-160،161،162،163،164،165،166...
روی تخت نشسته بودم و داشتم کلمات صفحه 167 کتاب "جنگ و صلح" مشنگهارو می شماردم. خودم نمی دونم چرا و لی چون مامانم برام با جغد فرستاده بود خوندم؛در واقع قبلا خونده بودمش،الان از بی خوابی شروع به شماردن کلمات هر صفحش کرده بودم!
اره میدونم خیلی عجیبه ولی اینکار روزهایی که خوابم نمیبره. کلا این شعار منه"از کتاب تا حد ممکن استفاده کنین!"
-277،278،279،280...
هنوز هم مشغول خوندن هستم فقط با این تفاوت که الان صفحه ی 208 هستم!
-خب اینم از فصل بیستم کتاب...اوه حالا باید برم فصل بیست و یکم!
بعله! دوباره باید از 1 شروع میکردم!
-1،2،3،4،5،6،7،8،9،10...
سه ساعت بعد:
-خب اینم از جلد 4 حالا نوبت جلد اخره!
اما بعضی وقتا برای خود منم این سوال پیش میاد"اینکار به چه دردم میخوره؟" یا "الان با شمارش اینا سودی میکنم؟" و خلاصه ذهنم درگیر میشه و بیشتر اوقاتت همین کار باعث خوابیدنم میشه!
تازگیا یه راه حل ناب پیدا کردم! البته از نظر شما ممکنه مزخرفترین ایده ی دنیا باشه!
-88،89،90،91،92،93،94...
خب اگه قرار باشه به داستان امشبم گوش بدین که شب با کلی اعداد و ارقام خوابتون میبره!
پس بذارین راه حلم رو بهتون بگم!
چند سطر قبل هم بهتون گفتم که یه راه حل ناب پیدا کردم و امدم که بهتون بگمش که شما رفتین روی داستان امشب، اما الان خواهش میکنم بهم گوش کنید!
" سه شنبه بودش و مثل بیشتر سه شنبه ها به کتابهایی که خوندم تو کتابخونه داشتم فکر میکردم و خلاصه ذهنم درگیرش بود، داشتم به این فکر میکردم که اگه فیلیکس فیلیسیس ساخته شده، چرا دوباره هکتور یه معجون ساخته که مثل اون عمل میکنه و تازه بدمزه ترم هست؟"
همینطور که دیدین یه جلسه ی علمی-معجونی تو ذهنم شکل گرفته بود. وسط جلسه تشنم شد و بلند شدم که آب بخورم که چشمم به کتاب "بهترین و کمیابترین راه حل ها" افتاد!
-399،400،401،402،403،404...
میشه اینقدر اذیتم نکنید؟...ممنون!
خب داشتم می گفتم" چشمم به کتاب "بهترین و کمیابترین راه حل ها" افتاد!
سریع برش داشتم و شروع به خوندنش کردم؛ با خودم گفتم" حتما اینجا درمورد این فیلیس فیلیسیس و هکتور یه چیزایی نوشته!"
اما کتابو هرچی زیر و رو کردم چیزی ندیدم! تصمیم گرفتم که برای 3 بار بخونمش که تو فصل 10 چشمم به این افتاد"اگه خیلی ادم کتابخونی هستین و دلتون می خواد از کتاب تمام بهره رو ببرین بهتره تعداد کلمات هر فصل کتابتون رو توی یک کاغذ بنویسین تا بعدا به کارتون بیاد!"
واسه همین منم سری...
-1111،1112،1113،1114،1115...
مثل اینکه 9 سطر قبل ازتون یه خواهشی کردم!
خب امیدوارم اخرین دفعتون باشه!
داشتم میگفتم"واسه همین منم سریع قلم پرم و کاغذ پوستیم رو برداشتم و شروع به شمارش کلمات فصل اول کتاب "جنگ و صلح کردم!"
حالا می تونین برین به داستان امشب!
-1999،2000،2001،2002،2003،2004،2005...
اقا پایان داستان رو اعلام میکنیم! خسته شدم از عددها!
پایان.