما نفس عمیقی کشید.
- یه وقتایی قهوه آرومم میکنه. یه زمان هایی هم وقتی روباهم توی بغلم میشینه. اما یه موقع هایی به هیچ عنوان نمیتونم خودم رو نگه دارم.
- وقتی نمیتونی کنترل کنی چی میشه؟
- متفاوته. گاها اطرافم رو خراب میکنم یا به یه نفر آسیب میزنم.

تلما میتوانست نگاه روان‌دهنده را بر روی خودش حس کند.

- از اینکه به بقیه آسیب میزنی ناراحتی؟
- نه! هرکس به هرچی حقشه میرسه. من فقط نمیخوام بدون فکر کردن عمل کنم. باید خونسردیم رو حفظ کنم تا کار درست رو انجام بدم. همین!


از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۵:۰۲:۲۵ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
#3

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۰۶:۳۷
از گیل مامان!
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 504
آفلاین
پست دوم


سکوت عمیقی بر فضای اتاق سایه افکنده بود. به نظر می رسید روان دهنده با این جمله الستور، خودش هم نیاز به روان دهنده دیگری داشته باشد! پس از دقایقی تصمیم گرفت این بیمار بد حال را از نزدیک وارسی کند.
از میان قسمت تاریک اتاق بیرون آمد.
-زرشک مامان؟ چیزی به سرت نخورده؟! خوبی؟!

الستور با دیدن چهره روان دهنده اش لبخند عریض تری زد.
-بهتر از این نمیشم بانوی عزیز.

سایه الستور شکلکی برای مروپ در آورد. مروپ چشمانش را ریز کرد و تصمیم گرفت حرکات سایه را بیشتر تحت نظر داشته باشد.
-خب مامان جان...شنیدم علاقه زیادی به رادیو داری. فکر میکنی ممکنه این علاقه از مقاومت در برابر بروز شدن با تغییرات بشر نشأت بگیره؟

الستور لبخند دندان نمایی زد.
-مقاومت در برابر بروز شدن؟. نه. من بهش میگم وقت شناسی! چرا وقتی میشه فقط با به کارگیری گوشات از صدای زیبای گوینده لذت ببری و همزمانم به تیکه تیکه کردن مساوی اجساد و بسته بندی با ظرافتشون بپردازی، به خودت زحمت بدی و ساعت ها به یه تیکه شیشه زل بزنی؟

سایه، آهسته آهسته خودش را به پشت میز روان دهنده رساند و شروع به باز بسته کردن های مداوم و پر سر و صدای کشوی آن کرد‌.

-چرا سایه ت از خودت تقلید نمی کنه؟

مرد سرخ پوش نگاهی حاکی از رضایت به سایه اش انداخت.
-تقلید کردن کار مضحکیه...حتی برای سایه ها!

سایه، زبان درازی ای به مروپ کرد.

-ولی تقلید بخشی از آموزشه پرتقال تو سرخ مامان. به نظر میرسه سایه ت خیلیم جامعه گریزه. فکر میکنم بد نیست روان درمانی رو روی اون انجام بدیم. ولی میدونم سایه ت با مامان صحبت نمی کنه. پس ازت میخوام بشینی و خودت باهاش صحبت کنی.

سایه, پرتقالی را از داخل کشو بیرون آورد و به سمت مروپ پرتاب کرد اما قبل از آنکه با روان دهنده برخورد کند، الستور آن را از روی هوا قاپید. سپس دستمالی از داخل جیب کت سرخش بیرون آورد و با آن پرتقال را پاک کرد و با احترام به مروپ بازگرداند.
-هوم...باید صحبت باهاش جالب باشه!

__________


تکلیف روان درمانی:

از الستور میخوام یه رول هر جا که دوست داره بنویسه و توش مارو با سایه ش بیشتر آشنا کنه. انجام این تکلیف محدودیت زمانی هم نداره.




Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۲۲:۵۸ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
#2

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲:۱۵:۱۰
از ایستگاه رادیویی
گروه:
گردانندگان سایت
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 93
آفلاین
پست اول


توی یه روز ابری سرد وسط فصل بهار که مشخص بود به خاطر زمان‌بندی اشتباه خورشید اوضاع اینطوری شده‌بود و داشت برف می‌بارید، الستور داشت واسه خودش قدم می‌زد و برای پرنده‌ها خرده نون می‌ریخت و با خنده و لحن توهین‌آمیزی بهشون میگفت:
- بخورید، زباله‌خورهای کثیف.

البته که این‌کار رو از روی خوش‌دلی انجام نمی‌داد، در واقع براش مهم نبود رژیم غذایی پرنده‌ها متشکل از زباله باشه یا خرده نون. صرفا می‌خواست پرنده‌ها مجبور به تخلیه معده‌شون روی ماشین‌ها و لباس‌های ملت بشن و خودش بایسته تماشا کنه و بخنده، و بعد یک‌هو توجهش به تابلوی ورودی یکی از ساختمون‌ها جلب شد. مطمئن بود که تا دیروز اینطوری نبود. حتی سایه‌ش هم رفت کنار تابلوی ورودی و با حالت متفکری بهش خیره شد. ولی چون سایه توانایی صحبت رو نداشت، الستور شخصا گفت:
- مشاوره روان‌دهنده؟ هممم... به نظر سرگرم کننده میاد!

سایه‌ش هم سرشو به نشونه تایید تکون داد. خودش هم سرشو به نشونه تایید تکون داد. هر دوشون از اینکه داشتن همدیگه رو تایید میکردن خوشحال و راضی بودن حسابی. و بعد الستور با آرامش وارد مطب شد.
محیط مطب قدیمی بود، دیوارهاش رنگ سبز افسرده‌کننده‌ای داشت که نشون میداد روان‌درمان‌گر حسابی به تکنیک‌های بازاریابی مسلطه و دلش نمی‌خواد مریضاش زود خوب بشن.
الستور جلوی بخش پذیرش رفت که کاملا خودکار توسط تیکه‌های کاغذ پوستی و قلم‌پر خودنویس انجام میشد. که بهش شماره یک تعلق گرفت. البته که هیچ‌‍کس به جز خودش توی مطب نبود. به‌هرحال فقط یک‌روز بود که راه افتاده بود!
الستور به شماره‌ش نگاه کرد، انداختنش روی زمین، چون سطل زباله‌ای توی مطب نبود و بعدشم به سمت در اتاق دکتر که چوبی بود و حسابی پوسیده و بدون دقت رنگ شده بود و روش هم بدون ظرافت خاصی عکس یک دلقک خندان کشیده بودن، رفت. درحالی که لبخند دندان‌نماش رو حفظ کرده‌بود و صاف توی چشمای دلقک خیره شده بود، در اتاق رو بدون در زدن باز کرد.

روان‌دهنده که روی صندلیش نشسته بود و چهره‌ش توی تاریکی پنهان شده‌بود و اصلاً از ورود اولین مریضش تعجب نکرده بود. در واقع به نظر می‌رسید منتظر مریضش بوده باشه.
- بالاخره اومدی... لطفاً بشین و همه چیز رو برام بگو. هیچ‌‎چیز رو از قلم ننداز. کوچیک‌ترین نکات میتونن توی روند درمان اثرگذار باشن.

الستور سرش رو کج کرد و چشماش رو تنگ. نمی‌تونست چهره روان‌دهنده رو ببینه، و البته زیاد هم حس نمی‌کرد که داره ازش روان می‌گیره. ولی چون برای سرگرمی اومده بود، می‌خواست تا انتهای ماجرا رو ببینه. بنابراین روی تنها مبل راحتی اتاق دلگیر که بوی نم می‌داد و کاغذ دیواریش از چند ناحیه کنده شده بود، نشست. گلوش رو صاف کرد و یک مقداری استاتیک و نویز رادیو از دهنش خارج کرد و بعدش گفت:
- قضیه از اینجا شروع شد که... من قلبای زیادی رو میشکنم. در حالی که نمیخوام اینطوری باشه. و از این بابت شدیدا عذاب میکشم.

روان‌دهنده به نظر شدیدا علاقه‌مند شده بود.
- یعنی چی؟ حرفایی میزنی که آدمارو ناراحت میکنی و به احساساتشون ضربه میزنی؟
- نه... خیلی بدتر... خیلی بدتر...
- لطفاً بهم بگو. همه اطلاعات بین من و تو باقی میمونه. من حتی اسمت رو هم نپرسیدم.
- میدونید... آدما 206 تا استخون توی بدنشون دارن، و من خیلی وقتا اشتباهی به جای شکستن اونا، به قلبشون ضربه میزنم و میشکنمش. و البته که وقتی قلب میشکنه، شخص دیگه نمیتونه زنده بمونه. که خب... فکر نکنم نیاز به توضیح بیشترش باشه.

روان‌دهنده به فکر فرو رفت!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


مرکز مشاوره جادوگران
پیام زده شده در: ۲:۲۱:۲۷ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
#1

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۰۶:۳۷
از گیل مامان!
گروه:
ناظر انجمن
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 504
آفلاین
آیا از خواندن پست های جدی افسرده شده اید؟

آیا بوی نامطبوع هاگزمید کیفیت زندگی شما را پایین آورده؟

آیا در هاگوارتز مدیر مصطفی، توسط مدیر محترم مدرسه مدام بولی می شوید؟

آیا با ریزش قیمت بیت لین و افزایش قیمت گب کوین دچار ورشکستگی شده و شاخص فلاکت را مدت ها پیش رد کرده اید؟

آیا مشکلات روانی عدیده، نای زندگی برایتان نگذاشته و به فکر خودکشی بستن شناسه ای افتاده اید؟


دیگر نگران نباشید زیرا مرکز مشاوره جادوگران اینجاست تا کیفیت زندگی شمارا ارتقا دهد. کافیست یک پست در این تاپیک با سر تیتر پست اول بزنید تا مشاوران ما در اسرع وقت و با آخرین تکنیک های روان‌درمانی مشکلات روحی و روانی شما را درمان کنند.

_______________


قوانین تاپیک:

۱. بنای تاپیک بر رول های دو پستیه. اول پست بیمار (قسمت سر تیتر) نوشته میشه "پست اول". کسی که بعد از اون پست میزنه و بالای پستش می نویسه "پست دوم"، اسمش"روان دهنده"س و باید به مشکلات روحی که بیمار توی پست اول مطرح کرده، رسیدگی کنه.

۲. پست بیمار بهتره در مورد شخصیت خودش باشه تا به شخصیت پردازیش کمک بشه اما کاملا آزاده در مورد هر شخصیت دیگه ای هم بنویسه.

۳. روان دهنده بین پست یا انتهای پستش موظفه که یه تکلیف روان درمانی به بیمار بده. محدودیتی نداره که حتما پست زدن در جایی باشه، میتونه یه جمله تو چترم باشه؛ اما حتماً تکالیفی بدین که هم خلاقانه باشه هم به شخصیتش کمک کنه.

۴. بیمار بهتره به روان دهنده ش احترام بذاره و تکلیفو انجام بده.

۵. لطفاً و حتماً مراجعه به مرکز به صورت نوبتی باشه. تا قبل از تکمیل شدن مشاوره پست اول، پست اول دیگه ای نزنیم. استفاده از رزرو هم طبیعتا مشکلی نداره.

۶. خلاق باشیم و توی شخصیت پردازی بهم کمک کنیم.


با تشکر از گاد بزرگ بابت الهام ایده و الستور مامان بابت ایده دهی، همکاری و همفکری بی بدیلش در به ثمر نشستن این طرح.


مامان اوقات خوشی رو در مرکز مشاوره براتون آرزومنده سبزی قرمه های پژمرده مامان!




Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.