- سفید؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661872a7409.gif)
روح سرگردانی که ظاهرا متعلق به روفوس اسکریم جیور بود، ناگهان از زیر زمین وارد اتاق جلسات مرگخواران شد.
- میدونستم!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661872a7409.gif)
مرگخواران با تعجب به روح مرگخوار سابق خیره شدند.
- بالاخره ارباب هم به کودک نوازی روی آوردن! حتما روح عمو کاظم در ارباب حلول کرده!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661872a7409.gif)
مرگخواران همچنان بدون این که کلامی از صحبتهای این روح مزاحم بفهمند به او خیره مانده بودند.
- این چی میگه؟
- فکر کنم منظورش اینه که ارباب ... زبونم لال ... دامبولیست شدن.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413bd684071.gif)
روفوس که از افت محسوس بیناموسی در نسل جدید مرگخواران سرخورده شده بود، سوژه را منحرف شده رها کرد و از سقف خارج شد. مرگخوار چشم بادامی، تاتسویا گفت:
- خوب این که مشکلی نیست ... در نواحی غرب قاره ما راه حل این مشکلو پیدا کردن! میتونیم ارباب-سان رو به عنوان معلم پرورشی بفرستیم هاگوارتز.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil4f661768a859a.gif)
هوریس که دوست نداشت در مقابل دانش آموزان مدرسهاش جلوی کسی خم و راست شود دستپاچه شد ...
- هاگوارتز که ... چیزه ... ارباب الان دارن درد میکشن! تک تک استخونهاشون تیر میکشه! هر نفسشون که فرو میره مایه عذابه و چون برمیاد مخرب ذات! اون وقت میگین ما تا شروع ترم هاگوارتز دست رو دست بذاریم؟
هوریس میدانست که مرگخواران از ثبات عقیده برخوردار نیستند و هر آن ممکن است تاثیر حرفش به روی آن ها از بین برود، پس خودش اقدام و عمل را در دستور کار قرار داد و سریعا سفید مفید ترین جادوگر آن حوالی را زیر بغل زد و راهی اتاق لرد شد.
- بفرمایید ارباب!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil532066574d9f2.gif)
نگاه لرد سیاه مداوما بین چشمان گرد و برّاق هوریس و موجود اهداییاش در رفت و آمد بود.
- این چیه هوریس؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413871c9ea5.gif)
- همون که خواسته بودید سرورم!
جادوگر سفید مفید!
- این سفید نیست هوریس!
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5320697087344.gif)
- یعنی میگید سیاهه ارباب؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil53cfe0f673ef5.gif)
- سیاه هم نیست! رنگ مشخصی نداره.
- ولی ارباب ... ما که هرچی نگاه میکنیم خیلی سفیــ...
- ولی و شیرهی زولبیا هوریس! میخوای بگی ما اشتباه میکنیم؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil5769a4b61cfe6.gif)
حتی اگر الان هم سفید باشه یک بار که بشوری رنگش میره.
ریگولوس بلک در تمام این مدت روی میز مقابل لرد نشسته بود و لرد و هوریس را seen میکرد اما واکنشی نشان نمیداد.
- اصلا گیریم سفید باشه ... مگه ما دامبلیم که برامون اینو آوردی؟
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil523d4dc4e6ed4.gif)
- ارباب خودتون گفتین جادوگر سفید ...
- میخوای منظور ما رو بیناموسی جلوه بدی؟ ای مار در آستین!
لرد تا همان لحظه نیز بردباری زیادی خرج داده بود و هوریس این را به خوبی میدانست. بنابراین پیش از این که اخگرهای سبزرنگ او را منهدم کند صحنه را ترک کرد. درست پشت سر هوریس، آرسینوس وارد اتاق لرد شد.
- ارباب! سلام ارباب. خوبین ارباب؟
- بگو سینوس ...
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil52413a50bb0ac.gif)
- ارباب ما یه منشی داشتیم که جادوگر سفیدی بود ...
- خوب؟ میخوای تقدیم ما کنی؟
- خیر ارباب ... متاسفانه ناسازگاری داشتیم و قطع همکاری کردیم.
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smilies/smil3dbd4d75edb5e.gif)
شاید آرسینوس بدشانس بود که لرد پیش از آن توسط هوریس به نقطه جوش رسیده بود ... رحم الله من یقراء الفاتحه معالصلوات.