پیشگامان ماگل- خودشناسی
پارت اول
درود.
مایلم به نوعی، با یه هنجارشکنی ساده، از غالب کدوالادر جعفر بیرون بیام و با کمک خود جعفر، یه بیوگرافی مقاله - رولطور تقدیم نگاه های ارزشمندتون کنم. امیدوارم که با این مقاله - رول کمی به اندیشه و شناخت بیشتر و بهتری نسبت به هنر و روحیات دست پیدا کنیم.نقل قول:
میرسیم به درس بیهوده ماگلشناسی! خب این درس رو حذف شده اعلام میکنم!
شوخی کردم! ووی ووی ووی!
ولی نه شوخی نمیکنم. این درس فایدهای نداره برای شما. چه چیز ماگلها رو میخواین بشناسین؟ اصلاً چیزی از ماگلها وجود داره که ارزش مطالعه داشته باشه ناموساً؟
در ابتدا یهتوضیح کوتاه درمورد همین تردید در مورد درس ماگلشناسی بدم. که چرا برخی اختلافنظرها هست که این درس باشه یا نباشه. چون ماگلها در مقایسه با جادوگران، ساحرهها و دیگر افراد صاحب قدرت مافوق بشری از برخی جهات شکست میخورن. و همین، باعث میشه که ما اونارو ضعیف ببینیم و اصلا نیازی نبینیم که بشناسیمشون. ولی بعضی از همون ماگلها، اشتباه مهلک مارو مرتکب نمیشن و به درس ماگلشناسی میپردازن. یعنی درواقع میرن که خودشونو بشناسن. که درآخرش میفهمن یه ضعفی درونشون نهادینه شده. ضعفه دست اونا نیستا! از همون اول توشون بوده!
پس وقتی ضعفهاشون رو شناختن، ازشون درس یاد گرفتن و فهمیدن که چجوری کاری کنن که اون ضعف، اونارو پایین نکشه. اونموقع دست به کارایی زدن که صدتای ما جادوگرا با هفت پشت جد و آباد و صاحب گروهامون نتونستیم انجام بدیم. چون ما، ماگلامونو هنوز نشناختیم. درواقع خودمونو نشناختیم. پس من طی یه حرکت خود جوش، البته با نهایت احترام! تکلیف جناب حسنی رو سپردم به دوستان و خودم رفتم دوتا از پیشگامان عرصه ماگل- خودشناسی رو آوردم که باهاشون صحبت کنم و بهتون نشون بدم، ماگل- خودشناسی هم اونقدرا بدرد نخور نیست. پس اگه علاقمند شدین، باهام همراه بشین.
خب جعفر، تو سوال بپرس. منم فیلم میگیرم... چیز... یعنی مینویسم!اوکیه. خب جناب! سوال اول من از شما اینه که شما موسیقی رو انتخاب کردین. چرا؟ چرا این نوع موسیقی؟ یه توضیح به ما میدین؟نقل قول:
نباید فراموش کنیم که موسیقی اندیشیدن به انسان میده. من موسیقیای رو دنبال کردم که اندیشیدن به انسانها بده. اون موسیقیای رو که خواسته باشه برای لحظهای، فقط انسان خوشش بیاد یا حال کنه، از اون دیدگاه من دنبال نمیکنم. من موسیقی رو از دیدگاهی دنبال میکنم که اندیشیدن به مردم بده. و، لحظهای از خودش بیرون بیاد و فکر کنه؛ زیرا انسان در فکر کردن ساخته میشه، در اندیشیدن راه کمال رو طی میکنه.
درسته. از اوایل زندگیتون بگین. آواز و موسیقی و اینا از کجا براتون شروع شد؟نقل قول:
من متولد 1 مهر سال 1319 خورشیدی در شهر مشهد هستم. آواز خوندن رو از همون دوران کودکی آغاز و دنبال کردم و البته همون موقع علاقه زیادی به آواز نشون دادم. پدر، که قاری قرآن هم بودند، استعداد و توانایی آواز رو در من دیدند و از همون جا، پرورش صدا و آواز من رو با آموزش قرائت قرآن شروع کردند. منم خب کمی از اون شیطنت دوران کودکی رو داشتم. اما با اشتیاق به آموزه های پدر دل دادم و دوران کودکی و نوجوانی من به همین شکل گذشت.
چقدر هم عالی! بریم و وارد دهه دوم زندگیتون بشیم. اونجایی که آموزش های پدر تموم شد و شما وارد دورهی کسب تجربه به دست خودتون شدین. از دوره نوجوانی و جوانیتون برامون بگین.
نقل قول:
همونطور که پدر به من آموزش قرائت قرآن میداد و منم یاد میگرفتم. یروزی بالاخره خودمو آماده دیدم که میتونم خوندن قرآن رو در مرحلهی بالاتری انجام بدم. پس تلاشمو کردم و سال 1331 در 12 سالگی، برای اولین بار صدای قرآن خوندنم از رادیو پخش شد. و بعد از اون در سال 1338 در 19 سالگی به دانشسرای مقدماتی مشهد، برای آموزش معلمی رفتم و اولین معلم موسیقیام رو اونجا دیدم. وقتی هم که دیپلممو از دانشسرای عالی گرفتم، بالاخره به استخدام آموزش و پرورش در اومدم و تدریسمو شروع کردم. توی همین دوره با ساز زیباصدای سنتور آشنا شدم و پیش استاد جلال اخباری آموزش سنتور رو شروع کردم.
عجب! پس آغاز افسانهی موسیقیایی شما از اینجا شروع شد درواقع!نقل قول:
شما لطف دارید. مردم همیشه به من لطف دارن. افسانه که نه! ولی میشه گفت آغاز دورهی موسیقیایی من به تعبیری از همینجا شروع شد.
چقد متواضع! خب... از دهه سوم زندگیتون برامون بگی...جعفر جان، اینطوری بخوایم ادامه بدیم واقعا طولانی میشه. استاد خسته میشن! بهتره از اینجا به بعدشو خودم بگم. از توهم ممنونم! میتونی بری.باشه. واقعا از اینهمه مصاحبه داشت حوصلهام سر میرفت. این جعفر قدیمیه هم هی داشت مانور میداد و حواس منو پرت میکرد. من رفتم اون گوشه که هم تو راحت باشی، هم استاد یه دهن برای ما بخونه و ما هم از این هنرنمایی استاد حظ کنیم. با اجازه!نقل قول:
من هم تشکر میکنم از شما دوستان و خوانندگان این متن. صدای من صدای مردم هست و متعلق به مردم هست! من به عنوان کسی که در این جامعه زندگی میکنم، برای دل مردمم میخوانم. وقتی مردم دردی دارند من باید از درد دل آنها بگویم؛ و الا چه چیزی دارم بگویم؟ من باید مطابق دل شنونده ام کاری انجام دهم.
***
خسروی آواز ایران،
محمدرضا شجریان یکی از خوانندگان محبوب و مشهور موسیقی کلاسیک ایران است. محال است جایی صحبت از موسیقی کلاسیک به میان آید و یادی از استاد محمدرضا شجریان نشود. این هنرمند والامقام که علاوه بر خوانندگی در آهنگسازی و خوشنویسی نیز دستی بر آتش داشته است، نقش برجسته و پررنگی در موسیقی سنتی ایران دارد.
استاد محمدرضا شجریان، خواننده و موسیقیدان خوشقریحه ایرانی، دارای ذوق هنری و صدایی فوقالعاده است که نام و وجودش سبب افتخار ایران و ایرانی است. هوشنگ ابتهاج در جایی در مورد استاد شجریان میگوید: «حافظ اگر زنده بود، شجریان را به هنگام آوازخوانی غرق در بوسه میکرد». همچنین استاد شفیعی کدکنی، شاعر معاصر نیز زبان خود را قاصر از وصف محمدرضا شجریان میداند و در مورد او میگوید: «شجریان بهسان حافظ در شعر و ادبیات فارسی، حافظ در موسیقی ایران است».
استاد شجریان دریچهای از عالم بیانتهای هنر را بر موسیقی ایران گشود و با صدای پراحساس خود بر ارزش هنر افزود. او جدای از هنرش، انسانی شریف، شجاع و میهندوست بود که همواره سعی میکرد در کنار مردم سرزمینش با فهم و آگاهی حضور پیدا کند. محبوبیت او نهتنها به دلیل صدای آسمانی و آثار بینظیرش است، بلکه به دلیل تعهدش نسبت به هنر و مردم نیز هست.
محمدرضای جوان در سال 1340 با فرخنده گلافشان که او نیز معلم بود، آشنا میشود و ازدواج میکند. آنها سی سال با یکدیگر زندگی کردند که حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای راحله، افسانه و مژگان و یک پسر به نام همایون بود.
نخستین فرزند او راحله، در سال 1342 به دنیا آمد. شجریان در این زمان مدیر دبستان روستایی در مشهد شده بود و توانسته بود با چوب توت اولین سنتور خود را بسازد. پس از دو سال دختر دوم او افسانه نیز به دنیا آمد. دختری که بعدها با استاد موسیقی سنتی ایران، پرویز مشکاتیان ازدواج کرد. دو فرزند دیگر او مژگان و همایون نیز به ترتیب در سالهای 1348 و 1354 متولد شدند.
استاد شجریان پس از سی سال زندگی مشترک با فرخنده گلافشان، در سال 1370 از او جدا میشود. او یک سال پس از این جدایی و در سن 53 سالگی با کتایون خوانساری که آن موقع 26 سال داشت، ازدواج میکند. حاصل این ازدواج پسری به نام رایان است. رایان در سال 1376 در کانادا به دنیا آمد.
محمدرضای جوان در نیمهی دههی 40 به توصیهی معاون رادیو مشهد، دکتر شریفی به تهران میرود و در شورای موسیقی، امتحان آواز و خوانندگی میدهد. در این امتحان افرادی زیادی از جمله آقایان مختاری، همایون خرم، علی تجویدی و مشیرهمایون شهردار حضور داشتند. پس از اجرای شجریان، همه از صدای او استقبال و او را تشویق کردند.
پس از مدتی شجریان جواب امتحان خود را دریافت میکند که در آن نوشته شده است: «آقای شجریان بسیار بااستعداد است؛ ولی فعلا به کار رادیو نمیآید».
شجریان از این جواب بسیار ناراحت میشود و برای یافتن علت آن دوباره به رادیو میرود که متوجه میشود مشکل کمبود بودجه است. شجریان یک بار دیگر نیز در شورای موسیقی امتحان میدهد که در این جلسه آقای حسینعلی ملاح نیز حضور داشت. پس از اجرا آقای ملاح گفتند: « ایشان هیچ ایرادی ندارند؛ اما باید ببینیم کدام تهیهکننده حاضر است از ایشان استفاده کند».
در همین دوره شجریان تصمیم میگیرد یکی از نوارهای ضبط شدهی خود را نزد پیرنیا، بنیانگذار برنامهی گلها ببرد. پیرنیا از صدای شجریان استقبال میکند و نخستین بار صدای او در برگ سبز شماره 216 برنامهی گلها از رادیو پخش میشود. داستان این ملاقات را از زبان خود استاد شجریان بشنویم:
نقل قول:
پیرنیا مشغول کار بود که صدای من را برایش پخش کردند. او سرش بالا آورد و گفت: این آواز را چه کسی خوانده است؟
به او گفتند: از شهرستان آمده است. از مشهد.
پیرنیا گفت: برگ سبز 216 همین را پخش میکنم. جوان اسمت چیست؟
پاسخ دادم: محمدرضا.
پرسید: اهل مشهدی؟
گفتم: بله.
گفت: باید تهران باشی. حیف است. باید منتقلت کنم تهران.
گفتم: استاد اگر میخواهید صدای مرا پخش کنید، بگویید سیاوش بیدکانی.
پیرنیا گفت: معنی بیدکانی را میدانی؟
گفتم: گوشهای است در دشتی.
پیرنیا گفت: آفرین. اما چرا باید بگویم سیاوش بیدکانی؟
گفتم: پدر حساس و مذهبی هستند. شدیداً تعصب دارند. در خانه رادیو و تلویزیون نداریم. ایشان حتی نمیدانند من آواز بلدم. بفهمند بد میشود.
پیرنیا گفت: خیالت راحت. و نوشت: برگ سبز 216، سیاوش بیدکانی.
بنابراین، نخستینبار صدای شجریان در فضای موسیقی پایتخت در برنامه برگ سبز 216 از رادیو شنیده شد. شجریان تا سال 1350 با نام سیاوش بیدکانی فعالیتهای خود را در رادیو ادامه داد تا اینکه پدرش از داستان او مطلع شد. پدر شجریان دوست داشت خانوادهاش بیشتر با قرائت قرآن و چهرهی مذهبی شناخته شوند؛ اما پس از شنیدن صدای آواز شجریان، صدایش را شریف دانست و پس از آن به او اجازه داد تا با نام خودش فعالیت کند.
پس از ضبط برنامه 216 با سنتور رضا ورزنده در افشاری، شجریان فوری به مشهد برگشت. پیرنیا به شجریان قول داده بود تا به زودی او را به تهران منتقل کند و در برنامهی گلها از او استفاده کند. اما از بد حادثه پیرنیا با رادیو به اختلافاتی برمیخورد و برنامهی گلها دچار بیثباتی میشود.
محمدرضا شجریان چهار سال پس از آنکه برای آخرین بار جلوی دوربین ظاهر شد و اعلام کرد ۱۵ سال است به بیماری سرطان مبتلاست، روز یکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۹ به دلیل افت سطح هوشیاری در حدِ کمایِ عمیق به بخش مراقبتهای ویژه در بیمارستان جم تهران منتقل شد و عاقبت بعدازظهرِ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹ در ۸۰ سالگی درگذشت.
برخی آثار مطرح و گوشنواز استاد:
منابع:
دانشنامه آزاد ویکیپدیاسایت ایران موزیکولوژیسایت موزیکفا