هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۰:۱۰ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۰
#17

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1205 | خلاصه ها: 1
آفلاین
در همان زمان که اسنیپ در حال تشریح ماجرا برای محفلی ها بود فرسنگ ها اون ورتر جینی و الفیاس در حال افتادن به بدبختی ای بزرگتر بودند ‏:
خانه ریدل ‏
رز و لینی و بلا در حال گفتگو برای طرح نقشه ای جدید برای رودست زدن به محفل هستند ‏.
-‏ حالا دیگه چیکار کنیم ؟ نقشه تون چیه ؟
-‏ من که ذهنم دیگه قد نمی ده شماها یه چیزی بگین !‏
بلا ‏:‏ اونطوری که من یادم می یاد محفلی ها هیچ کدوم از طلسم های ممنوعه رو استفاده نمی کنن حتی لینی هم یه بار تو خاطراتش تعریف کرده بود که تو کتابی که ورد ها رو واسه محفلی ها اموزش می داد هیچی واسه مبارزه به جز اکسپلیارموس نبود ‏،‏ و یادم می یاد چند نفر تو دژ مرگ هستن که هنوز بازجویی شون نکردیم ! پس
چند دقیقه بعد در اتاق کار لرد ‏:
بلا در حال توضیح دادن نقشه اش برای لرد هستش و به صورت ‏ در حال صحبت با لرد است ‏.
بلا ‏:‏ خوب عزیزم این نقشه ماست که البته بیشترش مال خودم بود !‏
لرد ‏:‏ ‏
-‏ چی شده قند و عسلم ؟
لرد با ادامه دادن اون حالت از شدت ناراحتی و عصبانیت چند بار سرشو به میزش می کوبه بطوریکه برق از سرش پرید و صحنه بصورت تاریک ادامه پیدا کرد (‏۱‏)‏
-‏ چند بار بهت بگم منو اینجوری صدا نکن ؟ راجع به اون چرندیاتی که گفتی و فکر می کنی نقشه ست ،‏ هر کاری می خوای بکنی ‏،بکن ‏.

۲۵‏ دقیقه و ‏۴۳‏ ثانیه بعد ‏
بلا در حال دادن ماموریت جدید به مرگخورا البته درحضور الفیاس و جینی که در این مدت فکر می کردن می تونن با آرامش چند روزی رو دنبال ماموریتشون باشن ،‏ می گفت ‏.‏
بلا ‏:‏ پس فهمیدین که چی شد ؟ این ماموریت به فرماندهی الفیاس و جینی هستش ‏.

چند دقیقه بعد ‏
این ور خونه ریدل ها ‏:
بلا ‏:‏ لینی تو و رز هم باید باهاشون برین و مجبورشون کنین کاری که می خوایم رو انجام بدن ‏،‏ اگه این کارو انجام بدن فعلا باهاشون کاری نداریم ‏.
رز و لینی ‏:‏ باشه ‏.

در همان زمان ولی اون ور خونه ریدل ها در داخل خوابگاه که الفیاس و جینی در باره این بلای تازه حرف می زنند ‏.
-‏ من دیگه اینجا نمی مونم ،‏ تو کل عمرم حتی یه بار هم به جز اکسپلیارموس چیز دیگه ای استفاده نکردم ‏،‏ من نیستم ‏.
-‏ بس کن دیگه این همه امواج منفی فرستادنو ‏،‏ بیا ببینیم بدون سورس چه غلطی باید بکنیم .
ششششتتتتتتتررررررققققققق
اسنیپ در داخل خوابگاه ضاهر شد و از حد غافلگیری این عمل غش کرد ‏،‏ و جینی بعد از ارام شدن جو و بهوش امدن الفیاس ،‏ تمام ماجرا رو برای اسنیپ تعریف کرد ‏.
-‏ شما هم قبول کردین ؟ ‏


ویرایش شده توسط الفیاس دوج در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ ۶:۵۷:۵۰

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
#16

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
چند روز بعد خانه ی گریمولند:
دو نفر در حال بازی سنگ ماه بیار پادزهر ببر که چو و گودریک هستند و بقیه خواب والبته دامبلدور هم در حال تفکر
چو : ذامبلدور پس چرا هیچ نامه ای نمیا..
جمله کامل نشده بود که اسنیپ از در با اخم وارد میشه و در رو محکم میکوبه همه برق از سه فازشون میپره و بیدار میشن
اسنیپ بدون سلام میگه جریان رو که گفتم براتون پس لطف کنین دو نفر رو بفرستید بیان که تحمل شنیدن این بوق ها رو داشته باشن چون الفیاس دیروز تا دم تشنج رفت!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰
#15

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
12 گریملند
یه اهوی دیگه وارد میشه و بابا پرسی دست از داد و فریاد کردن بر میداره
صدای اسنیپ میاد
حله تا چند روز دیگه
همه نفسی راحت میکشن
و البوس نگاهی به پدرش میکنه و میگه: من میدونستم چه ادم هایی باید انتخواب کنم!
خانه ریدل:
لینی بیا اینجا
لینی خیلی تر تمیز تر از همیشه میاد میگه بله اسنیپ جان
اسنیپ با تعجبنگاهی به لینی میکنه
لینی حرف اسنیپ رو از نگاهش میخونه و میگه: برای مچ گیری اماده شدم وبعدش به ارباب میخوام تحویلشون بدم باید تر و تمیز باشم دیگه!!!
اسنیپ خودرو جمع و جور میکنه و میگه: لینی این دو تا جدیدا یه چیزی خوردن صداشون در نمیاد یه معجون تقویتی درست کن بده بشون اماده نداریم فقط سریع باشلینی زیر لب غر میزنه و میره
20دقیقه بعد
لینی معجون رو داره میده به جینی و الفیاس که یکهو جینی
ای وای چشم دلم وای مرلین ااااااااااااااااییییییییییییی
وپشت سرش الفیاس : ای الان گلاب به روتون میشم ای کمک!!!
لینی با همون جیغ جینی معجون از دشتش میفته و همین جوری نگاشون میکنه (با تعجب و وحشت)
همه ی مرگ خوار ها جمع شدن اونجا
ویکهوصدای داد لینی توچی کار کردی؟؟؟ا
این صدای اسنیپ بود و ادامه داد این دو تا رو ببری توی اتاق تا ببینم چشونه لینی تو هم بیا باید بریم پیش ارباب.
لینی
چند دقیقه بعد
ولدی:لییییییییییییییننننننننننننیییییییییییییییییی تو چی کار کردی تو ارباب رو از شنی دن حرفای بوق به البوس برای یک روز محرم کردی وحالا
کریشیو
اسنیپ در حالی که لینی جیغ میزنه بیرون میره و به سراغ مسمومان ساختگی میره چشمک کیزنه و میگه حله ولی شما تا چند روز مسموم هستینا!!!
بعد از اتاق میاد بیرون و میگه سم زیادی خوردن تا چند وقت مسموم میمونن مرلین بهشون رحم کرد والبته پادزهر های بنده!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰
#14

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
در خانه ی ریدل:
جینی : به هیچ وجه
الفیاس: من حرف های بوق به دامبلدور نمیزنم
سوروس: جان شما الان لرد شک میکنه برین افرین محفلی های خوب!
جینی همین که گفتیم نه خیر! خودت یه کاری بکن.
سوروس در 2 دقیقه مغز مبارک را به کار میندازه و...
اها!
یه معجون تقویت گلو به بهونه ی این که گلوتون درد میکنه به لینی میگم درست کنه بعد شما ادای مسموم ها رو در بیارین بعد لرد لینی رو احتمالا شکنجه میکنه وشما هم البته تا چند روز مسمومید بقیش هم مرلین بزرگه!


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰
#13

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
-خو که چی الان؟ فرمان "اوکی" را میدهم دیگه چه صیغه ایه؟ ینی مرده شورخودت و این ایده هات رو ببرن ابله بی شه عور.مگه من نگفتم دو تا آدم رو برای این کار انتخاب باید بکنی؟ینی آدم تو این خونه ی بی صاحاب مونده وجود نداشت که دو تا کوآلا رو فرستادی؟آلبوس....شیرم حلا نه ببخشید محبت های من حلالت نباشه به حق این وقت ساعت!

پشمک کوچکتر سرش را پایین انداخت و با لحن محزون گفت:
-بابا دوباره ما رو جلوی این همه آدم ضایع کردی؟خوب مگه اون دو تا آدم نبودند؟چرا نفرین می کنی آخه؟ مگه چیکار کردم؟

پشمک پدر دستش را برای پس کله ای زدن به پسرش بالا آورد که

ناگهان...

روح زن بلندقدی مثل طوفان به سرعت و مهیب از دیوار مقابل وارد شد و دقیقا جلوی پرسیوال قرار گرفت.

روح:
-دوباره دست رو آلبوس بلند کردی پیرمرد؟خجالت هم خوب چیزیه به خدا...بچه ی منو کتک می زنی؟ بگم عزری جون بیاد ببردت؟

پرسیوال با وحشت به روح جواب داد:
-ک...ک...کندرا ت...تو این جا چیکار می کنی؟ خو آخه مخ نداره این بچه ت...پدر منو در آورده با این ایده های هوشمندانه ش!

کندرا دامبلدور با لحن تحکم آمیز گفت:
بوس کوچولوی من خط قرمز ماست...به عزرائیل گفتم هرموقع تو دست روش بلند کردی بیاد ورت داره بیاردت اینجا...فهمیدی پرسی؟

پرسیوال سرش را پایین انداخت و جواب داد:
-کندرا آبرومونو کردی تو چاه مستراح که! تورو خدا بس کن دیگه....باشه دیگه کاری با شازده ت ندارم.

روح کندرا رو به پسرش کرد و گفت:
-کاکل زری مامن تو هم هوای بابات رو داشته باش...اذیتش نکن...دقت کن تا نیاز به ماست مالی کردن نداشته باشی و پدرت رو هم اینطور عصبی نکنی!باشه خوشگلم؟

آلبوس که تا الان با ترس به گفتگوی پدر و مادرش نگاه می کرد با لکنت گفت:
-باشه مامان...ولی من میترسم....نمیشه کنارم بمونی؟

کندرا لبخندی زد و به پسرش گفت:
من همیشه دنبالت هستم پسر گلم...خونه ی من تو قلب توئه!( چقدر خز شد این یه تیکه!)

کندرا این را گفت و ناپدید شد

حضار که تا الان در شوک این قضیه بودند ناگهان از این شوک درآمدند
جسی:
-پرسیوالم که زی زی از آب در اومد

گودی:
-هه هه هه آقارو باش .. ماروبگو که به پرسی اعتماد کردیم!

چانگ:
-خجالت نمیکشه مرتیکه پیرمرد زن ذلیل...از ضعیفه جماعت عین...میترسه اونوقت میاد به ما دستور میده!

بس کنید دیگه بی ادب ها...پرسیوال هنوز هم پدر منه ها!چرا توهین می کنید؟


و ملت فرمان رییس دامبل شماره دو را همی پذیرفتند بالافاصله...

جسیکا از روی صندلی تخت مانندش بلند شد تا در باب توضیح آن نامه نکاتی چند را عرض بنماید

که یکباره...

آهوی نقره ایی از دیوار مقابل وارد شد و با صدایی شبیه سوروس گفت:
-آلبوس....بیا نجاتم بده از دست این دو تا....لرد داره مشکوک میشه...

و دوباره چشمان پرسیوال مثل دریای خون شد و از هر هر دو گوشش دودی همچون دود لوکوموتیو های قدیمی به شدت بیرون زد و با فریاد گفت:
آلــــــــــــــــــــــبــــــــــــــــــــــــــــــــــوس! اینا دوباره چه غلطی کردن؟؟؟


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۱ ۱۴:۲۰:۲۲

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۰:۱۴ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰
#12

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



.:. محفلیون ...

گوریک، خوجال و شاد و خندون ، به خاطر اینکه تونسته بود نقش یه پستچی خوب و امانتدار رو ایفا کنه ، تفضلا به صورتِ نامحسوس مورد الطاف؟التافِ؟ا رئیس دامبل و دوستان و جمعی از همسادِ های اطراف قرار میگیره و " اون نامِ ههِ " که سوژه شده بود، همینطوری اِلارمِ خطر و اینا از خودش نشون میده! ( شکلک های خفن و ترسناک متعاقبا پیوست خواهد شد! ) :دی

.:. ساعتها!!!! بـــــــــــــعد ...

نویسنده که تصمیم نداره این نبردِ دور همی رو اینطور ارزشی شهید کنه ، دکمه ی NEXT رو یه چند مین نگه میداره و شما دوستانِ سنبلم هم اکنون به ادامه ی داستان رهنمود خواهید شد ...

خواننده ها : چه خُنک .... :|
راوی : تصدقتون ! :دی

گودی یه خمیازه میکشه و میگه :
- یکی نورِ اون چراغو کم کنه، میترسم پوستم خراب شه!!
جسی: بیا سنگ کاغد قیچی بازی کنیم هر کی برد ، میره نامه رو بخونِ ، قبول ؟!
گودی: قبوله!
جسی: سنگ...کاغذ...قیچی...
گودی: یک هیچ به نفع من!
جسی:سنگ ...کاغد ...قیچی...یک یک!
جسی:سنگ ...کاغد ...قیچی...دو یک!
جسی:سنگ ...کاغد ...قیچی...سه یک!
...

.:. چـــند دقیقه بـــعد ؟! ...

جسی: سنگ ...کاغد ...قیچی...2134234 یک به نفع من! بازی تا چند بود؟
گودریک: تا یه میلیون !
جسی: خوب الان من به دو میلیون و خورده ای رسیدم!
گودریک: نه! نخیر ! تا 2134235 نشه بازی نشه!
جسی :

در اینجا راوی هم سوژه داستان رو ول کرده بود و داشت بازی تماشایی جسی و گودریک رو گزارش می کرد!
راوی : بله!ببینیم ایندفعه چی میشه.سنگ...کاغد...قیچی...بازم جسی برد.
ملت محفلی: هوراااااااااااااااااااااااااا!
بقیه عوامل پشتِ صحنه: هورااااااااااااااااااااااااااا!
در نتیجه همه تماشاگرا: هوراااااااااااااااااااااااااا !
- - !!


و اینچنین شد که گودریک کبیر، سینه اش را سپر کرداهِه و نامِ را با نوکِ شمشیرش به سیخ کشید و با افسونی اینویزیبل مانند آن را در مقابل چشم خیلی کلی تماشاچی گشوداهِ و با لبخندی همچون مونالیزایِ مرلین بیامرز نامه رو سمتِ لنزِ دوربین میگیره و این حرفا!!!

متن نامه بدین شرح میباشد :

" بنامِ آنکه دامبلدور را آفرید تا ولدمورت بی سرور نماند!!
ایها المحلفیون ، بدانید و آگاه باشید که ما همچون گذشته توانستیم با استفاده از استراتژی های خز و ارزشی ای که داشتیم وارد گروهِ دشمن راه یافته و حتی در بعضی مواقع دور همی سبزی پاک کنیم! ... و من، جینی کبیر فرمانِ " اوکی " رو میدهم ! ... در پایان شما را توصیه میکنم به گوش دادن به فرمانِ رئیس دامبل ... الفیاس هم ملالی نداره جز دوری شوما !!!
اگر لبخند زدی به خطِ زشتم . . . به جونِ الفیاس تُن تُن نوشتم! "


ناگهان بانگی بلند شد:
- خـــو که چــی الان ؟!






ویرایش شده توسط جسیکا پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۱ ۰:۱۹:۰۰


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۰
#11

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
جینی و الفیاس در حالی که با حالتی مات ومبهوت همدیگر را نگاه می کردند سر و صدایی از پاگرد پله ها شنیده می شد :


-برید کنار ... اون لنگ درازتو از روی سیم بردار مرگخوار لعنتی .... کروشیو !! ..... من از این وسایل مشنگی متنفرم!!....


بلا در حالیکه میکروفونی در دست داشت و سیم آن روی زمین کشیده می شد از پله ها بالا می آمد و زیر لب زمزمه می کرد :
حالا معلوم میشه واقعا این دوتا از ماهستن یا از اونا .... اگه ارباب هم نفهمیده باشه من که مطمئنم اینا یه ریگی به کفششون هست ...


بلا که حالا به نزدیک جینی والفیاس رسیده بود پوزخندی زد و با حالت تمسخر رو به جینی کرد و گفت : عزیزم ، میبینم که از اینکه قراره امروز به اون ریش پشمکی حرفای بوووق بزنی خیلی خوشحالی ، مگه نه ؟؟
تو سالن اجتماعات منتظرتونیم ، بای تا نیم ساعت دیگه...


بلا این را گفت ، قهقهه ای سر داد و به طرف انتهای راهرو یه راه افتاد..



فرسنگها دورتر ، خانه شماره دوازده گریمولد


تیک... تاک ... تیک .... تاک...
عقربه های ساعت همچنان به کندی در حرکت بودند و سکوت خفقان آوری بر خانه گریمولد حاکم بود که ...

-هاپیچ.........چه ..........
پرسیوال در دستمالش فینی کرد وروبه جسیکا گفت :

-جسی، دخترم هنوز خبری نشده؟ پس این اسنیپ مو روغنی کجا موند؟ مگه قرار نبود بعد ساکن شدن جینی و الفیاس ، به ما یه جغدی ، چیزی بفرسته تا از نگرانی دربیایم؟

جسیکا که همراه چو داشت زمزمه وار نقشه را مرور می کرد رو به پرسیوال کرد : نه بابا پرسی، شما که اسنیپ رو می شناسین، عادتشه همیشه دقیقه نود کاراشو انجام بده ! به هر حال یا خودش میاد یا نامه اش یا ... پناه بر مرلین !!

جسیکا زبونشو گاز گرفت و گفت: آره ، بالاخره میاد...
بعد مکثی کرد و دوباره مشغول مرور نقشه شد..

چند دقیقه بعد :

...........ترققق ........

در با صدای ترقی محکم باز شد و گوریک که چندین پاکت بزرگ را در بغل داشت وارد خانه شد . روی یکی از پاکتها علامت جمجمه ای دیده می شد ...


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۰ ۱۲:۰۹:۱۸
ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۰ ۱۲:۱۶:۲۳

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۲۲:۱۲ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰
#10

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1205 | خلاصه ها: 1
آفلاین
در ذهن مشوش جینی ‏:‏ عجب کاری کردیما حالا با این همه مرگخوار چی کار کنیم ؟
احساسات درونی الفیاس ‏:‏ ‏ با این ها چه خاکی به سرم بریزم ؟
جند ‏
مین ‏
بعد ‏
در ‏
خانه ‏
ریدل ‏

اکثریت مرگخوارا البته بدون ولدمورت حاضر بودن ‏.
بلا ‏:‏ خوب سورس این محفلیا این جا چه غلطی می کنن ؟ ‏
-‏ دیگه باهاشون اینطوری حرف نزن خود شخص سیاه لرد حکم مرگخواریشون رو انگشت زدن ‏.و قراره با من تو محفل جاسوس باشن ‏.
ایوان ‏:‏ هی هی هی آفرین آفرین ‏ آفرین به شما ها
و به سرعت با الفیاس و جینی دست می ده و بهشون این افتخار بزرگ رو تبریک میگه ‏.
لینی ‏:‏ رز ‏،‏ بیا این ابله رو جمعش کن ببر بیرون آبرومونو برد ‏.
بعد از جمع کردن ایوان و سروسامان گرفتن و تجدید آرایش نظامی مرگخوارا لینی شروع می کنه ‏:
-‏ چه طور مطمئن بشیم که اینا جاسوس اونور نیستن ؟
درون ذهن الفیاس که در حال ارتباط ذهنی با جینی بود ‏:‏ ‏
-‏ اینا فهمیدن ما واسه چی اینجا اومدیم من که رفتم !‏
-‏ اوهوی صبر کن پیری ترسو الان درستش می کنیم تو هم بهتره ذهنتو قفل کنی ‏.
بیرون از اذهان اون دو تا ‏.
سورس ‏:‏ چون من اونارو جذبشون کردم و خودم هم ضامنشون هستم و لرد هم به گفته من اعتماد داره ‏.
رز ‏:‏ اگه این طوریه خوب خوش اومدین بچه ها بیایین تختاتون رو نشون بدم ‏.
بعد از رفتن الفیاس و دوج و رز با هم و رفتن اسنیپ و مرگخورا ‏:
لینی ‏:‏ به نظر من یه کاسه ای زیر قابلمه ای چیزی هستش ‏،‏ اینا بیخودی این جا نیستن ‏.
بلا ‏:‏ حق با توئه من یه فکری دارم ‏.

صبح روز بعد جلوی تابلوی اعلامیه های خانه ریدل
با اجازه از لرد بزرگ و سیاه و ابتکار شخصی خودم از این به بعد هر روز صبح به مدت نیم ساعت به دامبل و تمام محفلیا فحش بدن و القاب شایسته ی قیافشون بدن.
پ ن ‏:‏ جلسه امروز صبح با الفیاس دوج و جینی ویزلی هستش .
جینی و الفیاس ‏:


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۹:۳۰ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰
#9

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
دفتر وکالت لرد:

لرد سیاه عینک بزرگی را از روی میز برداشت و به چشم زد.
-هوم...اینجوری بیشتر شبیه وکلا شدم...یادم باشه یه کلاه گیس با موهای سفید فرفری هم سفارش بدم...تو یه فیلم مشنگی دیده بودم!ابهت داره!بهم میاد.

بعد از چند دقیقه تلاش وقتی موفق به خواندن نوشته ها نشد عینک را مجددا روی میز گذاشت.
-اینم که به هیچ دردی نمیخوره...خب...ماده 1999999: در صورت استفاده از طلسمهای ممنوعه به بوسه دیوانه سازان بدون امکان عفو محکوم خواهد شد؟؟!!!!چی؟؟؟...یعنی چی؟این دیگه چه قانونیه؟اینا آزادی رو از جادوگرا گرفتن.یادم باشه وقتی به مدارج بالاتر رسیدم این قانونو عوض کنم.این اکسپلیارموسه که باید ممنوع بشه.طلسمهای ممنوعه که ضرری ندارن!


خانه ریدل:

سوروس، جینی و الفیاس را به داخل خانه راهنمایی کرد.
-حواستونو جمع کنین.روبروتون آشپزخونه اس.بهتون توصیه میکنم پاتونو اونجا نذارین.آنی مونی بشدت حساسه!همین دیروز لینی رو با ماهیتابه دنبال کرد.طبقه بالا اتاق خواب و دفتر کار لرد قرار گرفته که البته از اتاق کارشم برای چرت زدن استفاده میکنه.اونجا هم بشدت خطر نیش خوردگی توسط نجینی وجود داره.سمت چپ راهروییه که به اتاق تسترالها منتهی میشه.حتما لازم نیست اشاره کنم که شدیدا خطرناکه!اون پایینم شکنجه گاهه که روحیه لطیف شما اجازه نمیده دربارش براتون توضیح بدم!

جینی نگاهی به دور و برش انداخت.محیط نا آشنای خانه ریدل و حضور مرگخواران باعث شده بود کمی دچار استرس شود.با دیدن رز لبخندی زد...ولی جوابی نگرفت.نفس عمیقی کشید و سعی کرد فقط روی ماموریتش تمرکز کند.




Re: دفتر وكلای پایه 1
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰
#8

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
سوژه جدید



_ پاق!

سوروس اسنیپ همراه با جینی ویزلی و الفیاس دوج پشت در دو لنگه و بسیار بزرگ ورودی زندان آزکابان ظاهر شدند.
بلافاصله دو دیوانه ساز اندازه نردبان جلوی آن ها ظاهر شدند. سوروس دستی به موهای روغنی اش کشید و با لحن همیشگی خشکش گفت:

_ ما اومدیم لرد سیاه رو ببینیم!

دیوانه سازها که تصور میکردند زندانی جدید آمده با لب و لوچه آویزان و نااُمید() کنار رفتند، در را بر روی آن ها گشودند و اجازه ورود دادند.
.
.
.

_ تق تق تق!

لرد ولدمورت سر بی مو و درخشانش را بصورت تمام و کمال داخل کتابی با نام "آیین دادرسی کیفری جادوگری" کرده بود و سخت مشغول مطالعه بود() که صدای در حواسش را پرت کرد و با ترشرویی گفت:

_ خـــــــــروس بی محل بیا تو!

اسنیپ با صدای آهسته به جینی و الفیاس گفت:
_ خوب حواستونو جمع کنید! همه چیزایی که بهتون گفتم یادتون بمونه! ذهنتونو باز نذارید! نذارید فکرتونو بخونه!

و بعد در را باز کرد، تعظیم کرد و وارد شد. لرد ولدمورت نگاهی به سرتا پای جینی و الفیاس انداخت و گفت:
_ باریکلا سوروس! میبینم که دو تا محفلی اسیر کردی و آوردی دیوانه سازهای محبوب من ببوسن! ببرشون به اتاق بوسه.

سوروس گفت:
_ ارباب، جینی و الفیاس اسیر نیستند. اون ها با میل خودشون خواستن با من بیان و با اجازه شما به ما بپیوندند.

لرد:
_ باریکلا باریکلا، میبینیم که داخل محفل جذب عضوم میکنی! باشه اشکالی نداره اگه تو بهشون اعتماد داری منم تاییدشون میکنم. فعلا وقت و حوصله خوندن ذهنشونم ندارم باشه بعدا. الان میتونی ببریشون خانه ریدل و آموزش های جاسوسی لازمو بهشون بدی. سه تا جاسوس تو محفل خیلی بهتر از یکیه!

سوروس:
_ درسته ارباب. ممنونیم از شما. اووووم ارباب میشه یک سوال بپرسم؟

لرد:
بپرس سوروس!

سوروس:
_ ارباب، شما دارید وکالت میخونید؟ دفتر وکالت پایه یک زدید؟

لرد:
_ بله! چیه مگه! بگو ماشالا! مگه ارباب جادوگر نیست؟ مگه من دل ندارم؟ منم که بچه بودم مثل همه بچه ها آرزو داشتم توی آینده یه شغل آبرومند داشته باشم. اون پیرمرد خرفت نذاشت استاد هاگوارتز بشم اما همیشه دوست داشتم وکیل بشم. حالا هم شدم! در ضمن وکالت همه قاتلان و آدمکشان هم قبول میکنم!

سوروس:
_ درسته درسته ارباب. موفق باشید. ما فعلا با اجازه تون میریم تا آموزشو شروع کنیم...


فرسنگ ها دورتر - خانه شماره دوازده گریمولد

دامبلدور، جسیکا، استرجس، پدر پرسی، جد بزرگ گودریک گریفندور و چوچانگ با دلهره نشسته بودند و منتظر خبری از سوروس و جینی و الفیاس بودند. در واقع نگران سلامتی آن ها و موفقیت ماموریتشان بودند.


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.