هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 296 خاطرات مرگخواران، گلرت پرودفوت:


نقل قول:
هوا سرد بود و گلوله های سفید برف آرام آرام بر روی زمین می نشستند. درختان، تن هایشان را به امید جذب کمی از نور خورشید لخت کرده بودند، اما هوا ابری و تاریک بود. اگر به خاطر نور پرنده ی آبی رنگ بالای سرشان نبود، چیز قابل تشخیصی در آن تاریکی وجود نداشت.

فضاسازی کار حساسیه. نویسنده می نویسه و رد می شه. شاید حتی فقط برای اینکه شروعی کرده باشه. ولی خواننده تصور می کنه و در این حالت کوچترین اشکال ها و ابهام ها می تونه براش گیج کننده باشه. مثلا این "نور پرنده آبی رنگ"...پرنده چرا باید نور داشته باشه؟ می دونم که این توصیف دلیل خاصی داره. ولی حتی اگه دلیل داشته باشه هم باید همین جا توضیح داده بشه. قبل از این که ذهن خواننده درگیر این موضوع بشه که چرا پرنده نورانیه! همینطور بارش برف و تاریکی مطلق زیاد قابل تصور نیست. برف نور رو منعکس می کنه. برای همین شب هایی که برف می باره معمولا تاریک نیست. همین نکته های کوچیک می تونه تصورات خواننده رو به هم بزنه.


نقل قول:
او و افرادش حالا در مکانی غیر قابل آپارات در محاصره ی آرورها بودند. اگرچه آرورها هنوز تعدادشان کمتر بود ولی آن چهار آرور راه را بر او و افرادش بسته بودند و شکست سختی را به آنها تحمیل کرده بودند؛ و حالا آن پرنده ی آبی داشت محل مرگخواران را به مامورین وزارتخوانه نشان می داد؛ یک سگ شکاری برای شکارچی!

صحنه محاصره صحنه هیجان انگیزیه...ولی شروع شما شدیدا ساکت و خاموشه! بی هیجانه. به نظر من اگه از همین صحنه شروع می کردین و بعد به فضاسازی می پرداختین بهتر می شد. اون شروع هیجان انگیز بیشتر می تونست خواننده رو جذب کنه. یا حتی می تونستین با جغد آبی رنگ(و بعد توضیح درباره اون) شروع کنین!
جمله های شما زیبا و ساده هستن. بدون پیچیده کردن ماجرا می تونین صحنه های زیبایی خلق و توصیف کنین. این مهارت مهمیه.


نقل قول:
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود. مرگخوارها مانند ملخ هایی که به محصول بزنند، بر سر سه آرور ریخته بودند؛ آرورها کاملا در حالت دفاعی فرو رفته بودند و به جز دفع انبوه طلسم هایی که به سوی آنها فرستاده می شد، کار دیگری از دستشان بر نمی آمد. تنها زمان می توانست گویای این باشد که آن سه دوئلیست آموزش دیده تا چه مدت می توانند در برابر این مرگخواران مقاومت کنند. نتیجه ی مبارزه به نفع مرگخواران تقریبا مشخص شده بود، که آرور چهارم رسید. مرگخوارها بدون متوجه شدن از حظور او، به فرستادن طلسم های پی در پی خود ادامه می دادند. در این بین، ناگهان یکی از مرگخوارها نیم تنه ی بالای بدنش، از نیم تنه ی پایین تنش جدا شده و خون از محل انفصال به بیرون فوران کرد!

توصیف صحنه های دوئل و مبارزه کار سختیه. توصیف صحنه های جدید در این مورد خلاقیت زیادی لازم داره. شما صحنه های بسیار خوبی خلق می کنین. ولی گاهی بهتره سرعت توصیفون رو(با ایجاد فاصله) کمتر کنین. مثلا این صحنه که مرگخواره نصف می شه! صحنه عادی و ساده ای نیست. اینجور صحنه ها رو که هضمشون کمی سخته با یه خط فاصله بنویسین که خواننده آروم تر و راحت تر بخوندش.


نقل قول:
آپارات گزینه ی عاقلانه ای برای احمق هایی که نمی فهمیدند پس از فرار، اربابشان قطعاً آنها را خواهد کشت به نظر می آمد

بهتره از ابراز احساسات بیش از حد در متن خودداری کنین. فحش(احمق) ابراز احساسات بیش از حده! می تونستین کمی خفیف ترش کنین. مثلا از "ساده لوح" استفاده کنین.


اشتباه های املایی زیادی دارین. و این اشتباه ها در پست های جدی تاثیر منفی خیلی بیشتری می ذاره. حضور...طناب...خلع سلاح...


نقل قول:
او به این راحتی ها تسلیم نمی شد! او مسئول این حمله بود و او باید پاسخگوی اربابش می بود.

وقتی پستتون رو بر محور یک شخصیت می نویسین لازم نبیست دائم ضمیرش رو تکرار کنین. بدون "او" هم این جمله ها همین مفهوم رو داشتن. اینجا هم "این" دوم نباید تکرار می شد:
نقل قول:
این اولین اتفاق عجیب ثبت شده در ماموریت های گلرت برای دفتر کاراگاهان بود، اما این آخرینشان نبود!



گلرتتون کمی حالت اغراق آمیز داشت. زیادی قوی...زیادی قهرمان...زیادی خونسرد! مواظب باشین که مخصوصا در مورد شخصیت خودتون این کارو انجام ندین.
فرقی نمی کنه شخصیت چقدر قویه. شما فکر کنین من بنویسم همه محفلیا به اضافه دامبلدور لرد رو محاصره کردن. لرد یکی یکی دخلشونو آورد و بعد با لبخندی تمسخر آمیز صحنه رو ترک کرد.
این طرز نوشتن میتونه برای خواننده زننده باشه. چه سفید باشه و چه سیاه. یه نکته ای وجود داره که تازه واردهای سایت خیلی دیر کشفش می کنن. معمولا چیزی که یک شخصیت رو جذاب می کنه ضعف هاشه... مورفین چرا جالبه؟ چون معتاده! هکتور چرا جالبه؟ چون دست و پا چلفتیه! رودولف چرا جالبه؟ چون زشته و اعتماد به نفس بی دلیلی داره! جیمز بچه فضول و خرابکاریه.
شخصیت باید ضعف داشته باشه. اگه دقت کنین در همه نویسنده های خوب و شخصیت های جا افتاده ایفای نقش ضعف های مشخصی پیدا می کنین. شخصیت هایی که این نکته رو رعایت نمی کنن موندگار و تاثیر گذار نمی شن. خیلی راحت فراموش می شن.
در پست طنز نشون دادن این ضعف ها خیلی راحته. طرف فرار می کنه...غر می زنه. زمین می خوره! له می شه!
حالا پست شما جدی بود. در پست جدی این ضعف رو باید بصورت جدی نشون بدین. گلرت بجنگه...شکست بخوره...زخمی بشه. مخصوصا در برابر اون همه مرگخوار. و در پایان به یه دلیلی پیروز بشه. مثلا شانس! یا حداقل اتفاقی برای رقیباش بیفته...یا اشاره کنین که اینا مرگخوارای ضعیفی بودن.


پست شما به نظر من کاملا سیاه بود. هم گلرتتون سیاه بود و هم کل نوشته.

پایان پست جدی خیلی مهمه و پایان پست شما زیبا بود.

_____________________

بررسی پست شماره 295 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


نقل قول:
اگر مورگانا کمی رک تر بود در چنین موقعیتی، وقتی یک دستمال سر خاک گرفته به موهایش و یک پیشبند آشپزی بسته و سرتاپایش را خاک گرفته بود،ممکن بود ناسزا هم بگوید حتی!

شروعتون خیلی ناگهانی بود. پست تکی می تونه ناگهانی شروع بشه. ولی این جمله اول شما بیشتر شبیه ادامه یک سوژه بود. این شروع باعث می شه خواننده برگرده و برای اطمینان نگاهی به عنوان تاپیک و پایان پست قبلی بندازه.


نقل قول:
- اوهوی اون دستمال رو یه کمی یواش تر حرکت بده! جیوه هام ساییده شد!

دیالوگ آینه بسیار ناگهانی و به همون دلیل بسیار با مزه بود!


نقل قول:
و البته باید این را هم گفت ریتا چنین شانسی نداشت. اینکه بروی سراغ اتاق یک پیغمبره زن مورخ عشق گل زر! و بخواهی جایی را که خودش فی نفسه تمیز هست، تمیز کنی، زیاد شبیه شرایطی نیست که آدمیزاد دلش بخواهد در آن گیر بیافتد.خواه ماگل باشد خواه جادوگر و خواه ساحره! و یا حتی فشفشه! و یا حتی سوسک! آنهم از نوع فضول خبرنگار.
عمق فاجعه وقتی بیشتر می شود که بخواهی چیزهایی را تمییز کنی که عملا نمیدانی به چه دردی می خورند.

اینجا توضیحاتتون کمی طولانی شده. مخصوصا به دلیل لحن و سبک خاصی که داره خواننده رو زود خسته می کنه. جالبه...ولی کمترش کنین. قبل از این که خواننده خسته بشه تمومش کنین.


نقل قول:
بلاخره یکی هم به کتابچه های به درد نخور کتابخانه مورگانا که به او لطف کرده و همه را دور ریخته بود.

این جمله رو من چند بار خوندم و متوجه مفهومش نشدم. به کتاب ها غر زده بود؟ به مورگانا؟ به صاحب کتابا؟


ریتا اینجا چیکار می کنه؟! وسط خونه تکونی خانه ریدل!


نقل قول:
در آن میان، یک نفر سعی داشت با ارامش با هکتور روبرو شود.
- من؟
- تو؟ زود باش هر چی معجون و دست نوشته کش رفتی پس بده!
- هی اونا معجون خودمن! اسم من زیرشون نوشته شده!
- اونا مال من....

کشمکش هکتور و آرسینوس و استفاده ای که شما از این موقعیت(خونه تکونی) کردین خیلی خوب و هوشمندانه بود.


نقل قول:
هکتوری که تا چند لحظه پیش با جیر جیر بالا و پایین می پرید

اینجا "با جیر جیر" توصیف مناسبی نبود! با جیغ و داد؟ با سرو صدا؟


در طول پستتون پنج بار به گل های رز اشاره کردین. زیاده! این همه اشاره خواننده رو زده می کنه. از هر چی گل رزه متنفر می کنه!


نقل قول:
- من اصلا به مردهایی که دعوا نمی کنند علاقه خاص ندارم!

دیالوگ برعکس شده و تکرار شده رودولف خیلی خوب بود.


نقل قول:
- خوب پس ساحره های ما کجان؟ اونارم تکوندین؟

این دیالوگ لرد هم خیلی خوب بود.


ترجیحا بهتره وسط دعواهای بچگانه مرگخوارا(که اشکالی نداره به این شکل دعوا کنن) لرد نقش مبصر رو ایفا نکنه.

آخر پستتون به نتیجه ای نرسید. این یه اشکال و ایراد نیست. پست تکی می تونه بخشی از زندگی باشه. یک ساعت از یک روز! بدون شروع و پایان و موضوع خاص. کارتون درست بود. باز هم رول هایی مثل این رو که مورگانا در اونا محوریت نداره بنویسین. این کار رو خوب انجام می دین.

_______________


بررسی پست شماره 31 خورندگان مرگ ایرما پینس:


نقل قول:
اربابا!یکم کوتاه نیست این پست؟

پست ها(چه تکی و چه ادامه دار) اندازه مشخص و استانداردی ندارن. با توجه به محتواشون میشه قضاوت کرد که این پست کوتاهه(احتیاج به توضیح یا مورد اضافه ای داره) یا طولانیه(بیخودی کش داده شده)...ولی اگه این مورد رو کنار بذاریم بلند بودن پست، مخصوصا وقتی نویسنده شون شناخته شده نباشه می تونه خواننده رو فراری بده. ولی کوتاه بودن پست هیچ ضرری نداره.
این پست شما بدون توجه به محتواش و فقط با در نظر گرفتن طولش کاملا مناسبه. نه بلنده و نه کوتاه.


نقل قول:
الا-خودتو نگران نکن خواهر من،این یه جن بی ارزش بود،لازم نیست خودتو خیلی نگران کنی!

دیالوگی که گوینده داشته باشه به این شکل نوشته نمی شه. بعد از اسم دو نقطه بذارین. فقط دیالوگ های بدون گوینده رو به این شکل بنویسین. مثلا:
-چطور تونستی اون جن رو بکشی؟!


نقل قول:
لاکرتیا-به چه حقی اون جن بی دفاعو کشتی؟ این جنایته!قساوته!دنائته!
ظالم!شرور!قاتل!فاسق!فاجر!

وسط دیالوگ هیچوقت نرین سر خط. خواننده اینطور برداشت می کنه که گوینده عوض شده. وسط دیالوگ ها بهتره شکلک هم نذارین. مگه این که حالت شخصیتتون در جمله های بعدی عوض شده باشه. که اینجا هم کمی عوض شده. ولی اگه نمی شد هم مشکلی پیش نمیومد. شکلک آخری کافی بود. گذشته از این اشکالات که همش به ظاهر نوشته شما مربوط می شد دیالوگتون جالب بود.کلمات هم وزنی که بکار بردین خیلی خوب بودن. حتی می تونستین یکی دو کلمه با همین وزن ولی بی معنی بهشون اضافه کنین. طوری که مشخص باشه لاکرتیا معنی شونو نمی دونه. البته به همین شکل هم جالبه.


نقل قول:
هکتور سریعا به فکر فرو رفت،اگر پای لاکرتیا به سازمان ملل می رسید و وضعیت جن های خانگی راگزارش میداد،اربابش او را زنده نمیگذاشت!

ایده های کوچیک، مثل آب و غذایی هستن که باعث زنده موندن سوژه می شن. ایده خوبی به این قسمت اضافه کردین.


نقل قول:
پس به سرعت دنبال لاکرتیا به راه افتاد و در مسیر تنه ای به ایرما،که تازه وارد خانه شده بود و مشغول مرتب کردن کتاب ها بود زد.

ورود ایرما خیلی جالب بود. می تونستین وانمود کنین ایرما از قبل همونجا بوده. ولی این یه کار عادی بود. شما سعی کردین همین ورود رو هم خاص و جالب کنین. کارتون خوب بود. قسمت جالب ترش اینه که ایرما بعدش هم حضور نداره! همه نقشش همون تنه ایه که سر راه می خوره و همین کارتون حضور ایرما رو دوست داشتنی تر کرده.


ایده خوروندن معجون به لاکرتیا هم ایده بسیار خوبیه. با توجه به این که مشخص نیست لاکرتیا معجون رو بخوره یا نه و بعدش چه اتفاقی براش بیفته خواننده ترغیب می شه پستت شما رو ادامه بده.


پست شما طولانی نبود. ولی محتواش کافی بود! طنزش کافی بود. روی سوژه به اندازه کافی تاثیر گذاشته.. سانسور یا خلاصه نشده که بگم کاش کمی بیشتر توضیح داده بودین. همیشه همین کارو بکنین. به اندازه ای که حرفی برای گفتن دارین بنویسین.
نوشته های شما طنز ملایم و دلنشینی دارن. منظور از ملایم ضعیف نیست. بعضی طنزا تند هستن...بعضیا پیچیده هستن. بعضیا زننده هستن حتی. طنز شما لطیف و قشنگه.

___________________

روونای ما

نقل قول:
ما ده ساعتمون رو استراحت کردیم،

ده ساعت بعد می شد چهار صبح! شما کمی زیادی استراحت کردی. یادم باشه از حقوقتون کم کنم.
ضمنا ماموران راه آهن مشنگی براتون نامه ای فرستادن. فکر می کنیم صورتحساب یک تخت غیر جادویی توش باشه!

بررسی پست شماره 45 نوری در تاریکی روونا ریونکلاو:


کل پستتون به یک شکل نوشته نشده بود. بعضی جاها فاصله داره و بعضی جاها نداره. سعی کنین همشو به یک شکل بنویسین. مثلا اینجا خیلی پشت سر هم نوشتین:
نقل قول:
-خوب شد که اومدی، من و آلبوس گم شده بودیم!
در برابر لبخند پر از شوقِ آنتونین،با بی تفاوتی پلک هایش را بر هم گذاشت.
-آلبوس کجاست؟
نگاه آنتونین رنگ نگرانی گرفت:
-خب من... خواستم بیای اینجا تا... کمک کنی اونو پیدا کنیم!



در اولین نگاه پست شما پر از دیالوگه...و این معمولا برای یک پست جدی نکته مثبتی محسوب نمی شه. پست جدی یعنی احساس...حالت...توصیف دقیق صحنه ها. ولی با خوندن پست شما(مخصوصا نیمه اولش) کمبودی از این لحاظ احساس نکردم. دیالوگ های شما خیلی کوتاهن. اینم در نگاه اول ممکنه به شکل " از سر باز کردن!" به نظر برسه. ولی اینطور نیست. کوتاه بودن دیالوگ هاتون سردرگمی شخصیت هاتونو می رسونه. در پست شما احساس شخصیت هاتونه که مهمه...نه هوا و دار و درخت. کار خوبی کردین که روی شخصیت ها تمرکز کردین و سراغ توصیفات بی دلیل و اضافه نرفتین.


شخصیت های شما جالبن. تام شما لرد ولدمورتی که می شناسیم نیست. این خیلی مهمه. تام ریدل یک جادوگر بلندپرواز و مصمم، ولی درعین حال خام و بی تجربه اس. تام شما همین حالت رو داره. اون سنگینی و آرامش لرد رو نداره.


نقل قول:
آنتونین خیلی سریع چند قدم به عقب برداشت. دست راستش را بلند کرد و با ذوق بچگانه ای برای تام دست تکان داد.
-میشنوی؟ عمه میگه وقت عصرونس! من میرم... فردا تو مدرسه می بینمت!

این صحنه خنده دار بود! اونم وسط یک پست جدی...ولی اصلا آزار دهنده نبود و ترکیب پست رو به هم نمی زد. حتی یه جورایی خواننده رو نگران می کرد. در حالت عادی اگه یکی بخنده بقیه هم می خندن. ولی اگه همین کار رو در موقعیت دیگه ای انجام بده وضعیت فرق می کنه. مثلا وسط فیلم ترسناک یکی شروع کنه به قهقهه زدن. بقیه نمی خندن! وحشت می کنن. این این احساسات متضاد استفاده های خوبی می شه کرد. شما هم ظاهرا توانایی انجام این کار رو دارین.


سوژه رو خوب پیش بردین و در قسمت جالبی رها کردین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ما ده ساعتمون رو استراحت کردیم، اومدیم پستمونوزدیم و بعد مدتها درخواست نقد میداریم!
ارباب؟ ارباب!


ویرایش شده توسط روونا راونکلاو در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۹ ۱۹:۳۶:۲۷


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
اربابا!:pretty:

واقعا درک میکنیم که سرتو شلوغه،اما در کمال پررویی یه درخواستی دارم ازتون!

اینو نقد کنید!

اربابا!یکم کوتاه نیست این پست؟


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۷:۳۷ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب؟ میشه این نقد بشه؟ میشه؟ نمیشه؟میشه؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۹ ۱۹:۰۱:۲۵

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۲۱ سه شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۳

گلرت پرودفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۳ یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
از قلعه ی نورمنگارد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 512
آفلاین


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

!Only Raven
!Only Raven

تصویر کوچک شده

!I am THE PROUDFOOT
!Only Raven
OnlyRaven


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
منم می‌خوام! منم می‌خوام!

ایناهاش!

ایضا جواب پایینی!


عَى تدى بوقى!


لردك ببيـــــــن!

من اومدم نقد كنم، بعد يوهو ديدم در من هنوز موشكولاتى هست! بعد اومدم موشكولات رو شوكولات كنم، بزنم تو گوش رول و به مقام انتقاديت نائل شم!

الان نقد كنى من ميرم خفن ميشم، تپل ميشم، ميام تو منو بخور!

خــــــــــــب؟!

ایضا جواب پایینی!
اوه...نه...حرفای بیشتری برای گفتن داریم.
ما اگر شما را میل کنیم دچار مسمومیتی کشنده می شویم. تازه فهمیدی مشکل داری بنفش؟ ما مدتهاست می دونیم. سعی کردیم بهت بگیم...شما بسیار یه تخته کم تشریف داری.
برو بچه...برو بذار به زندگیمون برسیم. از نقد خبری نیست. می تونین پستای همو نقد کنین. تازه دوتایی با هم اومدین ما بهتون شک کردیم ! ممکنه طلسم عشقی، محبتی، چیزی باشه. می ترسیم نقد کنیم تاپیک منفجر بشه.
لردک هم بستگان محترمتون هستن!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۳:۲۶:۴۸
ویرایش شده توسط ویولت بودلر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۱۰:۲۱:۲۶
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۲۱:۵۱:۳۲

But Life has a happy end. :)


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۱۰ یکشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۳

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
اربابشون..اربابشون

میشه درخواست نقد اینو بدیم؟ خارج از ریدله ولی یه جوری داخل ریدله ! لطفا... لطفا... لطفا!


از قدیم گفتن کوه به کوه نمی رسه...ارباب به شما دو تا می رسه!
کارگران مشغول کارند! متوجهین که؟!


ولدک.. ببین منو!‌
من به اون دوشیزه بودلر کاری ندارم، اصنشم نمیشناسمش، تازه قرار بود اون نقد کنه، بعد پیچوند
میدونم قبول میکنی!

ببر بده به همون خانم بودلر!
اشتباه می دونی! نقد نمی کنیم. نقد کردن رو ترک کردیم.
تاپیک برای نقد پست های خانه ریدله! گرچه برای شما خانه ریدل رو هم نقد نمی کنیم. جمع کنین بساطتونو...از اینجا دور شین!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۳:۲۵:۴۵
ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۶:۲۴:۴۴
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۸ ۲۱:۴۴:۲۰

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 533 خانه ریدل، ریتا اسکیتر:


نقل قول:
کمی پایین تر.. پایین تر..بیا پایین تر دیه بوقی! :vay: آها، خانه ریدل!

شروعتون خیلی خوب بود. یه طنز دلنشین و صمیمی...و واقعا لازم بود شما شخصا خواننده رو از بالای ابرا بیارین پایین. شکلک وسط جمله هم کاملا بجا و مناسب بود.


نقل قول:
تق تق تق ( افکت دَر زدن نیست.. صدای تعمیر سقفه! )

بهتره تا جایی که ممکنه نکات اضافی رو داخل پرانتر توضیح ندین. خودتون به عنوان نویسنده وارد داستان نشین. مخصوصا سعی کنین از شکلک استفاده نکنین. شکلک هایی که احساس نویسنده رو برسونن معمولا تاثیر مثبتی ندارن!


نقل قول:
- آره، همون زائوس! اومد گفت که چرا این مورگانا رو زدین تبدیل کردین به بچه کوچولو.. بعدش گفت که وایستید دم در بعد زنگ ولی نظرش عوض شد! گفت که یه هفته وقت داریم ببینیم باید چه کرشیوی به سرمون بزنیم تا این مورگانا رو برگردونیم به تنظیمات کارخونه! »

از نکته های ریزی برای نوشتن طنز استفاده می کنن. نکته های عادی و آشنا! معمولا بهترین طنز ها از همین سبک نوشتن خلق می شن. فقط مواظب باشین خیلی زیاد نشه. یعنی فرض کنیم برای یک دیالوگ قراره ده جمله بنویسین. سعی نکنین تک تک این جمله ها طنز باشن. این طنز خیلی سریع تاثیرش رو از دست می ده...و وقتی پشت سر هم نوشته بشه تاثیر عکس می ذاره. به همی اندازه ازش استفاده کنین. یعنی یا با دیالوگ های نسبتا کوتاه و یا به شکل محدود تر...در بعضی از جمله ها.


شخصیت هاتون کمی کمرنگ هستن. شخصیت ها بخش مهمی از پست شما رو تشکیل می دن. مخصوصا در نوشته هایی مثل مال شما که تاکید روی سوژه نیست. مثلا این دیالوگ:
نقل قول:
سوروس در حالی که سَرَش را می خاراند گفت: « بازم فکر کنم متوجه نشدم.. »

این زیاد شبیه حرف های سوروس اسنیپ نیست...گذشته از این دیالوگ رو فرقی نمی کنه که سوروس بگه یا بلاتریکس یا وینکی(جن)! در حالی که باید فرقی بین اینا باشه. اینا فقط چند تا اسم نیستن. هر کدوم ویژگی ها و طرز حرف زدن خاصی دارن. برای نوشتن هر دیالوگ به شخصیت گوینده توجه داشته باشین. لازم نیست خیلی خاص یا خنده دار باشه. کافیه دیالوگ شخصیت پیدا کنه! حتی دیالوگ ساده ای مثل این یکی.


شکلک هاتون کمی زیادن...موقع خوندن، تمرکز رو به هم می زنن. در بعضی قسمت ها می شد به جای شکلک از کلمات استفاده کنین.مثلا:
نقل قول:
جماعت مرگخوار نیز به شکل به مرلین خیره شدند..

و برعکس...در بعضی قسمت ها توضیحاتتون بی دلیل بود و بهتر بود به جای توضیح از یه شکلک استفاده می کردین. مثلا:
نقل قول:
مرد جوان که حالا صورتش داشت رنگ عوض می کرد و به شکل لبویی خوشمزه تبدیل میشد، ادامه داد.



نقل قول:
کیلومتر ها.. نه اونقدر هم دور نشو! :vay: بیا همین کوچه دیاگون

تکرار این قسمت با همون شکلک کلافه حرکت بسیار خوبی بود. با توجه به تجربه قبلی خواننده می تونه دوباره لبخند بزنه.


قسمت دوم پستتون کمی کشدار و طبیعتا خسته کننده بود. من معمولا با حضور ناگهانی و بی دلیل شخصیت ها(بصورت طنز آمیز) در داستان موافقم...ولی اینجا حضور ریتا علاوه بر این که زیادی بی دلیل بود، می تونه مسیر سوژه رو منحرف کنه. ریتا شخصیتی نیست که بتونه کمکی به این سوژه بکنه. می تونست حضور داشته باشه...ولی در حاشیه. بهتر بود با این جدیت نمیومد وسط. الان نفر بعدی باید فکر کنه که از ریتا چه استفاده ای می شه برای این داستان کرد. البته سوژه خراب نمی شه...ولی تاثیر مثبتی هم روش نمی ذاره. مگه این که یکی پیدا بشه و ایده خوب و خلاقانه ای ارائه کنه که سوژه همراه ریتا برگرده به خانه ریدل.

_____________________
بررسی پست شماره 315 گورستان ریدل ها، نجینی:


نقل قول:
جیغ نجینی، سکوت فضا را در هم شکست.
- فـــــــوس؟«بـــــــابــــــــا؟»

از هر طرف که نگاه می کنیم مار نمی تونه جیغ بکشه...ولی با وجود این حضور بی موقع نجینی خیلی خوب بود.


نقل قول:
لرد نا خود آگاه از جا پرید و خواست برای تلافی یکی از اینفری ها را به کروشیویی مهمان کند که بعد از دیدن چشمان شهلای اینفری مذکور، باز هم نا خود آگاه چوبش به سمت هکتور برگشت.

هکتور انتخاب بسیار خوبی بود. مشخصه که روی شخصیت های سایت مسلط هستین. این مورد خیلی بهتون کمک می کنه. می دونین از چه شخصیتی چه سوژه ای می شه گرفت و از کدوم شخصیت برای پیش بردن سوژه می شه استفاده کرد.


نقل قول:
نجینی خزون، خزون، پیکر مار گونش را به پیکر دخترکی کوچک تبدیل کرد.

نجینی به دلیل مار بودن محدودیت هایی داره...ولی ویژگی های فوق العاده و مفیدی هم داره. این که هی تبدیل به انسان بشه این ویژگی ها رو از بین می بره. مخصوصا اگه بخواد نقش یه دختر لوس رو(به صورت انسان) بازی کنه زیاد نمی تونه با لرد و شخصیتی که براش تعریف شده کنار بیاد. من اگه جای شما بودم این کار رو انجام نمی دادم. ولی بازم تصمیم با خودتونه. این شخصیت شماست و شاید واقعا نوشتن به صورت مار سخت باشه براتون.


نقل قول:
لرد باز نامحسوس از جا پرید و با خشم کنترل شده ای پرسید:

یک بار کافی بود. نکته های طنز آمیز اگه دوسه باز تکرار بشن تاثیرشون رو از دست می دن. مگه این که بیش از حد تکرارشون کنین. مثلا نجینی پشت سر هم حرکت های ناگهانی انجام بده و لرد با هر حرکت نجینی از جا بپره. که البته این از جا پریدن زیاد با شخصیت لرد سازگار نیست.
روی شخصیت نجینی بیشتر کار کنین. در مورد مار ها، در مورد حرف ها یا ضرب المثل هایی که درباره شون زده می شه(مثلا مار از پونه بدش میاد!)...روی شخصیت سوروس اسنیپ می تونین تمرکز کنین. با توجه به این که قاتلش خودتون هستین. آشا هم خزنده محسوب می شه. نجینی می تونه رابطه خوبی با آشا داشته باشه. و می تونه از یه مرگخوار خاص(مثلا همین هکتور!) بشدت متنفر باشه! چشم دیدنشو نداشته باشه. حس شنوایی و بینایی مارها بسیار ضعیف و حس لامسه و بویاییشون قویه...حتی حس ششم هم دارن. از این ویژگی ها برای ساختن شخصیت نجینی استفاده کنین.


نقل قول:
- عمو زنجیر...نه...چیزه...ینی ما می تونیم به بهونه ی گرفتن شکلات، بریم دم مقر محفلی ها و اون جا یه حرکتی بزنیم. مثلا حمله ای، چیزی. کسی چه میفهمه که اینا واقعا زامبی ان؟ و این که، بابا؟ من چهار تا از این زامبی ها رو میخوام! با این که ترسناکن ولی خیلی شیرینن!

ترجیحا تا جایی که لازم نیست سوژه رو از محل اسم تاپیک دور نکنین! و لزومی نداره محفل وارد سوژه ها بشه. در بیشتر سوژه های خانه ریدل درباره زندگی عادی مرگخوارا توضیح داده می شه. وقتی محفل وارد ماجرا می شه حالت جنگ و کشمکش پیدا می کنه و این باعث می شه که تمرکز همه روی سوژه باشه. این که داستان چطور پیش بره. محفل چیکار کنه و مرگخوارا چه جوابی بدن. سوژه آزاد و بدون درگیری های همیشگی معمولا جالب تره.


نجینی کمی بیشتر از حدی که لازمه حضور داره. این کار بهش یه حالت لوس داده. البته اشکالی نداره که نجینی لوس باشه. ولی زیاده روی می تونه تاثیر منفی بذاره. چون به هر حال نجینی و همه شخصیت های دور و برش سیاه هستن.


موفق باشید!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۸:۴۵ جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
سلام ارباب!
ممکنه اینو نقد کنین برام؟



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 529 خانه ریدل، مورگانا لی فای:


نقل قول:
هوس قدم زدن در باغ خانه ریدل، ممکن است به سر مرگخواری بیافتد. اما اینکه در چه ساعتی هوس قدم زدن کرده باشی نکته مهمی است. و از آن مهم تر این است که حتما متوجه باشی به کدام سمت می روی.

شروع بسیار زیبایی بود. بدون کش و قوس و توضیحات بی دلیل و خسته کننده یکراست رفتین سر اصل مطلب. تشخیص این موضوع که شروع پست نیاز به فضاسازی و توضیح بیشتر داره یا نه به عهده خودتونه. اینجا احتیاجی به این کار نبود. باید قبل از خسته شدن خواننده می رفتین سراغ سوژه...شما هم همین کارو انجام دادین.


نقل قول:
اینکه وسط یک ظهر تابستانی گرم، راه بیافتی وسط باغ و همزمان سرت پایین بوده و مشغول نوشتن تاریخنامه مرگخواران باشی، آن هم آنقدر دقیق که حتی نیم متر جلوتر را هم به زحمت ببینی، کاری است که فقط از مورگانا بر می آید. طوری که حتی خودش هم نفهمد چند ساعت است که یکسره قلمش را حرکت میدهد و فقط می نویسد

خیلی خوب برای ورود به سوژه مقدمه چینی کردین. سوژه تاریخ نگاری مورگانا سوژه خوبیه و به خوبی با حواسپرتی و قدم زدنش در باغ ارتباط داده شده.


نقل قول:
- به نام نامی قدر قدرت! قوی شوکت! عظیم هیبت! مخوف صورت! لرد ولدمورت کبیر(هجب) نگاشته میشود تاریخنامه خانه ریدل از آغاز پاییز سال... آخ!!!

مخوف صورت خیلی خنده دار بود!
اون "آخ"رو بهتر بود در ادامه جمله مورگانا نمی نوشتین. می تونستین یه خط برین پایین تر که از توضیحات عادی جدا بشه. این کار تغییر لحنتون رو هم نشون می ده.


نقل قول:
با برخورد جسم سنگینی به سرش که بوهای عجیبی از آن ساتع می شد، مجبور شد سرش را بگیرد بالا و با هکتوری مواجه شود که با فرمت و چند لحظه بعد تر، شبیه موجودی گرسنه، با فرمت drool: به مورگانا خیره شد.

ساطع!
اینجور صحنه ها رو بهتره ساده تر توصیف کنین.همون صحنه برخورد جسم با سر مورگانا یک صحنه کامله...اشاره به بوهای عجیب کمی پیچیده اش می کنه. مگه این که از توصیف قبلی جداش کنین:
با برخورد جسم سنگینی به مجبور شد سرش را بگیرد...بوی عجیبی از جسم ساطع می شد.
اون قسمت "فرمت" رو بهتر بود تکرار نمی کردین.


نقل قول:
آهی کشید و گفت:
- خیلی خوب! ولی هر چی که دارم به ارباب می رسه! از ساتین هم راکی نگه داری میکنه. ردا و لوازم پیغمبری ام رو بدید به مرلینکم! تیر و کمانم رو با هام دفن کنید

عکس العمل مورگانا جلوی هکتور خوب بود. هم شخصیت مورگانا ملایم تر شده و هم از هکتور به خوبی استفاده کردین.


نقل قول:
صدایی که شبیه یک مرثیه بود از ابرهای کمی بالاتر از ارتفاع قصر به گوش آن دو رسید
-مورا رو کشتن هی هی! خینش رو ریختن هی هی!

این قسمت هم خیلی جالب بود. شنیدن صدای مرلین از بالا ابرها! گرچه به نظرم این کلمه "خین" کمی مزه شو از بین برده.


نقل قول:
در ارتفاعی عادی برای یک انسان، هیچگونه مورگانایی یافت نمیشد.
اما...
کمی از پایین تر از ارتفاع مورد نظر هکتور، دخترک سه ساله ای، زیر خروارها لباس که n سایز از او بزرگتر بودند،

صحنه رو خیلی خوب توصیف کردین. زیبا و خلاقانه. اینجا هم کلمه "n سایز" بهتر بود نوشته نمی شد. اینجور اصطلاحاتی که کلیشه ای شدن کیفیت نوشته تونو پایین میارن.


سوژه کافی نبود. کوچیک شدن مورگانا سوژه خوبیه...ولی به تنهایی کافی نیست. احتیاج به یه سوژه فرعی کمک کننده داشت.
سوژه مورخ بودن مورگانا خیلی خوب بود...ولی این سوژه جای مناسبی برای معرفی این ویژگی مورگانا نبود. چون سوژه ای که دادین( مورخ بودن) فرصت پرورش پیدا نمی کنه.

پستتون خوب بود...مورگاناتون خوب بود. سوژه تون خوب، ولی کمی کمرنگ بود!

________________________
بررسی پست شماره 530 خانه ریدل، ایرما پینس:


نقل قول:
دخترک سه ساله،جیغ زنان میدوید و چمن های باغ را زیر پاهای کوچکش لگد میکرد.
هکتور-صبر کن،نرو اونوری.مورگانا....بچه فرار نکن.

شخصی که سوژه جدید رو ادامه می ده وظیفه سنگینی بر عهده داره. چون می تونه مسیر سوژه رو به سمتی ببره که نفر بعدی کل سوژه رو فراموش کنه و می تونه طوری تقویتش کنه که خواننده ها رو ترغیب به ادامه دادن کنه.
شما سوژه رو از همون جایی که مورگانا رها کرده گرفتین و ادامه دادین. این کارتون باعث می شه خواننده ای که تازه با این سوژه آشنا شده گیج نشه و همراه شما داستان رو ادامه بده. کارتون خوب بود.


نقل قول:
ملت مرگخوار خسته از خانه تکانی روی مبل ها و کف زمین ولو شده بودند.و مشغول آه و ناله و شکایت بودند.

-آخ مردم از خستگی!
-از بس کار کردم،بال هام کج شدن!
_به دلیل خستگی،50 امتیاز از گریفندور کم میشه!
-از صبح تا حالا دارم موهای بلاتریکسو از روی زمین جمع میکنم!
-از بس کار کردم،دیگه بخار نمیکنم!
-من دیگه نمیتونم رنگ عوض کنم!
-هنوز کلی کار مونده،میخوام خودمو بکشم!
-من به ساحره هایی که میخوان خودکشی کنن علاقه خاص دارم!

اشاره به خانه تکانی با توجه به این که احتمالا الان همه درگیر همین کار هستن، اشاره به موقع و مناسبی بود.
دیالوگ های پشت سر هم مرگخوارا خیلی خوب بود. فقط سه نکته باید در مورد این قسمت رعایت بشه. اول این که اینجور دیالوگ ها چون سریع و پشت سر هم نوشته می شن و فرصت توضیح درباره حالت ها رو ندارین، برای کامل شدن معمولا به شکلک احتیاج دارن. نکته دوم اینه که این دیالوگ ها به شکلی نوشته بشن که خواننده خیلی راحت بتونه گوینده رو حدس بزنه. یا کلا گوینده براش مهم نباشه. اون شکلک هایی که اشاره کردم به این مورد هم کمک می کنه. گاهی به کمک شکلک می شه گوینده رو مشخص کرد. مثلا اگه یه شکلک ویبره گذاشته بشه احتمالا خواننده حدس می زنه که این هکتوره.
نکته سوم اینه که این دیالوگ ها باید هدفدار باشن. که شما این مورد رو به خوبی رعایت کردین. هیچکدوم از دیالوگ ها برای پر کردن فضا و بی دلیل نوشته نشدن.

این که این روش چند بار در پستتون تکرار شده هم تاثیر بد و منفی روی نوشته نذاشته.


نقل قول:
در میان صدای آه و ناله مرگخواران،در ورودی خانه ریدل باز شد و
دخترکی کوچک در حالی که در ردای بزرگی دست و پا میزد،

اشاره به ردای بزرگ اشاره هوشمندانه و قشنگی بود. این نکته ریزی بود که ممکن بود از چشم هر خواننده ای پنهان بمونه. همین نکته های ریز هستن که می تونن نوشته شما رو خاص کنن!


نقل قول:
-اگه دستم به اونی کی جیغ زد برسه...
در اتاق را باز کرد و با دختری گریان رو به رو شد.

گریه کردن دائمی مورگانا سوژه جالبی بود. این که یکراست رفته سراغ لرد هم همینطور!


شما سوژه رو خوب ادامه دادین. شخصیت خاصی نقش پررنگی در پست شما نداره. همه به یک اندازه حضور دارن و حضورشون هم مفید و جالب بوده. شما به عنوان نفر دوم(ادامه دهنده سوژه جدید) وظیفه تونو به خوبی انجام دادین. تمرکزتون روی مورگانا و ادامه دادن سوژه بوده. کار درستی هم انجام دادین.


موفق باشید.

____________

نقد ریتا به زودی!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.