ارباب لرد کبیر که داشت از تلویزیون فدراسیون کوییدیچ رو دونبال میکرد با دیدن این وضع قاطی کرد و تلویزیون رو از جا دراورد و محکم بر سر پیتر کوبوند که داشت اون دور و اطراف راه میرفت .
پیتر : به من چه ؟
ارباب لرد کبیر : برو بروبچ دژ و خانه ریدلا رو جمع کن یه سری به فدراسیون کوییدیچ بزنیم .
فدراسیون :
بلیز و بلرویچ و مایکل در قفسی زندانی شده بودند و اعضای ارزشی گریفندور ها نیز مثل آدم خوارها دورشون حلقه زده بودند .
هدویگ : هووووهاهاهاها ما خیلی خفنیم .
نیک : هیچ کس نمیتونه تو ارزشی نوشتن با ما کل بنداره
سارا : منم با هدویگ موافقم هممون خیلی مخوفیم .
ملت گریف
بلیز و بلرویچ و مایکل به اضافه دیوانه سازها در سلول
بلرویچ که سرش رو روی پای بلیز گذاشته بود گفت :
- فکر میکنی چقدر دیگه لرد بیاد .
بلیز که سرش روی پای مایکل بود گفت :
- نمیدونم مایکی ساعت چنده .
مایکی که سرش رو پای یکی از دیوانه سازهای مخوف بود گفت :
- فکر میکنم لرد تا به حال برنامه رو دیده. الاناست که بیاد
ملت مرگخوار
در همون لحظه ناگهان ابرهای سیاه جلوی خورشید رو گرفتند . سپس چند صاعقه بزرگ در هوا زده شد و باد و باران شدیدی شروع به وزیدن و باریدن کرد .
هدویگ : ای باب... حالا یه چیزی گفتیم ! باز این بلاها چیه که داره سرمون میاد .
ملت ضایع گریف مثل همیشه خواستند اقدام به پیچوندن کنند که تری گفت : بچه ها اون کیه بالای تپه ؟
ملت گریف با ترس و لرز به تپه های دور اطراف نگاه کردند و در کمال وحشت و شگفتی . سایه شخصی بلند قامت و مخوف رو که شنلش در هوا موج میخورد رو دیدند .
ملت گریف : یا مرلین !
هدویگ : باب قبول نیستش . اینا لرد رو هم آوردن .
بلرویچ و بلیز و مایکل و دیوانه سازها از توی قفس
بلیز از توی قفس :
- برنامه توی لرد تیوی پخش میشده دیگه باید فکر اینجاش رو هم میکردین
ملت گریف
سارا : اینا چرا هی دارن زیاد میشن ؟
رفته رفته عده زیادی از مرگخواران دژ در اطراف تپه در کنار لرد پدیدار میشدند . و به جمع لردشان میپیوستند .
اعضای اندک گریفندوری با دیدن این صحنه به جنب و جوش افتادن .
هدویگ در یک حرکت انتحاری خواست بال بال بزند و از اونجا دور شود که صاعقه ای بهش برخورد کرد و به صورت جزغاله بر روی زمین ولو شد .
بقیه اعضای گریف . آب دهنشونو قورت دادن .
نیک : ایول . من که روحم چیزیم نمیشه .
سارا و تری و هدویگ ( از نوع کباب بشدش )
ارباب لرد کبیر طلسمی رو به سمت قفس اسیران فرستاد و قفل آن با صدای شترقی باز شد و ملت غیور مرگخوار و دیوانه ساز به بیرون هجوم آوردند .
لرد با صدای مخوفی گفت :
- همتون میمیرید !
سپس چوبدستیش رو بالا گرفت و طلسمی را به هوا فرستاد . نور ماری که از درون دهن جمجمه بیرون زده بود مانند یک لامپ بزرگ همه جارو روشن کرد . آری علامت شوم بر فراز فدراسیون خودنمایی میکرد !
لرد : ملت اتحاد میخوام اینجا رو یک پاک سازی حسابی بکنیدا !
هیچ وقت ملت گریفندوری حمله جمع مرگخواران و دیوانه سازها رو به سمت آنها ندیدند چرا که . کیلومترها از آنجا دور شده بودند . غافل از اینکه بدانند چه سرنوشت شومی در انتظارشونه !!!