2 - سه اصل اساسی دوئل رو در یک دوئل به کار ببرید.
راه طولاني بود و لارا ديگه طاقت نداشت، پيچ بعدي رو که دور ميزد بلاخره ميرسيد، تمام وجودش لبريز از کينه و نفرت بود و براي انتقام لحظه شماري ميکرد
بلاخره آن قصر قديمي، که همه ي افراد دهکده با وحشت از آن صحبت ميکردند، در مقابلش ظاهر شد. روي باروهاي آن برف نشسته بود و در ورودي تخته کوب شده بود. لحظه اي زير برف صبر کرد و به قصر خيره شد
دانه هاي برف از آسمان، چرخ زنان فرود ميومدن و شونه ها و موهاي لارا رو نوازش ميدادن، همه جا سفيد پوش شده بود، نفسش جلوي صورتش مه درست ميکرد و اونو در خاطراتش فرو ميبرد
ده پيش بود که با مايک، دوست دوران تحصيلش، نقشه ي اون دزدي مسخره رو کشيدن، يعني حمله به موزه جادوگري. هفته ي بعد ماموران وزارت خانه، از دزدي آنها آگاه شدند و به مخفيگاه آنها، يعني همان قصر قديمي حمله کردند. خاطرات گذشته اش مانند پتکي بود که بر سرش فرود آمد. ياد دختر قشنگ و هجده ساله اش افتاد که قرباني دوئلي شد که بين مايک و مامور وزارت خانه در گرفت. در اون درگيري، لارا دستگير و به آزکابان فرستاده شد تا ده سال از عمرش را صرف فکر کردن به دخترش و طرح نقشه هاي جنون آميز براي انتقام کند
کاملا به ياد داشت، روزی که ماموران وزارت خانه به قصر حمله کردند، دوئل سختی بین مایک و یکی از آنها در گرفت و مایک، لورا یعنی دخترش را سپر دفاع خودش کرده بود. لارا که شوکه شده بود نتوانست فرار کند و دستگیر شده بود
اشک روی گونه اش را پاک کرد و به سمت قصر قدیمی رفت و تخته های روی در را با زحمت کند، بعد با دو دستش در سنگین را هل داد تا داخل شود. در با صدای غم انگیزی باز شد و لارا دوباره خاطرات تلخش زنده شد
همه جا را خاک گرفته بود. تار عنکبوت روی همه ی دیوارها به چشم میخورد و سالن ها تاریک بودند. در کمال تعجب لارا، مرد مرتوت و کثیفی با موهای ژولیده، نزدیک شومینه، رو به روی در وروودی نشسته بود و بدون ذره ای تعجب به او نگاه میکرد. گویی از مدت ها قبل خودش را آماده این لحظه کرده بود
لارا با خشم چوبدستیش را بیرون کشید و در حالی که صدایش میلرزید کلمات را یکی پس از دیگری از دهانش به سمت مرد تف کرد:
- این همه سال اینجا نشسته بودی آره؟ یادته؟ دختر عزیز من رو همین جا فدای خودت کردی.
مرد آهی کشید و از جلوی شومینه بلند شد. به سمت لارا آمد و گفت: خیلی وقت بود که منتظرت نشسته بودم. از مردم دهکده شنیدم زنی دنبال اینجا میگرده. من حاضرم مبارزه کنم باهات. تو مختاری که منو شکست بدی و انتقام لورا رو بگیری
زن چوبدستیش را در دستش تنظیم کرد و گفت: من حاضرم. آماده ای؟
مرد سرش را به علامت تایید تکان داد. دوئل شروع شد و زن اولین طلسمش را به سمت مایک فرستاد
- پروتگو
مرد چرخی زد و از زیر طلسم او جاخالی داد. سپس تمام فکرش را بر روی حریفش متمرکز کرد و فریاد زد: اکسپلیارموس
زن خودش را به کناری پرتاب کرد و در حالی که میخواست تعادل خودش را حفظ کند، ناگهان فکری به سرش رسید و فریاد کشید: کروشیو سمپرا
برخلاف انتظار زن، مایک به زمین افتاد و در حالی که از بدن چاک چاکش خون جاری بود، از درد به خودش میپیچید!
لارا با خونسردی به او خیره شد، سپس رویش را برگرداند تا از در پشتی به کنار قبر دخترش برود! برایش اهمیتی نداشت که از بدن مایک خون میرفت. او انتقام دختر عزیزش را گرفته بود.
1 - دوئل چیست؟(میتونین در مورد معنی لغوی واژه،و یا معنی کاربردیش توضیح بدید)(10امتیاز)
یک جنگ تن به تن بین دو نفر دوئل گفته میشه، علاوه بر جادوگران در بین ماگل ها نیز رواج داره. اونها این کار رو به وسیله ی سلاح های مشنگی انجام میدند. دوئل به سرعت عمل دو طرف و هوش اونها بستگی داره که همیشه یکی از اون دو طرف پیروز و دیگری مغلوب به حساب میاد! عموما فرد شکست خورده کشته میشه اما ممکنه مرگی هم در کار نباشه
3 - نظر ، انتقاد ، پیشنهادی در مورد کلاس آموزش دوئل دارید رو بیان کنید .
خب ندارم
کلاست خوب بود. یه کم مباحث رو بیشتر باز کن و طنز کلاست هم سعی کن بیشتر کنی. یه کمی هم بیشتر حول محور دوئل تدریس کنی بهتره!
... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...