هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۴ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
آنیت نگاهی به تابلوی دامبلدور میکنه و بعد از پیام های بسیار عصبی و هیستریک مغزش، به یاد میاره که الان با این شناسه دختر آلبوس دامبلدور هستش!

- باب!
- دخی!

آنیتا تابلوی آلبوس رو در آغوشش میکشه و بلافاصله بخاری از پشت تابلو بالا میزنه.

آلبوس : ببخشید دیروز آش خورده بودم.. مگه من هم میتونم آش بخورم؟
هری : نه باب. این پشت هم یه چیزی هست.. یه قلم هستش، که آهنیه.
آلبوس : از اینم بخار اومد ؟
هری : ببینم تو نامه هاتو با این ها می نوشتی ؟

آلبوس کمی فکر میکنه و سپس برای اینکه سوژه ادامه پیدا کند، با حالت مرموزی به هری گفت:
- نمیدونم.. من باید برم.. فعلا!
- کجا ؟
- قبل از مرگم یه تابلو توی حمام پسرونه ی تالار ها گذاشته بودم، برم ببینم چه خبره!

هری نیز میخواست به دنبال دامبلدور به حمام برود که توسط هرمیون و رون نگه داشته شد. رون با حالت مرموزی قلم را روی میز آنیتا انداخت.

- ببینم، چه وسایل دیگه ای هست که ازشون بخار میاد بیرون؟
- کل اختراعات خود بوآ!
- توش چیزی نبود مثله لاک غلط گیر، پاک کن و وسایل نوشتنی؟

آنیتا کمی فکر میکنه و سپس با تکان دادن سرش به نشانه ی مثبت، باعث میشه رون لبخند بزرگی بزنه.

- فکر کنم بدونم معنی اینا چیه.. دنبالم بیاید! باید این وسایل رو کنار هم جمع کنیم.
- خب تا شما این کارو کنید من هم میرم حموم!


[b]دیگه ب


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
گروووومپز...!
هري درست در مركز صحنه ولو شده در حالي كه روي صورتش خطوطي به شكل ماهيتابه نقش بسته! هرميون به شدت سرخ شده و احتمالا در تلاشه كه يه حرفي بزنه..

- باب اين حركت بي ربطي كه تو انجام دادي براي چي بود روند داستان رو به هم ريختي من تازه مي خواستم وارد رول پلينگ هري پاتر بشم و بگم كه هنوز هم مثل بچگيام باهوش و گولاخم يه نظري دارم ..اما تو بوقيدي..عهه!

- خب مگه نديدي به من گفت بوقي..تازه كتكمم زد.. تهديد هم كرد كه منو مي كشه ..آخر سر هم گفت كه يه زنه ديگه داره!
-
- خب تو چي مي خواستي بگي؟

هرميون ابتدا چندتا كتاب مياره بعد يه عينك ته استكاني مي زنه به چشمش بعدش مي ره ريش پرفسوري ميذاره و ... در نهايت شروع مي كنه به سخنراني..

-بسم رب المرلين هستم ..هرمايني گرنجر رئيس سازمان قوانين جادويي خيلي گولاخ هستم و بايد بگم كه اين دودها در زماني كه دامبل براي دوستاش نامه مي نوشته معنيش اينه كه دامبل مي خواد به دوستاش نامه بنويسه بازم و اينا..
-

سر جيني بيشتر از حد مجاز گيج مي ره و تلپي ميوفته رو جنازه ي هري.. نتيجه ي اين اتفاق هم چيزي نيست جز بوق زدن هاي خانوم بلك..

- بوقي هاي بيناموس... طبق آخرين آمار اين بار سيصدو بيستمه كه اين حركات رو انجام داديد..در ضمن اين گندزادهه هم خيلي ور مي زنه!

هرميون گريان به آغوش رول متوصل ميشه!

دفتر آنيتا!
مك گونگال با ظاهري عجيب پشت ميزش نشسته و روي پيشونيش چندتا فلش دارن مي چرخن و زير فلشها هم نوشته شده:"درحال بارگزاري".نيمي از مك گونگال پير و نصف ديگه ش جوونه در ضمن دسترسي هاش هم به هم ريختن!

- راجر كمك!
دستي از غيب دسترسي هاي آنيت رو درست مي كنه و مك گونگال به تاريخ مي پيونده!
-ممنونم روجر
با صداي تلپي هري رون هرميون و جيني از شومينه ميوفتن بيرون.
- سلام مگي؟ آيا مگي؟
- اممم بله بله بفرماييد..
- ما اومديم دود ببينيم..

- باب شما عجب بوقايي هستين ... مرگخوارا يه رئيس جديد پيدا كردن و به زودي ميان و شما رو بوق مي كنن..دههه..
اين تابلوي دامبل بود كه از خواب بلند شده بود و بلافاصله نطق كرده بود.
- بوقي تو كه تابلو داري مريضي دود ول مي دي؟
-


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ یکشنبه ۳ شهریور ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
فلش بک – ذهن هری – چهل سال پیش :

چشمان آلبوس دامبلدور از پشت عینک نیم دایره ایش به هری دوخته شده بود .
درست پشت سر او ققنوسی طلایی از دریچه ی ساعت دیواری بیرون آمده و با سر دادن جیغی ، فرا رسیدن نیمه شب را اعلام میکرد .

- خب دیگه هری... ولدی یه تیکه روحشو توی تو جا گذاشته و مامانت به خاطر تو مرده و رولینگ شایعه ی زنده بودن باباتو تکذیب کرده و تو در آخر کتاب هفت زنده خواهی ماند و کلا ولدی میمیره و تو زنده میمونی و با جینی ازدواج میکنی و صاحب سه تا بچه میشی که اسم منو باید رو یکیشون بذاری و عشق خیلی گولاخه و تمام ! حالا برو که من میخوام برای دوستای صمیمیم نامه بنویسم !

هری چیزی نگفت ، اشک در چشمان سبز رنگش حلقه زد و پشتش را به دامبلدور کرد ، آهی کشید و از دفتر مدیر خارج شد .

پایان فلش بک

هری : یافتم !
جینی ابروهایش را بالا انداخت : چی رو؟
هری اخمی کرد و زیرلب گفت : ما باید به هاگوارتز بریم ، من نیمه شب فردا باید تو دفتر دامبل باشم.

جینی : منم بیام؟
هری درحالیکه به خودش و رون و هرمیون اشاره میکرد گفت : نه ! تو بوقی بیش نیستی و تازه خیلی هم ضایعی و قهرمانای اصلی داستان ماییم !

جینی :

بچه ها نگاهی به یکدیگر انداختند ، حتی تصور اینکه همراه با والدینشان به مدرسه برگردند برایشان وحشتناک بود !
__________

خیلی وقت بود نرولیده بودم ! ارزشیتشو بذارید به حساب ارزشی بودنم ! بهتر از خاک خوردنه !



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
_ کله بوقی ها ! گند زاده ها ! بی ناموس های فرصت طلب ! بو...
جینی که متعجب شده بود خطاب به هری گفت : اممم ... فکر کنم پردشو کشیدن!

حدس جینی درست بود ... از پایین صدای جیمز شنیده شد که داد می زد :
_ مامان ، بابا ، کاراتونو راحت بکنین خفش کردم

کمی بعد
هری چپ چپ به رز ویزلی نگاه میکنه که داره با جیمز بازی میکنه و به جینی که کنارش نشسته و کتاب میخونه میگه : همممم ... موندم چرا اینقدر داداشت بچه هاشو میاره خونه ما !
جینی به آرامی جواب میده : خب باو داره با هرمیون راز و نیاز می کنه بزار تنها باشن
بعد روشو به طرف تابلوی دامبلدور که در پذیرایی نصب شده بر میگردونه و میگه : ببینم هری ، خبری از اون اتفاقات توی دفتر دامبلدور نشد؟ مینروا خبری نیاورد؟

هری آهی کشید و زیر لب گفت :
_ نه هیچ خبری از محفل و اتفاقاش نشده ولی فکر کنم همین روزا یک خبرایی بشه ... یک حسی به من میگه که...

در همین موقع در باز میشه و رون و هرمیون وارد میشن.
هری در حالی که با رون دست می داد گفت : راز و نیاز کردین؟
رون : به سختی

هرمیون در حالی که رز رو بغل میکنه به جینی میگه : خبرایی از دامبلدور آوردم... فکر میکنم خوشتون بیاد!

هری روش رو به طرف هرمیون برگردوند و پرسید : در مورد همون دود و اینجور چیز ها؟

هرمیون سرش رو به علامت تائید تکون میده و با صدایی گرم و دلنشین میگه : اممم ... هری ، مک گونگال متوجه شده که این علامت ها در ساعات خاصی در روز اتفاق میفته ... درست در ساعاتی که وقتی دامبلدور زنده بود برای دوست های صمیمی اش نامه می نوشت.

چهره هری و جینی از شدت تعجب درهم رفت و بر پیشانی هری خطی عمیق از نشانه تفکر حک شد.


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
تالاري طويل و تاريك. كوچكترين نوري وجود ندارد. كسي چه مي داند شايد در دل اين تاريكي ها اعمالي آسلاميك در حال انجام است!
صداي پاهاي شتابان سكوت شيشه اي را مي شكند. صداي پا نزديك تر مي شود. در كهنه با قيييييييژ باز مي شود.
- يكي بياد به اين در روغن بزنه باب..
- احمق ..تو فضا سازي منو به هم زدي برات متاسفم...آواداكداورا..
- عرررررررررررر...شپلخت!
صداي پا دوباره شدت مي گيرد. صاحب صدا وارد تالار مي شود و در كهنه با صداي قيييژ ديگري بسته مي شود. بلافاصله مشعل هاي كم نوري دورتادور سالن روشن مي شود.
مردي با رداي مخملين سياه و كلاه جادوگري به سمت ميزگردي كه در انتهاي سالن قرار گرفته مي رود. سه نفر ديگر هم دور ميز شيشه اي نشسته اند. مرد سياهپوش در كنار ديگران مي نشيند.
- پااااااق!
مردي با عينك و كت و شلوار روي پنجمين صندلي ظاهر مي شود و با نيشي باز به چهار نفر ديگر نگاه مي كند.
-
- اين ديگه كيه؟
- من رشيدپورم...
- تو چه جوري اينجا ظاهر شدي؟ كسي نمي تونه تو اين خونه غيب و ظاهر بشه!
- با سرويس مخصوص صدا و سيما اومدم!
- خب چي مي خواي؟
- ديدم خيلي اينجا شيشه اي و ايناست گفتم بيام برنامه اجرا كنم
- آواداكداورا...!
- عرررر... خررر خرر.. شپلخ!(رشيدپور مرد!)
مردي كه بر روي صندلي چوبي مجللي نشسته بود چوبش را فوت مي كنه و تو جيب رداش مي ذاره و بعد با نگاه هاي خشانت بار به سه يار خود نگاه مي كند..
- شما رو جمع كردم كه بگم ما بايد براي آزادي خودمون از اين قفس تلاش كنيم.... يه جنبش جديد!

كتابخانه
كپه اي از كتاب در مركز صحنه قرار گرفته و مقادير زيادي گرد و خاك روي لنز دوربين نشسته. هر لحظه چندين كتاب از اطراف روي كپه ي كتاب ها پرت مي شه..
- تو اين كه چيزي ننوشته..
- اينم كه نيست..
- اينم بدرد نمي خوره..
- زرررررررت!..هري دامنم پاره شد!
- وايستا الان ميام كمكت..!
- هري بيخيال اين كتابخونه شو اونها اختراعات دامبلدور بودن چيزي در موردشون تو كتابا نيست..
هري با شيرجه اي كه تنها نزد خودش است و بس به سمت جيني مي ره تا اونو سانسور كنه اما .... زرررت
- هري شلوارت پاره شد!
صدايي از طبقه ي پايين به گوش مي رسه: خائنين به نسب.. دورگه ها...بوقي ها... روزي چن بار اين حركات رو تكرار مي كنيد؟




ویرایش شده توسط پرفسور فليت ويك در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۲ ۱۰:۵۵:۳۴

[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۵:۵۷ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هري ناخود آگاه خروج ارواح از چوب دستي ولدمورت را به خاطر آورد.

-ميگم شايد اينا اسكلت كساييه كه دامبلدور باهاشون كلاس خصوصي داشته؟

ملت محفلي:

هري به فكر فرو رفت.خروج بخار از وسايل شخصي كه سالها قبل مرده بود نميتوانست نشانه خوبي باشد.

صداي جيغ و داد آلبوس سوروس رشته افكار هري را پاره كرد.
-بابا...كلاس خصوصي يعني چي؟ميشه دوباره قصه دامبلدور پيرو برام تعريف كني؟آخه بچه ها همش ازم ميپرسن چرا اسمم آلبوس سوروسه.اين حقيقت داره كه تو اسم كسي رو كه عاشق مامانت بوده و همچنين اسم يك منحرف رو روي من گذاشتي؟چه انگيزه اي از اين نامگذاري...

هري دوباره به فكر فرو رفت.جيني به سختي آلبوس سوروس را ساكت كرده بود و با نگاههاي نگران به هري خيره شده بود.ميدانست كه كوچكترين اشاره اي به دامبلدور آرامش هري را برهم خواهد زد.پس از گذشت سالها هري همچنان نسبت به دامبلدور بسيار حساس بود.با اين وجود بايد كاري ميكرد.
-هري...به نظر تو چه اتفاقي داره ميفته؟ممكن نيست مك گونگال اشتباه كرده باشه؟يا فقط تصور كرده باشه كه اون بخارها رو ديده؟.

هري بدون هيچ حرفي از جا بلند شد و به اتاقش رفت.حتي به مالي ويزلي كه طبق معمول با يك شانه خيس به دنبالش ميدويد توجهي نكرد.
-هري صبر كن..موهات هنوز نامرتبه.بيست و سه ساله دارم اين موها رو شونه ميكنم.انگار نه انگار.

هري بعد از قفل كردن در روي تختش دراز كشيد.خاطرات دامبلدور دوباره در ذهنش زنده شده بود...والبته ولدمورت.اگر موضوع مرگ دامبلدور نبود ميتوانست با خوشحالي مرگ و نابودي لرد سياه را به ياد بياورد ولي...

بالاخره تصميمش را گرفت.بايد با جيني هم مشورت ميكرد.اين عادتي بود كه پس از ازدواجش با جيني هرگز ترك نكرده بود.از اتاق خارج شد.جيني همچنان روي صندلي نشسته بود و سرگرم تعمير چوب دستي شكسته جيمز سيريوس بود.
-نميدونم اين بچه چطوري موفق شده اين بلا رو سر اين چوب دستي بيچاره بياره.

هري به آرامي كنار همسرش نشست.
-جيني...اين قضيه بخارها ...من خيلي دربارش فكر كردم.شايد موضوع ساده اي باشه ولي به نظر من بهتره دربارش تحقيق كنيم.

جيني چوب دستي تعمير شده را امتحان كرد.به خوبي روز اولش كار ميكرد.
-نظر منم همينه.ميتونيم از كتابخونه محفل شروع كنيم.بايد ببينيم همچين موردي قبلا هم سابقه داشته يا نه.اگه نتيجه نگرفتيم بهتره براي تحقيقات بيشتر سري به هاگوارتز بزنيم.

هري لبخندي زد.جيني مثل هميشه فكرش را خوانده بود.




Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱:۵۸ شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
سوژه ي جديد!

خانه ي شماره دوازده گريمالد..شب
هوا سرد و برفي بود و باد تندي مي وزيد. تعطيلات كريسمس آغاز شده بود و به زودي فرزندان پاتر به خانه برمي گشتند. چند روزي مي شد كه سر هري و جيني به شدت شلوغ بود. البته بيشتر سختي ها براي هري بود مخصوصا كه مجبور بعد از اتمام كارش در وزارتخانه به انجام وظايف آداسي اش بپردازد و همراه جيني به خريد سال نو برود.
- تق..!( صداي بسته شدن در)
- هري چطوره براي تعطيلات يه مدت بيايم اينجا مطمئنم بچه ها هم از اينكه يه جاي جديد بيان خوشحال مي شن..
- آره خيلي عاليه ...هرچي تو بگي عزيزم!()
- ايول هري تو واقعا يه مرد آداسي كامل هستي..
جيني با نگاه هايي به معناي بيا اين هندونه ها رو بنداز زير بغلت به هري بار بي ناموسي داستان رو بالا مي بره..!

(بوق!..سانسور شد!)
- خائنين به نسب... دورگه ي كثيف.. بي ناموسي طلب ها...بوقي ها!
تابلوي تك چهر پيرزن در حالي كه اين جملات رو با فواره اي از تف مي گه مشتاقانه به هري و جيني نگاه مي كنه

خانه ي شماره ي دوازده گريمالد ..صبح روز بعد:
بووووم... ديش... پوف..شتلق..شپلخ!
سه جادوگر و دو ساحره با شدت از توي شومينه به بيرون شوت مي شن و به ترتيب قد روي همديگه ميوفتن و تپه اي به وجود ميارن!
هري و جيني در حالي كه لباس خواب پوشيدن و موهاشون به زيبايي فشن(fashion) شده از پله ها ميان پايين و با توده ي انساني روبه روي شومينه برخورد مي كنن و اونها هم به تپه ي تشكيل شده مي پيوندند..
- بوقي ها... خائنين به نسب ... گرگينه زاده... دورگه ي پست.. ديشب كافي نبود دوباره اعمالتون رو تكرار مي كنيد؟!
جيمز سيريوس:‌ بابا تابلوئه اين زنه چي داره مي گه؟
ليلي ، آل، تدي و ويكتوريا:
جيني:

هري به سرعت به سمت تابلو مي ره و پرده هاي كنارشو مي كشه!

كمي بعد، سرميز غذا
- خب بچه ها چه خبر از هاگوارتز!؟
- خبراي بد... مك گونگال ناراحته
- البته يك كمي هم ترسيده
- براي چي؟
- جيمز وقتي داشته مخفيانه تو هاگوارتز پرسه مي زده شنيده كه به فليت ويك و لانگ باتم مي گفت كه از وسايل نقره اي دامبلدور بخارهاي عجيبي به شكل اسكلت بيرون مياد!
هري و جيني بي اختيار بشقابشون از دستشون ميوفته..

-----------------------------
سالها از نبرد هاگوارتز مي گذره و جيمز به هفده سالگي رسيده... مك گونگال از دريافت اين علامتها از وسايل دامبلدور نگرانه و فكر مي كنه اتفاق هاي بدي در شرف وقوعه.. هري، جيني، رون و هرميون احتمالا براي گرفتن اطلاعات بيشتر به هاگوارتز برن و به دوست قديميشون نويل لانگ باتم يه سري بزنن...
با قدرت رول نويسي خودتون سر نخ هاي بيشتري از اين حادثه ي هولناك به دست رئيس اداره ي كارآگاهان بدهيد.


ویرایش شده توسط پرفسور فليت ويك در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۲ ۳:۰۴:۰۳

[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۸۷

سيموس  فينيگان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 392
آفلاین
جیمز به حرف دامبلدور توجه نکرد و سریع به دنبال سیریوس به سمت جن کتابدار رفت.

سیریوس:پس صفحه 3564 این کجاست؟؟

جن:آقای عزیز،مطمئنا باید تو این کتاب باشه.

_ولی اینجا نیست!!!

_امکان نداره!

ناگهان فکری به ذهن جیمز خطور کرد.اگر صفحات کتاب در کتابخانه است،پس او میتوانست با یک افسون جمع آوری آن را بدست آورد.

_اکسیو پیج 3564

ناگهان آن صفحه از کتاب معلق در هوا به جیمز نزدیک و نزدیک تر میشد.

سیریوس در همان لحظه از فرط شادی جیمز را در آغوش گرفت و فریاد زنان میگفت:تو نابغه ای!
جیمز آن صفحه رو در هوا چنگ زد و بی درنگ به مطالعه ی آن پرداخت.

پس از مدتی مطالعه جیمز گفت:اینجا نوشته که زمان پدربزرگ منم این اتفاق افتاده.اون موقع اونا با تهیه یه معجون
همه چیز رو درست کردند.

سیریوس با اضطراب پرسید:خب،این معجون چه چیزایی میخواد؟

جیمز با ناراحتی گفت:مشکلمون همینجاست.این معجون به تکه ای از شاخ تک شاخ،مقداری گیاه و خون یک مرگخوار نیاز داره.

صورت سیریوس با شنیدن واژه ی خون به رنگ سفید درآمد.از نظر او آنها شکست خورده بودند.چون آنها سفید بودن
د و به هیچ وجه نمی توانستند خون یک نفر را از بدنش خارج کنند.آن هم خون دشمنشان را.این کار بدون شک نیاز به
خشونت زیادی داشت که در مرام آنها نبود.

سیریوس با چهره ای عصبی گفت:غیرممکنه،ما شکست خوردیم...!


ویرایش شده توسط سيموس فينيگان در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲ ۱۸:۳۵:۳۸
ویرایش شده توسط سيموس فينيگان در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۲ ۱۸:۳۸:۰۰

[size=large][b]و جسم سیمو


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
کتابخانه محفل ققنوس:

جیمز با خوشحالی مشغول ورق زدن کتاب قطوری بود که از قفسه ها برداشته بود و در اطرافش سیریوس و کینگزلی مشغول سرک کشیدن بر روی ان بودند.
جیمز:خب این صفحه ها هم که همه اش درباره توضیح دادن معنی واژه سفید و نسبتش با دامبلدور بود!بریم بقیه اش رو چک کنیم.
سیریوس با ناراحتی گفت:میگم جیمز این کتاب چرا اینجوریه.چهار ساعته داریم ورق میزنیم هنوز مقدمه اش تموم نشده!
کینگزلی که هنوز شبیه زامبی ها بود سعی کرد با دست راستش دماغش را بخاراند ولی چون دستش پشت و رو به بدنش چسبیده انگشت اشاره اش درون چشم جیمز رفت!
جیمز:اه کینگزلی...اون دست نفرت انگیزت رو بکش کنار.کور شدم.هی بچه ها اینجا رو...بالاخره به فصل اول رسیدیم!

با گفتن این جمله هر سه با علاقه روی کتاب خم شدند.بر روی صفحه سفیدی با خطوط طلایی و نقره ای نوشته شده بود:فصل اول،مشکلات محفل ققنوس در هنگام بازگشایی.
سیریوس با علاقه کتاب را از دست جیمز بیرون کشید و مشغول ورق زدن فصل اول شد.در تمام صفحات فصل اول از مشکل دامبلدور برای جذب نیروهای سفید و عضو کردن آنها در لیست کلاس خصوصی شبانه صحبت شده بود!

جیمز با عصبانیت گفت:ای بابا ما چرا آی کیو بازی در میاریم.به جای اینکه کل کتاب رو بخونیم بریم توی فهرست دنبال صفحه مورد نظر بگردیم!
کینگزلی با صدای زامبی وار گفت:آفرین...جیمززززز...کاررررت....دررررسسسته!
جیمز که بر اثر صدای کینگزلی فشار خونش بالا رفته بود صفحه اول کتاب را باز کرد و شروع به گشتن درباره موضوع مورد نظر کرد.
چند دقیقه بعد صدای خوشحال جیمز همه را از جا پراند.جیمز:پیداش کردم.اینجاست.صفحه 3564!
جیمز کتاب را ورق میزد:صفحه 3561،صفحه 3562،صفحه 3565

سیریوس با عصبانیت فریاد زد:چیییییییی؟پس صفحه قبلش کو؟
و دوباره کتاب را از دستان جیمز بیرون کشید.درست جایی که باید صفحات مورد نظر قرار داشته باشد هیچ چیز نبود!آثار کنده شدن ورق کتاب به خوبی مشهود بود.
سیریوس که رنگش شبیه گوجه فرنگی های باغچه محفل شده بود با سرعت به سمت محل استقرار جن کتابخانه رفت.جیمز با بی قراری به قفسه تکیه داد و به این فکر میکرد که اگر صفحه پیدا نشود چکار خواهند کرد.
قطره آبی که بر روی جلد کتاب افتاد جیمز را به خود آورد.
جیمز:کینگزلی لب و لوچه ات را جمع کن!
ولی او که جلوی جیمز نشسته بود با تعیج گفت:مننننن...نبوووودم!
جیمز با ترس نگاهی به بالا انداخت و تصویر دامبلدور را دید که دهانش باز شده بود و اب از لب و لوچه اش آویزان بود!
تصویر دامبلدور که به جیمز نگاه میکرد با علاقه و شوق فراوان گفت:آخ جون یه سفید،من کلاس خصوصی میخوام فرزندم!!!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
کتاب خانه ی سفید محفل ققنوس سفید

شکلبوت نگاهی به اطرافش انداخت و گفت :
- می گم ما اینجا چکار می کنیم ؟
- اومدیم کتاب تاریخ محفل رو برداریم .
- می شه بگی برای چی کمی اینجا قطرات خون هس ؟
- برای این که تو به اخطار جیمز گوش نکردی و رفتی و کتاب رو برداری که ...
جیمز سقلمه ای به سیریوس زد و او را کشید پشت قفسه های کتاب ، جایی که کمی از کینزگلی فاصله داشت .
- من فهمیدم چرا کینگلی اینجوری شده !!!
- جدی ؟ چرا ؟
- برای این که یادمون رفت قسمت حافظه ی کوتاه مدت مغزش رو سرجاش بزاریم .
- خب حالا شده دیگه ، بهتره زودتر بریم کتاب رو برداریم . راستی من یه زنگ به ویدا زدم ازش پرسیدم که اون نوشته هه یعنی چی ؟
- خب یعنی چی ؟
- اول باید بگم کول باشوآ ( خاک بر سر) جفتمون . خودمون انگلیس زندگی می کنیم یه خط هم نمی تونیم معنی کنیم .
- خب حالا معنیش چیه ؟
- نوشته دگر تاریخ ، خطرناک ؛فقط برای بچه های کوچک و کودکان سفید قابل برداشتن است .
- یعنی این که خودم باید برم بردارم .
آن دو نفر پیش کینزگلی برگشتند جیمز نگاهی حاکی از ترس به قفسه ی ها انداخت . دستش را دراز کرد و از ترس چشمانش را بست .
در کمال ناباوری و با این حال که جیمز دیگر آن قدر بچه نیست دامبلدور لبخند زنان و این گونه به جیمزی که الآن کتاب تاریخ محفل در دستانش بود می نگریست .


خارج از خانه ی گریمالد ، مرگ خواران

در کنار خطوط سیم پیام ، خارج از خانه ی محفل ، عده ای مرگ خوار روییده اند ، ساعت های ساعت ها مردم فکر می کردند که سرخ پوست ها را دیده اند ولی در این باغی که علفهایش خشک شده ، خاکش بی حاصل و آسمانش تاریک و ابری ، لرد بر روی تخته سنگی در میان باغ نشسته است .
مرگ خواران همچنان به دور وزیر مردمی حرکات موزون اجرا می کردند و مشغول گومبا گومبا گفتن بودند .
در این میان پرسی به سمت لرد سیاه رفت ، تعظیمی کرد و شروع کرد به سوال پرسیدن :
- ارباب معنی کلمه ی بیناموسی یعنی چی ؟
- یعنی پرسی ویزلی
- ارباب معنی کلمه ی کلاس خصوصی یعنی چی ؟
- یعنی آلبوس دامبلدور
- ارباب می گم میشه این وزیر رو بکشیم و بخوریم ؟
- نه
- چرا ؟
لرد از جایش بلند شد و در حالی که لبخند شیطانی بر لبهایش نقش بسته بود و دستهایش را از خباثت به هم می مالید به دوربین نزدیک شد و گفت :
- برای این که بهش احتیاج دارم


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱ ۱۲:۳۸:۴۸
ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱ ۱۲:۴۵:۳۸
ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱ ۱۲:۵۱:۱۱

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.