راونکلاو -
هافلپاف6 ریونی با چشمایی پف کرده به زور خودشونو رو یه کاناپه جا دادن و به سخنان چون درّ گرانبهای کاپیتان تیمشون یعنی لودو بگمن، مثلا(!) گوش فرا میدن. لودو همینطور که در حین حرف زدن دستاشو تکون میده، هر از گاهی از اینور به اونور قدم میزنه تا یکنواختی ِ سخنرانیش مانع از به خواب رفتن ملت شه. اما دریغ از ذره ای دریافت نتیجه ی مثبت!
لودو که به شدت تو حس سخنرانیش فرو رفته بود، اصلا متوجه خمیازه های گاه و بی گاه ریونیا نمیشه و فقط با شور و حرارت سعی میکنه با حرفاش به اعضای تیمش انگیزه بده. بالاخره یکی شجاعت به خرج میده و میگه:
- لودو؟ نمیخوای تمومش کنی؟ ساعت دوازده نصف شبه! خوابمون گرفت خب.
لودو با شنیدن این حرف متوقف میشه و برمیگرده و نگاهی به تیمش میندازه. دافنه به خواب عمیقی فرو رفته (
) و بعنوان بالشت مورد استفاده ی فلور دلاکور قرار گرفته و نگاهش به بیرون از پنجره و ماه درون آسمان دوخته شده. گویا سخنان لودو چندان براش جذاب نبوده.
کنار اونا هوکی دیده میشه که چشماش دو برابر حالت شده و میشه حدس زد که با چشمای باز به خواب رفته. (
) نگاه لودو جلوتر میره و به مرلین و فلیت و لینی میرسه که هر لحظه ممکنه از شدت خستگی و خواب بیهوش شن.
- یعنی تمام مدت داشتم واسه خودم فک میزدم؟
لینی همزمان با از نظر گذروندن هم تیمیاش شونه هاشو بالا میندازه و میگه: مثل اینکه!
بالاخره مرلین از جاش بلند میشه و درحالیکه دستاشو به کمر لودو میزنه میگه: تو هم بهتره بخوابی.
و رهسپار خوابگاه پسران میشه. فلیت هم به دنبال مرلین صحنه رو ترک میکنه. لینی سقلمبه ای به فلور میزنه و فلور بعد از زیر بغل زدن دافنه همراه لینی از پله های خوابگاه دختران بالا میره. حالا فقط هوکی میمونه و لودو که همچنان تو شوک فرو رفته.
لودو با خشم نفسشو بیرون میده و رو به هوکی که همچنان بهش زل زده میگه: خجالت نکش، همه که رفتن، تو هم میتونی بری.
اما واکنشی از جانب هوکی احساس نمیشه. پس جلو میره و دستاشو چندین بار جلوش تکون میده.
- ای بابا، چطوری میتونه با چشمای باز چنین خواب عمیقی بکنه؟
صبح روز بعد:- پرده رو نـــکــــش!
نعره ی دافنه از زیر پتو به هوا میره و پادما که پرده رو کنار کشیده بود سریعا اونو سرجاش برمیگردونه و میگه: چته خب؟ یادت رفته امروز مسابقه داریم؟ باید بیدار شین همه تون!
در یک چشم به هم زدن خواب از سر دافنه میپره و با وحشت پتورو از رو خودش کنار میزنه و میپرسه: ساعت چنده؟
- اهههه چته دافنه؟ بگیر بخواب دیگه. دیشب لودو، حالام تو؟ ول کنین بابا!
دافنه از رو تخت بلند میشه و دوباره بلند میپرسه: بوقی پرسیدم ساعت چنده؟
پادما حالت تدافعی ای به خودش میگیره و میگه: وا خب چته حالا؟ ساعت هشته!
فلور انگار که دنیارو بهش بخشیدن با خوش حالی و با صدای خفه ای از زیر پتو میگه: بگیرین بخوابین پس! مسابقه ساعت دهه،
دافنه به سمت پنجره میره و پرده رو کنار میزنه. یه چیزی این وسط درست جور در نمیاد ... چطور میتونه ساعت 8 باشه اما آفتاب اینقد سوزان باشه؟
جواب سوالشو درست یک ثانیه بعد میگیره! صدای فریاد لودو که مدام پشت سر هم هوار میزنه "مسابقه دیر شد" و چیزایی تو مایه های اینکه "ساعتا خواب موندن" باعث میشه که کلهم قضیه رو درک کنه و بفهمه که سرشون کلاه رفته.
- همگی بلند شــــیـــــــــن!
زمین کوییدیچ:- رحم کنین باو، همه ش نیم ساعت دیر رسیدیم.
- درسته و به همین دلیل به جای اینکه شمارو بازنده اعلام کنیم، با امتیاز 0-100 به نفع هافل بازی رو شروع میکنیم.
لودو نگاهی به اطراف میندازه و بعد از اطمینان از اینکه کسی نزدیکشون نیست، کمی به استر نزدیک تر میشه و آروم تو گوشش زمزمه میکنه:
- ببین استر ... این هافلیا خیلی بازی قبلی اذیتت کردن ... نکردن؟ د ِ کردن دیگه. بیا و با ما ...
لودو سعی میکنه با ایما و اشاره به استر بفهمونه که با کمی گالیون میشه همه چیزو حل کرد اما استر سریعا ازش فاصله میگیره و به نشانه ی شروع بازی اشاره ای به سه داور میکنه و زمین بازی رو ترک میکنه.
لودو با عصبانیت برمیگرده و ناگهان متوجه پوزخندی رو لبای هلگا میشه.
- هوشت! هلگا؟ لودو داره نیگات میکنه اینقد ضایع نباش! میفهمن که ما ساعتاشونو عقب کشیدیما!
هلگا سعی میکنه به پوزخند روی لباش وسعت بیشتری ببخشه و به رز که همچنان به آستینش چنگ زده جواب میده: بذار بفهمن! اصلا هدف منم همینه، بذار بدونن که ما کردیم تا بیشتر بسوزن. به این میگن جنگ روانی!
رز در عرض سه سوت مسائلو تجزیه و تحلیل میکنه و میبینه که حق با هلگاس و بنابراین با قیافه ی
به اعضای تیم ریون خیره میشه.
لودو چشم غره ای به اونا میره و پشتشو بهشون میکنه و رو به اعضای تیمش که استرس گرفتن میگه: خونسردی خودتونو حفظ کنین! ما به اندازه کافی قوی هستیم و از اولشم میخواستیم که با اختلاف 200 امتیاز ازشون ببریم. حالا ناچارا به جا 200، میتونیم رو برد با اختلاف 100 امتیاز حساب باز کنیم، هان؟
اعضای تیم با تردید نگاهی بین هم رد و بدل میکنن اما ناگهان با صدای سوت سه داور همگی به خودشون میان و به آسمونا می پیوندن. همون موقع صدای گزارشگر بازی در سرتاسر ورزشگاه میپیچه:
- بازی بین دو تیم راونکلاو و هافلپاف با نتیجه ی 100-0 به نفع هافلپاف آغاز میشه و در اولین حرکت کوافل دست نیمفادورا ... نه نه پیوز ... همون نیمفـ... هلگا ... ای بابا اینقد سریع به هم پاس میدن و جلو میرن که فرصت نمیکنم گزارش کنم. پیشنهاد میکنم خودتون بازیو تماشا کنین.
بازیکنان هافلپاف به سبکی فراتر از تیکی تاکای مزخرف ِ بارسلونا، مدام و با سرعت به هم پاس میدن و جلو میرن و بازیکنان ریون که هول شدن و هنوز تو جو بازی قرار نگرفتن، بی هوا اینور اونور به پرواز در میان.
- گـــل! نیمفادورا اولین گلو به ثمر میرسونه و نتیجه 110-0 به نفع هافلپافیون میشه.
قسمت زردپوش ورزشگاه با موج مکزیکی ای به تیمش روحیه تزریق میکنه و صدای فریاد و هوراشون کل ورزشگاهو پر میکنه. دافنه از غفلت ِ هافلپافیا که غرق در تماشای موج مکزیکی شدن استفاده میکنه و سریع کوافلو میقاپه و سوتی میزنه و توجه سایر اعضای تیمو به خودش جلب میکنه. سه مهاجم ِ آبی پوش ِ ریونی با هماهنگی خاصی جلو میرن و اینجاس که هافلیا به خودشون میان.
مروپی بلاجریو به سمت دافنه میفرسته و دافنه سریعا کوافلو به لینی پاس میده و خودش با حرکتی ماهرانه از بلاجر جا خالی میده. اما لینی کوافلو نمیگیره و به جاش خودشو کنار میکشه تا کوافل به دست فلیت ویک برسه.
- و با حرکت حرفه ای لینی و دافنه، بالاخره کوافل به دست فلیت که درست جلوی دروازه ی حریفه میرسه و فلیت آماده ی پرتاب کوافل به درون حلقه میشه ... اما نه، به جاش پاس میده به دافنه و تافتی که به سمت ِ دیگه ای شیرجه رفته بود جا میمونه و گـــــــل! گل برای ریون! 10-110!
بازی به همین منوال طی میشه و با توجه به 100 امتیاز عقب بودن ریون در ابتدای بازی و گل زود هنگامی که خوردن، کمی طول میکشه تا ریونیا خودشونو با بازی وفق بدن و واسه همین هافل در امر گل زدن موفق تر از ریون عمل میکنه و علی رغم تلاشای جان گداز ریونیا، به خاطر مهارت خارق العاده ای که هافلیا هم ازش بی نصیب نبودن، همچنان با اختلاف زیادی عقب میمونن.
- 230-120 به نفع هافل بازی دنبال میشه و آفتاب سوزان رو میبینیم که با بی رحمی ِ تمام گرماشو نثار ما میکنه و تحمل ِ این بازی ِ مهیج رو کمی برامون سخت میکنه. واو من یه ویبره ی عظیم از طرف رز ویزلی میبینم، اوه حتی فلورم سرعتشو بیشتر کرده. مثل اینکه بعد از فلور، رز هم موفق به پیدا کردن اسنیچ شده و حالا هردو به سرعت به دنبال اسنیچ هستن ... تو همین فاصله هافل موفق به زدن گل بعدی میشه. 240-120!
با وجود ِ جلوتر بودن ِ فلور، اما به خاطر ِ حرکات مارپیچی و عجیب اسنیچ که حرکت ِ سرعتی رو از فلور گرفته، رز هم میتونه خودشو به اونا برسونه و شونه به شونه ی فلور برای گرفتن اسنیچ تلاش میکنه.
هر بار که دست یکیشون به چند سانتی متری اسنیچ میرسه و خیال میکنن که الانه که اونو بگیرن، اسنیچ دوری میزنه و به بالا یا پایین تغییر جهت میده و مانع قرار گرفتن اسنیچ تو دستشون و پایان مسابقه میشه.
- 140-250! الان دقیقا ده دقیقه س که دو جستجوگر به دنبال اسنیچ هستن اما گیس و گیس کشیا و لگدایی که دو جستجوگر به هم وارد میکنن، نمیذاره که اسنیچ سریع تر گرفته بشه. بنابراین مهاجما با بی خیالی همچنان به گل زدنشون ادامه میدن و ... 260-140، همچنان هافل جلوئه! نور خورشید به شدت زننده س و مطمئنا همه مون دوست داریم هرچه سریع تر اسنیچ گرفته بشه و بازی پایان پیدا کنه. د ِ بگیرین دیگه!
- یووهوو! گرفتمش!
فلور که به خاطر کشمکش ِ مذکوری که با رز داره از گرفتن ِ طبیعی ـه اسنیچ نا امید شده، سعی میکنه از راه دیگه ای وارد عمل شه و از هوش ریونیش بهره ببره!
بنابراین فریادزنان اون دیالوگ بالارو میگه و با وجود اینکه همچنان به سرعت جلو میره، اما دستشو مشت میکنه و به نشانه گرفتن اسنیچ بالا میگیره و رز که گیج شده، مونده باید حرف فلورو باور کنه یا اسنیچی که جلوش داره پر و بال میزنه. وقتی فلور چند ثانیه ی دیگه هم به این حرکتش ادامه میده، رز به ایمان قلبی میرسه که اونچه که جلوش میبینه انعکاس نور خورشیده و بنابراین دست از تلاش برمیداره و نا امیدانه منتظر گزارشگره که پایان بازیو اعلام کنه.
فلور هم از فرصت ِ بوجود اومده استفاده میکنه و ضمن افتخار به ایده ش و هوش ریونی سرشارش و البته تشکر از خورشید که امروز نعمت ِ وجودشو از اونا دریغ نکرده بود، اینبار واقعا اسنیچو میگیره و دستشو بالا میبره و به همه نشونش میده.
- 290-250 برای اولین بار به نفع ریون! فلور دلاکور موفق به گرفتن اسنیچ میشه و رز ویزلی جیغ و ویغ کنان به دنبالشه، مهم نیس! بازی تموم شد، تا بیشتر از این املت نشدیم پاشین برین اتاقاتون. :ball:
و در یک چشم به هم زدن ورزشگاه خالی از هرگونه جنبنده ای میشه. البته به جز اعضای دو تیم که یکی خوش حال از پیروزی و در حال به بالا پرتاب کردن فلور هستن و دیگری که سر رز فریاد میکشن.
لودو جلو میره و دستشو رو شونه ی هلگا میذاره و میگه: آدم با دوز و کلک ...
لودو جاشو به هوکی میده و اینبار هوکی دستشو رو شونه ی هلگا میذاره و ادامه میده: به جایی نمیرسه!
و باقی بازیکنای تیم ریون با حالت
ورزشگاهو ترک میکنن و اونارو همونجا تنها میذارن.
رز:
سایر اعضای تیم هافل: