هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (هوری.دلربا)



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۴:۳۱ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۷
درود. پخ که میفرستیم مینویسه: پیام شما ارسال شد! این جا را کلیک کنید تا فیلان یا این جا را کلیک کنید و صفحه را ببندید ... درسته؟ الان برای من فقط همون آخرشو مینویسه ... «یا این جا را کلیک کنید و صفجه را ببندید!» پخمم نمیره تو ارسال شده ها. با توجه به این که جوابشم نیومده احتمال دادم اصن سند نشده باشه! سیستم جغدی سراسری قطعه؟ یا جغد من پنچره؟


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۷
- سفید؟

روح سرگردانی که ظاهرا متعلق به روفوس اسکریم جیور بود، ناگهان از زیر زمین وارد اتاق جلسات مرگخواران شد.

- می‌دونستم!

مرگخواران با تعجب به روح مرگخوار سابق خیره شدند.

- بالاخره ارباب هم به کودک نوازی روی آوردن! حتما روح عمو کاظم در ارباب حلول کرده!

مرگخواران همچنان بدون این که کلامی از صحبت‌های این روح مزاحم بفهمند به او خیره مانده بودند.

- این چی می‌گه؟

- فکر کنم منظورش اینه که ارباب ... زبونم لال ... دامبولیست شدن.

روفوس که از افت محسوس بی‌ناموسی در نسل جدید مرگخواران سرخورده شده بود، سوژه را منحرف شده رها کرد و از سقف خارج شد. مرگخوار چشم بادامی، تاتسویا گفت:

- خوب این که مشکلی نیست ... در نواحی غرب قاره ما راه حل این مشکلو پیدا کردن! می‌تونیم ارباب-سان رو به عنوان معلم پرورشی بفرستیم هاگوارتز.

هوریس که دوست نداشت در مقابل دانش آموزان مدرسه‌اش جلوی کسی خم و راست شود دستپاچه شد ...

- هاگوارتز که ... چیزه ... ارباب الان دارن درد می‌کشن! تک تک استخون‌هاشون تیر می‌کشه! هر نفسشون که فرو می‌ره مایه عذابه و چون برمیاد مخرب ذات! اون وقت می‌گین ما تا شروع ترم هاگوارتز دست رو دست بذاریم؟

هوریس می‌دانست که مرگخواران از ثبات عقیده برخوردار نیستند و هر آن ممکن است تاثیر حرفش به روی آن ‌ها از بین برود، پس خودش اقدام و عمل را در دستور کار قرار داد و سریعا سفید مفید ترین جادوگر آن حوالی را زیر بغل زد و راهی اتاق لرد شد.

تصویر کوچک شده


- بفرمایید ارباب!

نگاه لرد سیاه مداوما بین چشمان گرد و برّاق هوریس و موجود اهدایی‌اش در رفت و آمد بود.

- این چیه هوریس؟

- همون که خواسته بودید سرورم! جادوگر سفید مفید!

- این سفید نیست هوریس!

- یعنی می‌گید سیاهه ارباب؟

- سیاه هم نیست! رنگ مشخصی نداره.

- ولی ارباب ... ما که هرچی نگاه می‌کنیم خیلی سفیــ...

- ولی و شیره‌ی زولبیا هوریس! می‌خوای بگی ما اشتباه می‌کنیم؟ حتی اگر الان هم سفید باشه یک بار که بشوری رنگش می‌ره.

ریگولوس بلک در تمام این مدت روی میز مقابل لرد نشسته بود و لرد و هوریس را seen می‌کرد اما واکنشی نشان نمی‌داد.

- اصلا گیریم سفید باشه ... مگه ما دامبلیم که برامون اینو آوردی؟

- ارباب خودتون گفتین جادوگر سفید ...

- می‌خوای منظور ما رو بی‌ناموسی جلوه بدی؟ ای مار در آستین!

لرد تا همان لحظه نیز بردباری زیادی خرج داده بود و هوریس این را به خوبی می‌دانست. بنابراین پیش از این که اخگرهای سبزرنگ او را منهدم کند صحنه را ترک کرد. درست پشت سر هوریس، آرسینوس وارد اتاق لرد شد.

- ارباب! سلام ارباب. خوبین ارباب؟

- بگو سینوس ...

- ارباب ما یه منشی داشتیم که جادوگر سفیدی بود ...

- خوب؟ می‌خوای تقدیم ما کنی؟

- خیر ارباب ... متاسفانه ناسازگاری داشتیم و قطع همکاری کردیم.

شاید آرسینوس بدشانس بود که لرد پیش از آن توسط هوریس به نقطه جوش رسیده بود ... رحم الله من یقراء الفاتحه مع‌الصلوات.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷
اطلاعیه شماره 1 ترم تابستان (ترم 22)

نحوه برگزاری ترم و پیش‌نویس قوانین


از کلیه اعضای گروه‌های چهارگانه دعوت می‌شود با بررسی اطلاعیه زیر، هر گونه سوال، انتقاد یا پیشنهادی نسبت به روال برگزاری ترم آینده را در دفتر مدیریت مدرسه اعلام کنند. لازم به ذکر است پس از بررسی نظرات کاربران و اعمال آن‌ها، قوانین اصلاح شده و قطعی در تاریخ 25 خرداد اعلام می‌شود(**) که در هیچ صورتی، حتی با توافق تمام گروه‌ها، تا پایان ترم قابل تغییر نیست.


الف) کلاس‌ها

1. کلاس‌های اختصاصی

- این کلاس‌ها ویژه دانش آموزان سال اولی (اعضایی که تاریخ ورود اولین شناسه‌شان به ایفای نقش از ابتدای شهریور 1396 به بعد است) می‌باشد و سایر دانش آموزان حق شرکت در آن را ندارند.

- تکالیف این کلاس‌ها تماماً به صورت رول نویسی بوده و اساتید ملزم به نقد تکالیف می‌باشند.

- نحوه محاسبه امتیاز هر گروه در هر جلسه از کلاس: مجموع نمرات دانش آموزان گروه ÷ 3

- نحوه محاسبه نمرات هر دانش آموز: اساتید بنابر معیارها و تشخیص خود نمره‌ای تا سقف 20 برای هر تکلیف در نظر می‌گیرند. همچنین اساتید می‌توانند به هر دانش‌آموز امتیاز اضافه ای بین 1 تا 3 اختصاص دهند؛ این امتیاز به معنی پیشرفت دانش آموز نسبت به جلسات قبل و اعمال نقدهای انجام شده برای وی می‌باشد و مستقیما به امتیازات اصلی گروه اضافه می‌شود.


2. کلاس‌های عمومی

- شرکت در این کلاس‌ها برای تمامی دانش‌آموزان بلامانع است.

- تکالیف این کلاس‌ها به صورت غیررول است. همچنین طرح سوالی که جواب مشخص و قطعی دارد نیز ممنوع می‌باشد. دانش‌آموزان باید بتوانند بدون نیاز به داشتن اطلاعات حقیقی یا جادویی و تنها با تکیه بر خلاقیت خود به تکالیف پاسخ دهند.

- نحوه محاسبه امتیاز هر گروه در هر جلسه از کلاس: هر دانش آموز بنابر تشخیص استاد نمره‌ای تا سقف 10 کسب می‌کند. میانگین این نمرات، امتیاز گروه را مشخص می‌کند.


ب) فعالیت‌های فوق برنامه

1. انجمن اسلاگ: مدیریت هاگوارتز به صورت دوره‌ای در این انجمن، تاپیک‌هایی از ایفای نقش را مشخص می‌کند. تمامی دانش آموزان می‌توانند با رول نویسی در این تاپیک‌ها برای گروه خود امتیاز کسب کنند. امتیازات این بخش تا سقف 5 برای هر نفر در هر دوره بوده و مستقیما به امتیازات گروه اضافه می‌شود.

2. کوییدیچ: گروه‌های قهرمان و نائب قهرمان لیگ کوییدیچ به ترتیب 100 و 50 امتیاز دریافت می‌کنند. نحوه برگزاری لیگ متعاقبا اعلام خواهد شد.

3. جام آتش: در صورتی که وزارت سحر و جادوی وقت، تمایل به برگزاری این مسابقه داشته باشد، مدیریت هاگوارتز آن را به رسمیت شناخته و برنامه ریزی و اجرای آن را به وزیر تنفیذ می‌کند و در پایان 30 امتیاز به گروه قهرمان اضافه خواهد کرد. در غیر این صورت این مسابقه برگزار نخواهد شد.

4. کلوپ دوئل:

- هر دانش‌آموز سال اولی درطول ترم می‌تواند یک بار در کلوپ دوئل شرکت کند. سایر دانش‌آموزان امکان شرکت در دوئل را ندارند.

- دعوت به دوئل فقط می‌تواند از بین دانش‌آموزان سایر گروه‌ها صورت پذیرد.

- دانش‌آموز برنده برای گروه خود 5 امتیاز کسب می‌کند.


ج) زمانبندی (به روز شده!)


حرکت قطار هاگوارتز از سکوی 9وسه چهارم: 1 تیر - از این تاریخ تا پایان ترم دانش آموزان می‌توانند در فعالیت‌های فوق برنامه هاگوارتز شرکت کنند.

زمان‌بندی کلاس‌ها:
5 و 6 تیر: تدریس جلسه اول کلاس‌ها
7 تا 16 تیر: ارائه تکالیف جلسه اول

21 و 22 تیر: تدریس جلسه دوم و اعلام نمرات جلسه قبل
23 تیر تا 1 مرداد: ارائه تکالیف جلسه دوم

4 و 5 مرداد: تدریس جلسه سوم و اعلام نمرات جلسه قبل
6 تا 15 مرداد: ارائه تکالیف جلسه سوم

18 و 19 مرداد: تدریس جلسه چهارم و اعلام نمرات جلسه قبل
20 تا 29 مرداد: ارائه تکالیف جلسه چهارم

1 و 2 شهریور: طرح سوالات امتحانات پایان ترم و اعلام نمرات جلسه آخر
3 تا 9 شهریور: شرکت در امتحان

زمان‌بندی لیگ کوییدیچ:
30 تیر تا 5 مرداد: هفته اول مسابقات لیگ کوییدیچ
13 تا 19 مرداد: هفته دوم مسابقات کوییدیچ
27 مرداد تا 2 شهریور: هفته سوم مسابقات کوییدیچ

پایان ترم: 9 شهریور


د) قوانین ویژه اساتید و اعتراضات:

- اساتیدی که تمامی جلسات را بدون تاخیر برگزار کنند و همچنین اعتراض تایید شده‌ای از نحوه تدریس و نمره‌دهی آن‌ها ثبت نشده باشد، 30 امتیاز برای گروهشان کسب می‌کنند.

- در صورتی که دانش‌آموزی به نمره خود اعتراض دارد در مرحله اول می‌تواند در دفتر اساتید اعتراض خود را مطرح کند. در صورتی که توضیحات استاد او را قانع نکرد و یا استاد پاسخگو نبود، تنها ناظر گروه، می‌تواند به نمایندگی از عضو گروهش در دفتر مدیریت اعتراض خود را ثبت کند.

- در صورت تشخیص مدیریت مبنی بر به حق بودن اعتراض صورت گرفته، 10 امتیاز از گروه استاد کسر گردیده و همچنین ناظر گروه مربوطه می‌تواند در صورت صلاحدید استادی را جایگزین کند.

- محدودیتی در ثبت اعتراض وجود ندارد و در صورت رد شدن اعتراض نیز جریمه‌ای برای گروه معترض در نظر گرفته نمی‌شود.

- در صورت عدم توانایی یک استاد برای تدریس در تاریخ مقرر، ناظر گروه وی می‌تواند پیشاپیش استاد جایگزینی برای یک جلسه معرفی کند. استاد جایگزین نباید جزو اساتید فعلی باشد. بار اول هیچ امتیازی از گروه مربوطه کسر نخواهد شد، از بار دوم هر جلسه 10 امتیاز جریمه نظر گرفته خواهد شد.

- در صورت عدم توانایی یک استاد برای تدریس ادامه‌ی ترم، ناظر گروه وی می‌تواند پیش از اولین موعد تدریس، استاد جایگزینی را معرفی کند. استاد جایگزین نباید جزو اساتید فعلی باشد. در این صورت 5 امتیاز از گروه مربوطه کسر خواهد شد. همچنین اگر استادی انصراف بدهد و گروهش نیز استاد جایگزینی معرفی نکند، 10 امتیاز از گروه مربوطه کسر خواهد شد.

- در صورتی که استادی با تاخیر تدریس خود را ارسال کند، بار اول بدون جریمه و از بار دوم به بعد به ترتیب 10 - 15 - 20 امتیاز از گروه او کسر خواهد شد. ضمنا مهلت ارسال تدریس با تاخیر حداکثر 48 ساعت می‌باشد و پس از آن استاد اخراج شده و 50 امتیاز از گروهش کسر می‌شود.

- در صورتی که استاد توانایی ثبت نمرات در موعد مقرر را نداشته باشد، می‌تواند با اطلاع قبلی از جریمه شدن جلوگیری کند. در غیر این صورت به ازای هر ثبت با تاخیر 5 امتیاز از گروه او کسر خواهد شد. همچنین مهلت ارسال نمرات با تاخیر حداکثر 72 ساعت بوده و پس از آن استاد اخراج شده و 50 امتیاز از گروهش کسر می‌شود نمره دهی جلسه آخر نیز برعهده ناظر گروه مربوطه است.


** قوانین بدون تغییر به تصویب رسید.


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۴ ۲۳:۵۴:۱۸
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۱۴ ۲۳:۵۹:۳۵
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۳۰ ۱۵:۰۲:۲۴
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۳۱ ۲۳:۱۲:۴۲
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۳ ۱۲:۳۴:۵۰
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۳ ۱۴:۴۲:۱۹
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۴ ۲۳:۴۴:۲۶

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷
آیا به دنبال تجربیات جدید و فعالیت‌های فوق برنامه آموزنده هستید؟
آیا از فضای خشک و جدی کلاس‌ها خسته شده‌اید؟
آیا کلاس‌های هاگوارتز برای بروز استعدادهایتان کافی نیست؟
همین امروز به انجمن اسلاگ بپیوندید! با نوشیدنی کره‌ای اضافی برای آقازاده‌ها و ساحره‌های جذّاب!


ویرایش شده توسط مودی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۴ ۲۲:۲۸:۲۷
ویرایش شده توسط مودی در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲۴ ۲۲:۲۸:۵۵

ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۵:۰۱ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۷
تصویر کوچک شده


به زودی در سوپرمارکت‌ها و بقالی‌های سراسر کشور


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: شکنجه گاه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷
خلاصه ریز و مجلسی: آریانا حین شکنجه لای دستگاه پرس گیر می‌کنه. رودولف اونو از لای دستگاه می‌کشه بیرون و می‌بره هاگوارتز تحویل دامبلدور می‌ده و در می‌ره!

تصویر کوچک شده


رودولف که خیالش از بابت خواباندن شر راحت شده بود، تصمیم گرفت حالا که تا هاگوارتز آمده سری به کلبه هاگرید بزند و جرعه‌ای چای بنوشد. از قضا هوریس اسلاگهورن هم که حوصله دفتر اساتید را نداشت، زنگ تفریح را در کلبه هاگرید می‌گذراند.

- امروز که گذشت ... از فردا چایی و قهوه‌تونو خودتون میارین تا دم کنما! دولار کشیده بالا، مگه من چقد حقوق شیکاربونی می‌گیرم؟

هوریس و رودولف به این نکته که قیمت دلار تاثیری بر چای و قهوه‌ای که هاگرید از پشت کلبه‌اش برداشت می‌کند ندارد اعتراضی نکردند؛ زیرا می‌دانستند ذهن غولی هاگرید حرفش را به خاطر نمی‌سپارد و هر روز این جملات را تکرار می‌کند.

تق تق تق تق

- کیه؟

- یه پیر خرفت!

با شنیدن صدای دامبلدور و شوخی بانمکش قلب رودولف برای لحظاتی از تپش ایستاد.

- وا نکن هاگرید!

هوریس علت اضطراب رودولف را نمی‌دانست اما در واکنشی غیرارادی به آفتابه مرلین تغییر شکل داد.

- روبیوس هاگرید هیچ وقت در رو روی پروفسور دامبلدور نمی‌بنده!

هاگرید نعره زنان این را گفت و در کلبه را باز کرد. دامبلدور در حالی که خواهر پرس شده‌اش را در دست داشت با چهره‌ای خشمگین در چارچوب در ظاهر شد.

- شما مرگخوارها ناموس سرتون نمی‌شه؟ خواهر و مادر ندارید؟ خواهر منو سه بعدی بردین دوبعدی پس آوردین؟

هوریس-آفتابه که در طی سالیان دراز آشنایی با دامبلدور هیچ گاه او را چنین برافروخته ندیده بود، دچار نشتی شد! برای رودولف اما دلیل مهم تری برای ترس وجود داشت ... اگر بلاتریکس می‌فهمید موضوع درگیری او با دامبلدور ناموسی است ...

- چیزی نشده که پروفسور ... چرا شلوغش می‌کنید! خواهرتون یکم باد خالی کرده ... الان با هاگرید باک به باکش می‌کنیم بالانس می‌شه.

هاگرید که از بچگی آرزو داشت برای دامبلدور فداکاری کند سریعا با این ایده موافقت کرد.

- بادم فدای دامبلدور!

هوریس که دید در آن شرایط آفتابه جز برای خودش به کار کسی نمی‌آید، دوباره تغییر شکل داد و این بار به شلنگ و پمپ تخلیه هوا تبدیل شد. رودولف یک سر هوریس را به هاگرید و سر دیگرش را به آریانا متصل کرد و شروع کرد به تلمبه زدن. حالا نزن کی بزن! باد هاگرید اندک اندک به پیکر آریانا منتقل می‌شد و او را به حالت اولش برمی‌گرداند ...

- یواش تر ... زیر پمپم درد گرفت ... آروم رودولف ... من اینجوری اصلا نمی‌تونم

رودولف که به زبان تلمبه ها مسلط نبود متوجه غرولند هوریس نمی‌شد و هر لحظه با فشار بیشتری تلمبه می‌زد ... چیزی نمانده بود آریانا به حالت اول برگردد و البته هاگرید هنوز تغییر محسوسی نکرده بود که ...

پوف! فــــسسسسسسسس ... بوم!

در کسری از ثانیه، پمپ هوریس ترکید، باد هاگرید به طور کامل به آریانا منتقل شد و دست آخر آریانا ترکید!

تصویر کوچک شده


- آخه اگه اینجوری بود که دامبلدور خودش زودتر از تو متوجه ...

- من خودم موقعی که داشت پاتیلم رو هم می‌زد علامت شومش رو دیدم! با همین چشمام!

- ولی ...

- ولی نداره! اول از همه باید هاگرید رو از خطر نجات بدم، بعدم با دامبلدور حرف می‌زنم.

هری دوان دوان به سوی کلبه هاگرید می‌رفت تا به او بگوید رفیق گرمابه و گلستانش یک مرگخوار است و هر لحظه از جانب او، جانش تهدید می‌شود و رون و هرمیون نیز به دنبالش می‌آمدند. هری بدون در زدن وارد کلبه شد.

- هاگــ

فریاد هری در دهانش خشک شد و به صحنه مقابلش خیره ماند. رودولف تکه‌های آریانا را در خاک انداز جمع کرده بود و همراه هوریس و دامبلدور مقابل در ایستاده بودند. هاگرید نیز مانند بادکنکی که اکنون خالی شده باشد گوشه کلبه‌اش افتاده بود.

- پروفسور!

- فرزندم تو الان نباید سر کلاس باشی؟

- اما پروفسور! اسلاگهورن ...

- پروفسور اسلاگهورن هری! ادب رو فراموش نکن. الان هم برو سر کلاست. من هم با رودولف و هوریس می‌رم خونه ریدل تا خواهرم رو تعمیر کنن.

- خونه ریدل؟ این یه نقشه‌اس پروفسور!

- من به هوریس و رودولف اعتماد کامل دارم هری.

دامبلدور، هوریس و رودولف از کلبه خارج شدند و هری، رون و هرمیون را با پیکر لهیده‌ی هاگرید تنها گذاشتند.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
فعالیت ما با اونا! تیم ما! در برابر تیم اونا!

موضوعات گروه ما: سیل - شنگول منگول.



خورشید در پهنه آسمان با خضوع و خشوع نورش را بر تمامی بندگان می‌تابید و آن را از هیچکس دریغ نمی‌کرد ... حتی از اهالی خانه ریدل که عمرشان را در مبارزه با روشنایی صرف کرده بودند. لرد سیاه از خنکی نسیم بهاری که ضمیمه نور آفتاب شده بود استفاده می‌کرد و زیر پنجره اتاقش به لش کردن می‌پرداخت و ضمن آن، لایحه بودجه سال جدید خانه ریدل را نیز به تصویب می‌رساند.

- خرج تحصیل رز ... اون رو از حساب خودش ورمی‌داریم و می‌پردازیم و منتش رو سرش می‌ذاریم. خرج مرمت و آینه کاری مرلینگاه ... اون رو از حقوق کراب کسر می‌کنیم که همش جلوی آینه مرلینگاهه و باعث استهلاکش می‌شه. خرج شیرخشک نجینی ... اون رو از حقوق رودولف کسر می‌کنیم چون از ریختش خوشمون نمیاد! خرج عروسک‌های نجینی ... اونم از حقوق هوریس کسر می‌کنیم که زیاد حرف می‌زنه. خرج پاپیون‌های نجینی ... با کسری بودجه مواجه شدیم.

خادمان لرد ولدمورت نیز از همین هوای مطلوب بهره می‌بردند و بساط خیارشور و چیپس و آب آلبالو و ذغال لیمو را در بهارخواب خانه ریدل به پا کرده بودند. رودولف و هوریس که تصادفا صدای اربابشان را می‌شنیدند احساس خطر کردند تا مبادا خرج خورد و خوراک آن‌ها نیز تبدیل به پنبه ریز برای نجینی شود. هوریس بلافاصله از تکنیک‌های استتار استفاده کرد و تبدیل به شلنگ شد و رودولف با آویزان شدن از او سرش را داخل پنجره اتاق لرد برد.

- ارباب ما یک فکر اقتصادی داریم!
- سر و تهت حتی از صافت هم کریه تره رودولف! این چه طرز ورود به حوزه دید اربابه؟
- ارباب با این شیوه شما هرگز دچار کسری بودجه نخواهید شد!
- این بوی سیب چیه از سر هوریس ساطع می‌شه؟ ما از هر نوع میوه متنفریم!
- سیب نیست ارباب ... دوسـ... نه یعنی ... سیب می‌خوردیم ... یه سیب من می‌خوردم، یه سیب هوریس! دوتایی سیب می‌خوردیم ... شما نمی‌خواید بدونید فکر اقتصادیمون چیه؟
- خیر! ما اربابیم و غنی. دغدغه‌های مالی نداریم.

رودولف دست از پا درازتر خواست برگردد به بهارخواب و سیبش را بخورد اما فشار زیاد وارده به شلنگ-هوریس باعث شد خشتک او جر بخورد و دوتایی بیفتند داخل اتاق. نیمه‌ی داخل اتاق هوریس که در اثر جر خوردن هنگ کرده و به اردک تغییر شکل داده بود، «مگ مگ» گویان دور اتاق می‌چرخید و به همه چیز نوک می‌زد. لرد که دید شخصیت پردازی لارجش به اندازه کافی جا افتاده، پیش از ته گرفتن زیرش را کم کرد و گفت:

- بایستید! اگرچه جنبه مالی ماجرا برامون مهم نیست، اربابی هستیم حامی ایده‌های جدید و پیشرفت. ایدتون؟

هوریس و رودولف دستپاچه یکدیگر را نگاه کردند. هنوز فکر این قسمت از ماجرا را نکرده بودند.

- چیزه ... این‌جاست ارباب ... الان تقدیم می‌کنم خدمتتون.

هوریس دست در جیب گل و گشاد ردایش کرد و پس از اندکی کند و کاو تکه روزنامه‌ای را پیش از آن مشغول حل جدولش بود، طرف لرد گرفت.

- «خط و نشان وزیر ایرانی برای عراق! خارک و سه جزیره برای ماست.» این تیترهای بی‌ناموسی چیه؟

- ارباب اون صفحه سیاسیه ... آگهی‌ها پشتشه.

- هوم ... «به یک عدد مهاجم نوک سرزن جهت تو گل چپوندن سانترهای خسرو نیازمندیم. شماره تماس: 0098214444**** قلعه نویی»

- با قدرت پروازی که شما دارید کدوم مدافعی می‌خواد رو سرتون ... چیزه ... منظورمون این آگهی نبود ارباب!

- معاونت فرهنگی-هنری وزارت سحر و جادو برگزار می‌کند: مسابقه نمایشی داستان‌های کهن، با جوایز نفیس.

- خوشا نمایشی که شما کارگردانی کنید سرورم!

- کدوم هیئت داوران می‌خواد از اثر هنری شما ایراد بگیره؟

- جایزه مال شماست! تو مشت شماست!

- کی گفته ما می‌خوایم کارگردانی کنیم؟ ما نقش اولیم.

لرد کوهی از استعداد بود. شاید این آغاز راه او برای فتح قلّه‌های بازیگری می‌شد ...

- نگران نباشید ارباب ... ما تو انجمن اسلاگ کلی کارگردان و نمایشنامه نویس حاذق سراغ داریم که از چوب خشک هم بازیگر می‌سازن ... شما که ... بهتره ما حرف نزنیم؟ وگرنه زبونمون رو از حلقوممون درمیارین؟ و می‌کنین ... چشم ارباب! رفتیم ارباب!

... اگر برای این کار مباشری چون هوریس اسلاگهورن نمی‌داشت!

تصویر کوچک شده


آقای کارگردان با عینک دودی بزرگی که فریم کائوچویی داشت و به نظر می‌رسید هر کدام از شیشه‌هایش سابقا شیشه جلوی اسکانیا بودند، موهای بلند بافته شده، انبوهی از ریش خرمایی رنگ که از شکافی درون آن یک پیپ بزرگ با حقّه‌ای به اندازه پاتیل خودنمایی می‌کرد و ردایی پر از پارگی و وصله که روی آن نوشته شده بود «Fudge the system!» در مقابل لرد ایستاده و به سبب هیکل درشتش با نگاهی بالا به پایین او را برانداز می‌کرد.

- من شما رو قبلا جایی ندیدم؟

- نخیر آقای لورد! یکمی دیالونگ بگید من کاکارترتون رو بررسی کنم.

- دیالوگ؟ چه دیالوگی بگیم؟ اصلا چه نمایشنامه‌ای برای ما در نظر دارید؟ حتما باید اثری حماسی باشه ... اثری در شان ما با قهرمانی سیاه و قدرتمند.

- شنگول و منگول!

- شنگول و منگول؟ اسمش رو نشنیدیم! ما شنگولیم یا منگول؟

- بابا لورد ... شنگول و منگول دیگه! مگه ننت شبا واست قصه نمی‌گوقت؟

لرد می‌خواست اشاره کند که «در قصر آن‌ها این قرتی بازی‌ها مرسوم نبوده. اصلا پسری که برایش قصه می‌گویند بوق است. ما فقط کارتون‌های فاخری چون «خداوند لک‌لک‌ها را دوست دارد» می‌دیدیم.» اما هوریس که از حقیقت آگاه نبود دخالت کرد و اجازه نداد بحث ادامه پیدا کند.

- چیزه ارباب ... شما گرگین! بیخیال خورخه جان ... حالا الان فرصت نیست متن رو برای ارباب تعریف کنی. اجازه بده برن برای گریم.

- ما گرگیم؟ پس چرا اسم ما روی نمایش نیست؟ قهرمان هری پاتر هم ماییم اما اسم هری پاتر رو گذاشتن روش! هیچ وقت با اسم افسانه‌ها ارتباط برقرا نکردیم.

تصویر کوچک شده


سالن تئاتر شهر لندن مملو از جمعیت بود. حتی ریتا اسکیتر که در مقاله‌ای نوشته بود: «تئاتر خورخه لوئیس بورخس را نمی‌بینم. البته قول نمی‌دهم آن را نقد نکنم! از همین الان می‌گویم که این اثر تمام مقوّاست.» نیز بین پاهای جمعیت دیده می‌شد.

- شنگول، بابا، عـــشـــــــق اون نیست که وقتی دیدیش دلت بلرزه. عــــــشـــــــــق اونه که وقتی نمی‌بینیش دلت می‌خواد کنده شه.

- پدر پسر خوب با هم خلوت کردینا!

مادر شنگول و منگول -حمیده خیرآبادی- سینی چایی به دست وارد شد و به شنگول -هکتور دگورث گرنجر- و منگول -لینی وارنر- و پدرشان -خسرو شکیبایی- پیوست.

- ببین! دلخوری، باش. عصبانی هستی، باش. قهری، باش. هرچی می‌خوای باشی باش. ولی حق نداری با من حرف نزنی. فهمیدی؟

- باشه.

دقیقه‌ای در سکوت، لبخندها و بازی‌های زیرپوستی بین حمیده خیرآبادی و خسرو شکیبایی رد و بدل می‌شود.

- بچه‌ها؟ بیاین این پولو بگیرین برین دو تا سی دی بازی جدید بخرین.
- سی دی نمی‌خواد بابا بازیاشو دانلود می‌کنیم.
- خوب بیاین این پولو بگیرین برین برا خودتون قاقالی‌لی بخرین.
- الان سفارش می‌دم قاقالی‌لی.کام بیاره!
- خوب برین دو بسته مدادرنگی 36 رنگ بخرین.
- من نقاشیامو با پینت می‌کشم.
- منم با اوتوکد!
- عجب بچه‌هایینا! این آفرا رو زمان ما به هر قیمتی نمی‌دادن به کسی!
- خوب بیا خودمون بریم بیرون.
- باشه. بچه ها حواستون به گاز باشه برای شام خورش کرفس گذاشتم.

مادر و پدر از در خارج می‌شوند و با خروج آن‌ها از صحنه، گرگ -لرد ولدمورت- وارد می‌شود و در می‌زند.

- کیه؟

- ماییم!

شنگول ریموت کنترلر آیفون تصویری را می‌زند و با دیدن گرگ شروع به فحاشی می‌کند.

- بز!
- شنگول؟
- هوم؟
- ما خودمون بزیم.
- اوهوم!
- قاعدتا نباید بز فحش باشه.
- عه راست می‌گی ... فیل!

گرگ از پشت در فریاد زد:

- یعنی برای اعضای بدن رو ما حساب نکردین که پای فیلو کشیدین وسط؟

- اعضای بدن که اصلا نبود ... باشه اصن! خر!

پرده نمایش افتاد و با جمع شدن مجدد آن، گرگ با گریم جدیدی پشت در ایستاده بود.

- گرگی هستیم با تدبیر! اگر نتونیم وارد خونه شنگول و منگول بشیم، اونارو از خونه خارج می‌کنیم.

گرگ میکروفونی در دست گرفت و شروع به خواندن کرد:

- كوچه به كوچه ... هِى! دونه به دونه ... هِى! گوشه به گوشه ... هى! ميام محله هاتون!

منگول هیجان زده گفت:

- مسابقه محله!

- بریم شیرینکاری کنیم!

- براش معجون درست می‌کنم!

شنگول و منگول دوان دوان راهی کوچه شدند تا شیرینکاری کنند اما گرگ بی ملاحظه به سرعت آن‌ها را خورد. از آن جایی که برادر کوچک تر شنگول و منگول -حبّه انگور- سال‌ها قبل در سیل کشته شده بود، کسی باقی نماند تا راپورت گرگ را به پدر و مادر شنگول و منگول بدهد و آن ها در صدد انتقام برآیند و داستان همانجا به پایان رسید. همه منتظر مسئول امور فنی صحنه یعنی سگ کارگردان بودند تا پرده جمع شود و صحنه به پایان برسد.

- فنگ! پرده رو جمع کون!

فنگ پارس کنان دور سالن دوید و بزاقش را بر صورت تک تک تماشاچیان پاشید و سپس به سمت منگول رفت.

- جمع نمی‌کنم! شما فقط منو برای کارای فنی می‌خواین! حاضر نشدین یه نقش بهم بدین ... در حالی که فیزیکم برای نقش گرگ خیلی مناسب تر بود! من پدر سینمای بلوک شرقم! حداقل موزیک کارو می‌دادین بهم تا به جای کار سطحی «از این محله به اون محله» گرگتون «پینگ فلوید» می‌خوند و شنگول و منگول رو جذب موزیک عمیق راک می‌کرد. خر چه داند قیمت نقل و نبات!

تصویر کوچک شده


- آرسینوس!

- ارباب! خوبین ارباب؟ خونسردی خودتونو حفظ کنید ارباب.

- ما خونسردیم ... جایزه ما چی شد آرسینوس؟

- ارباب جایزه شما رو باید معاونت فرهنگی-هنری وزارت خونه بده.

- خوب کجاست این معاون فرهنگی-هنریت؟

- ارباب ... ناسازگاری داشتیم، هر دومون اذیت می‌شدیم! اخراجش کردم.

اگرچه جان آرسینوس برای لرد جایزه نفیس نمی‌شد ... اما ترجیح داد حداقل آن را بگیرد تا دلش خنک شود.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو
پیام زده شده در: ۹:۱۳ جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۹۷
لرد سیاه لر روی تخت سلطنتی‌اش نشسته و به پاکت نامه‌ای که در مقابلش قرار داشت نگاه می‌کرد.

- اربابی هستیم بسیار پر مشغله. وقت باز کردنت رو نداریم. اصرار نکن. الان هم داریم می‌ریم برای کاری بسیار مهم.

لرد همچنان با چشم‌های متمرکز بر پاکت سر جایش نشسته بود.

- نه تنها وقتش رو نداریم، بلکه اگر داشتیم هم بازت نمی‌کردیم. اربابی هستیم بسیار تجلیل شونده و افتتاح کننده. چشم و دلمون سیره.

سعی داشت ذهن نامه را بخواند اما نامه علاوه بر مهر و موم وزارت، چفت نیز شده بود.

- دیگه داری کلافمون می‌کنی! فکر کردی بازت می‌کنیم که دوباره سلام و احوالپرسی نصیبمون شه؟!

بالاخره نامه را برداشت. با چشم‌های ریز سعی کرد از روی پاکت قسمتی از آن را بخواند اما موفق نشد. نگاهی به نوتیفیکشن‌هایش کرد تا حداقل چند کلمه اول نامه برایش نمایان شود.

نقل قول:
جناب آقای لرد ولدمورت! پیرو نامه قبلی به شماره‌ی ...


- می‌دونستیم ادامه‌ی نامه تو راه مونده! اهم ... اربابی هستیم سنگین!

چنگ زد و نامه را باز کرد.

نقل قول:
جناب آقای لرد ولدمورت! پیرو نامه قبلی به شماره‌ی 2987 وزیر سحر و جادو متن زیر را به شما ابلاغ کردند:
نقل قول:
ارباب؟ چرا سین می‌کنید جواب نمی‌دید؟



-

نگاهی به دور و بر انداخت تا مطمئن شود نجینی آن‌جا نیست و دل را به دریا زد. شاید آرسینوس منتظر پاسخ او بود تا محل مراسم را بگوید. اگر جواب نمی‌داد ممکن بود مراسم تمام شود. آن هم بدون حضور صاحب بنای باشکوهی که قرار بود افتتاح شود! قلم پری برداشت و شروع به نوشتن کرد ...

نقل قول:
سلام سینوس! خوبیم سینوس.


جغدی از غیب ظاهر کرد و نامه را با پای او بست و خیره به پنجره، منتظر بازگشتش شد.


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۸:۱۳ جمعه ۲۴ فروردین ۱۳۹۷
- Hello everyone! It's John Champion and alongside me in the Riddle's house, is Jim Beglin.

- Hello john, Hello everyone, I'm really looking forward to this match ...

جماعت مرگخواران رداهای سه خط ورزشی به تن کرده و در حیاط خانه ریدل، لرد به دست به این سو و آن سو می‌دویدند.

- بابا یه دیقه اون لرد لامصّبو بذارین کنار تیم کشی کنیم مثل آدم کوییدیچ کوچیکمونو بزنیم دیگه!

بلاتریکس که کلافه شده بود لرد را گرفت پشت خود و با یک چشم غره سایرین را از او دور نگه داشت.

- من من!

- تو تو!

- کشیدم!

- قبول نیست آقا! چرا جاهای بی‌ناموسیش میفته به من؟ اصلا من قهرم!

پس از کش و قوس‌های فراوان عاقبت هوریس اسلاگهورن و بلاتریکس لسترنج برای یارکشی جلو آمدند و بنابر معاهده دفاع از حقوق کودکان (COPPA) به جای بازی شیرین من من تو تو با سنگ کاغذ قیچی تکلیف شروع کننده کار را مشخص کردند. بال بال زدن‌های رودولف که نمی‌خواست در بازی کوییدیچ نیز زیر بلیط همسرش باشد باعث شد دل هوریس که در سنگ کاغذ قیچی پیروز میدان بود، بسوزد و رودولف را برگزیند.

- بذار من به جات بکشم اسلاگ! من از بچگی عاشق یارکشی بودم!

- برو کنار حواسمو پرت نکن بذار تمرکز کنم.

- زودباش باکمالاتاشو سوا کن.

همه سرگرم یارکشی بودند که بانز چشم بلا را دور دید و لرد را برداشت تا به سمت دروازه شوت کند. لرد به صورت موزی شکل روانه دروازه شد اما ارتفاع او زیاد بود و باعث شد سر از خانه همسایه درآورد.

- خروسای بی محل! برین یه جای دیگه بازی کنید! دفعه دیگه اربابتون بیفته این‌جا پارش می‌کنما!

بانز که راهی جز فرار از دست بلاتریکس خشمگین در مقابل خود نمی‌دید، سوییشرت مرئی‌اش را درآورد و با بدن برهنه‌ی نامرئی‌اش دوان دوان دور شد. لرد از بالای دیوار همسایه به حیاط برگشت و مرگخواران بازی را آغاز کردند. اولین لرد در اختیار آرسینوس قرار گرفت. آرسینوس از جناح راست نفوذ کرد و روی خط توپ را جلو برد و با تمام قدرت او را به آسمان پرتاب کرد.

- عه! این سانترش با دایره‌اس؟

مرگخوارها اما اهمیتی به این که شوت با دایره است یا سانتر نمی‌دادند. آن‌ها مسیر اربابشان را دنبال می‌کردند که رفت و رفت و وارد پیوزی که تصادفا آن‌جا شناور بود شد و سپس از حلق او خارج شد و دوباره در حیاط همسایه فرود آمد.

-


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۴ ۸:۴۴:۴۵


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
- شب به بیــابان تنـــهـــــا ... منتظرت بودم ... منتظرت بودم!

- فــــیـــــــــسسسس!

رودولف وحشت زده چوبدستی کشید و در تاریکی بیابان به دنبال منشا صدا گشت.

- بلا؟ تویی؟ غلط کردم عزیزم ... خودتو نشون بده شوخی بسه! عع. نجینی! تو این‌جا چی کار می‌کنی؟

- از غم دوری پاپا سر به بیابون گذاشتم! این بی لیاقتا نه توجهی به وضع پاپا دارن نه دیگه اون عزّت و احترام سابقو برای من قائلن. این سوژه دیگه جای من نیست!

رودولف مارزبان نبود تا متوجه شود نجینی چه می‌گوید ... البته این را به روی خودش نیاورد.

- ترس؟ نه! نترسیدم! من هیچ‌وقت نمی‌ترسم ... حتا وقتی می‌ترسم.

- ها؟ چی می‌گی واسه خودت؟!

- یا ریش مرلین! به گمونم گشنشه.

- گشنه که ... آره! من همیشه گشنمه حتا وقتی گشنم نیست.

رودولف سریعا دست اضافه‌اش را کند و جلوی نجینی انداخت.

- بیا! مرگخواری هستم چنین فداکار! اینو بخور ارباب که خوب شدن براشون تعریف کن.

نجینی با ذکر «چه کتف و بالی بزنـــیـــم! » خزید و به سوی دست لرد حمله ور شد.

- بی راه نگفتنا ... در بیابان لنگه دست هم نعمته.

تصویر کوچک شده


- راضی به زحمت نبودیما! سر همین میز دور هم می‌خوردیم دیگه.

- نزن این حرفو! ارباب همیشه برای گیاهان ارزش زیادی قائل بودن. ما برای رضایت خاطر ایشون نشستیم زمین. شما بالا باشید.

عده‌ای از مرگخواران سعی می‌کردند نگاهشان را از میز ناهارخوری بدزدند و سایرین نیز با اکراه به درخت خیره شده بودند. دیس بزرگی از کود وسط میز بود و درخت مشت مشت آن‌ها را از پایین ترین نقطه وارد بدنش می‌کرد.

- هنوزم که ارباب ارباب می‌کنید! اون بنده مرلین الان فرقی با مجسمه نداره. دیگه لازم نی ازش بترسین.

- نخیر! ارباب فقط یکم ... ساکت شدن!

- و ساکن!

- و صامت!

- اینو که من گفتم.

- نخیرم تو گفتی ساکت. این فرق داره.

- چیزیم نمی‌خوره ... یه باره بگین نفسم نمی‌کشه دیگه. آخ که چقد ساده و ترسویید. اگه الان واقعا زنده بود و چیزی می‌فهمید می‌ذاشت من بیام تو؟ نه! همونطور که تو این 120 سال نذاشت.

نگاه‌های تردیدآمیزی بین مرگخواران رد و بدل شد. نه دلیلی برای رد حرف درخت داشتند و نه جرات پذیرفتن آن را.

- چیه؟ چرا اینجوری به من زل زدین؟ نگفتم بلایی سرش بیارین که! فقط گفتم اون الان چیزی نمی‌بینه و نمی‌شنفه ...

لینی در حالی که با دو بال شفاف جلوی چشمانش را گرفته بود گفت:

- اگه یه وقت ببینن چی؟

- اصلا تو فکر کردی این چیزا برای ما مهمه؟ ارباب تا همین الانشم هیچ وقت منو ندیدن.

- من رو هم هیچ وقت ... با دقت ندیدن! نشون به اون نشونی که هیچ وقت نگفتن امروز چه آرایش زیبایی کردی.

- باشه ... شما که راست می‌گین. ببینم! دیگه کود ندارین؟

- اجازه بدین ... اسلاگهورن رفته مرلینگاه تهیه تولید کنه.

تصویر کوچک شده


تق تق تق

- شوما؟

- وا کن غول بیابونی ... می‌دونم رودولف اون‌جا قایم شده.

- رودولف نداریم این‌جا. کوجا بهتون آدرس دادن؟

بلاتریکس اعصاب نداشت. به سرعت چوبدستی کشید و کلبه هاگرید را به آتش کشید. اما هرچه منتظر ماند جز فنگ و هاگرید نیم سوخته کسی از آن خارج نشد.

- پیدات می‌کنم رودولف! مگر دستم بهت نرسه.

بلا راسته‌ی بیابان را گرفت و راهی شد تا رودولف را پیدا کند.

تصویر کوچک شده


هوا هوای مهاجرت بود. دسته‌ی کبوترها که با پایان فصل سرما به خانه‌شان برمی‌گشتند در پهنه بی کران آسمان به پرواز درآمده بودند و با تغییر آرایش پروازی خود از 4-4-2 لوزی به 4-2-3-1 با دو هافبک دفاعی تخریبی صحنه‌های زیبایی ایجاد می‌کردند.

شالاپ!

- سر مبارک ما وای به حالتون اگر ما سالم بودیم ... وای به حالتون اگر مرگخوارامون وسط حیاط تنهامون نذاشته بودن و این جسارت رو می‌دیدن! لعنت به این مرض بختک ... لعنت به هرچی کفتره ... لعنت به آرایش دفاع چهارنفره خطی ...


ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۱ ۲۰:۲۷:۲۲
ویرایش شده توسط هوريس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۹۷/۱/۲۱ ۲۰:۵۱:۳۹






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.