هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۷

بادراد ریشوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۸ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۲۸ چهارشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۸
از شیرموز فروشی اصغر آقا!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید!

لرد ولدمورت!
معمولاً در اکثر رول ها لرد ولدمورت نیز دخیل می باشد بنابراین توضیح این شخصیت خالی از لطف نیست چرا که درای قابلیت های زیادی نیز می باشد.

1. با ابهت و سیاه بودن.
در توضیح این مورد می توان اشاره کرد به اینکه همه برای کشتن افراد پستشون در سوژه های سیاه و یا شکنجه به بوسیله کروشیو از شخصیت لرد ولدمورت استفاده می کنند.

2. کچل بودن!
به کار گرفته شده در اکثر پست های طنز حول شخصیت لرد ولدمورت! بدون شک در پست های طنز یکی از توصیف های جالب کله کچل لرد سیاه می باشد.

3. دماغ خفن!
این دماغ نیز یکی از جنبه های طنز رول نویسی می باشد.

4. قیافه!
در کل قیافه لرد در هر پست جدی و غیر جدی به طور جالبی قابل توصف هست بنابراین در اکثر پست ها چه رول و چه غیر رول از تمامی حالات لرد مثل مردمک های عمودی ، چشمان قرمز ، دهان بدون لب ، چهره سفید و بی روح و... می توان استفاده کرد.

5. عاشقه!
به دلیل علاقه وافر لرد به بلاتریکس لسترنج این موضوع در طنز جایگاه ویژه ای داره.

یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید!

مکان : زمین کوئیدیچ اعماق زمین

جالب و عجیب بود! جادو در اینجا هم کاربرد مفید خود را به خوبی بروز داده بود...
آتش هایی که غل غل می کردند تا پانصد متری ورزشگاه جلو نمی آدند و گویا با دستی نامرئی پس رانده می شدند.

به نظر هوا باید گرم می رسید ولی اینطور نبود! جادو این بار هم خودی نشان داده بود و با کنترل هوا شرایطی را محیا کرده بود تا جادوگرانی که با سختی خود را به اعماق زمین رساندند تا شاهد بازی تیم ملی بلغارستان با تیم ملی ایرلند باشند از گرما ذوب نشوند!

جالب اینجا بود که در زیر زمین نیز موجوداتی برای خود زندگی داشتند! خرس های آتشین که بی آزار بودند و کرم های سنگی که درازای هر کدام از آنها به دو متر و یا بیشتر می رسید!

اینجا فقط با کمک جادوگرانی که وقت خود را برای مهیا کردن موقعیتی استثنایی برای انجام فینال جام جهانی کوئیدیچ گذاشته بودند قابل تردد شده بود در غیر این صورت به هیچ وجه هیچ آثاری از تمدن بشری در قبل از این حرکت جادویی برای ساخت زمینی در اعماق زمین دیده نمی شد.

طرفداران دو تیم بیشتر از این که به تشویق تیم مورد علاقه اشان بپردازند مجذوب فضای اطراف خود شده بودند تا اینکه تمام توجه ها با سرفه های خشک وزیر سحر و جادو به تریبونی معطوف شد که بر بالا ترین نقطه ورزشگاه قرار گرفته بود.

_ آقایان و خانم ها! ورود شما رو به اولین ساخته بشر و اولین ساخته جادویی در اعماق زمین تبریک میگم! هم اکنون که شما در اینجا با دمای بیست و پنج درجه بر روی صندلی های خود نشسته اید دمای بیرون از محوطه جادویی به چهار هزار درجه سانتی گراد می رسد و باید همینجا از همه همه دست اندر کارانی که به من در ساخت این مجموعه کمک کرده اند تشکر بکنم! بیش از این وقت شما را نمی گیرم... هم اکنون این شما و این هم بازی فینال جام جهانی کوئیدیچ!

تشویق تماشاچیان چهارستون ورزشگاه را به لرزه انداخت و حتی وقتی این تشویق بیشتر شد که دو تیم در حالیکه دست تکان میدادند و لبخند می زدند وارد زمین شدند...

---------------------
دیگه نمیشد که یک رول کوئیدیچ بنویسم!
فقط خواستم ورزشگاه رو در یک مکان جادویی توصیف کنم...


ویرایش شده توسط بادراد ريشو در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۱ ۱۳:۴۶:۵۵

[b][color=FF0000][url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=883&post_id=219649#


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
تكليف جلسه ي سوم

(1) يك شخصيت از اعضاي سايت رو انتخاب كنيد و كليه ي ويژگي هاي منحصر به فرد اون و استفاده هايي كه ميشه ازش كرد رو بررسي كنيد! (15 امتياز)

تد ريموس لوپين:

1- گرگينه: ميشود در رول، موقعيتي را به وجود آورد كه ماه در آسمان پيدا ميشود و در اوج اتفاقاتي كه در حال رخ دادن است، او مجبور است يك گرگينه باشد!

2- پسر خوانده ي هري پاتر وبمستر سايت: اين هم نوعي، موقعيت طنز درون سايتي است؛ كه ميشود به علت اينكه او به وبمستر نزديك است، تملقش را گفت، يا اينكه او را براي اهداف شوم دزديد

3- فرزند ريموس لوپين و نيمفادورا تانكس: خب آنها به ترتيب فقير و دست و پا چلفتي بودند و ميشود به اين طريق در دعواهايي كه با او ميشود، به او فحش داد!!!

4- دوست صميمي جيمز سيريوس پاتر: رابطه ي دوستانه ايي كه او با جيمز دارد، به عنوان يك عامل حمايتي مؤثر، قابل توجه است. مثلا خيلي كارهايي كه جيمز به واسطه ي كودكي از انجامشان ميترسد، تد برايش انجام ميدهد، آن هم چه گولاخ!

5- همسر ويكتوريا(دختر فلور دلاكور و بيل ويزلي): اين موضوع ميتواند، داستانهاي عاشقانه ي زيادي را رقم بزند.

6- از اعضاي محفل: اينكه به عنوان يك گرگينه ي محفلي، مثل پدرش مبارزه كند، يا اينكه در جمع گرگينه ها جاسوسي كند.

7- داراي قدرت تغيير رنگ مو و تغيير چهره(از مادرش به ارث برده): ميتواند تحت تاثير احساسات مختلف، رنگ موي جالبي را براي او عنوان كرد.


(2) يك رول بنويسيد و با استفاده از ويژگي يكي از مكان هاي جادويي، يك اتفاق را به دلخواه شرح دهيد! (15 امتياز)

معدن متروك متروپليس

ميدانستم اينجاست! هميشه غريبانه ترين احساسم را جايي دارم، كه سرشار از عطر مرموز گلهاي ايلانگ پيراهن استلاست.

در تاريكي و وحشت عظيم اين معدن، نگاه اشك آلودش را ميبينم، كه عاري از خصومت و خشم، با ترسي كه از همنوعانش در دل دارد، منتظر من است؛ برميگردم و آرام در چشمان تد نگاه ميكنم. جديت و مردانگي يك تصميم بزرگ در آنها موج ميزند. چوب دستي اش را از زير ردايش خارج ميكند. با تاسف سري تكان ميدهد و زير لب جمله اي محض تسلاي خاطرم زمزمه ميكند. سپس چوب را به من ميدهد.

جلوتر كه ميرويم، با لرزه اي ناشي از تكانهاي قطار بالاي اين مكان متروك، درنگ كرده و دوباره همه جا را زير نور ملايم لوموس چوب دستي من، نگاه ميكنيم.

جلوتر ميرويم و ذهن من در به همراه سايه هاي كبود روي ديوار كنده شده، پرواز ميكند...

ديشب شب شومي بود. كنار آتش شومينه، با تد سرگرم بررسي نقشه ي جديد كوچه ي دياگون بوديم. جغدي كه به همراه نسيم خنك شبانگاه وارد اتاقم شد، يك اتفاق معمولي نبود.

روي پايم نشست و با چشمان درشت و درخشانش، وسوسه ي نگراني را در وجودم جاري كرد.

نامه ي كوچك را از پايش گشودم. كاغذ پوستي، بوي تعفن و خون ميداد. تد با اشاره ي چوب دستي اش لك هاي روي آن را از بين برد.

بازش كردم و در گيجي تمام، تهديدهاي فنرير را خواندم...

صداي همهمه و ترانه اي مكزيكي، مرا از اوج خاطره ي تلخ و تازه ام بيرون كشيد. تد درحالي كه دستش را جلوي بيني خوش فرم اش گرفته بود، از گوشه ي چشم نگاهم كرد. درب چوبي و خاكستري رنگي جلوي رويمان بود. پاهايم قفل شد. تد ردايم را كشيد و كشان كشان به سوي در برد. آپارات كردنمان، برابر با خطر مرگ بود براي استلا!

اگر فنرير اينهمه تد را نميخواست، امشب همه ي روشنايي هاي پاريس، زير قدمهاي موزون استلا رنگ ميباخت. به تد نگاه كردم، كه با شهامت جلوتر از من ايستاده بود. پشيمان از افكار خودخواهانه ام، تمام قوايم را جمع كردم و با تاييد تد، در را گشودم. جاذبه ي رفاقت تد، شعله هاي سركش خودخواهي ام را خاموش ميكرد.

صحنه اي كه جلوي چشمانم شكل گرفت، رقص باشكوهي از انبوه موهاي خاكستري و دندانهاي به خون نشسته اي بود، كه با نواخته شدن بالالايكاي ميان دستان ليرون، حس ترس را در من بيشتر ميكرد. جمعيت گرداگرد موجود به بند كشيده اي، در حال خراميدن بودند.

براي لحظه ايي، شكافي بين آنها پديد آمد و من استلا را از تكه اي پارچه، كه بر شانه اش آويزان بود شناختم.

در پشت سرمان، در با صداي مهيبي بسته شد. روزنه ي بزرگي كه روي ديوار قرار داشت، نور مهتابي رنگ ماه را ميبلعيد. جلوتر رفتيم، برگشتم و به چشمان سرخ تد نگاه كردم. موهاي بلند و قرمزش، بر پشت خميده اش چشم را ميزد. دندانهايش با غرشي ترسناك و ناچار، غريب تر از هميشه بود. آرام به سمت فنرير رفت. اگر معجوني در كار نبود، اينهمه از بودنش آسوده نبودم.

نگاه فنرير، با خشمي وصف ناشدني، متوجه ي ما بود. لذتي كثيف در نگاهش موج ميزد. همه ناگهان خاموش شدند. من با ترس قدمي به عقب برداشتم. تد به سمت فنرير رفت. چوب دستي اش در دستانم سنگينس ميكند. هر دو چوب را بلند ميكنم و با فرياد، تمام طلسمهايي كه آموخته ام را به زبان ميآورم. سرخي و سبزي طلسم و خون، همه جا را پر ميكند.

چشمان را ميبندم و چند صداي خفه بلند ميشود. تكانهاي بالاي سر معدن و ريزش خرده سنگهاي بي امان، باعث ميشود آنها را دوباره باز كنم. جنازه ها و گرگينه هاي زخمي و طلسم شده، در كنار يكديگر افتاده اند. تد با پوزه ي خوني اش، خرناسي غمگين ميكشد و به گوشه ايي ميخزد. نفسي آسوده ميكشم و به سوي استلا ميروم.


ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۹ ۱:۱۴:۲۷
ویرایش شده توسط تايبريوس مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۹ ۱۴:۰۱:۰۳

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید !

پروفسور کوییرل!

خب، کوییرل بودن این شخص، یکی از ویژگی های منحصر به فردشه که خیلی ارزشمنده! هر کسی نمیتونه کوییرل باشه! تازه این فرد از شخصیت والا و با ارزشی برخورداره چون لرد ولدمورت زیر مجموعه اشه! پس سرشه!

اینکه کوییرل پشت سرش ولدی داره، اینکه دستارش بوی سیر میده، اینکه آواتارشو سال به سال عوض نمیکنه و کثیفه(!) ، اینکه مدیره، اینکه سفارش های شکلک ملت کاربر رو می پذیره، اینکه به دلیل مشغله های بسیار مدیریتی، نقطه های آخر جمله اش یادش میره! اینکه همه وختی میخوان تنوع ایجاد کنن شناسه نمایشی شون رو به کویی تغییر میدن و غیره!

یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید !


مکان : باشگاه دوئل !

طلسم های رنگارنگ به در و دیوار باشگاه برخورد میکرد، پیکر های بی جان جادوگران و ساحران بازنده در دوئل، به اطراف پرتاب میشدند، به دیوار ها میخوردند و بعد به آرامی به سمت پایین سر میخوردند.
آنجا پر از جنازه بود...

- اونجا پر از جنازه اس!
- بهترین مکانه ژون تو واشه جناژه شدن...

ماندانگاس فلچر و مورفین گانت، همانند دو کپه لباس چهل تیکه، به داخل باشگاه خزیده و به اولین ستون تکیه دادند.

مورفین با نهایت سرعتی که یک معتاد میتوانست داشته باشد، بسته ی پودر سفید رنگی از جورابش بیرون کشید و آن را به سمت بینی اش برد. سپس نگاهی به دوربین انداخت، نیشش را باز کرد و دندان های سیاهش را نشان داد و سپس ردای کهنه و رنگ و رو رفته اش را روی سرش کشید و مشغول شد.

ماندانگاس نیز، به تقلید از مورفین به زیر ردایش پناه برد تا بار دیگر ظروف نقره فامی که به تازگی معامله کرده بود را بررسی کند.

اما هیچکس متوجه حضور دو خلافکار نشد؛
زیرا آنجا پر از جنازه بود...



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید ! (15 امتیاز )

پیوز در میان فواصل صندلی ها قدم میزد. بالای سر گابر ایستاد و طبق عادت سرش را نواز کرد. دستش از کله ی گابریل رد و شد، و او که احساس سرما کرده بود به پیوز نگاه کرد.

- جانم؟
پیوز : نمیخواید برای من انشاتونو بخونید و استفاده هایی که از این ابر قدرت، لرد ولدمورت میتوان کرد رو بشمارید.
- ها..؟ ..چیز، آهان. چرا میخونم. ولی استاد من انشام خوب نیستا.

پیوز آب دهنشو به سختی قورت میده و به گابریل اشاره میکنه که شروع کنه.

- شخصیتی که من انتخاب کردم لرد ولدمورت هست. به نظرم شخصیت لرد ولدمورت میتونه مدیریت خیلی قوی داشته باشه و بهتره به جای اکیپ خز عله اینا، ولدی روی کار بیاد. حتی لردی میتونه در پیام های تبلیغاتی میان برنامه ها، در سریال لاست، در فیلم افسانه ی بنجامین چی چی (همون که برد پیت بازی کرده بود!) کار کنه. از لرد میشه استفاده های بهینه مثل تامین سوخت کرد!

پیوز در گوشه ی کلاس: :no:

- اصلا اینها به کنار. لرد ولدمورت در واقعیت هم همین طور است. میدونید که، ...

پیوز فریاد میکشه:

- بشین سرجات و دفعه ی آخرت باشه که استفرالمرلین، به کسی توهین کردی اون هم در کلاس من. نمیخواد هیچ کدوم از شما پشم ها (!) برای من انشا بخونید. خودم واستون یه تریپ مثال میام تا حال کنید. بر شمردن خوبی های بادراد :

1) وفاداری : از ابتدای سایت در هر گروهی عضو بوده تا حالا واقعا تلاش کرده براش.
2) تلاش : توی هر کاری سعی و تلاشش رو داره.
3) بسکتبالیسته !
4) دامبلدوره.
5) ترکونده!
6) میتونه مدیریت کنه.
7) خوب می نویسه.
8) بیناموسیش خوبه.
9) ریشاش درازه!

و خیلی موراد دیگه! منوجه شدید؟

و نگاه خشمگینش به گابریل بر میخوره.

- (گابر داره گریه میکنه.)



یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید ! (15 امتیاز)


ولنتاین سال 2009- لیتل هنگلتون، کافه ی مادام کوری

-کوییرل!
-عله!
-کوییرل!
-عله!

....

فریاد قدقد مرغ های عاشق در فضای لیتل هنگلتون پیچیده بود. خفن ترین مکان های جادویی، دهکده ای کوچک. گوشه ای جاده ای خاکی خانه ای وجود داشت. خانه ای مخروبه که در چند قدمی آن گورستان بزرگی حضور داشت.

هر دو کبوتر عاشق منو هارا در حالت سایلنت گذاشته بودند و راز و نیاز میکردند.

آنها درون کافه ی مادام کوری نشسته بودند. همان لحظه آن دو شخص توسط مردانی سلاح به دست محاصره شدند که آرم " گشت ارشاد " به همراه داشتند.و لحظه ای بعد، صحنه به جایی دیگر منتقل شد.

اتاق ضروریات در هاگوارتز..

عله دست در جیب شلوارش کرد و منویی صورتی رنگ و با آرم یک عمامه به سوی کوییرل گرفت.

- بابت زحماتت برای من و سایتم!
کوییرل: این دیگه چیه؟ بوقی یه خرسی.. شکلاتی..؟
عله: خرس؟ خرس که میخورتت!
کوییرل:راست میگی به این تا حالا فکر نکرده بودم. دوستم گفت شاید واست خرس خریده باشه..، حالا شکلاتت کو؟

عله سرش رو میخارونه و از جاش بلند میشه. سپس دعا میکنه که کاش اینجا شکلات باشه. همون لحظه از تو دماغش شکلات میزنه بیرون.

عله: بیا ! اینم یه شیرین کاری.
کوییرل: اییییی این که آب دماغیه!
عله: نه بابا آب دماغ نیست که.. یه چیزیه شبیه اون.

کوییرل همه رو با کاغذ میندازه بالا.

عله: !

----
مدتی گذشته. هر دو به شدت بیمار شده اند و این از اون ور بالا میاره، عله هم از بالای اون بالا میاره. بعد اتاق ضروریات هم از بالاهای اونا بالا میاره !!


شب

عله و کوییرل در اتاق ضروریات خوابیده اند. عله برای دوچندان شدن رمانتیکیه قضیه اتاق را به صورت کشتی در آورده است. کشتی با کف پوش چوبی ، چوب افرا.. تمام دود کش ها و بادبان ها و پرچک هایش سفید مایل به صورتی است و جای جای آن عکس های منو حضور دارد. روی عرشه ی کشتی یک میز دو نفره چیده اند که دو شمع رویش است.

و میوه هایی خوش مزه روی میزند. عله چشم روی هم میگذراد. باد موهایش را تریپ گیسو به این سو و آن سو میبرد. اما او همچنان خواب است.. دست در دست کوییرل که از بس بالا آورد ، به بلاک های متعدد خود اعتراف کرد ! (چه ربطی داشت؟)

آسمان بالای سرشان آبی بود. آبی تیره و ستاره ها مثل اکلیل های فراوانی بودند که روی دامنی سرمه ای ریخته شده باشند..

چشمانش روی هم افتاد. موج دریای قیر مانند به کشتی خورد.. بادی تند تر وزید و هردو به خواب عمیقشان فرو رفتند.

----
اتاق ضروریات کاملا جادوییه!


[b]دیگه ب


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ جمعه ۲ اسفند ۱۳۸۷

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
جلسه دوم پرواز كوئيديچ:

اسليترين:
مورگانا لي فاي: 29

ريونكلاو:
مري باود: 30
گلگومات: 28
چو چانگ: 28

گريفيندور:
جيمز سيريوس پاتر: 26
كورمك مك لاگن: 21
كينگزلي شكلبوت: 15
[spoiler=نقد تكاليف كينگزلي شكلبوت عزيز]براي سوال 1 شما 5 امتياز گرفتيد: كينگزلي عزيز، اميوارم به متن درس جلسه ي دوم توجه كرده باشي؛ سوژه ي كلي اساس حداقل 7-8 پست رو بايد بسازه. نتيجتا آيا اينكه آدمخوارها و مديران براي تعيين برتري با هم ميخوان مسابقه بدن، كافيه؟ و اينقدر كشش داره كه سوژه ي 8 پست رو تامين كنه؟ در ليگ كوئيديچ كه اميدوارم شما هم در اون شركت كنيد، سوژه ي كلي خيلي خيلي نقش مهمي داره. پس سعي كنيد با توجه به خصوصيات تيم ها و يا ورزشگاه ها، يك سوژه ي قابل قبول ازائه بديد. براي سوال 2 شما 10 امتياز گرفتيد: سوژه تون تقريبا مناسب بود، اما اگر چند نكته رو رعايت مي كرديد ميتونستيد امتيازات بيشتري بگيريد: اول اينكه سعي كنيد در يك رول، به حضور شخصيت هاي مختلف دقت كنيد. مثلا حضور كينگزلي در هاگوارتز تقريبا بي ربطه. اما حضور مودي چون استاد بوده، ايرادي نداره. شما مي تونستيد به جاي كينگزلي از اسنيپ استفاده كنيد. دوم اينكه سعي كنيد اصولا اتفاقات نسبتا معقولانه اتفاق بيفتند. مثلا شخصي مثل آيا بليز زابيني كه يك شخصيت سياه و مرگخوار داره، اونقدر با احساسات صحبت ميكنه؟ يا آيا آنيتا كه دختر دامبلدوره، اونقدر سريع از كوره در ميره و بدتر از اون، طلسم نابخشودني استفاده ميكنه؟ سوم اينكه، شايد شما با تغيير دادن كينگزلي به اسنيپ ميتونستيد مورد شماره 2 رو توجيه كنيد. مثلا اگه آنيتا در محفلي بودن اسنيپ شك مي داشت، مطمئنا از طرفداري اون از بليز زابيني( يه مرگخوار) مي توسنت عصباني بشه و طلسم نابخشودني اجرا كنه. منظور اينكه شما مطمئنا با قدري توجه و خوندن پستهاي بيشتر، ميتونيد نوشته هائي به مراتب بهتر از اينها رو بنويسيد.( ميتونيد تاپيك پستهاي منتخب در انجمن ويزنگاموت رو بخونيد) اميدوارم نكات فوق بهتون كمك كرده باشن. موفق باشي. [/spoiler]

هافلپاف:
آلبوس سوروس پاتر: 26
پيوز: 25
برتي برسويت: 18 ( قرار بود سوژه اين باشه كه چه بلائي سر خودشون، شما يا من در مي يارن!!)


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۱ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
جلسه سوم :

همهمه در زمین کوییدیچ هاگوارتز پیچیده و هرکس در مورد استاد این جلسه نظری میده :

- من میگم آسپه !

- شایدم چو چانگه ...

- دعوا نکنید خودم امروز از فیلچ شنیدم که پیتر پتی گرو استاده !

- باو ... پیتر که مشاور نیست ... شاید جیمز باشه ...

چشم ها همه با اشتیاق به ورودی زمین کوییدیچ دوخته شده بود. تا اینکه دانش آموزان صدایی از بالای سرشان شنیدند و توجهشان به روح مزاحم هاگوارتز جلب شد که پرواز کنان به سمت آنها می آمد !

همهمه بالا گرفت ... همه با تعجب به موجود شروری که ممکن بود هر لحظه یک گلوله جوهری به سمتشان پرت کند خیره شده بودند اما پیوز جلو آمد و خیلی مودبانه گفت : « من استاد این جلستون هستم ... خیلی سریع میرم سر بحث امروز !استفاده از ويژگي هاي شخصيت ها و ورزشگاه محل مسابقه »



دانش آموزان که حالا حالت تعجب زدگیشون برطرف شده کم کم روی چمن ها میشینن و شروع به گوش دادن به استاد میکنن ...

پیوز همچنان که روی چمن های مرطوب قدم میزنه حرفش رو شروع میکنه : « در یک پست کوییدیچ توصیف ورزشگاه محل مسابقه خیلی مهمه ! اما مهمتر از اون استفاده از ویژگی های این محله !! به عنوان مثال ویژگی های ورزشگاه هاگوارتز چشم انداز کوهستانی و قلعه هاگوارتزه و در سمت دیگرش دریاچه قرار داره ! سمت چپ زمین همیشه طرفداران اسلیترین نشستن و ...

« یا برای استفاده از ویژگی های ورزشگاه کوهستانی مریخ میتونید خاک سرخ ، کوههای بلند و نوک تیز ، نبودن هوا و اکسیژن برای تنفس ، اختلاف دمای شب و روز و همه خصوصیات دیگه سیاره مریخ رو مد نظر قرار بدین و با استفاده بهینه از اونها رولتون رو قشنگتر جلوه بدین !! این مقوله بخصوص در رول طنز از اهمیت بیشتری برخورداره به خاطر اینکه مثلا اگر وسط بازی در وزرشگاه مریخ کسی ماسک اکسیژنش بیافته میتونه صحنه خنده داری رو بیافرینه که شما با قلمتون تصویر میکنید ! »

پیوز نگاهی به قیافه گیج و منگ دانش آموزان میکنه و سعی میکنه روشنتر صحبت کنه : « در مجموع باید بتونید خصوصیات منحصر به فرد ورزشگاه و محل مسابقه رو در قالبی زیبا و بدون حاشیه رفتن زیاد استفاده کنید ! »

سپس با چوبدستیش برگه ای رو که مری باود داره از پرسی میگیره و احتمالا شماره تلفن توشه ( ) نابود میکنه و ادامه میده : « و اما استفاده از ویژگی های شخصیت ها ! »

سپس نگاهی به اطراف میکنه و میگه : « شما باید بتونید از جرئیات شخصیت هایی که در رولتون دارین استفاده بکنید ! باید با استفاده از اونها سوژتون رو کامل کنید ! مثلا اگر قسمتی از سوژتون باخت گریفندور باشه میتونید از یکی از ویژگی های « تد ریموس لوپین » یعنی عشقش به ویکتوریا استفاده کنید و مثلا بگین تدی حواسش به جایگاه تماشاگران و جایی که ویکتوریا نشسته بوده پرت میشه و باعث باخت تیم میشه !

« یا مثلا اگر گریف قراره در پست طنز طی یک اتفاق غیر منتظره طنز برنده بشه میتونید از شخصیت « جیمز سیریوس پاتر » استفاده کنید و بگین اون با یک جیغ تموم بازیکنان حریف رو قتل عام کرد ! »

پیوز نگاهی به ساعتش کرد و گفت : « در کل شخصیت رو باید محور اصلی اتفاقات رول کوییدیچ قرار داد . چون اگر صرفا بخواین به وضعیت هوا و زمین تکیه کنید رولتون هیچ جذابیتی نخواهد داشت ! در نتیجه اکثر اتفاقات زمین کوییدیچ باید بر پایه شخصیت ها و ویژگی هاشون رخ بده ... »

سپس دستور داد : « همه بلند شین و سوار جاروهاتون بشین ... باید ببینم چقدر یاد گرفتین ...

یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید ! (15 امتیاز ) (اگر جنبه توهین یا تمسخر داشته باشه نمره نمیگیره!)

یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید ! (15 امتیاز)

-----------------------------------------------------------------------------
** مطالبی که با حروف ایتالیک نوشته شده محتوای درسی است.
-----------------------------------------------------------------------------
/// سعی کنید به پاراگراف بندی پست دقت کنید و پاراگراف ها را به موقع از هم جدا کنید. ترجیحا بین هر پاراگراف یک خط فاصله بگذارید. \\\


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱ ۲۲:۴۱:۳۷

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷

بتی بریسویت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
از یه جای دنج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 101
آفلاین
سوژه ي كلي بازي بين دو تيم مديريت معظم سايت و آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما؟

جاروهای تیم مدیران از نوع آذرخشه ، در حالی که تیم گالاباما برای بازی جارو نداره . در نتیجه رییس قبیله فتوا میده که بازیکن ها باید از انبار جاروی مدیران که همه جاروهاش هم آذرخشه جارو قرض بگیرن .
تیم هفت نفره ای از آدم خوار ها راهی اردوگاه مدیران میشه تا ماموریت رو به انجام برسونه . حین انجام عملیات ، آنیت وارد انبار میشه و آدمخوار ها ناچار اونو می گیرن و با خودشون پیش رییس قبیله می برن . اون هم از آنیت خیلی خوشش میاد و تصمیم می گیره که...بله!

رول كوتاهي كه بايد بنويسيد: 1- با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبيردر مي يارن؟

-ولی چرا آنیت؟! من چه گناهی کردم آنیت؟!من گناه ندارم آنیت؟!
-برو بیرون!!
بلیز توسط آنیت به بیرون پرت میشه و در حالی که بد و بیراه میگه راه خانه اربابش رو در پیش میگیره .
در خانه لرد:
-بلیز!
-بله یا لرد!
-تو رو بیرون کردن ؟!
-بله یا لرد!
-کروشیو! نمی تونی یه ماموریت رو درست انجام بدی؟قرار بود راضیش کنی که قبول کنه منو ببینه!
-ولی لرد....
-لوسیوس! موگخوار ها رو جمع کن ! باید خودم برم و ببینمش! حمله می کنیم!
-جسارته ....ولی کسی رو نداریم . بلاتریکس بچه ها رو برده پیک نیک...
-کروشیو! از شما ها آبی گرم نمیشه! خودم میرم و ملاقاتش می کنم !!
-نه ارباب....این کار رو نکنید !
-به من نگو چی کار کنم لوسیوس!
-بله یا لرد!
پاق!_افکت آپارات لرد به دفتر آنیت-



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟

مدیران در طی سفر های استانی خودشون به جزیره گالاباما گیر میکنن و توسط اهالی این قبیله دستگیر میشن ! اهالی قبیله که آدمخوار ها هستن میخوان اونا رو بخورن اما بارون پا در میانی میکنه و یک پیشنهاد میده ! اون میگه یک مسابقه کوییدیچ بین مدیران و اهالی قبیله برگذار بشه و اگر مدیران بردن بهشون اجازه بدن که برن ... اگر هم اهالی جزیره بردن میتونن مدیرا رو قربانی کنن ... رئیس قبیله هم قبول میکنه !

جالب اینجاست که مدیران هیچی از کوییدیچ نمیدونن و تصمیم میگیرن در این چند روز تمرین کنن که صحنه های خنده داری رو ایجاد میکنه ! (دارای فضاسازی های طنز )

در نهایت بازی شروع میشه و مدیران با کارای عجیب و عملیات ژانگولری و در کمال ناباوری پیروز میشن و از جزیره میرن !

با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير میاره؟

بلیز با ناراحتی و عصبانیت مونتگومری را از سر راهش کنار زد و بیلش را به دیوار کوبید ... زیر لب فحشی نثار اولین مبتکر بیل کرد و وارد خانه ریدل شد و در را پشت سرش به هم کوبید ! با قدم های محکم و سنگین گام برداشت و بدون توجه به اهالی خانه ریدل ها به طبقه دوم رفت و درست پشت در اتاق لرد متوقف شد ...

چشمانش را بست و انگشتان اشاره اش را روی شقیقه هایش فشار داد و سعی کرد آرامش داشته باشد. چند نفس عمیق کشید و لبخند زد و به سمت در رفت و ... در را از پاشنه کند

- اوهووووی ... مرتیکه بیناموس ... برو گمشو بیرون !

لرد در حالی که پتویی را ناشیانه دور بدن خودش پیچیده بود تلویزیون را به طرز مشکوکیوسی خامش کرد () و چوبدستی اش را به سمت بلیز گرفت : « کروشیو ... بهت یاد ندادن در بزنی بیای تو ! »

بلیز که خون جلوی چشمش را گرفته بود فریاد زد : « لرد ... این آنیت من و دیوونه کرده !!! »

- آنیت ؟

-بله ... من رو از تدریس پرواز و کوییدیچ اخراج کرد ... میخواستم خواهش کنم برین شپلخش کنید !

بلیز خواهشش را با اوج خشانت به زبان اورد وباعث شد یک کروشیو دیگر نصیبش شود ...

- تو به آنیت فحش دادی ؟

بلیز : آره ... ... نه

لرد در حد تیم ملی عصبانی شد و از شدت عصبانیت پتو از دستش افتاد ولی اهمیتی نداد و با همان ظاهر که از توصیف ان معذوریم چوبدستی اش را به سمت بلیز گرفت : « آواداکداورا ! »

سپس به سمت دوربین برگشت و صورتش به شکل در امد و زیر لب با خود گفت : « آنـــــــــــــــــــــــت ... »


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
1. سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟

آدمخوارهای قبيله ی گالاباما برای اينكه در مديريت سايت جادوگران سهم پنجاه درصدی داشته باشند، مديران سايت را به مسابقه ی كوييديچ دعوت كردند. مديران سايت جادوگران نيز برای اينكه برتری خودشان را بر افراد قبيله ی گالاباما ثابت كنند حاضر به شركت در اين مسابقه ی سخت شدند.

2. رول كوتاهي كه بايد بنويسيد: 1- با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير در مي يارن؟

آنيتا در حالی كه پروفسور زابينی رو نگاه می كرد به او گفت:
-پروفسور عزيز، بايد خبر بدی رو بهتون بگم و اون اينه كه شما اخراجی!!!
-چرا؟ من خلافی مرتكب شدم؟ من كار اشتباهی كردم؟
-دوست عزيز، هيئت مديره هم با اخراج شما موافقت كردند. به من هيچ ربطی نداره. اون كيه داره مياد؟
مرد سياه پوست با قدی نسبتا بلند به سمت آن دو می آمد. در حالی كه با نگاه كنجكاوش داشت موضوع را تجزيه و تحليل می كرد از آنيتا پرسيد:
-ببخشيد، اينجا چه خبره؟
-هيچی! پروفسور زابينی اخراج شده!
كينگزلی شكلبوت با حالتی پرسشگرانه گفت:
-چرا؟
پروفسور زابينی با سرش حرف كينگزلی را تاييد كرد.
-به تو چه؟
كينگزلی با عصبانيت گفت:
-با كی بودی؟
انيتا با صدايی رسا فرياد زد:
-كروشيو!!!
شكلبوت بر روی زمين افتاد. از شدت قدرت شكنجه جيغ می كشيد. پروفسور زابينی چوبدستی اش را به سمت آنيتا دامبلدور گرفت كه ناگهان:
-اكسپليارموس!
زابينی و آنيتا با حالتی پرسشگرانه اطراف را نگريستند. مودی به سمتشان می آمد. مودی رو به آنيتا گفت:
-چرا رو كينگزلی عزيز طلسم غيرقانونی اجرا كردی آنيتا؟ آزكابان آدمت می كنه!
-هان؟



Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲:۲۸ پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
تکلیف جلسه دوم پرواز و کوییدیچ !

1. سوژه ي كلي بازي بين دو تيم" مديريت معظم سايت " و" آدمخوارهاي قبيله ي گالاباما " ؟

آدم خوارهای قبیله گالاباما در صدد هستند تا با اجرای یک مسابقه کوییدیچ و در قالب ِ یک فعالیت ورزشی (!) مدیران سایت رو از بین ببرند و منوهای اونها رو به تصرف خودشون در بیارن و هرچقدر عضو و کاربر که می خوان اسیر کنن و بخورن!!!

شخصیت مدیران هم خیلی بیشتر از ایناست که با آدم خوارها مسابقه بدن ولی فشار اعضای سایت و جمعیت کثیر ایفای نقش که "شما میترسید!" و "شما فقط بلدید بلاک کنید!" و این چیزا باعث میشه مسابقه رو قبول کنن!

از طرفی مدیران مدت زیادی هست که از خوابگاه مدیران خارج نشدن و هیچگونه آمادگی جسمانی ندارن و حتی بعضی از اونها مثل کوییرل و مونالیزا بلد نیستن سوار جارو بشن! عله (کاپیتان تیم) هم که مدت ها از دنیای جادوگری دور بوده، خیلی از دوران اوجش فاصله گرفته، آذرخشش زنگ زده و بسیاری مشکلات دیگه!

و در آخر اینکه آدمخوارهای قبلیه گالاباما پشت پرده از طرف تعدادی از اعضای سایت که مخالف مدیران هستند تقویت میشن در حالی که همون آدم ها نمیدونن هدف اصلی آدم خوارها چیه!


2. رول كوتاهي كه بايد بنويسيد: 1- با توجه به ابتداي پست، پرفسور زابيني بعد از اخراج شدنشون، چه بلائي سر خودشون مي ياد؟ يا چه بلائي سر شما مي يارن؟ يا چه بلائي سر مدير معظم سايت، آنيتاي كبير() در مي يارن؟


بلیز با عصبانیت از زمین کوییدیچ خارج شد و واسه فضاسازی درب آهنین و بزرگ و چند متری (!) آن را محکم به هم کوبید.

بوم!

از دور صدای بد و بیراه گفتن مجدد آنیتا به گوش میرسه ولی بلیز ناسزاگویان به راهش ادامه میده.

-منو از زمین بیرون می کنی؟ منو اخراج می کنی؟ منو تحقیر می کنی؟ خیال کردی! فکر کرده چون مدیره هر کاری میتونه بکنه! دارم برات!

هنوز چند قدم جلوتر نرفته که می بینه یک پسر بچه به سرعت داره از روبرو بهش نزدیک میشه و به سمت زمین کوییدیچ میره.

-دیرم شد! دیرم شد! دیرم شد!

فکر شومی به ذهن بلیز میرسه و با صدای آرومی میگه:
-سلام آسپ!

آسپ با همون دستمال بنفش و چشمای گریون که حتما دل آنیت رو به رحم میاره و تاخیرش رو نادیده میگیره میگه:
-برو گمشو!

بلیز دندون هاش رو بهم فشار میده و در حالی که سعی می کنه عصبانیتش رو سرکوب کنه ادامه میده:
-آلبوس ، منو ببین ، اینقدر با تو جدال کردم ناتوان و پیر شدم ولی تو هنوز قوی و سرحالی. من دیگه نمیتونم زیاد راه برم ، لطفا این بسته رو بگیر و بده به آنیتا!

سپس یک بسته سیاه رنگ رو از ناکجا آباد رداش در میاره و به سمت آسپ میگیره! آسپ هم در جهت اینکه رول طولانی نشه سریع خر میشه و بسته رو میگیره و دوباره شروع به دویدن می کنه!

-دیرم شد! دیرم شد! دیرم شد!

چند دقیقه بعد ، زمین کوییدیچ

بوم!
(دقت داشته باشید این بوم با اون بوم قبلی فرق داره! رنگ قرمز نشانه ی خفنیت و دارک تر بودنه!)

آنیتا:









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.