هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
پرسی به خوشحالی به سمت یخچال مشنگی گوشه اتاق رفت و به تعداد نگهبان ها بطری نوشیدنی آورد.بطری ها سبز رنگ بودند و هنگام باز شدن بخار غلیظی ازشان بلند میشد.پرسی با خوشحالی بطری ها را به دست ماموریت داد و همگی با هم آنها را یک جرعه بالا کشیدند!:pint:

در وسط باشگاه همه چیز و همه کس به طرز کاملاً رولینگ پسندی در حال رقص و اواز بودند و هر چند دقیقه یک بار راز و نیاز هایی هم دیده میشد!:bigkiss:
فردی که روی سکوی وسط باشگاه در حال اجرای برنامه بود جایش را به خواننده دیگری داد.خواننده عجیب غریب شنل پاره سیاهی بر تن داشت و گیتار جادویی کلاسیکی هم از شانه هایش آویزان بود.با امدن وی بر روی صحنه همهمه حضار شدت گرفت.به طوریکه حتی دامبلدور هم لحظه ای از اتاق بیرون امد تا نگاهی به اطراف بندازد!

خواننده به سمت میکروفون رفت و بعد به طور غیر منتظره شروع به نواختن یکی از آهنگ های قدیمی خواهران عجیب کرد.جمعیت از شدت هیجان منفجر شد و راز و نیازها را دوباره از سر گرفت!
دامبلدور هم با لبخندی حاکی از رضایت به درون اتاق برگشت!
کمی جلوتر از در اتاق پرسی ویزلی کنار ماموران وزارت بر روی کاناپه ها دراز کشیده بود و تاخرخره در حال نوشیدن معجون های مختلف بود!

همه در خوبی و خوشی به تفریحات سالم خود ادامه میدادند که در دفتر کلوپ باز شد و مردی قوی هیکل وارد شد.گلگومات به طرف پرسی که کف زمین دراز کشیده بود رفت و گفت:هی پرسی.وزیر کجاست؟کارش دارم.

پرسی با سکسکه و گیجی فراوان گفت:توی اون اتاقه.با دامبلدور یه جلسه خصوصی داره!
گلگومات به طرف در اتاق رفت و بعد از در زدن پرسید:جناب وزیر میشه یه لحظه بیاین بیرون؟پیغام مهمی از طرف وزیر کشور همسایه رسیده!
آلبوس سوروس شروع به صحبت کرد اما دامبلدور حرف هایش را ناتمام گذاشت و گفت:جناب وزیر الان سرشون خیلی شلوغه.نمیتونه بیاد بیرون.به هرکی کارش داره بگو خودش بیاد اینجا!
گلگومات ب تعجب گفت:یعنی جناب وزیر،واقعاً بگم وزیر کشور همسایه بیاد به این کلوپ شبانه؟

آلبوس سوروس که در حال طبیعی نبود گفت:آره بگو بیاد همین جا پیشم.بنده خدا تازه وزیر شده مطمئنم دلش یه تفریح درست و حسابی میخواد.بگو با هیئت همراه هم بیاد تا حسابی از خودش و همراهنش پذیرایی کنیم!



Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
آلبوس دامبلدور هر لحظه از پرسی دورتر می شد و به مأموران وزارت به قصد نزدیکی به آلبوس سوروس نزدیکتر می شد که ناگهان مأموران وزارت همچون گلادیاتورهای یونانی سپر هایی ایجاد کردند و دور آلبوس سوروس به صورت مکعبی شکل ایستادند و آلبوس دامبلدور که هر چه سعی می کرد وارد شود به سپر ها می خورد و نمی توانست وارد شود .

به گوشه ای از اتاق رفت و پس از تکیه دادن به دیواری و نشستن روی زمین شروع به گریستن کرد . آلبوس دامبلدور :

آلبوس سوروس که از پشت سپر ها آلبوس دامبلدور را می دید به مأموران زیر نظرش دستور داد که کنار بروند تا برود و او را از نزدیکتر ببیند .
... دستش را بر سر آلبوس دامبلدور کشید و گفت « ناراحت نبا ... » هنوز جمله اش تمام نشده بود که آلبوس دامبلدور مثل فنر از جایش پرید و دست راست آلبوس سوروس را که بر روی سرش بود را گرفت و گفت :
- آخ ، ایول ! گرفتم بیا بریم که همینجوریشم دیر شده .

آلبوس سوروس نگاهی چند مظلومانه به مأمورانش کرد و در حالیکه صورتش به سمت دوربین مرکز خبری پیام دیروز (؟!) بود ، به دنبال آلبوس دابملدور کشیده شد و به درون اتاقی رفت که پس از ورود آنها درش بسته شد .

پرسی ویزلی که خوشحال به نظر می رسید به سمت مأمورین وزارت رفت و گفت « فکر کنم اگه به ما بپیوندین بهتره ، از اینکه اینجا بیکار بشینین که بهتره » و نگاهی به آنها کرد و با اشاره ای آنها را به نشستن روی مبلها دعوت کرد . پرسی ویزلی :

مأمورین وزارت به سمت مبلمان راحتی ای رفتند که جلوی تلوزیون تعبیه (؟!) () شده بود و پرسی ویزلی لحظاتی پیش به آن اشاره می کرد .
پرسی لبخندی زد و دکمه ی پاوز (Pause) (؟!) را زد تا برنامه از روی استوپ در بیاد و به جریان بیفته ...



Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۱ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سوژه جدید !



- ها ... گلگومات مجوز آورد ! تو باید کارت رو سریعتر شروع کرد !

- مردکه بوقی ! بعده یه عمر بلند شدی یه مجوز بوقی آوردی دستورم میدی تازه ؟ بزنم شپلخت کنم ؟

- گلگو این چیزها نفهمید ! تو باید کارت رو شروع کرد ! اون هم زودتر !

-

گلگومات که خسته به نظر میرسید ، با عصبانیت به سمت میز رئیس سازمان حرکت کرد و حواسش هم به این نکته بود که طوری پاهایش را به زمین بکوبد که گرومپ گرومپ صدا کند باشد تا عصبانیتش بیش از بیش نمایان شود . با ناراحتی دستش را در بخشی ( ؟! ) از شلوارش فرو برد و کاغذ پوستی کهنه و تا خورده ای را بیرون آورد و بدون آنکه نگاهی به آن بیندازد آن را روی میزی که پرسی ویزلی پشت آن نشسته بود کوبید !

پرسی کاغذ پوستی را از مقابلش برداشت و با صدای بلند شروع به خواندن کرد :

- بنام وزارت اعظم و این چرت و پرتاشم که هیچی

وزارت سحر و جادو تصمیم گرفته است که شما که پذیرای ریاست سازمان ورزش و تفریحات جادویی بوده اید ، سریعتر فعالیت خود را در این بخش ها آغاز نموده و فعالسازی لازم را انجام دهید ... هووم بقیشم که چرت و پرت نوشته

هوووم ؟ ... امضا آلبوس سوروس پاتر ؟ چه خز و ارزشی !

و رو به گلگومات کرد و ادامه داد : خوب الان چیکار کنم ؟ صد بار گفتم که سرم شلوغه فعلا ! حالا همه وزارت بیکار نشسته تا من شروع کنم ؟

گلگومات چپ چپ نگاه کرد و گفت : بله ! ما میخوایم همه وزارت همزمان کار کنه !

پرسی : خوب بابا ! شروع میکنم ! به زرزوس پاترم بگو اینو ! ضمنا ، قرار بود مجوز فعالیت شبانه سازمان تفریحاتی رو برای من بیاری ، چی شد ؟

- گلگومات اون رو هم آورد ! و باری دیگر دست در پشت ! شلوارش کرد و کاغذ نسبتا بزرگی را بیرون آورد و مقابل پرسی قرار داد . پرسی که این بار مشتاق تر به نظر میرسید ، کاغذ را باز کرد و شروع به خواندن کرد :

پرسی ویزلی عزیز ، رئیس محترم سازمان ورزش و تفریحات جادویی ، به تقاضای شما بابت دریافت مجوز فعالیت های شبانه سازمان تفریحاتی وزارت رسیدگی شد . این کاغذ پوستی مجوز شما برای فعالیت در آن بخش خواهد بود . امید است که موفق باشید .

پیوست : قوانین رئیس بخش
- کلیه فعالیت ها بعد از ساعت 3.5 شب متوقف بشود .
- برای فعالیت های بیناموسی بخشی مجزا در نظر گرفته شود و در عموم فعالیتی در این راستا انجام نشود .
- در راستای فعالیت های شبانه ، به صورت مرتب دستشویی های عمومی و خصوصی چک شوند .
- ...

دست از خواندن کشید و نگاهی به تعداد زیادی از عناوینی که تحت قوانین فعالیت های شبانه ذکر شده بود انداخت و رو به گلگومات گفت : هووم ، ممنون از بابت این مجوز ، این قوانین هم از نظر من رد هست ! من برنامه های خودم رو دارم .




نیمه شب - باشگاه تفریحاتی وزارت سحر و جادو


دووپس دووپس گووپس گووپس - دستاتونو بکنید بالا پایین ... خوب صدامو همه دنیا دارید ... ما چرا اینجاییم ؟ ده واسه رقصیم ... حالا سی دیو در بیار از لباس شخصی ... بزار تو ضبط و تو ولوم بده ... اگه خالی بستم واست تو لوم بده !

- آهان آهان ... ایول ایول ! تو میتونی سعیتو بکن !

- آهان آره داره میشه ... واو !

- ای بابا چرا اینطوری آخه ؟ بدبخت به بوق رفت که ، آرومتر باب !

- هوووووی ...


پرسی و آلبوس در دفتر مدیریت باشگاه نشسته بودند و غرق در تماشای فعالیت دوست داران تفریحات سالم ( ) شده بودند که تعداد زیادی از افراد شنل پوش وارد دفتر شدند و در حالی که چوبدستی هایشان را در حالت آماده باش قرار داده بودند وزیر سحر و جادو را همراهی میکردند .

آلبوس سوروس : ببینم پرسی ! فکر میکنم توی مجوزی که دادم برای باشگاه ذکر کرده بودم قوانین فعالیت شبانگاهی رو ! فکر میکنم خواسته بودم که فعالیت های بیناموسی به حداقل خودش برسه ! و نگاهی به دختر پسر هایی که همراه با آهنگ به راز و نیاز میپرداختند انداخت و ادامه داد : اینطوری ؟!

- هووم ، به نظرم که مشکلی نداره جناب وزیر ! از این دیگه حداقل تر ؟ نگاه کنید ، بدبختا اصلا روشون نمیشه به هم نزدیک بشن !

« دوربین مجددا به سمت افرادی که در حال رقص ؟! بودند چرخید ، دشوار بود تشخیص اینکه به هم نزدیک شده اند ، یا از بدو تولد به هم متصل بوده اند ! »

و ادامه داد : بله داشتم میگفتم ! دیگه از این حداقل تر نمیشه ! پروفسور دامبلدور نظره شما چیه ؟

دامبلدور :

آلبوس سوروس : :no:

دامبلدور :

آلبوس سوروس : من ؟ اصلا فکرشو نکن !

دامبلدور : اوهوم


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۲ ۲۱:۳۲:۵۴

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۳:۳۰ جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
کالين به اولين نفري که براي ثبت نام در تور تفريحي آمده بود خيره شد و گفت:ميشه 100 گاليون!
تد که چيزي نمانده بود فرياد بکشد گفت:چي هم پول بديم هم جون بديم!...گرچه ما هر جا آسلام بگويد مي آييم!
کالين که از آسلامي بودن تد مشعوف گشته بود با خوشحالي گفت:آه که آسلام تو را ياري کند...حال که اينقدر مريد آسلام مي باشي...اين سفر براي تو و مريدان آسلام مجاني مي باشد...همانا باشد که سر فراز باشي!
تد نگاهي به اطراف انداخت و وقتي متوجه خلوت بودن دور و برشان شد به آهستگي پرسيد:ميشه از بزنامه تور پيچوند رفت صفا؟
کالين با همان صداي آهسته که به سختي قابل شنيدن بود پاسخ داد:بلي ولي آنجا قزوين است وبسيار خطرناک و عواقب آن بر عهده خودتان مي باشد...
صداي در شنيده شد و ريشي از ميان آن هويدا گشت...مرلين به طرف ريسپشن دسک که در آن ثبت نام صورت ميگرفت نزديک مي شد...
کالين با شعف فرياد کشيد:مرلينا خوش آمديد آيا ميخواهيد ثبت نام کنيد؟
مرلين نگاهي به سر تا پاي کالين انداخت و گفت:من ثبت نام نميدونم چي بود...اگه خوب بود ثبتم کن ولي قبلش به من بگو دابليو سي از کدوم طرفه؟
گراپ پاسخ داد:دابليو سي بود اونو...همون ور که بوي خوب داد که گراپ دوست داشت
کالين با عصبانيت گفت:از من پرسيد!قبول نيست
گراپ با قيافه اي مظلوم جواب داد:کالين ديگه گراپ دوست نداشت!!
کالين به سرعت به آغوش گراپ شتافت:آه من بسيار تو دوست داشت...
گراپ:
مرلين:
تد نيز که به مشکل مرلين دچار گشته بود گفت:ببخشيد گفتيد دابليو سي از کدوم وره؟
(ادامه)
------------------------------------
خوب همانا خارج از پست از اين به بعدد اگر پستي ميزنيد...سعي کنيد به صورت رول باشه...من جواب رو اينطوري دلادم که از اين به بعد رول بخوره


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
ما اردو میخوایم!
ما به هر جا آسلام بگوید به اردو آئیم!
ببخشید حتما" باید همه اش طبق برنامه تور باشه یا میشه وسطش بعضیاشو پیچوند و خودمون بریم صفا؟


تصویر کوچک شده


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ پنجشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۶

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
باشگاه تفریحاتی وزارت خونه اردو برگذار میکند! سفر 3 روزه به قزوين و جزاير بلاک براي شما عزيزان...که مي گوييد وزارت خانه برنامه تفريحي ندارد!

برنامه اردو:
روز اول:
ساعت 7 تا 8 صبح: ديدار از منکرات قزوين براي شادي روح مرلين
ساعت 8 تا 9: رفتن به پيش آرشام در جزاير بالاک
ساعت 9 تا 10: زده شدن آمپول هوا به عده ای که آرشام را دوست مي دارند
ساعت 10 تا 12: در راه بهشت زهرا، پنجاه نفري بر روي يک جارو
ساعت 12 تا 13: سوگواري براي جادوگران از دست رفته
ساعت 13 تا 15: در راه بهشت زهرا تا سوراخ گيلدي براي برگشتن به قزوين
ساعت 15 تا 18: کوییدیچ وسط دروازه قزوين و از دست دادن عده ای به علت موندن زیر دست و پا و حمله نيروهاي نوشابه اي!
ساعت 18 تا 20: در راه بهشت زهرا
ساعت 20 تا 21: سوگواری برای جادوگران و ساحره هاي از دست رفته!
ساعت 21 تا 23: در راه بهشت زهرا تا سوراخ گيلدي براي برگشت به قزوين
ساعت 24 تا 21 : خستگی مفرط و خواب در منکرات قزوين با لباسهاي آهني!

روز دوم به علت خستگي ساع 15 بيدار شدن!
ساعت 15 تا 16: حضور و غیاب و پي بردن به تعداد شهيدان در حين خواب از خستگي مفرط
ساعت 16 تا 18: در راه بهشت زهرا
ساعت 18 تا 19: سوگواری برای جادوگران و ساحره هاي از دست رفته!(خاکشان بقاي عمر بازماندگان!)
ساعت 19 تا 21: در راه بهشت زهرا تا سوراخ گيلدي براي برگشتن به قزوين
ساعت 21 تا 23: رقص موزي و فرند شيب با خواهران آسلامي
ساعت 23 تا 24: در گیری با برادران و خواهران بسیجی

روز سوم:
ساعت 0 تا 11: احساس خستگی مفرط و خوابیدن در بازداشتگاه خوابگاه مديران
ساعت 11 تا 14: در حال دادن تست سلامتي روحي و رواني براي افراد سوگوار
ساعت 14 تا 15: ارسال افراد رواني به سنت مانگو تا شفا پيدا نمايند!
ساعت 15 تا 24: معطل شدن در فرودگاه قزوبن براي پاسپرت گرفتن و خارج شدن از قزوين

علاقه مندان برای ثبت نام سه روز فرصت دارند. اطلاعات کامل تر و زمان دقیق اردو در اختیار ثبت نام کنندگان قرار خواهد گرفت!


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ جمعه ۱۶ آذر ۱۳۸۶

کورنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۸:۵۳ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۷
از فکر می کنی از کجا؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
در دفتر وزیر:
در حالی که همه جمع شدند تا بارتی به نمایندگی از آنها اعتراضشون رو مطرح کنه کالین با حالتی به شدت شاد و خوشحال نشسته و داره اون جمعات رو از نظر میگذراند.
بارتی با این حالت صحبت هاش رو شروع میکنه:
- جناب آقای وزیر الهی که قربونتون برم ما خدمت جنابعالی رسدیم که خدمت حضور ...
مرلین: ایول. درست میگه. وزیر کارت درسته.
کورنلیوس: آقای محترم خجالت بکش. این حرف ها چیه؟ تو داری به یک موجود ملعون و پلید و شیاد که اعتراضات مجامع حقوق بشر رو بر انگیخته اظهار عجز و نا توانی و قربون شدگی میکنی؟
وزیر با چهره ای همچنان شاد جواب می ده:
منظورت از نقص حقوق بشر چیه؟
کورنلیوس: هیچی. یعنی چرا اون بانوی مکرمه رو به کارهای نادرست وادار کردی؟ اصلا چه بلایی سرش آوردی؟
وزیر: آهان. هیچی. مشکل تو رو فهمیدم.
مرلین: راست میگه. کورنلیوس راست میگه. تو ملعونی وزیر تو حقوق مردم و چیز میکنی. بارتی تو هم بزدلی.
در حالیکه کالین هنوز شاده گابی از شدت عصبانیت میترکد ( بیانگر شدت عصبانیته)
گابی: با شوهر من بودی؟ هی یارو. با توام.
مرلین: راست میگه. با اون بودی یارو؟
تدی: با منی؟
مرلین: با اونی؟
گابی : نه با تو ام یارو.
مرلین: با من؟
گابی: نه. با تو ام کورنلیوس. آهای یارو بار آخرت باشه ها.
مرلین: ببین کورنلیوس راست میگه. بار آخرت باشه ها.
کورنلیوس: آقای آبدارچی جلوی منزلتون رو بگیر. ما با جنس ظریف حرف نمی زنیم.
مرلین: راست میگه. کاملا درسته.
گابی: راستی. چطور تا اون دختره رو دیدی وزارت نیرو تصمیم گرفت جلو دهنت سد ببنده؟
کورنلیوس: هان؟
گابی: درد.
مرلین: درست می فرمایید. کورنلیوس راست میگه.
کورنلیوس: حق با شما است آقای مک کین. راست می فرمایید.
وزیر:


به نظر شما چیزی عجیب تر از کتاب وجود داره؟

Only Raven

تصویر کوچک شده


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۷ آذر ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
وزير بدنبال استرجس تمامي شهر را گشت ولي اثري از او نيافت و در نقطه اي كه وزير آنجا را نگشته بود استرجس در حال جمع آوري سپاهي كوچك براي حمله به باشگاه تفريحاتي وزارت بود .
ساعتهاي گذشت كه بالاخره استرجس سپاه خود را آماده ساخت و به سمت باشگاه حمله ور شد .

... جنگ سختي بين آبدارچيان و جادوگران ضد باشگاه تفريحايت در گرفته بود و از گروه دوم افراد زيادي كشته شدند و به ملوكوت مرلين پيوستند ولي آبدارچيان همگي سالم و سر حال بودند .
بالاخره دختري كه به جمع آبدارچيان پيوسته بود به سمت وزارتي ها رفت تا به جمع آنان كمك كند , ولي استرجس كه از او خبري نداشت و باطن او را نمي شناخت او را به عنوان گروگان گرفت .
در حالي كه افراد استرجس او را مي بردند دختر رو به استرجس فرياد زد :

- من از افراد وزيرم . من يه مهره ي جاسوسيم .
- ولي وزير به من چيزي نگفته . ببرينش دفتر وزير .

كه بارتي و ديگر آبدارچيان شنيدند و از باطن پليد او خير دار شدند و براي شكايت تصميم گرفتند كه فرداي آنروز به وزير مراجعه كنند كه چرا با آنها اينكار را كرده .
شب را به آرامي ولي با هراس گذراندند و به زحمت آن را به صبح رساندند . صبح زود همگي به كمك گابريل كه هميشه سحر خيز بوده و هست بيدار شدند و شال و كلاه و چوبدستي كردند كه به دفتر وزير بروند .



Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ سه شنبه ۶ آذر ۱۳۸۶

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
جناب وزير با اندكي ناراحتي خطاب به بقيه شنل سپيدان گفت : بايد يريم و به استر خبر بديم حمله نكن نقشه عوض شده مي خواهم طور ديگه اونجا رو بپاشونم و نقششم سكرته ، كسي سوال نكنه .
داخل باشگاه صبح زود

خورشيد تازه طلوع كرده بود كه صداي بنگ بلندي همه را از خواب ناز بلند كرد . همه سر هايشان را بلند كرده و به اطراف نگاه كردند ، كه تازه متوجه حضور ساحره اي نسبتا قد بلند با موهاي طلايي كه تار هايي از موهاي نقره اي هم در آن بود و با لباس حرير نيلي رنگ فاخري كه زيبايي او رو دو چندان مي كرد شده بودند .

بارتي زودتر از همه با حالت
بلند شد و با همان پيژامه اي كه به تن داشت به سمت ساحره رفت و با خوش رويي تمام از او پرسيد :
ببخشيد دوشيزه ( از اين كلمه به كار مي بره كه ببينه عكس العمل او چيست ) عزيز شما اين جا كاري داشتين هر كاري داشتين مي تونيد با من در ميون بگذارين ، من رييس آبدارخانه ي وزارتم .

كورنليوس و باب براي اينكه از بارتي جا نمونن خودشون رو سريع به ساحره رسوندن و گفتند :
سلام اگر كاري داشتين مي تونيد با ما درميون بگذارين . كه باب كامل كرد : اگر خصوصيه هم مي تونيد به من اعتماد كنيد و تو يكي از اين اتاق ها تنهايي با هم حرف بزنيم .

گابي كه از ديدن اين اتفاق و عكس العمل هاي جادوگر ها بسيار متحير شده بود و حس حسوديش تحريك شده بود خطاب به تد و آلفرد كه تاز از خواب بيدار شده بودند گفت : چيه !! شما نمي خواين برين استقبال اوني كه هنوز نميدونيد كيه .

ساحره ي ناشناس با صداي بسيار دلنشين گفت : اااا ببخشيد من مزاحمتون شدم ، اسم من جوليه ، جولي گود من دارم دنبال يك كار موقت مي گردم تا وقتي كه پدرم رو پيدا كنم ، اگر اجازه مي دين من هم در كنار شما ها اقامت كنم و در كار ها موقتن كمكتون كنم .

بارتي ،كورنليوس و باب هر سه به اين فكر مي كردند كه چي مي شد اگر پدرش هيچ وقت پيدا نشه اگر بتونم خودم سر به نيستش مي كنم . رشته ي افكار كورنليوس و باب با حرف چاپلوسانه ي بارتي اي كه خطاب به ساحره مي گفت : شما سرورين شما از حالا معاون من هستيد ، فقط بايستين كنار من و نظارت كنين . پاره شد و گابي عصباني تر شد .


ویرایش شده توسط آلفرد بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۶ ۲۲:۰۵:۰۸


Re: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ سه شنبه ۶ آذر ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
كمي اونطرف تر!بيرون باشگاه

سكوت در اعماق كوچه اي كه بيشتر شبيه به خرابه بود موج ميزد..اين ماگلي جرات نداشت حتي به اين محل نزديك شود و به همين دليل توانسته بودن باشگاهي در وسط شهر لندن تاسيس بكنن!قدرت جادوگران تمام سرزمين رو فرا گرفته بود.()!

تنها پشه اي جرات كرده بود از تك خانه نزديك اين باشگاه بيرون بيايد و سكوت شب را بشكند..آيا او زنده مي ماند؟يا همچون افسانه اي كه ماگل ها براي خود ساخته بودن كشته خواهد شد؟با صداي وز وز به اعماق شب رفت و از ديد دوربين خارج شد!

پاق!

چند جادوگر با شنل سفيد در همونجا كه چند ثانيه پيش مگس سياه و كوچك پرواز ميكرد ظاهر شدن..انگار زمان مرگ پشه فرا نرسيده بود كه با اختلاف چند ثانيه از اونجا دور شده بود.چند جادوگر با قيافه اي بسيار جدي نگاهي به هم انداختن و بعد با قيافه اي خوشحال به باشگاه بزرگ جادوگران خيره شدند.

-ايول!بالاخره رسيديم سيريش..امروز ما بايد اينجا رو تخيله كنيم!هدف وزارت اينه كه اين باشگاه راه نيفته!خودت كه خوب ميدوني.
-بله جناب وزير..ولي خودتون دستور داديد آبدارخونه وزارت بيان و اينجا رو آباد كنن.
-اي باب..تو از بچگي همينجوري بودي..دركت پايين بود.عزيز من اين ظاهر سازيه!استرجس به همراه ارتش وزارت چند ثانيه ديگه مياد اينجا!همشون رو بيرون ميكنيم!ما خفنيم !

درون باشگاه!

وييييييز...وييييييزو!
-اه برو اونور ديگه!اي بابا!يكي اينو بكشه!
-بي خيال باب..صداي قشنگي داره كه!
ملت: !

چراغ هاي كل باشگاه خاموش بود و هيچ جا مشخص نبود..پشه دوباره در اعماق تاريكي بر روي صورت آبدارچي ها مينشست و دوباره بلند ميشد!به همين دليل بود كه چراغ هاي باشگاه توسط بارتي روشن شد تا دست جمعي،همه با هم اين پشه رو بگيرن و بكشن!

--------------------------
سعي كردم تا حدودي سوژه رو درست كنم!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.