یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید ! (15 امتیاز ) پیوز در میان فواصل صندلی ها قدم میزد. بالای سر گابر ایستاد و طبق عادت سرش را نواز کرد. دستش از کله ی گابریل رد و شد، و او که احساس سرما کرده بود به پیوز نگاه کرد.
- جانم؟
پیوز : نمیخواید برای من انشاتونو بخونید و استفاده هایی که از این ابر قدرت، لرد ولدمورت میتوان کرد رو بشمارید.
- ها..؟ ..چیز، آهان. چرا میخونم. ولی استاد من انشام خوب نیستا.
پیوز آب دهنشو به سختی قورت میده و به گابریل اشاره میکنه که شروع کنه.
- شخصیتی که من انتخاب کردم لرد ولدمورت هست. به نظرم شخصیت لرد ولدمورت میتونه مدیریت خیلی قوی داشته باشه و بهتره به جای اکیپ خز عله اینا، ولدی روی کار بیاد. حتی لردی میتونه در پیام های تبلیغاتی میان برنامه ها، در سریال لاست، در فیلم افسانه ی بنجامین چی چی (همون که برد پیت بازی کرده بود!) کار کنه. از لرد میشه استفاده های بهینه مثل تامین سوخت کرد!
پیوز در گوشه ی کلاس: :no:
- اصلا اینها به کنار. لرد ولدمورت در واقعیت هم همین طور است. میدونید که، ...
پیوز فریاد میکشه:
- بشین سرجات و دفعه ی آخرت باشه که استفرالمرلین، به کسی توهین کردی اون هم در کلاس من. نمیخواد هیچ کدوم از شما پشم ها (!) برای من انشا بخونید. خودم واستون یه تریپ مثال میام تا حال کنید. بر شمردن خوبی های بادراد :
1) وفاداری : از ابتدای سایت در هر گروهی عضو بوده تا حالا واقعا تلاش کرده براش.
2) تلاش : توی هر کاری سعی و تلاشش رو داره.
3) بسکتبالیسته !
4) دامبلدوره.
5) ترکونده!
6) میتونه مدیریت کنه.
7) خوب می نویسه.
8) بیناموسیش خوبه.
9) ریشاش درازه!
و خیلی موراد دیگه! منوجه شدید؟
و نگاه خشمگینش به گابریل بر میخوره.
-
(گابر داره گریه میکنه.)
یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید ! (15 امتیاز)ولنتاین سال 2009- لیتل هنگلتون، کافه ی مادام کوری-کوییرل!
-عله!
-کوییرل!
-عله!
....
فریاد قدقد مرغ های عاشق در فضای لیتل هنگلتون پیچیده بود. خفن ترین مکان های جادویی، دهکده ای کوچک. گوشه ای جاده ای خاکی خانه ای وجود داشت. خانه ای مخروبه که در چند قدمی آن گورستان بزرگی حضور داشت.
هر دو کبوتر عاشق منو هارا در حالت سایلنت گذاشته بودند و راز و نیاز میکردند.
آنها درون کافه ی مادام کوری نشسته بودند. همان لحظه آن دو شخص توسط مردانی سلاح به دست محاصره شدند که آرم " گشت ارشاد " به همراه داشتند.و لحظه ای بعد، صحنه به جایی دیگر منتقل شد.
اتاق ضروریات در هاگوارتز..عله دست در جیب شلوارش کرد و منویی صورتی رنگ و با آرم یک عمامه به سوی کوییرل گرفت.
- بابت زحماتت برای من و سایتم!
کوییرل: این دیگه چیه؟ بوقی یه خرسی.. شکلاتی..؟
عله: خرس؟ خرس که میخورتت!
کوییرل:راست میگی به این تا حالا فکر نکرده بودم. دوستم گفت شاید واست خرس خریده باشه..
، حالا شکلاتت کو؟
عله سرش رو میخارونه و از جاش بلند میشه. سپس دعا میکنه که کاش اینجا شکلات باشه. همون لحظه از تو دماغش شکلات میزنه بیرون.
عله: بیا ! اینم یه شیرین کاری.
کوییرل: اییییی این که آب دماغیه!
عله:
نه بابا آب دماغ نیست که.. یه چیزیه شبیه اون.
کوییرل همه رو با کاغذ میندازه بالا.
عله:
!
----
مدتی گذشته. هر دو به شدت بیمار شده اند و این از اون ور بالا میاره، عله هم از بالای اون بالا میاره. بعد اتاق ضروریات هم از بالاهای اونا بالا میاره !!
شب عله و کوییرل در اتاق ضروریات خوابیده اند. عله برای دوچندان شدن رمانتیکیه قضیه اتاق را به صورت کشتی در آورده است. کشتی با کف پوش چوبی ، چوب افرا.. تمام دود کش ها و بادبان ها و پرچک هایش سفید مایل به صورتی است و جای جای آن عکس های منو حضور دارد. روی عرشه ی کشتی یک میز دو نفره چیده اند که دو شمع رویش است.
و میوه هایی خوش مزه روی میزند. عله چشم روی هم میگذراد. باد موهایش را تریپ گیسو به این سو و آن سو میبرد. اما او همچنان خواب است.. دست در دست کوییرل که از بس بالا آورد ، به بلاک های متعدد خود اعتراف کرد ! (چه ربطی داشت؟)
آسمان بالای سرشان آبی بود. آبی تیره و ستاره ها مثل اکلیل های فراوانی بودند که روی دامنی سرمه ای ریخته شده باشند..
چشمانش روی هم افتاد. موج دریای قیر مانند به کشتی خورد.. بادی تند تر وزید و هردو به خواب عمیقشان فرو رفتند.
----
اتاق ضروریات کاملا جادوییه!