1. به نظر شما چه بلاهایی طی سالهای دوران دانش آموزی تا ولدمورتی سر تام ریدل اومده که به این روز افتاده؟ کامل توضیح بدین! (10 امتیاز)همانطور که در کتاب هم اشاره شده است اربابِ قدرقدرتِ قوی شوکتِ بی نهایتِ پرعظمت، مستعد ترین و باهوش ترین و نمونه ترین دانش آموز تاریخ هاگوارتز بوده اند.
ایشان پس از فارغ التحصیلی از هاگوارتز به دلیل اشتیاق فراوان به علم و کار و تلاش، به مغازه ی بورگین رفته و ضمن همکاری های تجاری با وی به مطالعات فوق پیشرفته در زمینه ی انواع جادوهای سرخ و سیاه و سفید پرداختند.
ایشان همه روزه از صبح تا ظهر به دنبال اساتید جادوگری طراز اول جامعه بوده و از محضر تک تک آنان کسب علم می نمودند. همچنین از ظهر تا شب پیگیر مطالعات و بررسی های فوق پیشرفته بر روی طلسم ها و وسایل جادویی باستانی بودند. ایشان در شب تنها 2 ساعت استراحت کرده و باقی زمانشان را تا صبح مشغول مطالعات طاقت فرسا بر روی کتاب ها و مقالات حجیم و کهن جادویی بودند. این ها را بنده که داییشان هستم چون دیده ام می گویم. من دیدم که این بچه چه تلاش ها کرد و چه دودها خورد تا بدین پایه رسید! بله!
پس از مدتی سوی چشم ایشان به خاطر مطالعات سنگین شبانه کم شد. لذا یک نصفه روز نشستند و درمانگری و طبابت جادویی خواندند و تا شب یک عمل جراحی فوق دشوار را به تنهایی بر روی چشم های خود اجرا کردند تا نقص انسانی آن را برطرف کرده و توانستند چشم هایی مافوق بشری برای خود ایجاد کنند.
در نتیجه ی این عمل، امروز ارباب قدرقدرت اگر بخواهد می تواند با چشم های سرخ و زیبایش، پرواز کوچکترین حشرات را هم تا شعاع 120 کیلومتری ببیند.
بینی ارباب هم سرنوشت مشابهی دارد. چون بینی ایشان هم بشری و ضعیف بود پس از استشمام گاز برخی معجون های فوق پیچیده، توانایی اش را از دست داد، لذا ارباب با یک عمل زیبایی سرپایی، پیوند کاشت سلول های بنیادین بینی باسیلیسک را که قویترین بینی جهان است بر روی خود انجام داد و امروز اگر بخواهد می تواند تا شعاع 150 کیلومتری هر بویی را استشمام کند و اگر نخواست نکند. کدام بینی در جهان یک همچین قابلیتی دارد؟
اما کله ی کچل ارباب دلایل دیگری دارد. همانطور که عرض شد ارباب ساعات بسیاری را سرگرم مطالعه و پژوهش و کار و تلاش بود. لذا سلمانی رفتن و اصلاح کردن موها باعث می شد یک ساعت از وقت ارزشمندش در ماه تلف بشود. از طرفی موهای ارباب باعث جذابیت فراوان ایشان می شد که غش و ضعف ساحره ها را در پی داشت و هر وقت ارباب از یک جایی رد می شد همیشه پشت سرش 10-20 تا ساحره تلف می شدند و شلوغ می شد و آمبولانس می آمد و غیژ و داد و بیداد و... و این باعث می شد تمرکز فکر ارباب که همیشه مشغول تفکرات سخت سخت بود به هم بخورد. لذا ارباب پنج دقیقه ای یک معجونی ساخت و به کله اش مالید که باعث شد همه ی موهایش رشد معکوس کرده و به پیازچه های همایونی برگردند. از آن به بعد در وقت ارباب صرفه جویی شد ولی این اقدام تاثیر چندانی بر حفظ تمرکز ارباب نگذاشت و هنوز هم ارباب از هر جا رد بشود 70-80 تا تلفات دارد که میانگین 20 تایش مال جذابیت ظاهری ایشان است. بقیه هم یا محفلی و مشنگ و گندزاده اند و آوادا می خورند یا با دیدن ارباب از شدت ابهت بی نهایتشان، قالب تهی می کنند.
لازم به ذکر است که ارباب هر وقت دلش بخواهد می تواند ضدمعجون آن معجون پیشرفته را درست کند و موهای مبارک دوباره رشد طبیعی را از سر بگیرند.
2. جیمز چرا دیر رسید سر کلاسش؟ (5 امتیاز)بیا... یک چیزی هم طلب کار شد بوژبوژی! آقای عزیز! وزارت این همه بودجه ی هاگوارتز تصویب نمی کنه که شما دیر بیای سر کلاس. اگه نمی تونی تدریس کنی استعفا بده، برو. چیزی که زیاده نیرو. من واقعا نمی دونم چی بگم!
دو دقیقه از این جد بزرگ غافل میشم یه شاهکار درست می کنه برای ما! گفتم جدجان قرص آلزایمرت تموم شده. یه ده دقیقه با هیشکی ملاقات نکن، من برم انبار وزارت، دو بسته قرص وردارم، جلدی برمی گردم.
رفتم، برگشتم، دیدم این جغله داره از دفتر میاد بیرون که (ایتالیک کردم یعنی با لحن دهن کجی خوانده شود) :
خیلی ممنون بابابزرگ. حالا چون به قولت عمل کردی و پای این برگه ی استخدام رو مهر زدی منم به قولم عمل می کنم و می گم اسم واقعیت گودریک گریفندوره و مدیر هاگوارتزی و وظیفه داری همه ی اصیل زاده های هاگوارتز مخصوصا اون بی دماغه و اون موتاده رو خوراک ماهی مرکب های دریاچه... نه! نه!... نهنگای قاتل دریاچه کنی! سفارش نهنگای قاتلت هم رسید. الان رفتنی می ریزمشون تو دریاچه!بنابراین جواب سوال اینه که چون مورفین 5 دقیقه دیر رسید به دفتر جد بزرگ. که اگر زود رسیده بود الان بوژبوژی کلاسی نداشت که بخواد دیر برسه سرش یا زود!
3. حضور آقای بلوپ در کلاس چه فایده ای داشت؟ (5 امتیاز)هیچ فایده ای. اشانتیون خرید نهنگ های قاتل قبلی بوده و از همون روز گذاشتیش تو کلاست و منتظری به سن بلوغ که رسید بندازیش تو دریاچه!
4. یه نقاشی از مورفین گانت قبل از اعتیاد و بعد از اون برام بکشین. اگه دوس دارین می تونین چندتا تصویر بکشین و به مرور اعتیادشو نشون بدین تا لحظه ی تبدیل شدنش به یه کپه لباس! بدون استفاده از جادو {فتوشاپ!} با نرم افزار paint که رو سیستم همه تون هست! نقاشیتون هر چقد کثیف تر و شلخته تر امتیازتون بالاتر، هر چقد تمیزتر و سوسول تر و با استفاده از نقاله و گونیاتر (!) امتیازتون کمتر! (10 امتیاز)هوی بیل! تو مثلا بازرس هاگوارتزی؟! تو مثلا کابینه ی دولت آزادی و پروازی؟! این خزعبلات چیه دارن به بچه های مردم تحویل میدن؟! تخریب و توهین به دولت آزادی و پرواز زیر دماغ وزیر؟! مخالفت علنی با چیز و مورفینیسم در سنگرهای علم و دانش؟! وا مورفینا! وا وزارتا! واچیزا! آهاااااااای! ارنی! کاراگاهان! مورخان! ملت چیزدوست! بیاین! بیاین این بوژبوژی رو بگیرین بندازین آزکابان. اصن بذار سرم خلوت شه، خودم شخصا میام میندازمت تو گونی... نه، تو کیسه فریزر... می برمت آزکابان. خودم! شخص جناب وزیر!
اما در مورد این اکاذیبی که نشر کردی؛ آی ملت! من معتاد نیستم! تو پروفایلم هم نوشته، تایید هم شده. اِن قُلت هم نداره!
من مظلوم واقع شدم... عیبی نداره... من بازم تلاش می کنم در زیر کلاه وزارت و خدمت گزاری می کنم... اشکال نداره... بذار من مظلوم واقع بشم و توهین و تخریب بشنوم ولی چرخ مملکت بچرخه
... عب نداره
...
اما بحث چیز، چیز دیگریست!
چیز را چیزشناس می شناسد و بس! بوژبوژی را چه به چیزشناسی؟!
بنده از همان اول روز، در محضر چیز درس ها آموختم و دودها خوردم تا بدین پایه رسیدم اما زمانی رسید که بنده همه چیزم را وقف چیز کردم و چیز مرا به همه چیز رساند. تصاویر زیر با استفاده از جادو و دوربین جادویی تهیه شده تا چشم بوژبوژیان از کاسه درآد ولی متحرک نیست تا باز هم درآد!
تصویر بالایی بنده را قبل از وقف همه چیز در راه چیز نشان می دهد که هیچ چیز ندارم و دِ وورد ایز دِیرز و تصویر پایینش بنده را بعد از وقف همه چیز در راه چیز نشان می دهد که همه چیز از آن من شده الان و دِ وورد ایز ماین.