استرجس با نیشخندی موذیانه به آن دو خیره شده بود.
استرجس:«نبش قبر در گورستان آزکابان؟! اونم بدون مجوز؟! اونم توسط مرگخواران تحت تعقیب؟! نچ،نچ،نچ،نچ،نچ!
»
بارتی به دور از چشمان استرجس بسته ی معجون را زیر ردایش پنهان کرد و با حالت
گفت: «ا... تویی استرجس؟! سلام... ا... چیزه... ما اومدیم که... ام... اومدیم ببینیم ایگور تونسته یه قبر برای معجو...ایییی (نیشگون مروپ) ... یعنی برای مورفین پیدا کنه یا نه.»
استرجس مشکوکانه پرسید: «خب؟!
»
بارتی: «هیچی دیگه! مثل اینکه ایگور نتونسته قبر خالی پیدا کنه. ما گفتیم بیایم این قبرو خالی کنیم براش!
»
استرجس گفت: «عجب! خیلی خوبه. دوتا مرگخوار بلند شدین تو روز روشن، با پای خودتون اومدین قبرستون آزکابان، دارین کارای بدون مجوز می کنین، انگار نه انگار که این خراب شده هم صاحاب داره.
چوبدستی، کمربند، فندک، تیزی میزی، هرچی دارین تحویل بدین. یه شب که پیش دیوانه سازا آب خنک بخورین دیگه این دور و برا پیداتون نمی شه.»
بارتی که بغض کرده بود گفت: «
بابا، جناب سروان. به مرلین ما پاک پاکیم. رفیق ناباب مارو به این روز انداخت. تورو مرلین ولمون کن بریم، این دفعه ی اولمونه گیر میفتیم. جناب سروان، جون بچه هات...»
مروپ آهی کشید و گفت: «استرجس! تو نمی تونی مارو دستگیر کنی چون هرکسی حق داره وارد گورستان بشه و یاد عزیزانشو زنده کنه.»
بارتی که ته دلش قرص شده بود گفت: «بله! حتی می تونه عزیزانشو زنده کنه.» ولی با چشم غره ی مروپ ساکت شد و حرفی نزد.
مروپ دوباره گفت:«در ضمن اگه قرار باشه هر وقت مارو می بینی دستگیرمون کنی اونوقت زندونا پر میشه و سوژه به داخل زندان کشیده می شه که هیچ ربطی هم به گورستان نداره و بعد ما هم مجبور می شیم از زندان فرار کنیم که امکان نداره بتونیم یا لرد مجبور می شه بیاد نجاتمون بده که اونم نمی تونه، اونوقت ادامه دادن سوژه سخت می شه و سوژه می میره! حالی شدی؟»
استرجس که دید مروپ چیزی نمانده از ایفای نقش خارج شود و جمله ی "حالی شدی" مروپ نیز باعث شده بود که به سختی کف کند تصمیم گرفت ایندفعه را بی خیال شود و بگوید:« باشه. ایندفعه رو بی خیال می شم ولی دفعه ی بعدی در کار نیست! حالام زودتر برین پی کارتون.»و به سمت دفتر دیوانه سازها یعنی جایی که هنوز ایگور و راجر درگیر بودند رفت.