تکلیف اولبوی نشاسته کپک زده از پاتیل آلبوس به مشام (دماغ, بینی, هر چی که دوست دارید بگید
) می رسید. در حالی که از عصبانیت موهایش را می کشید و به صورتش چنگ می زد فریاد زد:
-خیلی بوقی مرلین! قحطی استاد بود تو انتخاب شدی؟ مردشور خودت و قانون سوم گلپلوت و این مزخرفات رو ببرند.
در همان لحظه صدایی از پشت سر آلبوس به گوش رسید.
-اهم اهم
برق از سر آلبوس پرید. رویش را برگرداند و با لکنت شروع به صحبت کرد.
-
آمبریج اینجا چیکار....مرلین تویی؟ چرا اهم اهم می کنی؟ فکر کردم امبریج اومده.
-
الان چی داشتی می گفتی؟ یک چیزایی شنیدم.
آلبوس خودش را به کوچه دیاگون چپ ( شفاف سازی: همون علی چپ مشنگ ها! برای تغییر اون از وزیر مشنگ ها گواهی رسمی گرفتم
) زد و با مظلومیت گفت:
-چی؟ آهان...داشتم می گفتم عجب استاد معجون سازی توپی داریم. خیلی باحالی پرفسور مک کینن. زیبا, خوش قیافه, خوش اندام, ساحره کش
, بوقی...نه چیزه یعنی همین دیگه!
مرلین:
نمره ی این جلست رو کامل می گیری. الان هم می تونی بری بیرون. برات غیبت نمی زنم. برو حال کن.
آلبوس که دهانش تا بناگوش باز بود و در دل خود را تحسین می کرد و به سادگی مرلین می خندید کیفش را برداشت و رو به بچه ها کرد...
....و سپس از کلاس خارج شد.
در یک دستش بستنی دایتی جادویی قرار داشت و در دست دیگرش چوب جادویش را تکان می داد و آوازکنان در راهروی کلاس معجون سازی بسوی محوطه هاگوارتز میرفت...بسوی آزادی...بسوی ساحره بازی
...ولی...
-حمله کنید! آسلام در خطــــــــــــر است. پلمپ کنید اون کلاس رو
آلبوس:
وزیر سحر و جادو اینجا چیکار می کنه؟
کالین نگاهی به چپ و راستش انداخت و رو به آلبوس کرد.
-تو پسر پاتری؟
اولین مظنون! بیاریدش.
همراهان وزیر آلبوس را گرفتند و به دنبال کالین حرکت کردند. بسوی کلاس مجون سازی!
در کلاس باز شد و وزیر و همراهانش و آلبوس از همه جا بی خبر ( باور نکنید! همش زیر سر خودشه
) وارد شدند.
مرلین لبخندی زد و در حالی که تعجبش جای خود را به چابلوسی می داد تعظیم کوتاهی کرد ( خاک تو سر پاچه خوارت
) و به کالین گفت:
-سلام بر وزیرالوزرا, کالین بزرگ
کالین با بدترین حالت ممکن به مرلین نگاه کرد.
-بهم خبر دادن که در این کلاس از کلمات بی ناموسی استفاده شده و چون مدیر اینجا خیلی بوقه (
) خواستم شخصا اقدام کنم.
کدوم بی ناموسی از کلمه ی ساحره کش استفاده کرده؟ملت: این از کجا فهمید؟
گوشه ای از کلاس زیر نیمکت, پرسی ویزلی:
-نگفتید...کی این کلمه رو گفته؟
ســـــــــــــــــــــــــکوت...
کالین رو به بچه های کلاس کرد و گفت:
-خب, مثل اینکه مجبورم از طلسم شکنجه گر استفاده کنم.
بچه های کلاس یکصدا و هماهنگ: آلبوس پاتر بود...به پروفسور مک کینن این حرف رو زد...به ما کاری نداشته باش
آلبوس و مرلین:
کالین نگاهی به آن دو انداخت و لبخند شومی بر روی لبانش نقش بست.
-خب مثل اینکه تو دردسر افتادین. هر دوتون رو میفرستم آزکابان...
آلبوس و مرلین:
کالین ادامه داد:
-نه...آزکابان برای شما که آسلام رو در خطر انداختین کمه. بهتره برید بلاکبان
آلبوس و مرلین: ایــــــــــول ماندی رو می بینیم
کالین:
تکلیف دوممواد لازم:
1- یک یا چند مدیر عقده ای و دروغگو!
2-ماندانگاس و آرشام به مقدار لازم
3-منوی مدیریت
نکته ی بسیار مهم در درست کردن این معجون وجود نداشتن ماده ی به اسم وجدان است زیرا که داشتن اندکی وجدان باعث خراب شدن این معجون می شود پس مدیران این معجون باید بی وجدان باشند!
از اینجا به بعدش کار آسونه. مدیرهای معجون یک دروغ میگن ( به خاطر همین گفتم باید دروغگو باشند
) بعدش ماندانگاس و آرشام اعتراض می کنند و مدیرها هم عقدشون رو خالی می کنند و اون ها رو بلاک می کنند. به همین سادگی!
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ ۱:۲۲:۵۵
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ ۲:۰۳:۰۳
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۷ ۲:۰۹:۰۵