بررسي پست شماره 147 كافه تفريحات سياه هوگو ويزليهوگوي عزيز
نقل قول:
لرد پس از اندیشه ای کوته گفت : نه نه این دوتا بوقی به درد کار ما نمی خورند ، هر کی این دوتا رو ببینه اَی نمی تونم تصورش رو بکنم .
شما با اين شروع سوژه اي رو كه نفر قبلي بهتون داده بود به كلي ناديده گرفتين.به نظر من اين كار زياد جالبي نيست.به هر حال در تاپيكهايي كه پستهاي همديگه رو ادامه ميديم بايد به نظر و سوژه نفر قبلي ادامه ميديم.اينكه تو پست خودمون وانمود كنيم همه چيز خواب بوده يا طرف داشته فكر و خيال ميكرده يا اينطوري ناگهاني و بدون دليل تغيير عقيده بده اصلا قابل باورنيست.كاش لااقل دليل و بهانه خوبي براي تغيير عقيده كچل!! ارائه ميكردين.
نقل قول:
بلتریکس که با حالت مارموز و زیرموز و پوست موز و تماماً پاچه خارنه به سمت لرد آمد گفت
اينطور بازي كردن با كلمات كار خيلي ظريفيه و نياز به دقت و نكته سنجي زيادي داره.بهتره سعي كنيم يا اين كارو انجام
نديم يا براش فكر و وقت كافي بذاريم.
نقل قول:
- یافتم ، من و تو ، من که خیلی خوشتیپم ، تو هم ... قیافه ات بــد نیست .
بلاتریکس از خوشحالی تسترال شد و شروع کرد به پرواز کردن درون کافه .
- بسه دیگه زیاد خوشحال شدی باید آماده بشیم ، آنی مونی بپر بیا ما رو گریم کن ، یه کلاه گیس هم بیار
- کلاه گیس ارباب ؟
- اره دیگه بدو برو - چشم ارباب
- به چی می خندی ؟
- هیچی ،هیچی ارباب
اين قسمت جالب بود.وقتي سير داستان رو به حال خودش رها ميكنين و اجازه ميدين آزادانه پيش بره قسمتهاي طنز پستتون خيلي بهتر از آب درمياد.
فيلم تبليغاتيتون هم جالب بود.
شكلكهاتون خيلي زياده.خواننده سرگيجه ميگيره.
پستتون رو خوب و به موقع تموم كردين.دست نفر بعدي كاملا باز گذاشته شده.
------------------------------------------------------------
بررسي پست شماره 545 دژ مرگ هوگو ويزلينقل قول:
شــــــــتــــــــــرق (صدای برخورد چیزی با سر کسی )
- صد دفعه نگفتم که با من از این شوخی ها نکن
- آل به جون مادرم من نبودم ، یه نگاه به پشت سرت بنداز .
شروع خوبي بود.بدون اينكه اجازه بدين سوژه گم بشه پست نفر قبلي رو (كه جادوگر خيلي خيلي محترمي هم هست!!)ادامه دادين.اينجور شروعهاي ناگهاني اگه در جاي مناسب استفاده بشه باعث ميشه هيجان ماجرا حفظ بشه.
كار خيلي خوبي كردين كه از وسط پست دوباره به خانه ريدل برگشتين.چون ممكن بود سوژه ناخواسته در محفل ادامه داده بشه و اين با عنوان تاپيك اصلا سازگاري نداشت.
حالتهاي افراد رو خيلي خوب توصيف كردين.
ديالوگهاي بين مرگخواران و فال گرفتن بارتي از قسمتهاي خوب پستتون بود.
نقل قول:
BUZZ!! BUZZ!! BUZZ!!
- این دیگه کیه وسط حرف من واسه هممون BUZZ!! فرستاد ؟
- کی می خواد باشه اربابه دیگه لابد با هامون کار داره .
Buzzفرستادن ارباب براي مرگخواران ايده جالبي بود.
نقل قول:
آن سه مرگ درون اتاق با سه مرگ خوار بیرون اتاق با سه مرگ خوار بیرون خانه ریدل که با هم دیگه می شه نه سه سه سه مرگ خوار به طرف اتاق ریدل رهسپار شدند
هوم؟؟!!
بازم پستتونو در جاي مناسب تموم كردين.سوژه رو به اندازه كافي پيش بردين و بيخودي منحرفش نكردين.
خودم زياد از اين جمله خوشم نمياد ولي بهتره كمي در پاراگراف بنديتون دقت كنين.نوشته ها خيلي شلوغ و توهم توهم به نظر ميرسه.
ديالوگهاتون ميتونه كمتر و كوتاهتر باشه.
پست خوبي بود.
-------------------------------------------------------------
بررسي پست شماره 87 گورستان ريدلهاشروعتون قشنگ بود.فضاي گورستان رو خيلي خوب توصيف كردين.
نقل قول:
پسرک با دست های گلی ،لباس های خاکی صورتی خونی و صورتی کبود با بدنی زخمی در کنار قبری در انتهای گورستانی که هر انسانی از آن جا رد می شد به علت زمین سفید جلوی دیدگانش اصلاً متوجه گورستان نمی شود نشسته بود .
بهتره در نوشته هاتون از اين جمله هاي بلند استفاده نكنين.هم دركش براي خواننده سخته و هم خيلي راحت ميتونه نويسنده رو دچار اشتباه كنه.
نقل قول:
روبروی مردی حدوداً میان سال با موهای قرمز ایستاده و دارد با آن صحبت می کند
دارد با او صحبت ميكند.براي انسان كه نميتونيم از "آن"استفاده كنيم.
فكر كنم تو همه نقدهام به اين نكته اشاره كردم:ديالوگها رو جدا كنيد..پاراگراف بندي يادتون نره.ازتون انتظار ندارم مثل يه كارشناس ادبيات پاراگراف بندي كنين.فقط كافيه بين يك قسمت و قسمت ديگه كه ربطي به قسمت قبلي نداره يه فاصله كوچولو بذارين.همين.
نقل قول:
مرد به بالای سرش اشاره کرد و درست در آن لحظه پسرک از درد شلاقی محکم تر بیهوش شد .
- ولدرموت باور کن که من چیزی نمی دونم ! پسم رو ول کن منو به جاش بگیر
ولدمورت؟؟فكر نميكنم كسي جرات كنه با لرد سياه با اين لحن حرف برنه.
نقل قول:
دیواری که تمام آینه کاری شده بود یا بهتر بگم کل خانه نمایی آینه کاری داشت .
شما قصه گو نيستين.نبايد اينطور به نظر برسه كه يه نفر داره اين داستان رو تعرف ميكنه.
نقل قول:
دیوار فرو ریخت بر روی شکم ویزلی
ديوار روي شكم رون ويزلي فرو ريخت.
اينجور اشكالات جمله بندي كم و بيش در پستهاي شما به چشم ميخوره. بهتره كمي بيشتر دقت كنين.
در قسمت فلش بك زمان رعايت نشده.اولش رو بصورت زمان حال نوشتين و آخرش رو گذشته.اشكالي نداره كه زمان قسمت فلش بك با بقيه قسمتها فرق داشته باشه ولي بايد در كل قسمت فلش بك همون زمان رعايت ميشد.
نقل قول:
در همان لحظه هوگو دست ولدرموت را گاز گرفت و چوبدستی او را از دستش ربود .
اين قسمت اصلا قابل باور نبود.دست ولدمورت رو گاز گرفت؟حتي هري هم جرات همچين كاري رو نداشت.ضمنا گرفتن چوب دستي لرد سياه نبايد به اين سادگيا باشه.دقت كنين كه دارين درباره يكي از بزرگترين و باهوشترين جادوگران قرن مينويسين.
عدم استفاده از شكلك به درك حال و هواي جدي پستتون كمك كرده.
نقل قول:
و الآن در موقعی که برف از آسمان می بارید و انگار دستی نامرئی زمین را به آسمان متصل می کند پسرک بر روی زمین در کنار قبر ولدرموت نشسته و از قتلی که انجام داده ناراحت و نگران آینده اش است .
سوژه خيلي خوبي بود.خيلي خوب بهش پرداخته شده بود.امكان نداره خواننده تا آخرين لحظه بتونه حدس بزنه كه اون همه گريه براي ولدمورت بوده.من تا آخر پست مثل همه خواننده ها فكر ميكردم رون كشته شده و تعجب كرده بودم كه چرا رون در گورستان ريدل ها دفن شده.
مرگ ولدمورت توسط يك بچه اونم به اون روش عجيب ميتونست امتيازهاي منفي پست شما باشه ولي سوژه و موضوع جديدتون پست رو نجات داده.
خوب بود
موفق باشيد.