محفلي ها در حال دويدن به سمت ته سالن بودن كه....
آخ.... !
اوخ.... !
ديش...!
.....!
گابر چون ميخواست جيمز رو از بيهوشي در بياره يكم دير رسيد و گفت :
-بوقيا چتون شده مگه فيلم هندي بازي ميكنيد هي ديش دوش مي كنيد ؟
تد گفت :
اينجا آخر خطّه رييس ! رسيديم به بن بست ! ما ميميربم !
سپس همه با هم شروع كرن كه اشهدشونو خوندن !
«يا رولينگو يا هري پاتر يا علي لا اله آسپ لله »
اوح..اوح...اوح(
)
گابر كه از عصيانيت ناخن پاشو ميك ميزد گفت خفه شيد ديگه...اَح...اين شمعا پس كي مياد؟هيچي نميبينم ؟
«لوموس »
-خبر مرگتون 7 سال تو هاگوارتز چه گو....(
) ميخورديد ؟
جيمز اين جمله رو گفت بعد چوبدستيشو به سمت چپ راستش گرفت گفت :
بيايد اينجا يه دره !
جيمز كه وارد در شده بود با تعجب گفت :
جلّل خالق !
اين آسپ عجب مخي داره ! امكاناتو ببين جون من ! سارا يه تار موي آسپم نميشه !
همه ي محفلي ها از دري كه ماله خونه روبه رويي وزارت بود سر در اورده بودن !
-اسپ كچله !
-كي به وزير خوشگل ما (
) توهين كرد ؟ جيمز اين حرفو زد و برگشت پشت سرشو نيگاه كرد ديد سارا با چند نفر ديگه روبروشون واستادن .
گابر تا سارا رو ديد به سمتش دويد و چنان تعضيمي كرد كه صداي پاره شدن شلوارش از زير رداشو همه شنيدن .
ملت :
گابر كه از خجالت صورتي شده بود گفت سلام قربان .
سارا يه قدم به جلو برداشت و ...
شپلق..
-واسه چي ميزنيد قربان !؟
اينو زدم چون شكست خوردي.
شتلق...
اينم زدم چون ... اِ ... اها ... با گراوپ تو اتاق چي كار ميكرديد ؟ ها ؟
شاتالاخ...
اينو واسه جي زدين قربان ؟
عزيزم بعدن خودت ميفهمي كه واسه چي زدم . حالا از اينجا برو .(تيريپ فيلم هندي بود ) .
سارا رو به همه كرد وگفت همين الان ميريم و وزارتو ميگيريم .
همه با هم يكصدا فرياد ميزدن سارا .. سارا .
همه ي محفلي ها وارد وزارت شدن .اسپ كه روي صندليش نشسته بود و سر كچلش رو ميخواروند تا محفلي ها رو ديد زنگ خطر رو زد .
الله اكبر .
همه ي ارتشي در عرض يك ثانيه الله اكبر كنان رسيدن و جلوي اسپ واستادن تا درتير رس قرار نگيره .
اسپ گفت خدا باماست و به يكي از ارتشي ها دستور داد وگفت بكشش !
ارتشي چوب دستيشو به سمت سارا گرفت و گفت :
«اواداكداورا»
نور سبز رنگي از چوب دستيش خارج شد كه ناگهان تد جلوي سار پريد و فرياد زد : نه..! و در هوا از سارا يه بوسه ابدار گرفت ! (كاراي بد.. بد..واستا پدر سگتو ببينم«اشاره به گرگنما بودن لوپبن و هنر نويسنده» )
طلسم به تد خورد و تد پخش زمين شد .
همه ي محفلي ها در جيبشان به دنبال سكه بودن تا روي جنازه بندازن !
سارا كه اشك ميريخت با عصبانيت به سوي آسپ دويد .
-يييييييييييييييييييييييييييييييييييه...... !اشغال كثافت . خودم ميكشمت !
در همين حين همه ي ارتشي ها چوبدستيهايشان را به سمت سارا گرفتند و نور سبز رنگي از چوب دستيشان خارج شد .
همين كه طلسم يه سارا خورد همه ي ارتشي ها پخش زمين شدن !
اسپ كه كَف كرده بود و از تعجب موهايي كه تازه بر سرش كاشته بود ميكند(
) گفت اينجا چه خبره ؟
ناگهان صدايي از داخل اسانسور گفت :
اين عشق بود كه سارا رو نجات داد ! تد به خاطر سارا جونشو داد چون عاشق سارا بود . اين يه جادوي قديمي آسپ ! :bigkiss:
روح دامبلدور در داخل اسانسور ايستاده بود و گفت راستي اسپ اون مو جان پيچ من كه دكتره اشتباهي رو سر تو كاشته ! اروم بكنش صدمه نبينه !
جيمز كه تعجب كرده بود گفت : دامبي...دهنت صاف ! اين كاره بوديو ما نميدونستيم .
دامبلدور خنديد و ناگهان ناپدبد شد !
آنيتا با سربازانش كه تازه از راه رسيده بودند گفت همه دستاتونو ببريد بالا بذاريد رو سرتون و چوب دستيهاتونو بذاريد زمين !
همين كه سارا نام چوبدستيرو شنيد با يك حركت فوق اسپايدرمني به هوا پريد و از روي سر انيتا و يارانش گذشت و پشت سر همه ي انها روي زمين نشست .
تاپ..
توپ..
گوبس..
ناگهان انيتا و همه يارانش بخش زمين شدند !
اين صحنه رو دور كند ميبينيم :
«سارا به هوا پريد و هنگامي كه روي سر انيتا و يارانش بود زمان را نگه داشت و طلسمها رو پشت سر هم به سوي انها فرستاد و كيف پول انيتا رو نيز از جيب ردايش برداشت و روي زمين نشست . »
دوباره اسپ از تعجب دهانش باز ماند و جيمز زير لب ميگفت :
يا زير شلواره مرلين !
سارا به سمت اسپ رفت و گفت حالا من اينجا وزيرم