چند چهره ي نقاب دار با حالت تهديد اميزي از پشت به پرسي نزديك ميشند.
البوس سورس:مراقب پشت سرت باش !!
پرسي رو به مرگخواران:ميبنيد دوستان ، جناب وزير فكر ميكنن من منجي شون هستم.
مرگخوارا:
پرسي:ببين جوجه پاتر ، تموم صفوف دفاعي وزارت شكسته شده ، ديگه كارت تمومه ، پخ پخ !!
وزير:كه اينطور ، واقعا فكر ميكني تمام صفوف دفاعي شكسته شده؟!
پرسي با حالت نگراني رد نگاه البوس سورس رو دنبال ميكنه ، مسيري كه به توده اي پشم قهوه اي رنگ ختم ميشه .
همان زمان بيرون ساختمان اصلي وزارتمرگخوار شماره 1:فكر ميكني تا الان وزارتو فتح كردن ؟!
مرگخوار شماره 2:من كه لحظه شماري ميكنم ، لرد بهم قول داده بعد كودتا رياست ابدارخونه رو بده بهم
مرگخوار شماره 2:به منم همينطور گفته رياست ابدارخونه رو ميده بهم (خي خي خي)(افكت خنده)
دو مرگخوار لحظه اي نگاه معني داري به هم ميندازن.
مرگخوار اول يقه ي مرگخوار دوم رو ميگيره .
شماره 1:ببينم چي گفتي رياست ابدارخونه ؟! اين خيال باطلو از سرت بيرون كن اونجا ماله منه.
يه مرگخوار ديگه كه از اونجا رد ميشده بدو بدو و با خوشحالي به سمت اونا مياد.
مرگخوار شماره 3:ببينم هنوز تموم نشده ؟! كاش زودتر حساب وزيرو برسن تا من بتونم كارمو به عنوان رييس ابدار خونه شروع كنم.
دو مرگخوار ديگه:
بووومشماره 3:اين صداي چي بود ديگه؟!
شماره 2:فكر كنم وزارتو فتح كردن ، وزيرم تركوندن.
جسم سياه رنگي از پنجره ساختمون وزارت شوت ميشه و با سرعت 1000 كيلومتر بر ساعت درست جلوي مرگخواران به كف سالن برخورد ميكنه ، محتويات جمجمه كه همه چيز توش هست جز مغز به اطراف پراكنده ميشه.
هر سه مرگخوار همزمان:اين كه پرسيه!!!!!!
درون ساختمان وزارتگلگومات مثل توپ مرگخواران رو به اطراف پراكنده ميكنده.
در همين لحظه پيكر سياهي در چهار چوب در ديده ميشه ، گلگومات نگاهي با مفهوم اينكه - مردي بيا جلو تا حاليت كنم -بهش ميندازه .
پيكر وارد اتاق ميشه ، نور به كله ي كاملا كچلش ميخوره و بازتابش چشماي گلگوماتو براي لحظه اي از كار ميندازه.
پيكر سياه چوبدستي رو بلند ميكنه:
اواداكداوراطلسم به گلگومات برخورد ميكنه.
همان زمان درون مغز گلگوماتيكي از سيستمهاي عصبي به شدت با مغز درگير شده.
سيستم عصبي:اسكل جان تو مردي ، همين الان بايد فعاليت تمام نقاط بدنو از كار بندازي.
مغز فندوق مانند.:ها الان اين كه گفتي يعني چه؟
يه گلبول سفيد كه در حال گشت زني در اون اطراف بوده با ديدن اين مشاجره مياد جلو تا دخالت كنه.
_ببخشيد مشكل چيه؟!
سيستم عصبي:بابا اين اسكل نميفهمه كه مرده.
گلبول سفيت:بابا عجب خري هستي اين مغز پيامايي رو كه از يه بخش بيشتر باشن نميتونه معنيشونو بفهمه صبر كن من مشكلتو حل ميكنم.
گلبول رو به مغز:ببين برادر!
مغز:جانم.
_تو!!
مغز:خب
_مردي!!
همان زمان بيرون از مغز گلگوماتهيكل گلگومات تالاپي ميفته رو زمين و ميميره.
وزير فرصتي برا غصه خوردن نداره چون لرد با حالت تهديد اميزي بهش داره نزديك ميشه.
ناگهان يه جمله به ذهن البوس سورس مياد
نيروي عشق همه چيزو شكست ميده ..البوس سورس در همين افكاره كه صداي نفرين كروشيو لرد ذهنشو منحرف ميكنه.
_____________________
ايا عشق بر قدرت پيروز ميشود؟!