هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
شرح امتیازات

* جلسه ی سوم:


گریفیندور: 23 امتیاز

جیمز سیریوس پاتر: عالی بود... مثل همیشه! 30 امتیاز

پیتر پتی گرو: بی ناموس! شیطونه میگه به خاطر بیناموسی ازت نمره کم کنم ولی نمی تونم به رولی که زدی ایراد بگیرم متاسفانه! سی امتیاز

باب آگدن: خوب ولی یک مقدار خسته کننده بود! کاش مرزی بین توصیفات و دیالوگ ها گذاشته بودی! 27 امتیاز

ویکتوریا ویزلی
: عزیزم تو چرا بیشتر رول نمیزنی؟ خیلی خوب بود، فقط روی پاراگراف بندیت بیشتر دقت کن. 28 امتیاز


هافلپاف: 6 امتیاز

پیوز: استفاده از اول شخص برای نوشتن رول کار جالبی بود. تکلیف مختصر و مفیدی بود. 30 امتیاز


ریونکلاو: 16 امتیاز

گابریل دلاکور: میتونستی از سوژه ی جدیدی استفاده کنی اما وقایع گودریکم جالب نوشته بودی! 28 امتیاز

لیلی پاتر: سوژه ات متفاوت بود ولی رولهای شما فاقد فضا سازی لازم هستن و بهمین دلیل از خوصله ی خواننده خارجه. 25 امتیاز

لونا لاوگود: توجه شما رو به توضیحاتی که به لیلی دادم جلب می کنم. 25امتیاز

اسلترین: 6 امتیاز

اینیگو ایماگو: مثل همیشه خوندنی! 30 امتیاز


*نتایج امتحان میان ترم:

***کلیه ی شرکت کنندگان به جز پیوز، به سوال شش اشتباه پاسخ داده بودند.

پاسخ صحیح:
1. اجازه ی خلق موجودات زنده ندارین.
2. اجازه ی ایجاد مواد خوراکی ندارین.
3. اثر این وردها محدوده!


گریفیندور: 8 امتیاز

جیمز سیریوس پاتر: 15 امتیاز

پرسی ویزلی: 26 امتیاز

هافلپاف: 6 امتیاز

پیوز: 30 امتیاز

ریونکلاو: 14 امتیاز

آلفرد بلک: 20 امتیاز

گراوپ: 26 امتیاز

گابریل دلاکور: 26 امتیاز

اسلترین: 5 امتیاز

اینیگو ایماگو: 26 امتیاز


تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
جلسه ی چهارم طلسمات و وردها

در ِ کلاس که افراد حاضر در اون از شور و هیجان تشکیل نشدن گیاه شناسی در حالت به سر می برد به طور ناگهانی باز شد و آلبوس سوروس پاتر با تمام هیکل در آستانه اش ظاهرگردید!

- همه بشینن سر جاشون... هوی پرسی! زود بپر کنار دامبل بشین ... همین الان!

پرسی با تردید از سر جاش بلند شد و روی نیمکت دامبل که با آغوش باز منتظرش بود نشست!

- هوی ال بوقی... مگه اینجا کلاس گیاه شناسیه که هر دستوری میخوای میدی؟ بیا بشین سر جات تا کروشیو بهت نزدم!

- تدی امروز مریضه و از من خواسته به جاش تدریس کنم... تو هم به سزای زبون درازی بی جات می رسی جیمز!


بومب!


یک کپه قارچ در محلی که قبلا" جیمز سیریوس پاتری قرار داشت، یک مرتبه سبز شد و این مسئله باعث شد پرسی، بارتی و بابولی آگدن خودشان را جم و جور کنند و تا می توانند با آسپ چشم تو چشم نشوند!

- حالا بهتر شد! بله داشتم می گفتم که امروز پروفسور لوپین به خاطر کسالت از من خواسته که به جاش تدریس کنم... خب درسته استاد گیاهشناسی هستم ولی دلیل نمیشه توی طلسم ها و ورد های دفاعی قوی نباشم... این تدی کلا" از ورد و افسون بیشتر خوشش میاد اما من میخوام یه چیزی یادتون بدم که به درد بخوره... در مقابل دشمن تسلیم نشین و همچون مرد...

در اینجا چشمکی به دخترا زد و ادامه داد:

- و همچون شیر زنانی از خود دفاع کنید! حالا دوشیزه دلاکور لطفا" تشریف بیارید اینجا... اون گل رو هم لطفا" با خودتون بیارین!

گابریل با نگرانی نگاهی به بارتی انداخت و با گلدون گلی که دستش بود به سمت جلوی کلاس رفت.

- چقدر این گل خار داره دوشیزه دلاکور! حتما" هرکی بهت داده قصد آزار رو داشته!

بارتی از ته کلاس فریاد کشید و گفت:

- نه این درست نیست! هیچم قصد آزارش رو نداشتم
- من ترو بهتر از این دختر خانم نازنین میشناسم! خب بهترین راه مقابله با چیزی مثل خار که اگه اشتباه نکنم سمی هم هست...

گابریل به سمت بارتی برگشت و شکلت خیلی زشت و زننده ای در آورد!

- تنها کافیه که چوبدستی رو بگیری سمتش و بگی "فرانمیلا"! حالا انجام بده...

گابریل که دستش می لرزید و به شدت هم عصبانی بود فریاد زد:

- فران میلا! ..... نــــــــــــه!

گیاه زیبا دود شد و جز شاخه ای خشکیده ازش نموند.

- ... خب چیزی که تو گفتی کلا" گیاهو نابود میکنه! اگه درست میگفتی فقط خارهاش از بین می رفت... می تونی بشینی خانم دلاکور و ده امتیاز هم از ریون واسه بی عرضگیت کم میشه! خب حالا یه سوال...!

همه سر جاشون کمی جابجا شده ان و از عمد به نقطه ای غیر از محلی که آسپ ایستاده بود، نگاه کردند

- آقای کریچ..چیز کراوچ! عشق تو به من زبون زده و همه ازش خبر دارن... حالا با نهایت عشق و اینا، یه آواداکداورای ولدی پسند بفرست سمت من!

- مطمئنی پروفسور؟
- وقت کلاسو لطفا" نگیر... زود باش!
- باشه... آوادا
- سینوسالسدا
-... کداورا!

آسپ درون حبابی نفوذناپذیر قرار داشت و نفرین مرگ بارتی درونش حل میشد و هیچ آسیبی به کسی نمی رسوند. سپس با نوک چوبدستی از داخل به حباب ضربه ای زد که باعث شد بترکه و گفت:

- بهمین راحتی میتونین از هر طلسم و نفرینی در امان باشین... "سینو سالسدا"! و تنها از داخل و با فشار نوک چوبدستی از بین میره! خب حالا جور و پلاستون رو جم کنین که باید بریم...
- کجا؟!
- گلخونه ی شماره ی چهار آقای پیوز عزیز!

ملت: نـــــــــــــــــــــه!
آسپ: آاااااررررههه!

تکلیف: رولی در مورد وضعیت پروفسور لوپین طی غیبتش از کلاس توضیح دهید و حداقل یکی از وردهای ذکر شده در کلاس رو به کار ببرید. (30 امتیاز)

*** شرح امتیازات جلسه ی قبل و نتیجه ی میان ترم به زودی ارسال می شود.


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۶ ۱۶:۰۸:۵۹
ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۶ ۱۸:۴۰:۱۲

تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۹ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
از ویلای صدفی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 70
آفلاین
بنا بر آخرین گزارشات وزارت سحر و جادو کنترل تعدادی از دیوانه سازهای زندان آزکابان به دلایلی نامعلوم از دست وزارت خارج شده و تعداد کثیری از آنها در لندن و حومه آن پراکنده شده اند.
وزیر سحر و جادو در مصاحبه ای با خبر نگار ما اظهار داشت:«از شهروندان عزیز بالاخص در لندن خواهش می شود به تنهایی آن هم در شب در خیابانها تردد نکنند و همچنین ایجاد سپر مدافع را به اطرافیان خود آموزش دهند.»خبرگزاری جادوگر تی وی


محوطه هاگوارتز ،ساعت22
هوا تاریک بود و درختان جنگل ممنوع بر اثر نسیم شبانگاهی می لرزیدند.بر روی سطح تیره دریاچه موجهای کوچکی خود نمایی می کردند.هلال ماه در آسمان میدرخشید و تد و ویکتوریا بدون سر و صدا به سمت قلعه در حرکت بودند.
تد:ساعت 10 شبه.یه ساعت پیش درهای قلعه رو بستن.این دفعه اگه گیرمون بندازن دیگه هیچ بهونه ای نمیتونیم بیاریم.
ویکتوریا:من که بهت گفتم.کاش شنل نامرئی جیمز رو می گرفتی.حالا یه ذره تند تر بیا من خیلی سردمه.
-منم همین طور،ولی این سرما کمی غیر عادی نیست!
-چرا آخه...
-ویکی،اونجارو...دیوانه سازا
دیوانه ساز ها هر لحظه به آنها نزدیکتر می شدند و از همه طرف آن دو را احاطه می کردند.تد چوبدستی اش را به سمت آنها گرفت و بلافاصله گرگی نقره ای از نوک چوبدستی اش خارج شد ولی به دلیل تعداد زیاد دیوانه سازها خیلی زود از بین رفت.
-ویکی به یه اتفاق خوب فکر کن.کمکم کن...!
ویکتوریا چوبش را بالاتر گرفت ولی هر بار فقط بخار رقیقی خارج می شد و به سرعت در تاریکی شب ناپدید میگشت.
-من نمی تونم،نمی تونم...
فکرهای وحشتناک به ذهن او هجوم می آوردند.

نور مهتاب خوابگاه دختران را روشن کرده بود.صدای زوزه های یک گرگ در محوطه شنیده می شد و او پتو را روی سرش کشیده بود و اشک می ریخت...
دیوانه سازها هر لحظه حلقه خود را تنگ تر می کردند.ویکتوریا بر زمین افتاد و چشمانش بسته شد.
.
.
.
-خب حالا می تونی چشاتو باز کنی!
نور شدید چشمانش را اذیت کرد.
-وای تدی...این خیلی قشنگه.من ...من فکر می کردم که تو...
-فکر می کردی که من روز تولد تو رو فراموش میکنم.مگه میشه؟
.
.
.
با این فکر قدرت پیدا کرد و زیر لب زمزمه کرد:اکسپکتو پاترونوم.
سر و تنه یک اسب تک شاخ نقره ای از انتهای چوبدستی اش خارج شد و به گرگی که تد آنرا ایجاد کرده بود، پیوست و با هم تمام دیوانه سازها را پراکنده کردند.تد پس از آن همه مقاومت کنار ویکتوریا بر زمین نشست.صدای قدمهایی شتابزده از سمت قلعه به گوش میرسید و پروفسور مک گونگال و جیمز به کمک آنها می آمدند.


[b]« فکر جنگ را با


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
امتحان


1.اصطلاح عامه برای "وردهای کاربردی" چیست و به چه جور وردهایی اطلاق میشود؟

اصطلاح عامیانه برای این وردها چشم بندی هست و ورد هایی هستن که گستره زیادی دارن و همونطور که از اسمش پیداست کاربردی هستن یعنی شامل ورد هایی میشن که سایر از سایر ورد ها مورد استفاده قرار میگیرن و بیشتر خواسته جادوگر رو اجابت میکنند .


2. دو شرط لازم برای حفظ اثر افسون پیوند خونی را بنویسید.

افسون مربوطه روی شخص نجات یافته توسط یک جادوگر نیرومند اجرا بشه و از خانواده ی قربانی یک نفر اون فرد رو به عنوان عضوی از خونواده بپذیره.



3. سه شرط لازم برای پدید آمدن یک ورد را ذکر کنید. ریشه ی وردها بیشتر به چه زبانی بر می گردد؟

ریشه ی ورد ها همونطور که از اسمشون پیداست به زبان لاتین بر میگرده . و سه شرطی که وجود داره حرکت و چرخش مناسب چوبدستی ، تمرکز کامل و ترکیب صحیح واژه ها با هم هست .


4. افسون پیوند خونی در واقع برگرفته از کدام رسم غیر انسانی دوران باستان است؟ بطور کامل توضیح دهید.

در گذشته مردم فکر میکردند با قربانی کردن دیگران میتونن خودشون رو در برابر خیلی از موارد ایمن و بیمه کنند . به طور مثال در گذشته وقتی بزرگان قبیله فرزندی ازشون زاده میشد ، یکی رو قربانی میکردن و قلب اون رو بالای سر کودک میذاشتن تا پلیدی به وجودش راه پیدا نکنه . یا اگر کسی میخواست پیر نشه ، عده زیادی رو میکشت و با خونشون حمام میکرد !
بعد از مدتی عده ای که یک مقدار روشن فکر ! تر بودند جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که جان یک انسان بیشتر از این ارزش داره تا برای مصون کردن فرد دیگه ای از بین بره !


5. دو مثال از وردهای کاربردی ذکر شده در کلاس و کاربرد آنها را بنویسید.
اینکار سروس که باعث خروج رشته ای طناب از چوبدستی میشه که در کتاب پنجم دامبلدور عده ای از مرگخواران رو در وزارت به کمک این ورد گرفتار کرد .

آگوآمنتی که باعث خروج مقادیری آب از چوبدستی میشه که بیشتر برای خاموش کردن آتش کاربرد داره .


6. سه مورد قانون ذکر شده در کلاس مربوط به ایجاد اجسام را ذکر کنید.
قانون اول تجسم چیزی که قصد ایجادش رو داریم
قانون دوم هدف گرفتن به وسیله چوبدستی جایی رو که میخوایم احضار کنیم
قانون سوم تلفظ ورد مورد نیاز


7. در نخستین جلسه ی کلاس، پروفسور لوپین با اجرای چه وردی و روی چه چیزی کلاس را متوجه حضور خودش کرد؟ اجرای این ورد روی آن شیء چه اثری داشت؟
با استفاده از ورد کانفرینجو تابلوی یکی از مدیران خز هاگوارتز به نام استرجس پادمور رو به هزاران تکه تبدیل کرد که من هم همینجا به نوبه خودم تشویقش میکنم .


8. هر یک از موارد زیر را در یک خط تعریف کنید:
ورد و افسون: ورد ها کلمات جادویی و برگرفته از زبان لاتین هستند که دونستن اونها برای همه جادوگر ها لازم هست و چیزی هست که به طور روزمره توسط جادوگران استفاده میشه . ولی این نکته در مورد افسون صدق نمی کنه ، افسون تقریباً یک جور مکمله برای ورد و دونستنش زیاد لازم نیست.

طلسم و نفرین: هر دو از جادو های سیاه هستند و طبق طبقه بندی وزارت سحر و جادو در دسته طلسم های نابخشودنی قرار میگیرند و نباید ازشون استفاده کرد و هر دو آثار مخربی دارند ولی طلسم دارای ضد طلسم هست و نفرین هیچ گونه ضدی نداره ... مثل نفرین آواداکداورا


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۱۷ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
یک سپر مدافع ایجاد کنید. شرایطی که منجر به ایجاد این سپر میشه و شکل سپر مدافعتون بسیار مهمه! رول طنز یا جدی ( 30 امتیاز)

باید سریع برای لودو پیامی می فرستادم . دست هایم می لرزید. نمی دانستم چکار کنم . چطور باید این حقیقت را به او می گفتم ؟ چشمانم در اطراف به دنبال چیزی می گشت ، نمی دانستم چی ؟ فقط می دانستم باید به طریقی خبر را به داخل تالار هافلپاف برسانم ! دستانم همچنان می لرزید.

در اطرافم هیاهوی دیوانه کننده ای جریان داشت. سر و صدای کسانی که مبارزه می کردند و آنهایی که فرار می کردند. می دانستم همه چیز تمام شده است ، برای همین به مبارزه خاتمه داده بودم و در گوشه ی خلوتی به دنبال راهی برای پیام فرستادن می گشتم !پیامی که از بیانش می ترسیدم !

بالاخره راه حلی به ذهنم رسید ، یک پاترونوس ...
تا به حال سپر مدافع نفرستاده بودم. سعی کردم گفته های استاد طلسم ها را به یاد بیاورم. در آن موقعیت کار سختی بود ... اما چاره دیگری نداشتم ، نه جغدی در اختیارم بود و نه به شبکه پرواز دسترسی داشتم ، در گوشه تاریک در وزارت سحر و جادو اسیر بودم ...

چشمانم را بستم و روی قهرمانی هافلپاف در ترم چهارم هاگوارتس تمرکز کردم. شادی آن روز را در قلبم حس می کردم ، به من امید میداد ، جسارت میداد ... شادی وصف ناپذیر ... و اینکه خودم را مهره اصلی قهرمانی می دانستم شادی ام را دوچندان کرده بود. و بعد روی پیامم تمرکز کردم :
« کودتا پیروز شد ... وزارت سقوط کرد ، آلبوس سوروس فرار کرد ... »
سپس در تاریکی گفتم : « اکسپکتو پاترونوم ! »

نور نقره ای رنگ درخشیدن گرفت و اسب زیبا و شکیلی ظاهر شد. اسبی نسبتا قد بلند با یال بلند نقره ای . نگاهی سر سری به من کرد و با سرعت وصف ناپذیری شروع به حرکت کرد ... و کم کم مانند نوری واحی ناپدید شد ...

حالا چندین جفت چشم به من خیره بود و به دنبال ایجاد کننده پاترونوس می گشت ... چاره ای جز مبارزه نبود ...

1.اصطلاح عامه برای "وردهای کاربردی" چیست و به چه جور وردهایی اطلاق میشود؟ (2 نمره)

اصطلاح "چشم بندی" براشون استفاده میکنن. این دسته از وردها که طیف خیلی گسترده ای رو شامل میشن در واقع باعث ظاهر شدن ناگهانی چیزی میشن که جادوگر در اون لحظه بهش نیاز داره

2. دو شرط لازم برای حفظ اثر افسون پیوند خونی را بنویسید. (2 نمره)

1. افسون مربوطه روی شخص نجات یافته توسط یک جادوگر نیرومند اجرا بشه.
2. از خانواده ی قربانی یک نفر اون فرد رو به عنوان عضوی از خونواده بپذیره.

3. سه شرط لازم برای پدید آمدن یک ورد را ذکر کنید. ریشه ی وردها بیشتر به چه زبانی بر می گردد؟( 2 نمره)

1. ترکیب صحیح واژه ها
2. چرخش مناسب جوبدستی
3. تمرکز کامل

زبان لاتین


4. افسون پیوند خونی در واقع برگرفته از کدام رسم غیر انسانی دوران باستان است؟ بطور کامل توضیح دهید.(2 نمره)


قربانی کردن ... جادوگران و انسان های های اولیه برای دور کردن دشمن و پلیدی ها گاهی یک نفر رو طی مراسمی قربانی می کردن تا خودشون در امان باشن اما بعدها خیلیها با این قضیه مخالفت کردن و گفتن خون بیگناه نباید ریخته بشه و همونا بنیانگذار افسون پیوند خونی شدند و افسون های پیچیده ای برای حفظش ایجاد کردن.

5. دو مثال از وردهای کاربردی ذکر شده در کلاس و کاربرد آنها را بنویسید (2 نمره)

ورد "آگوآمنتی" که باعث خروج آب میشه یا "اینکارسروس" که دسته ای طناب از انتهای چوبدستی خارج میکنه

6. سه مورد قانون ذکر شده در کلاس مربوط به ایجاد اجسام را ذکر کنید. ( 3 نمره)

شما نمی تونین هیچ موجودی رو خلق کنید. طبق قانون شما مجاز به ایجاد پنج دسته از اجسام نیستید که یکیش مواد خوراکیه و این قانون بخشی از تکلیف شما برای جلسه ی بعدیه. ضمنا" توجه کنید که اثر این وردها محدوده و حداکثر تا یکی دو ساعت دوام دارند پس همیشگی نیستند

7. در نخستین جلسه ی کلاس، پروفسور لوپین با اجرای چه وردی و روی چه چیزی کلاس را متوجه حضور خودش کرد؟ اجرای این ورد روی آن شیء چه اثری داشت؟ ( 3 نمره)

کانفرینجو ... تابلو مدیر مدرسه هزار قطعه شد

8. هر یک از موارد زیر را در یک خط تعریف کنید: ( 4 نمره)

ورد و افسون:
رد ها کلمات جادویی هستن که برای کارهای روزمره استفاده میشن، ورد جزء لاینفک زندگی یک جادوگره و شرط لازم برای فشفشه نبودن اینه که به راحتی از پس اجرای ورد بیاد اما اگه افسونی رو بلد نباشی هم میتونی زندگی کنی چون افسون در واقع نوعی ورده که اثر مثبت داره و بلد بودن یک افسون میتونه به درد بخوره اما نشناختن افسون ها هم مشکلی توی زندگی ایجاد نمیکنه

طلسم و نفرین:
مرز بین طلسم و نفرین خیلی باریکه، بطوریکه که خیلیها ممکنه به اشتباه لفظ طلسم رو برای نفرین به کار ببرن و یا برعکس که اونم از بی اطلاعیه اونا ناشی میشه. چیزی که مشخصه اینه که هر دو اثر منفی دارن و باید ازشون پرهیز کرد. میشه گفت نفرینها در واقع زیر مجموعه ی طلسم ها هستند با این تفاوت که برای طلسم ها ما چیزی به اسم ضد طلسم داریم ولی اثر نفرین ها غیر قابل برگشته و البته معروف ترین نفرینی که فکر می کنم همه شنیده باشیم نفرین مرگ یا آواداکداوراست.


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۶ ۰:۴۲:۱۴
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۶ ۰:۴۴:۴۰

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
شتلق! بومب.. بیژژژژژژژژژژ!
- استاد من زودتر آوردم!
تد : بسم الریش المرلین، اینا دیگه کین!
گابریل با اصرار ورقه ی امتحانی اشو تو حلق تد فرو کرد!


1.اصطلاح عامه برای "وردهای کاربردی" چیست و به چه جور وردهایی اطلاق میشود؟ (2 نمره)

طنز : به این گونه ورد ها " چشم بندی " می گویند و به ورد هایی گفته می شود که طیف خیلی گسترده ای دارن و اکثر اون چیزهایی رو که جادوگر میخواد رو به وجود میارن.

2. دو شرط لازم برای حفظ اثر افسون پیوند خونی را بنویسید. (2 نمره)

1. افسون مربوطه روی شخص نجات یافته توسط یک جادوگر نیرومند اجرا بشه.
2. از خانواده ی قربانی یک نفر اون فرد رو به عنوان عضوی از خونواده بپذیره.

3. سه شرط لازم برای پدید آمدن یک ورد را ذکر کنید. ریشه ی وردها بیشتر به چه زبانی بر می گردد؟( 2 نمره)

1. ترکیب صحیح واژه ها
2. چرخش مناسب جوبدستی
3. تمرکز کامل

و ریشه ورد ها هم بیشتر به زبان لاتین بر می گرده .

4. افسون پیوند خونی در واقع برگرفته از کدام رسم غیر انسانی دوران باستان است؟ بطور کامل توضیح دهید.(2 نمره)

در زمان های قدیم انسان های بی فکر مردمانی را برای نجات خودشون قربانی می کردند ... برای مصون بودن خودشون از آسیب ها آدم های بی گناه رو اعدام کرده و می کشتند بنابراین افراد حفظ حقوق بشر اون زمان به این فکر افتادن که نباید این افراد بی گناه کشته بشن بنابراین طلسم خونی پیچیده ای رو اختراع کردند و افسون های یچیده تری رو برای حفظشون ساختن.

5. دو مثال از وردهای کاربردی ذکر شده در کلاس و کاربرد آنها را بنویسید (2 نمره)
آگوامنتی : افسونی که توسط آن یک فواره یا جریان از آب زلال از انتهای چوب دستی اجرا کننده بیرون میزنه. اینکارسروس : باعث بیرون اومدن یک رشته طناب از سرچوب دستی میشه که در دوئل ها کاربرد بسیار زیادی داره.

6. سه مورد قانون ذکر شده در کلاس مربوط به ایجاد اجسام را ذکر کنید. ( 3 نمره)

چیزی رو که میخوایم در ذهنمون تجسمش کنیم - بعد چوب دستی رو به طرف اونجایی که میخوایم احضارش کنیم نشونه می گیریم و بعد ورد مخصوص همون طلسم رو تلفظ می کنیم.

7. در نخستین جلسه ی کلاس، پروفسور لوپین با اجرای چه وردی و روی چه چیزی کلاس را متوجه حضور خودش کرد؟ اجرای این ورد روی آن شیء چه اثری داشت؟ ( 3 نمره)

توسط ورد کانفرینجو بر روی عکس مدیر هاگوارتز ، استرجس پادمور . باعث شد که تابلو هزار تیکه بشه.

8. هر یک از موارد زیر را در یک خط تعریف کنید: ( 4 نمره)

ورد و افسون: ورد کلمات جادویی و اغل لاتین هستند که فراگیری آنها برای هر جادوگری لازم است و هر روزه آن را به کار می برد ولی این نکته در مورد افسون صدق نمی کنه . افسون تقریباً یک جور مکمله برای ورد و دونستنش زیاد لازم نیست.

طلسم و نفرین: هر دو از جادو های سیاه هستند و نباید آن ها را به کار برد... هر دو آثار مخربی دارند ولی طلسم دارای ضد طلسم هست و نفرین هیچ گونه ضدی نداره ... مثل نفرین آواداکاداورا!

----
تد نگاهش را از ورقه برداشت.

- دلاکور، قرار بود یک تحقیق در مورد وردهای دیهم ریون کلاو انجام بدی.
- اممم؛ بله استاد. ویکتوریا رو خفت کردم که کتاب شما رو بدزده، اونم دزدید! بعد منم وردهاشو دیدم: امم ورد ِ بقا برای حفظ جاودانگی اش، وردهایی که جن ها وارد اون میکردند و از سرب اون رو ساخته بودند. ورد ِ ضد تغییر شکل رو در اون به کار برده اند که این ورد تنها توی دو تا از وسایل به کار رفته؛ یکی دیهم ریونکلاو و دیگری یک چیز سری تو وزارت خونه !!

- حال میکنید من چقدر بچه خوبیم؟

====
اینا فقط واسه پاچه خواری و این حرفا بود ! رومیزی؛ زیر میزی و اینا هم قبلا داده شده بود!


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۵ ۲۳:۰۶:۲۹

[b]دیگه ب


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۰۲:۳۱ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
تکلیف:موضوع دوم

دامبلدور به روی سن امد و سخنانش را آغاز کرد:قرار شده که امسال تغییر و تحولاتی رو توی هاگوارتز به وجود بیاریم.
در این لحظه بعضی ها خوشحال و بعضی ها نگران شدند.
- امسال میخوایم که تک تک گروه هارو به صورت جدا به کوهستان ها ببریم،این باعث میشه که حال و هواتون هم عوض بشه.و ما مسئول این سفر رو روبیوس هاگرید انتخاب کردیم.
اینبار حتی ان هایی هم که نگران بودند خوشحالی در صورتشان موج می زد و پس از چند ثانیه از خوشحالی سر از پا نمیشناختند.
تالار خصوصی ریونکلا
لیلی که سراسر تالار را میچرخید با ذوق و شوق گفت:اول گریفندوریا رو میبرن،بعد اسلایترینا،بعدم هافلپافی ها و بعد از اونا هم ریونیا!
لونا خمیازه ای کشید و گفت:اینو که دامبلدور چند ساعت پیش با صدای بلند گفت.
- اما چرا باید ما رو اخر از همه ببرن؟
آریانا گفت:خب برای این که قرعه کشی کردن و ما اخر دراومدیم دیگه.یه وقتایی آدم رو عقل تو شک میکنه ها لیلی!
- نه بابا من میخواستم امتحانتون کنم ببینم به حرفای مدیر مدرسه گوش میدین یا نه!
چند هفته بعد
باز هم لیلی مانند میمون از همه جا بالا میرفت و خوش حال بود که اینبار نوبت ریونکلایی هاست که به کوهستان برن.
آریانا با وردی لیلی را سر جایش میخکوب کرد و گفت:به جای این که
مثل چیز ندیده ها بپری بالا پایین برو وسایلتو جمع کن.
- خیلی وقته جمع کردم.
لونا که داشت لباس هایش را در چمدانش میگذاشت با تعجب گفت:چجوری به این سرعت؟همین الان مکگونگال خبر داد نوبت ماست.
- من از همون موقعی که دامبلدور خبر داد آماده کرده بودم.

بعد از آماده شدن بچه های ریونی ان ها در کوهستان ظاهر شدند و در همان جا چادر زدند.
سه روزبعد..
لونا،لیلی و آریانا برای این که وقتشان را بگذرانند تصمیم گرفتند گردشی در ان کوهستان زیبا بکنند.
آریانا که بسیار احساساتی شده بود گلی را از ریشه کند و بعد از کمی بو کشیدن ان گفت:آدم از این همه طبیعت زی...
اما صدایش با جیغی گوش خراش که تمام پرندگان را به پرواز دراورده بود به پایان رسید.
لیلی از خنده روی زمین مدام تکان میخورد و اشک از چشمانش سرازیر شده بود.
- چه زخم گنده ای روی بینیته آریانا!میگن زنبورا هر کیو دوست داره نیشش میزنه.

بعد از این که زخم آریانا کمی بهتر شد به سمت بالای کوه حرکت کردند که لونا گفت:چه طوره بریم قله ی کوه؟من دیدم که مشنگا میرم بالای قله بعد یه پرچمی میزنن که مثلا ما اولین نفر بودیم.
آریانا همان طور که بینیش را میمالید گفت:نه بچه ها،هاگرید گفت که اون بالاها نریم.
- بیخیال بابا بیاین بریم.

بعد از چندین ساعت و کمی استفاده از جادو به قله ی کوه رسیدند و در ان علف کوهی جمع کردند برای وقت کشی!
لونا شالش را محکم تر دور گردنش بست و گفت:چه قدر هوا سرد شده.
- اره،تو هم همین احساس رو داری؟
این بار نیز آریانا جیغی بسیار وحشتناک تر از جیغ قبلی کشید و گفت:دیوانه...
-چی میگی؟خودت دیوونه ای.
- نه نه!ک....مک
لیلی رویش را برگرداند و به پشت سرش خیره ماند.
تا به حال یک دیوانه ساز واقعی را ندیده بود با وحشت گفت:لونا؟آریانا؟فرار کنید...
اما لونا که جو گرفته بودش گفت:شماها برید یه جا پنهان بشید من خودم حسابش رو میرسم.

سپس سعی کرد به یک چیز خوب فکر کند...به روز اولی که به هاگوارتز آمده بود و سپس گفت:اکسپکتوپاترونوم!
اما از نوک چوبدستی اش فقط هاله ای نامعلوم امد و محو شد.
دوباره سعی کرد...اکسپکتو
اما دیوانه سازان همان طور یاس و ناامیدی را به او منتقل میکردند.
- لونا...لونا...لونا...نه..
صدای اریانا و لیلی انگار از دوردست ها می آمد سکندری خورد و افتاد دیگر هیچ جا را نمیدید.
-اکسپکتوپاتروناااااااااااااام!
عقابی را دید که باوقار خاصی از نوک چوبدستی خارج میشد و ناگهان چشمانش سیاهی رفت و...

چشمانش را گشود و خود را درون چادر دید و بلند شد و آریانا و لیلی را دید که با چهره هایی نگران او را نگاه میکنند.
- چه اتفاقی افتاد؟
- در آخرین لحظه تو تونستی اونا رو مهار کنی.
- ببینم به چی فکر کردی؟
لونا بلند شد وبا لبخندی گفت:به اولین روزی که با شما دوتا توی هاگوارتز دوست شدم.


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۵ ۱۸:۲۳:۱۳

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 389
آفلاین
تکلیف شماره ی دو:

هدویگ گوشه ای نشسته بود و در فکر فرو رفته بود.

افکار هدویگ: اگه دوباره دیوونه سازا حمله کنن چی؟ لیلی اصلا بلد نیست افسون سپر مدافع رو درست اجرا کنه! ورزشگاه آزکابان …

بلافاصله جیمی وارد شد و با دیدن هدویگ گفت: هدویگ به چی داری فکر می کنی؟
هدویگ از فکر و خیال بیرون آمد و گفت: به لیلی!
جیمی با تعجب گفت: لیلی الان داره اتاق بقلی بازی می کنه . چرا باید نگرانش باشی؟
- مسابقات ما توی ورزشگاه آزکابانم هست. اگه دیوونه سازا حمله کنن ، لیلی بلد نیست سپر مدافع ایجاد کنه!
جیمی با بیخیالی گفت: خب یادش میدیم!
- می خوای بری یه دیوونه ساز بگیری بیاری اینجا؟
جیمی کمی فکر کرد و گفت: اممم … نه. ولی خب می تونیم … می تونیم یه لولوخورخوره بیاریم!
- حالا به فرضم بیاریم اون که تبدیل به دیوونه ساز نمیشه. لیلی از چیز دیگه ای می ترسه.
- خب راه حل و حرکاتشو بش یاد میدیم ، یعنی همه ی کارایی که لازمه برای ایجاد سپر مدافع رو یادش میدیم و بعد می بینیم چه طور میشه!
- عالیه!

بنابراین هر دو به اتاق لیلی رفتند.

هدویگ: لیلی بیا کارت داریم.
لیلی با ناراحتی گفت: مگه نمی بینی دارم بازی می کنم!
هدویگ جلو رفت و بازی را قطع کرد.
لیلی با عصبانیت گفت: چرا بازی رو قطع کردی؟ تا مرحله ی هشتاد و شش رفته بودم. اصلا من نمیام!
دوباره بازی را روشن کرد و مشغول شد.
جیمی که به فکری به ذهنش رسیده بود گفت: لیلی حرفای هدویگو ول کن. بیا بریم یه بازی عالی کنیم ، مسابقه هم میدیم آخرش!
لیلی با خوش حالی بازی را قطع کرد و حاضر و آماده ایستاد تا به همراه جیمی برای بازی برود.
هدویگ با عصبانیت رو به جیمی گفت: جیمی ما قرار بـ…
جیمی: قرار نیست اون کارو به هم بزنیم.

هر سه اتاق خارج شدند و به حیاط خانه رفتند.

جیمی وسایلی که وسط باغچه افتاده بود را جمع کرد و گفت: خب لیلی. مسابقه اینه: هرکس زودتر تونست یه سپر مدافع کامل درست کنه اون برندس.
لیلی با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم سپر مدافع بسازم!
هدویگ: اشکالی نداره! ما یادت میدیم.
لیلی با خوش حالی گفت: اونوقت کسی که برنده شد چی میشه؟
جیمی: هیچی یه بستنی مهمون نفر آخر بازی میشه!
لیلی با خوش حالی گفت: عالیه.

هدویگ چوبدستیش را بیرون آورد و گفت: لیلی خوب گوش کن. اول از همه باید به یه خاطره ی خیلی خوب فکر کنی! خیلی خیلی خیلی خوب ، چون اگه ضعیف باشه نمی تونی درستش کنی ، فهمیدی؟
لیلی با سرش را به نشانه ی بله تکان داد.

جیمی ادامه داد: بعد باید چوبدستیتو به این صورت حرکت بدی!
جیمی چوبدستیش را حرکاتی داد و ادامه داد: بعدشم باید ورد اکسپکتوپاترونوم رو بگی! بعدشم …

شیری از نوک چوبدستی جیمی خارج شد و بعد از کمی گشتن در حیاط محو شد.

لیلی با خوش حالی بالا و پایین پرید و گفت: وای چه باحال!

هدویگ هم همان حرکات را کرد و سپس با بر زبان آورد ورد اکسپکتوپاترونوم ، جغدی درخشان از نوک چوبدستیش خارج شد و بعد از مدتی محو شد.

لیلی خوش حال تر از قبل گفت: حالا نوبت منه!

افکار لیلی: یه خاطره ی خوب … یه خاطره ی خوب! آهان فهمیدم!

لیلی بعد از کمی مکث و پیدا کردن خاطره ای خوب فریاد زد: اکسپکتوپاترونوم!
ولی هیچ اتفاقی نیفتاد.

جیمی: لیلی به یه خاطره ی قوی تر فکر کن.

لیلی بازم فکر کرد و بعد از مدتی فریاد زد: اکسپکتوپاترونوم!
ولی باز هم اثری نداشت. تا ظهر آن روز فقط در تلاش برای یاددادن به لیلی بودند تا اینکه زمانی که دیگر جیمی و هدویگ ناامید در حال بازگشت به درون خانه بودند ، لیلی توانست سپر مدافعی ایجاد کند.

افکار لیلی: روزی که به هاگوارتز اومدم. آره اون روز بهترین روز عمرم بود.

لیلی چوبدستیش را بالا برد و فریاد زد: اکسپکتوپاترونوم!
در ابتدا از نوک چوبدستیش سر پرنده ای بیرون زد و در ادامه بدن و بال هایش و در آخر دمش از درون چوبدستی بیرون آمد.

پرنده ای زیبا از نوک چوبدستی لیلی خارج شد و بعد از کمی حرکت در حیاط ، در آخر محو و ناپدید شد.

لیلی فریاد زد: تونستم تونستم. بالاخره تونستم یه سپر مدافع بسازم.
همین طور که بالا و پایین می پرید به جستجوی هدویگ و جیمی نیز می پرداخت. تا اینکه وقتی متوجه شد که آن ها در حیاط نیستند به سرعت وارد خانه شد و سپر مدافعش را برای آن ها شرح داد.

هدویگ: مگه قاطی کردی لیلی؟ ما اونجا بودیم و چنین چیزی ندیدیم. البته این نشونه هایی که دادی مال رنگینکه!
جیمی: سپر مدافعت رنگینکه اما مطمئنی واقعا درست کردی؟
لیلی: معلومه که درست کردم. وای یه رنگینک بود. چه قشنگ بودا!
اما هدویگ و جیمی باور نکردند تا وقتی که لیلی دوباره سپر مدافعش را ساخت و آن وقت بود که هدویگ و جیمی این واقعیت را پذیرفتند.



كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
سلام


رولی درباره ی پدید اومدن افسون پیوند خونی در یک نفر بنویسید... طنز یا جدی (30 امتیاز)


دهکده لیتل هانگتون


نور تیرهای چراغ برق در تاریکی شب خیابان ها و کوچه های لیتل هانگتون را روشنایی می بخشید. حتی روشنایی اندکی هم از شمع و فانوسی خانه ها در میان دهکده نبود. خانه های متروک و بدون سکنه در سکوت و خاموشی فرو رفته بودند. برف سطخ خیابان ها و بام خانه ها را سفید پوش کرده بود. برف های روی شاخ و برگ درختان کوتاه با وزش های ملایم بادی بر زمین فرو می ریختند. ردپاهای مختلفی روی برف خیابان طویل و باریک اصلی لیتل هانگتون نقش بسته بودند.

مرد بلند قامت با نهایت احتیاط و آرامی در جهت ردپاها گام بر می داشت. شنل زمستانی یکدست سیاهی بر تن داشت. صورتش به مانند گچ سفید بود، روی موهای بلوندش برف نشسته بود. وحشت و اضطراب در دیدگان ریزش جان گرفته بود. آستین شنلش چاک خورده بود و قطرات خون از میان آن به روی برف ها می ریخت. دست راستش را محکم به دور بازوی چپش حلقه کرده بود. دائما دیدگانش را از روی ردپاها به سمت تپه انتهای دهکده می چرخاند.

با خشم در میان برف ها خود را روی زمین یخ زده رها کرد. در حالیکه دندان هایش را به هم می فشرد نعره هایی از درد سر داد. آستین چاک خورده اش را کاملا از شنل پاره کرد و به دور بازویش پیچاند. سرش را تکان داد و برف ها کنار ریخته شدند. در حالیکه می لرزید از تیر چراغ برق کنارش که دائما روشن و خاموش می شد گرفت و از روی زمین بلند شد. گرسنگی داشت جانش را می گرفت. در حالیکه نفس نفس می زد چشمش به کنار تیر چراغ برق افتاد.

صدای در هم پیچیدن چیزی در کنار تیر چراغ برق در گوشش طنین می انداخت. چیزی که قابل مشاهده نبود. آرام آرام خود را به پشت تیر چراغ برق می رساند. دستش را در میان شنلش فرو کرده بود. با صدای انفجار مانندی جرقه های رنگارنگی در مقابلش نمایان شدند. از دور دست ها صدای اصابت چیزی شبیه به یک اخگر از بالای تپه به دامنه های پایین تپه به گوش رسید. به دنبالش حس کرد که چیزی محکم به پهلویش اصابت کرده است، اما توجه او همچنان به جرقه های رنگارنگ مقابلش بود.

از میان جرقه های رنگارنگ صدای پارس کردن سگ سیاهی به گوش رسید که به سمتش حمله ور شد. خود را به عقب روی برف ها رها کرد و دستش را از میان شنلش بیرون کشید. چاقوی کوچک را سوی سر سگ کشید. سگ در حالیکه زوزه ای کوتاه کشید از مقابلش به سمت تپه انتهای دهکده فرار کرد. با خشم نعره کشید:

« هـــی...سوروس...صدامو می شنوی لعنتی... خودت ابله هستی...پیدات میکنم اسنیپ...»

نعره اش مانند موجی در تمام دهکده طنین انداخت. با گام هایی سریع به سمت انتهای خیابان حرکت می کرد. پاهایش را آرام روی برف ها می گذاشت و لیز می خورد. با دیدن قطرات خون در مقابل خود از حرکت بازایستاد. نگاهش را از مقابل پایش به سوی بازویش چرخاند. خونش کاملا بند آمده بود. در حالیکه تنش می لرزید سرش را روی به جلو چرخاند. با وحشت یک گام به عقب برداشت. جسد خونین یک مرد مقابل پاهایش در میان برف افتاده بود. صورت مرد قابل تشخیص نبود. در کف دست خونینش چوبدستی خودنمایی می کرد.

آرام رو به جلو زانو زد و به آرامی چوبدستی را از میان دست و انگشتان جسد مرد میانسال بیرون کشید.آب دهانش را قورت داد، چشمانش را به جسد نزدیک کرد. اشک از دیدگانش جاری شدند. قلبش تند تند می تپید. دیگر درد بازویش را حس نمی کرد.
با خشم مشت محکمی بر زمین یخ زده کوبید و نعره کشید:

« پدر...نه پدر...تو نباید بمیری...بلند شو پدر...بلند شو...بلند شو...»

سرش را روی سینه پدرش قرار داد. با آه و ناله از روی زمین برخاست. با گام های بلند روی برف ها می پرید و به سمت تپه حرکت می کرد. در مقابل تپه با صدای زمزمه هایی آرام متوقف شد، سرش را بالا گرفت، صدای سرد و بی روح اسنیپ بود که ترانه وار و اُ پرایی از بالای تپه در گوشش طنین می انداخت:

« ایماگو..ایماگو..ایماگو...یه احمق کوچولو..اومده...اومده..اومده تا خودشو...تا خودشو...بذاره توی قبر...توی قبر..»

خشم در وجود مردی که ایماگو نام داشت شکل گرفته بود. آتش خشم حس سرما را از یادش برده بود. در حالیکه دندان هایش را به هم می فشرد چوبدستی را محکم در مقابل خود گرفت و سوی تپه گام برداشت. آرام آرام خودش را بالا می کشید، دائما لیز می خورد اما خودش را نگاه می داشت و به سوی بالای می کشید. صدای زمزمه های آرام و ترانه وار اسنیپ همچنان در گوشش می پیچید:

« ایماگو..ایماگو..ایماگو...یه احمق کوچولو..اومده...اومده..اومده تا خودشو...تا خودشو...بذاره توی قبر...توی قبر..»

آب دهانش را قورت داد، محکم خود را سوی جلو پرت کرد و برفراز تپه رسید. به سرعت خود را بالا کشید و ایستاد. خانه ای در مقابلش نمایان گشت. چشمانش فضا را تعقیب می کرد. دیدگانش از میان پنجره ها، خانه متروک و تاریک را تعقیب می کرد. نگاهش روی درب خانه متمرکز شده بود. دیگر صدایی از اسنیپ شنیده نمی شد. نفسش را در سینه حبس کرده بود.

می خواست گامی رو به جلو، سوی خانه بردارد که صدایی "جیر" مانندی او را از حرکت نگه داشت. درب خانه که نقش هایی برو روی آن حک شده بود باز شد. سایه دو نفر به دیدگانش راه یافتند. چوبدستی را محکم به سوی آنان نشانه گرفته بود. یکی از آنها که قامت بلند تری هم داشت رو به جلو حرکت کرد. ایماگو توانست چهره سفید و بی روح اسنیپ را ببیند که با فاصله کمی در مقابلش ظاهر شد. اسنیپ پوزخند کوتاهی سر داد، با تمسخر گفت:

« ایماگو؟ تو اومدی دنبالم که چی بشه؟ فرصت خوبی نبود که به تو رحم کردم و گذاشتم رفتم؟ تو حماقت کردی...اومدی دنبال من...»

وحشت در دیدگان اینیگو ایماگو موج می زد، نگاهش دائما از روی اسنیپ به روی فردی می چرخید که در مقابل درب خانه ایستاده بود و رخساری از او قابل مشاهده نبود.چوبدستی اسنیپ را در دستش می دید. در حالیکه گام های آرام رو به عقب برداشت نعره زد:

« اکسپلیارموس »

با صدای مهیبی چوبدستی اسنیپ در هوا به چرخش در آمد و اسنیپ از پشت محکم به سوی درب خانه پرتاب شد. وحشت در چهره اسنیپ دیده می شد. صدایی مردانه از سوی مرد مقابل درب خانه و کنار اسنیپ شنیده شد:

« سوروس، از تو انتظار نداشتم، کشتن این آدم اینقدر دشواره.... »

اسنیپ در حالیکه از دستگیره درب می گرفت تا برخیزد با صدایی گرفته و آرام گفت:

« قربان...همون اتفاقه...امکانش نیست..پدرش...اون پایین...پیوند برقرار شده...ارباب این ام....»

با صدایی آرام و جیغ مانند گفت:

« ساکت شو سوروس..این امکان نداره...ابله تر از اون حرفا بود...»

اینیگو ایماگو صدایی را که می شنید باور نداشت. با وحشت عقب عقب رفت و روی برف ها لیز خورد و روی زمین افتاد. دیدگان مارگونه لرد سیاه با نور چوبدستی ای که در میان انگشتان دستش بازی می داد، نمایان گشته بود. با صدایی گام هایی آرام به اینیگو ایماگو نزدیک می شد. لبخندی خشک بر لب هایش نشست.

چوبدستی اش را تکانی داد، با زمزمه ای آرام ،اخگری سبز رنگ سوی اینیگو ایماگو روانه ساخت. با وحشت چوبدستی را در مقابل خود گرفت و جا برخاست و به سوی دیگر تپه میان برف ها شیرجه رفت. اخگر سبز رنگ لرد سیاه به میان برف ها ناپدید شد. در حالیکه رویش را سوی دیگری تپه می چرخاند، چوبدستی اش را تکانی دیگر داد. درخششی در دیدگان مارگونه اش پدیدار گشت. اینیگو ایماگو با صدایی لرزان زمزمه ای کرد.

هم زمان از نوک چوبدستی های هر دو اخگر های سبز و قرمزی بیرون جهید. به فاصله یکسان از هر دو، اخگرهای دو افسون درهم پیچیده شدند و با جرقه هایی روی هوا معلق بودند. لرزش وحشتناکی بر دستان ایماگو حاکم بود. به سختی قادر به حفظ و نگهداری چوبدستی اش در کف دستش بود. درمقابل لرد سیاه با لبخندی زشت و پلید در حال نزدیک شدن به او بود. مسلط نشان می داد و چوبدستی را به آرامی میان دوانگشتش داشت.

جرقه های رنگارنگ افسون ها رفته رفته با گام های لرد سیاه به سوی ایماگو حرکت می کرد.یک چیز شفاف و سفید از نوک چوبدستی اش بیرون جهید. لبخد لرد سیاه از روی لب هایش ناپدید شد. چیزی شفاف که شکل ایماگو پدر را داشت به صدای انفجار مانندی به سوی لرد سیاه شلیک شد.

اینیگو ایماگو با حرکتی سریع به روی برف ها شیرجه رفت و تا پایین تپه لیز خورد. در حالیکه نفس نفس می زد در مقابل جسد خونین پدرش زانو زد و چوبدستی را مقابل خود گرفت. لرد سیاه از بالای تپه با صدای گوشخراشی نعره زد:

« آوداکاداورا »

اخگر سبز رنگ و عریض افسون در مقابل دیدگان اینیگو ایماگو تبدیل به اخگری باریک شد و بر جسد بی جان پدرش فرو نشست. نعره لرد سیاه در لیتل هانگتون طنین انداخت. با صدای سوت مانندی اینیگو ایماگو در حالیکه دستان پدر بی جانش را در دست داشت، از نظر لرد سیاه ناپدید شدند و آپارات کردند.



امتحان میان ترم



1. اصطلاح عامه برای وردهای کاربردی چیست و به چه جور وردهایی اطلاق می شود.(2 امتیاز)

عموما به شوخی وردهای کاربردی را چشم بندی گویند. این دسته بندی از افسون ها شامل افسون های بسیار زیادی می شوند. در حقیقت این افسون ها در جهت ظاهر شدن ناگهانی یک چیزی استفاده می شوند و کاربرد دارند. در حقیقت موارد ضروری و مورد نیاز یک جادوگر. مثلا افسون اینکارسروس که طناب از چوبدستی خارج می کند و در نبردها ودوئل های جادوگران با دشمنان و جادوگران خلافکار کاربرد زیادی دارد.


2. دو شرط لازم برای حفظ اثر افسون پیوند خونی را بنویسید؟( 2 امتیاز)

1. افسون مربوطه روی شخص نجات یافته توسط یک جادوگر نیرومند اجرا بشه.
2. از خانواده ی قربانی یک نفر اون فرد رو به عنوان عضوی از خونواده بپذیره.


3. سه شرط لازم برای پدید آمدن یک ورد را ذکر کنید. ریشه وردها بیشتر به چه زبانی برمی گردد؟(2 امتیاز)

1. ترکیب صحیح واژه ها
2. چرخش مناسب جوبدستی
3. تمرکز کامل

اکثر وردهای شناخته شده ریشه ی لاتین دارند، زیرا که جادوگران در گذشته از این زبان استفاده می کردند و هنوز هم آن وردها جایگاه خودشون رو حفظ کردند.


4. افسون پیوند خونی در واقع برگرفته از کدام رسم غیر انسانی دوران باستان است؟ بطور کامل توضیح دهید.(2 امتیاز)

جادوگران و انسان های های اولیه برای دور کردن دشمن و پلیدی ها گاهی یک نفر رو طی مراسمی قربانی می کردند تا خودشان در امان باشند، اما بعدها بسیاری از افراد با این قضیه مخالفت هایی داشتند و معتقد بودند که خون بیگناه نباید ریخته شود و آنان بنیانگذار افسون پیوند خونی شدند و افسون های پیچیده ای برای حفظش ایجاد کردند.



5. دو مثال از وردهای کاربردی ذکر شده در کلاس و کاربرد آنها را بنویسید. (2 امتیاز)

افسون "آگوآمنتی": باعث خروج آب از چوبدستی می شود.
افسون "اینکارسروس": باعث خروج رشته ای طناب از چوبدستی می گردد و در نبردها ودوئل های جادوگران کاربرد دارد.


6. سه مورد قانون ذکر شده در کلاس مربوط به ایجاد اجسام را ذکر کنید. ( 3 امتیاز)

ابتدا در ذهن خود چیزی که نیاز داریم را مجسم می کنیم. سپس با چوبدستی جادویی هدفی که قصد داریم آن چیز مورد نیاز در آنجا ظاهر شود را نشانه می گیریم. در آخر هم افسون مربوطه را زمزمه می کنیم.



7. در نخستین جلسه ی کلاس، پروفسور لوپین با اجرای چه وردی و روی چه چیزی کلاس را متوجه حضور خودش کرد؟ اجرای این ورد روی آن شیء چه اثری داشت؟ ( 3 امتیاز)

پروفسور لوپین زمانی که وارد کلاس شدند، بی توجهی همه دانش آموزان را نسبت به حضور خود دیدند، بنابراین تابلوی مدیر هاگوارتز، استرجس پادمور را با افسون کانفرینجو هدف گرفتند و تابلو را هزاران تکه تقسیم نمودند تا با این کار توجه ها را سوی خود جلب کنند. البته نا گفته نماند که ایشون سریعا با افسون ریپارو تابلوی مدیر هاگوارتز را به حاتاول برگرداندند.


8. هر یک از موارد زیر را در یک خط تعریف کنید. (4 امتیاز)

ورد و افسون: ورد ها کلمات جادویی هستن که برای کارهای روزمره استفاده میشن، اگه افسونی رو بلد نباشی هم میتونی زندگی کنی چون افسون در واقع نوعی ورده که اثر مثبت داره و بلد بودن یک افسون میتونه به درد بخوره.

طلسم و نفرین: هر دو اثر منفی دارند و باید ازشون پرهیز کرد. میشه گفت نفرینها در واقع زیر مجموعه ی طلسم ها هستند با این تفاوت که برای طلسم ها ما چیزی به اسم ضد طلسم داریم ولی اثر نفرین ها غیر قابل برگشت است.



ممنون


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۰:۱۱ سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
امتحان میان ترم

1.اصطلاح عامه برای "وردهای کاربردی" چیست و به چه جور وردهایی اطلاق میشود؟ (2 نمره)

گاهی برای طنز به این گونه ورد ها " چشم بندی " می گویند و به ورد هایی گفته می شود که طیف خیلی گسترده ای دارن و اکثر اون چیزهایی رو که جادوگر میخواد رو به وجود میارن.

2. دو شرط لازم برای حفظ اثر افسون پیوند خونی را بنویسید. (2 نمره)

1. افسون مربوطه روی شخص نجات یافته توسط یک جادوگر نیرومند اجرا بشه. 2. از خانواده ی قربانی یک نفر اون فرد رو به عنوان عضوی از خونواده بپذیره.

3. سه شرط لازم برای پدید آمدن یک ورد را ذکر کنید. ریشه ی وردها بیشتر به چه زبانی بر می گردد؟( 2 نمره)

1. ترکیب صحیح واژه ها
2. چرخش مناسب جوبدستی
3. تمرکز کامل

و ریشه ورد ها هم بیشتر به زبان لاتین بر می گرده


4. افسون پیوند خونی در واقع برگرفته از کدام رسم غیر انسانی دوران باستان است؟ بطور کامل توضیح دهید.(2 نمره)

در زمان های قدیم انسان های بی فکر مردمانی را برای نجات خودشون قربانی می کردند ... برای مصون بودن خودشون از آسیب ها آدم های بی گناه رو اعدام کرده و می کشتند بنابراین افراد حفظ حقوق بشر اون زمان به این فکر افتادن که نباید این افراد بی گناه کشته بشن بنابراین طلسم خونی پیچیده ای رو اختراع کردند و افسون های یچیده تری رو برای حفظشون ساختن.

5. دو مثال از وردهای کاربردی ذکر شده در کلاس و کاربرد آنها را بنویسید (2 نمره)
آگوامنتی : افسونی که توسط آن یک فواره یا جریان از آب زلال از انتهای چوب دستی اجرا کننده بیرون میزنه. اینکارسروس : باعث بیرون اومدن یک رشته طناب از سرچوب دستی میشه که در دوئل ها کاربرد بسیار زیادی داره.

6. سه مورد قانون ذکر شده در کلاس مربوط به ایجاد اجسام را ذکر کنید. ( 3 نمره)

چیزی رو که میخوایم در ذهنمون تجسمش کنیم - بعد چوب دستی رو به طرف اونجایی که میخوایم احضارش کنیم نشونه می گیریم و بعد ورد مخصوص همون طلسم رو تلفظ می کنیم.

7. در نخستین جلسه ی کلاس، پروفسور لوپین با اجرای چه وردی و روی چه چیزی کلاس را متوجه حضور خودش کرد؟ اجرای این ورد روی آن شیء چه اثری داشت؟ ( 3 نمره)
توسط ورد کانفرینجو بر روی عکس مدیر هاگوارتز ، استرجس پادمور . باعث شد که تابلو هزار تیکه بشه.

8. هر یک از موارد زیر را در یک خط تعریف کنید: ( 4 نمره)

ورد و افسون: ورد کلمات جادویی و اغل لاتین هستند که فراگیری آنها برای هر جادوگری لازم است و هر روزه آن را به کار می برد ولی این نکته در مورد افسون صدق نمی کنه . افسون تقریباً یک جور مکمله برای ورد و دونستنش زیاد لازم نیست.

طلسم و نفرین: هر دو از جادو های سیاه هستند و نباید آن ها را به کار برد... هر دو آثار مخربی دارند ولی طلسم دارای ضد طلسم هست و نفرین هیچ گونه ضدی نداره ... مثل نفرین آواداکاداورا!


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.