شاگردان بلاتریکس در همان نیم ساعتی که زیر دست او آموزش دیده بودند، به میزان قابل قبولی از سیاهی و تاریکی رسیده و ظاهر خشنی پیدا کرده بودند. هنگام عبور نارلک و جادوآموزانش از کنارشان، با چشمغره و نگاههایی ترسناک بدرقهی راهشان شدند.
- اینا زیاد مناسب شما نبودن. با یه گروه دیگه تمرین میکنیم.
اما گروههای دیگر هم دست کمی از گروه بلاتریکس نداشتند. ظاهرا بقیهی مرگخواران در کارشان موفقتر از نارلک عمل میکردند. تام به جادوآموزانش نحوهی صحیح کندن اعضای بدن و پرتاب آن به سمت دشمن را آموزش داده بود.
هکتور و شاگردانش درحال هم زدن پاتیلهایی عظیم بودند که داخلشان مایعی تهدیدآمیز جلز و ولز میکرد.
ایوا نیز یکی یکی وسایل اطرافش را در دهان جادوآموزان میریخت تا معدهشان را به بلعیدن همه چیز، از جمله دشمنان، عادت دهد.
- صبر کنین الان یه گروه مناسب براتون پیدا میکنم.
درست پس از گفتن این جمله، نارلک مناسبترین گروه را دید. سدریک به همراه تعدادی از بچهها گوشهای دراز کشیده و با پتویی گرم و نرم رویشان، به خوابی عمیق فرو رفته بودند.
- همین عالیه! زود باشید حمله کنید بهشون!