سوژه جدید:دانشمندان خبیث مرگخوار دور میزی جمع شده بودند و سخت مشغول کشف بمب نامرئی ای بودند که لرد شب قبل خواب دیده بود بوسیله ی آن محفلی ها منقرض شده بودند.
دانشمند شماره یک: اون پیچ گوشتیو بده به من.
دانشمند شماره 2: احیانا چیزیو اختراع کردی که میخوای با پیچ گوشتی بسازیش؟
دانشمند شماره 1 که تا آن لحظه در خواب عمیقی بود و خواستار پیچ گوشتی شده بود گفت: آها، یعنی هنوز به این مرحله نرسیدیم؟
دانشمند شماره 2 به محض اینکه دهنشو باز میکنه که طلسمیو به سمت اون یکی بفرسته ناگهان در کسری از ثانیه شکافی در سقف ایجاد میشود و نور خیره کننده ی خورشید که درست بالای سر دانشمندان با بی رحمی تمام میدرخشید، برای یک لحظه همه را نابینا میکند.
در این لحظه جسمی با شتاب زیاد از شکاف عبور میکند و معلق در زمین و هوا، سرعتش کاهش میابد و به صورت اسلوموشن یکراست به سمت میز می آید و ده میلی متر مانده به میز دوباره شتاب میگیرد و بعد از سوراخ کردن میز، روی زمین آرام میگیرد.
دانشمندان پس از اینکه موفق به دیدن شدند، همه با هم سرشان را به سمت سوراخ ایجاد شده در میز می آورند و به جسم گرد مانند سفیدرنگ خیره نگاه میکنند. صدای پسی همراه با شوک و گرد و غبار از جسم گرد بلند میشود و موی دانشمندان همانند انیشتین سیخ میشود.
اما با این وجود تمامی دانشمندان حاضر در آنجا، به وضوح ققنوس سرخ را میبینند و وقتی پلک میزنند تا آنچه را که میبینند باور کنند، متوجه محو شدن ققنوس میشوند.
دانشمند شماره 1: گوی زرینه؟
دانشمند شماره 2: آخه ابله اگه گوی زرینه پس بالش کو؟
ساعتی بعد - نزد لرد:دانشمند شماره 2، دوان دوان همجو آهو، چست و چابک در حال دویدن به سمت اتاق لرد بود که در پنج سانتی متری اتاق به محافظی نامرئی میخورد و پخش زمین میشود.
دانشمند شماره یک هم فرصت را غنیمت میشمارد و پس از پا گذاشتن روی صورت دانشمند 2، خودش را درون اتاق لرد پرت میکند. ( ظاهرا محافظ نامرئی تنها جلودار یک نفر بوده است! )
لرد در حالیکه در حال مالیدن برق کننده ی پوست سر، به سر مبارکش بود، بی اعتنا به دانشمند شماره 1 پرسید:
- چه چیزی باعث شده جسارت کنی و به اتاق من بیای؟
مدتی بعد - پای تلفن:- اوه تام، تصور نمیکردم که مجبور بشم به خاطر یه همچین فرضیه ی احمقانه ای صدای گوشخراش تورو تحمل کنم.
- از خداتم باشه ... فکر میکنی چه کسی غیر از تو از آرم ققنوس استفاده میکنه؟
صدای مالی درون تلفن پیچیده میشود و عصبانیت لرد را بیشتر میکند.
- ناهار آماده س!
آلبوس به سرعت گفت: هر وقت مدرک درست حسابی پیدا کردی مزاحمم شو ... بوق بوق بوق !
بعد از این مکالمه کله ی لرد از عصبانیت که نه از روغن بیشتر برق میزند. لرد برمیگردد و رو به مرگخوارانش میگوید:
- یه گروه از شماها میره سرگرم کشف اون چیز گرده میشه، یه گروهم دنبال مدرک واسه اثبات گناهکاری محفلیا میگرده.
بعد از خروج مرگخواران، لرد آهسته زمزمه میکند: شاید اون بمب نامرئی همینه!
----------------
پ.ن: با تشکر از لونا !