مورگانا چانه اش را خاراند و در گوشی به بلا گفت:میگم بلا به نظرت یه چیزی مشکل نداره اینجا؟اون دکمه هه که عکس اسکلت روشه رنگش قرمزه.تازه بالاش هم با فونت خیلی ریز نوشتن خطر!
بلا به بالای دکمه نگاه کرد و به ارامی گفت:ببینم نکنه داره به ما کلک میزنه؟شاید فهمیده اون سبزه پلاسیده موی واقعی نیست!
فرچال که تمام مدت در حال نگاه کردن به پچ پچ های بلا و مورگانا بود بالاخره حوصله اش سر رفت و گفت:اوا خواهر چقدر پچ پچ میکنین!زشته!بگین منم بفهمم چه خبره!
مورگانا سرفه ای کرد و گفت:هوم چیزی نیست فرچال جون.داشتیم درباره اینکه چه سیستم تر و تمیزی داری صحبت میکردیم!ببینم غذا چند دقیقه دیگه حاضر میشه؟
تایمر سبز رنگی بالای سر فرچال روشن که عدد 2 را نشان میداد.فرچال به تایمر شاره کرد و گفت:دو دقیقه دیگه غذا حاضره.این طبقه از من جوری غذا رو خوشمزه میکنه که حد نداره!همتون باید امتحانش کنین!
مورگانا دست بلا را کشید و با هیجان گفت:من شرط میبندم این بوقی یه نقشه ای داره!میترسم این غذا رو بدیم لرد بخوره زبونم لال یه اتفاقی براش بیوفته!چیکار کنیم؟
در همون حال صدای بلند لرد تن هر دوی انها رو لرزاند:پـــــــــس ایـــــــــــــن غذا چـــــــــــی شد؟؟!
صدای دلنگ کوتاهی به گوش رسید و در فرچال همراه با بخار فراوان باز شد!فر چال به خوشحالی گفت:بفرمایین.غذا حاضره!خوشمزگی این غذا به قشنگی موهای جدیدمه!
بلا دیگر مطمئن بود فرچال نقشه شومی برایشان کشیده است!برای همین به وسیله جادو چند ساندویچ هات داگ هیپوگریف حاضر کرد و در حالی که دوان دوان به سمت در میرفت گفت:من اینا رو فعلا ببرم تا یه کم زمان بیشتر داشته باشیم.خدا کنه لرد ساندوچی رو به عنوان پیش غذا قبول کنه!
چند لحظه بعد بلا وارد آشپزخانه شد.مورگانا با وحشت پرسید:چی شد ارباب قبول کرد به عنوان پیش غذا ساندویچ ها رو؟
بلا سرش را تکان داد و گفت:آره.مجبور شدم بگم داریم براش یه شام استثنایی درست میکنیم برای همین بیشتر از حد معمول وقت میبره.
سوپ ها مخلفات دیگه رو هم بردم تا حداقل چند دقیقه غر نزنن ملت!
مورگانا ملاقه بزرگ آشپزخانه را برداشت و گفت:این چه حرفی بود زدی؟خب الان چه غذایی برای لرد درست کنیم؟
بلا ملاقه را از مورگانا گرفت و در حالی که آن را به حالت تهدید تکان میداد جلوی فرچال ایستاد و گفت:بازی کردن بسه فرچال.تو میدونی او مو واقعی نیست.ما هم میدونیم اون غذات ممکنه چه بلایی سر ادم بیاره!
فرچال معصومانه گفت:خب؟
بلا:باید سریع مذاکره کنیم!ما یه غذای جدید و استثنایی لازم داریم.تو هم مو!شرایطتت رو بگو تا زودتر با هم کنار بیایم!