هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۴

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
1 - اردوی یک روزه ای در بارگاه ملکوتی برگزار شده و شما در آن شرکت کرده اید. خاطره این روز را تعریف کنید. ( به صورت رول) ( 20 امتیاز)

در اولین روز سال نو، و در ماه زیبای ژانویه، هنگامی که زمین پوشیده از برف بود و آسمان ابری بود، در زمانی که درختان در آخرین مرحله ی خوابشان بودند؛ اردویی به مناسبت کریسمس در بارگاه ملکوتی برگزار می شد.

از بی شمار افرادی که به این اردو می رفتند، خانواده ی زلر با دختر کوچک ده ساله یشان رز بودند. رز ویبره زنان ساعت پنج صبح چمدان به دست با لباس های گرم و نرم به اتاق خواب مادر پدرش رفت و اعلام کرد:
- صبح شده! باید بریم اردو!

مادرش بلند شد و به ساعت نگاه کرد و تا ساعت پنج صبح را دید با صدای خواب آلود به رز گفت:
- ساعت هشت باید بریم بارگاه! برو بخواب!
و بدون توجه به جیغ و داد رز، کنار همسرش که صدای خر و پفش به بارگاه می رسید، خوابید.


رز از اتاق بیرون آمد و روی پله های دم اتاق خواب نشست. این هم از پدر و مادرش! آخر او که نمی توانست سه ساعت صبر کند تا پدرش بیدار شود و به اردو بروند! تازه دیروز که پدرش از مادرش پرسید اردو چه ساعتی هست، مادرش جواب داده بود:
- از ساعت 3 ی صبح شروع می شه..

رز از روی پله ها بلند شد و روی زمین، رو به روی ساعت بزرگ و قدیمی خانه نشست. ساعت هم قد خودش بود و مادرش همیشه از اینکه ساعت قدیمی به دکوراسیون خانه نمی آید گله می کرد، ولی پدرش آن را یادگار پدر مرحومش می دانست و نمی گذاشت ساعت به انباری برود.

عقربه های ساعت مانند پیرمردانی که نای نفس کشیدن ندارند حرکت می کردند و پاندول بزرگ و نقره ایی به راست و چی می رفت. باهر حرکت پاندول رز بی حوصله تر می شد. همین جور که مشغول شماردن ثانیه ها بود فکر کرد چقدر خوب بود اگر الان در بارگاه بود؟

حتی تصورش هم خوش آیند بود! اگر آنجا بود اول از همه به سراغ شکلات ها می رفت...چه طعمی خواهند داشت! شکمش با فکر کردن به شکلات مالش رفت. می توانست از کتابخانه ی بزرگ بارگاه ملکوتی استفاده کند! می توانست...ولی حیف که نمی شد و باید سه ساعت دیگر صبر می کرد.مطمئن بود تا آن زمان شکلات ها تمام شده است!

چرا نمی شد بدون پدر و مادرش برود؟ تنها...راحت!...همین بود! باید خودش می رفت و قبل از ساعت هشت باز می گشت! لازم نبود پدر و مادرش راجب سفر تکی از چیزی بدانند، این یکی از اسرارش بود!

رز با همان فرمتی که به اتاقپدر و مادرش رفته بود، از خانه خارج شد و چوب دستی اش را به جلو گرفت. در دو ثانیه ی بعد پسرِ پدرِ ارنی، که رانندگی اش دسته کم در حد ارنی افتضاح بود، با یک دور صد و هشتاد درجه رو به روی رز ایستاد و جاستین شانپلیک...شاپلیک...جاستین_پسر همانی که هری را این طرف و آن طرف می برد!_ نطقی همانند استن کرد و با چمدان رز به درون اتوبوس شوالیه رفتند.

خوش بختانه در ساعت پنج صبح اتوبوس خلوت بود و زمان زیادی طول نکشید که رز به دروازه ی عالم بالا رسید و ویبره زنان از دروازه وارد شد.

رز هیچ وقت فکر نمی کرد عالم بالا اینقدر زیبا باشد! به سرعت دوربینش را در آورد و از بارگاه عکس گرفت. از درختان کاج و سرو که برف روی آن ها نشسته بود و واقعا مانند لباس های عروس شده بودند،از چنار هایی دور تا دور بارگاه را پر کرده بودند انگار که نرده های بلند بارگاه بودند.

از درختان که در باغچه های بزرگ و کوچک به شکل خاصی کاشته شده بودند. برای مثال در یکی از باغچه ها جوری کاشته شده بودند که اسم مورگانا را تشکیل دهند. رو به روی این باغچه، باغچه ی دیگری بود که نام مرلین را نشان می داد.

رز همچنان دوربین به دست و با فک افتاده پیشروی می کرد و بارگاه را تحسین می کرد. او جلوی زنان طلاییِ نوازنده در جایگاه مخصوصشان، در وسط باغ، ساز به دست ایستاده بودند و موسیقی مست کننده ای برای بازدید کنندگان می زدند، ایستاد و محو موسیقی زیبای چهار زن شد. تا به حال آهنگی به این زیبایی نشنیده بود. دوست داشت تا صبح به صدای دلنشینشان گوش کند.

چند دقیقه بعد حوری بهشتی زیبایی در حالی که لبخندی بر عشوه می زد، سینی قهوه ی داغ را به رز تعارف کرد. رز لیوان را برداشت ولی آنقدر غرق در صورت بی نقص حوری بود که همه ی آن را روی پایش ریخت. حوری با خنده ای دلبرانه لیوان دیگری به رز داد و رفت و او را در شک باقی گذاشت.

همان طور که رز گیج بود، زنان دست از خواندن کشیدند و یکی از آن ها اعلام کرد:
- مهمانان عزیز بارگاه ملکوتی! با سانس دوم برنامه ی ما در بیست دقیقه ی دیگر، ساعت هشت به وقت لندن همراه باشید!

ناگهان رز ویبره زد و جیغ کشید:
- وای بازم مدرسه ام دیر شد!

و ویبره زنان با تاکسی در بست بارگاه به خانه اش بازگشت تا با خانواده اش ادامه ی بازدید را انجام دهد.



2 - ریگولوس چه خوابی میدید؟ ( غیر رول) ( 5 امتیاز)


ریگولوس خواب حوریان را می دید! آن همه حوری بهشتی...انگور...موسیقی...!
شاید هم خواب فرار از دست گیبن اشتاین را می دید مطمئنا در بارگاه از دست او خلاصی داشت!


3 - اگر به جای مرلین بودید، انتخاب میکردید که ساکن عالم بالا باشید یا عالم روی زمین؟ چرا؟ ( دلایل جذاب نمرات بیشتری میگیرند!) ( 5 امتیاز)

عالم بالا قطعا!
آخه کسی این همه حوری زیبا رو ول می کنه بیاد پایین و همنشین یه مشت کورممد زشت و بی ریخت بشه؟
آفردویت رو ول می کنه و میاد هم نشین حاج خانم اقدس دامبلدور بشه؟
راحتی و آسایش رو ول می کنه و میاد رو نیمکت دانشجویی می شینه؟

راستی با این همه دلیل چرا مرلین در عالم روی زمینه؟




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
1- اردوي يك روزه در بارگاه ملكوتي برگزار شده و شما در آن شركت كرده ايد.خاطرات اين روز را تعريف كنيد. (به صورت رول) (20 امتياز)

روزي جيني به هري پيشنهاد كرد كه براي آخر هفته به اردويي كه در بارگاه ملكوتي برگزار مي شود شركت كنند. هري هم براي اينكه جيني ناراحت نشود پيشنهاد او را قبول كرد و گفت كه به رون و هرمايني هم خبر دهد. وقتي جيني اين موضوع را با آن دو در مان گذاشت ، آنها با خوش رويي قبول كردند. جيني هم از اين موضوع بسيار خوش حال شد. سرانجام آخر هفته رسيد و هر دو خانواده آماده براي رفتن بودند. آلبوس سوروس و جيمز سيريوس و لي لي لونا از خوش حالي در پوست خود نمي گنجيدند. هوگو و رز هم همينطور. آنها به راه افتادند و بالاخره به آنجا رسيدند.بعد از اينكه هري و رون بهترين مكان را براي نشستن انتخاب كردند هرمايني و جيني و بچه ها وسايل را به آنجا بردند. پس از اندكي نشستن هوگو و رز به شدت خسته شده بودند و ميخواستند بازي كنند. آلبوس سوروس و جيمز سيريوس هم به تبعيت از آن دو بلند شدند اما لي لي لونا دوست داشت در كنار مادرش بماند. مدتي كه از رفتن آنها گذشت لي لي لونا كم كم خسته شد و گفت كه ميخواهد پيش برادرانش برود و با آنها بازي كند. لي لي لونا به راه افتاد اما هرچه جلو مي رفت آنها را پيدا نميكرد تا اينكه ناگهان به خود آمد و متوجه شد كه گم شده. خيلي نگران شد و هر طرفي را كه نگاه ميكرد فرد آشنايي را پيدا نميكرد.

- هري ؟؟؟
-بله ؟؟؟
- فكر نميكني بچه ها خيلي دير كردن؟؟ بهتره بريم دنبالشون ...

هرمايني هم نظر جيني رو داشت. پس چهار نفري بلند شدند تا به دنبال بچه ها بروند اما آنها را ديدند كه دارند برميگردند.

- آلبوس سوروس؟؟ جيمز سيريوس؟؟ پس لي لي لونا كو؟؟
- مادر مگه لي لي لونا جاي شما نبود؟؟؟
- بود ولي بعد از يك مدت كه شما رفتين گفت كه جاي شما مي آيد !!!
- اما اون جاي ما نيومد !!!!

همگي از اين موضوع بسيار نگران شده بودند مخصوصا جيني. پس شروع به گشتن كردند اما هرچه مي گشتند خبري از لي لي لونا نبود. ناگهان جيمز سيريوس خواهرش را ديد كه با يكي از حوريان بر رو يك سكو نشسته و گرم صحبت است. او از اين موضوع بسيار خوش حال شد كه خواهر نازنينش را پيدا كرده. پس به سمتش رفت و او را محكم در آغوش كشيد. بعد از آن خواهرش را پيش مادرشان كه سخت نگران لي لي لونا بود برد. جيني با ديدن او ابتدا آنقدر از دستش عصباني شد كه حد نداشت اما از اينكه او پيدا شده بود بسيار خوش حال شد و بهش هيچي نگفت.


2- ريگولوس چه خوابي ميديد؟ (غير رول) (5 امتياز)

صبح امروز ريگولوس در كلاس تاريخ مرلين كبير شركت كرد. مرلين بعد از اتمام كلاس تكليف بسيار سختي بر عهده ي دانش آموزان قرار داد. ريگولوس از اين موضوع بسيار ناراحت بود و با خود ميگفت كه چگونه تكليف به اين سختي را انجام دهد؟؟؟. مطمئن بود كه مرلين او را به خاطر انجام ندادن تكاليفش از كلاس بيرون خواهد انداخت و همانطور در حال فكر كردن به خواب رفت. او در خواب ميديد كه راه حلي به ذهنش رسيده و آن اين است كه از حوريان بهشتي براي اين كار كمك بگيرد. پس به سراغ آنها رفت و حوريان هم تمام تلاششان را كردند كه تكليف او را به درستي انجام دهند. جلسه ي بعد كه ريگولوس در كلاس حاضر شد مرلين تمامي تكاليف را جمع كرد و بعد از بررسي هاي بسيار ، تكليف ريگولوس را به عنوان بهترين تكليف انتخاب كرد. او در آن لحظه بسيار خوشحال شد و از شدت زياد به بالا و پايين مي پريد. دريغ از اينكه او خواب بوده و همه ي اينها چيزي جز يك خواب شيرين نبوده است !!!!!.

3- اگر جاي مرلين بوديد انتخاب ميكرديد كه ساكن عالم بالا باشيد يا عالم روي زمين؟ چرا؟ (دلايل جذاب نمرات بيشتري ميگيرند!) (5 امتياز)

خب راستش مرلين يك پيامبره و من حتي اگر هم بخوام جاي اون باشم امكانش وجود نداره ... اما اگر اين امكان فراهم شد و من جاي مرلين بودم ترجيح مدادم ساكن عالم بالا باشم چون در اين صورت حورياني كه در اونجا هستند همه ي كارهاي منو انجام مي دادند ، مخصوصا اينكه به جاي من سر كلاس تاريخ مي رفتند و درس مي دادند و ديگه لازم نبود به خودم زحمت بدم و برم سركلاسام !!!!!


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۰:۱۵ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۴

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۲:۲۴
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 731
آنلاین
نمرات جلسه سوم تاریخ جادوگری:

ریونکلاو:

لینی وارنر:
8 + 10 + 2 + 4 + 3 = 27 + 1 = 28

شخصیت خوبی ساخته بودید ( 1 نمره اضافی بابت شخصیت پردازی به سبک رول) و مجسمه شما نیز در بارگاه ملکوتی با عنوان آباد کننده نصب و به بهره برداری رسید. همیشه باشید! :)

گلرت پرودفوت:
7 + 7 + 2 + 4 + 4 = 24 + 1 = 25

سوره خوبی بود. خوشمان آمد (1 نمره اضافی بابت سوره که در حد کار های تمرینی خودمان در طفولیت بود!)


هافلپاف:

رز زلز:
6 + 10 + 2 + 4 + 3 = 25
ترک روی دیوار!


گریفیندور:

رون ویزلی:
7 + 5 + 2 + 4 + 4 = 22 + 1 = 23
شخصیت خیالی قرارمون بود! یک نمره بابت غیرت بیش از حد شما

جینی ویزلی:
6 + 8 + 1 + 2 + 3 = 20
آیه تون پیوستگی نداشت!


اسلیترین:

ورونیکا اسمتلی:
9 + 8 + 2 + 4 = 21
سوال چهارمتون کو؟! ما فکر میکنیم که شما خواستید بگویید که کسی توانایی آوردن سوره و یا حتی آیه ای همانند مرلین ندارد. ما این ایده شما را بسیار گرامی میداریم، ولی نمیتوانیم نمره اضافه ای منظور کنیم! انسان های نادرستی در کمین هستند تا بروند و اعتراض بنمایند همی!

دراکو مالفوی:
5 + 6 + 2 + 3 + 3 = 21
ما کارهای زیادی کرده ایم! حیف شد که به آنها اشاره نکردید!




پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

گریفیندور، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۲:۲۴
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
ناظر انجمن
پیام: 731
آنلاین
تدریس جلسه چهارم تاریخ جادوگری

مرلین دوان دوان وارد کلاس شد! دانش آموزانش چند ساعتی بود که منتظر وی بودند و اگر قانونی همانند دانشگاه های مشنگی مبنی بر اینکه 15 دقیقه منتظر استاد باش و اگر نیومد پاشو برو از کلاس نداشتند، مثل بچه درس خون ها نشسته بودند و منتظر بودند تا استاد شرف یاب شود. هیچکدام حتی ناهار یا شام نیز نخورده بودند! مرلین در حالی که نفس نفس می زد، گفت:
- خب... کاغذ پوستی هاتون رو... بردارید... و یادداشت کنید...

مرلین کمی ایستاد تا نفسش سر جایش بیاید، اما با سن و سالی که او داشت، دویدن اصلا کار خوبی برای او نبود. چند دقیقه ای طول کشید تا مرلین به وضعیت اصلی خود برگردد و ریستارت شود!
مرلین قبل از اینکه تدریس را شروع کند، نگاهی به کلاس انداخت. دنبال فرد بخصوصی بود. با دیدن لینی چشمانش درخشید و گفت:
- پیکسی! شما برید جلوی در بایستید و ترجیحا خودتون رو روی در ورودی آویزون کنید! ما دستور داده ایم از شما تندیسی در بارگاه ملکوتی بسازند و زیرش بنویسند pix, the builder ! تمام نمراتتون رو هم از 25 به بالا میدهیم!

لینی خوشحال و شاد و خندان، بال بال زنان به سمت درب ورودی رفت و از آنجا آویزان شد. مرلین تدریس را شروع کرد:
- بارگاه ملکوتی مرلین کبیر که در زبان عامیانه از آن به عنوان عالم بالا یاد می شود، همان جایگاه استقرار مرلین و همچنین محل قرار گیری سریر وی می باشد. مرلین بجز در مواقع ضروری که حضور وی در زمین ضروری می باشد، از بارگاه ملکوتی خارج نمی شود و از آن مکان نظاره گر دنیا و اعمال جادوگران و ساحره ها می باشد.

- ببخشید استاد، جمله آخرتون رو میشه یه بار دیگه بگید؟

مرلین نگاهی به دانش آموز بدبخت انداخت و گفت:
- و از آن مکان نظاره گر دنیا و اعمال جادوگران و ساحره ها می باشد. دیگه تکرار نمیکنیم! سریع بنویسید که ما خوابمون میاد!

مرلین خمیازه ای کشید و ادامه داد:
- بارگاه ملکوتی علاوه بر مرلین پذیرای افراد دیگری نیز می باشد. همانند حوریان، کاتبان وحی، قاصدان و ... می باشد. هر کدام از این افراد وظایف به خصوصی دارند. حوریان مسئول رسیدگی به احوالات مرلین کبیر و افراد نزدیک به وی می باشند. همانگونه که کاتبان وحی همه روزه مسئول نوشتن آیات مرلین و چاپ و ارسال آن به جهان می باشند. قاصدان نیز در این بین پیام ها را جابجا می کنند.

دانش آموزان که تا چند لحظه پیش با سرعت در حال نوشتن بودند، به ترتیب هر کدام به سمتی خم شده و به خواب رفته بودند و در حال رویا پردازی بودند! شاید خواب بارگاه ملکوتی و شاید خواب ساکن در آن را! کسی چه میدانست؟! اما هر چه بود، خوابی که ریگولوس میدید، بسیار جذاب بود که حتی واکنش های وی نیز جالب بودند.
مرلین نگاهی به شاگردانش انداخت. شاید برای اولین بار بود که از اتفاقی این چنینی خوشحال میشد. چوبدستی اش را تکان داد و در زیر ورقه همه دانش آموزانش، تکالیف نوشته شدند. سپس به آرامی از کلاس خارج شد.

تکالیف:

1 - اردوی یک روزه ای در بارگاه ملکوتی برگزار شده و شما در آن شرکت کرده اید. خاطره این روز را تعریف کنید. ( به صورت رول) ( 20 امتیاز)
2 - ریگولوس چه خوابی میدید؟ ( غیر رول) ( 5 امتیاز)
3 - اگر به جای مرلین بودید، انتخاب میکردید که ساکن عالم بالا باشید یا عالم روی زمین؟ چرا؟ ( دلایل جذاب نمرات بیشتری میگیرند!) ( 5 امتیاز)


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۸ ۲۳:۰۱:۵۴



پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

گلرت پرودفوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۳ یکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
از قلعه ی نورمنگارد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 512
آفلاین
ارشدِ خسته ی ریونکلاو
گلرت پرودفوت


1 - مرلین که بود و چه کرد ( می کند و خواهد کرد)؟ ( بیش از 5 سطر) ( 10 نمره)

مرلین کبیر از ایل زوپس بوده و هست. او مشهورترین پیامبر بعد از آپدیت زوپس در تاریخ 15 آوریل 2012 می باشد. ابتدا مرلین کبیر را مرلین صغیر یا مرلینک می نامیدند. بعد از بازگشت لردولدمورت به صحنه ی تاریخ و به بوق رفتن رولینگ با این اتفاق، مرلین نیز با تمام قوا به شخصیت هایی همچون شاه آرتور و ویکیپدیا فارسی که به وی را « بازمانده ی جادوگران نیک » می پنداشتند، بوقید و خود را جادوگر سیاهی ها و پیامبر سیاهی نامید.

مرلین در حال حاضر تدریس کلاسِ کسل کننده ی تاریخ جادوگری را بر عهده دارد. از آثار وی میتوان به کتاب آسمانی جادویی اشاره کرد که آیه های آن یکی در میان در مورد لرد ولدمورت، و حوری ها نازل شده اند.

کلمات و ترکیب های سخت:

رولینگ: مشنگی که خود را خیلی خفن میدانست و در همه ی مسائل دنیای جادوگری جفت پا به وسط می پرید.

لرد ولدمورت: فرد کچل بی دماغی که خود را خیلی خفن می پنداشت اما یک بار توسط یک نوزاد، و یک بار توسط یک بچه مدرسه ای ترک تحصیل کرده، شکست خورد!

حوری: داف های بهشتی!

2 - برای یک شخصیت خیالی، شخصیت پردازی کنید. ( از خصوصیاتی که میتوانید در فرم ورودی پیدا کنید تا رنگ جوراب و اخلاق خفن و بوی ادوکلن و ... ) ( شخصیت پردازی بهتر، قابل تجسم تر و عینی تر، نمره بیشتر) ( 10 نمره)

اداره ی ثبت احوال جادوگران

- اسم؟ پیشه؟ قصدت از دخول به سایت دنیای جادوگری؟
- اینجا اداره ی ثبت احواله؟
- بله آقا... اگه کاری نداری مزاحم نشو میبینی که سرمون شلوغه!
- اما بجز من، اینجا کس دیگه ای نیست!

مامور به پشت سر فرد نگاه کرد. راست گفته بود. او در این اتاق تنها بود.
- خب... اسم؟ پیشه؟ قصدت از دخول به دنیای جادوگری؟
- کورممد هستم. میخواستم شناسنامه ی جادویی بگیرم.
- کورممدِ ...؟
- کورممد!

مامور اعصابش بهم ریخت، بلند شد و یقه ی لباس کورممد را گرفت. اما دید نمیتواند چیزی را در دست بگیرد زیرا کور ممد لخت است. اما نه از نوع مادرزادش!
- تو چرا لختی؟
- والا ما داشتیم زندگیمونو میکردیم توی دنیای مشنگا. به ما گفتن یه بنده خدایی هست به نام بولینگ که شخصیت نیاز داره. گفتن که حقوق و مزایا و اینا هم داره! منم رفتم دفتر این خانوم بولینگه... اما نمیدونم چطور شد که منو گرفت و پرت کرد توی اینجا!
- ای لعنت به اون رولینگی که شخصیت هاشو هی زات و زورت پرت میکنه اینجا. شما الآن.. هوووم.. نفر 98989856 هستی که مثل بقیه پرتاب شدی اینجا. ما برای بقیه فامیلی " پاتر " رو گذاشتیم! بیا تو هم لاین فامیلی رو بگیر برای خودت.
- پس شخصیت و هویتم چی؟ من کی ام اصلا؟ خصوصیات اخلاقی و اینام چی؟
- برو دم در یه کارت هست، اونو بردار و بخون و حفظ کن! اون میشه شخصیت تو..

کورممد که در پوست خود نمیگنجید به سمت در به راه افتاد. در راه با خود فامیلی جدیدش را که " پاتر " بود زمزمه میکرد و به هر شخصی میرسید، میگفت "پاتر هستم!"؛ اما مردم بی اعتنا از کنارش میگذشتند و به کار و زندگی خود میپرداختند. او پس از پیاده روی طولانی، به جعبه ی خاک گرفته ی شخصیت ها رسید. تنها یک شخصیت در جعبه باقی مانده بود.

- خب.. این هم شخصیت من:
مردی به شدت خسته کننده! کسالت آور! عاشق مسخره کردن دیگران و صد البته دوست دار گروه ریونکلاو. در شرایط سخت همه را به دیوار می چصباند. خود شاخ پندار و خود خفن طور!
عاشق سریال و فیلم. از خاندان پاتر هاست اما عینکی نیست! بسیار لوس و ننر..

3 - چرا مرلین با وجود اینکه میتوانست جادو کند، با دست شروع به نوشتن تکالیف کرد؟ ( 2 نمره)

چون ذوق کرده بود و نیاز داشت این هیجان رو به صورت فیزیکی خارج کنه، با توجه به اینکه سر کلاس بود و نمیتونست این هیجان رو با رقص گاوچرونی به معرض نمایش بذاره، مجبور شد با دست و بدون جادو روی تخته بنویسه، بلکه یکم از اون هیجان، با حرکت دادن دستا از وجودش خارج بشن.

4 - یک سوره همانند مرلین بیاورید! ( حداقل 4 آیه و حداکثر 10 آیه) ( 4 نمره)


لرد سیاه بسیار خفن است.(1) مرلین وی را با حوری های فراوان برکت داد. (2) یک دنیاست و یک لرد سیاه! (3) فقط لرد سیاه، حوری ها و مرلین هستند که می مانند! (4)

5 - یک فضاسازی از مشاجره لفظی و یا فیزیکی بین دو نفر بنویسید. ( حداکثر 5 سطر) ( 4 نمره)

با مشت های گره کرده در برابر یکدیگر ایستاده بودند. از چشم هایشان خون میبارید. صورت هایشان سرخ شده بود و رگ های گردنشان بالا زده بود. نتیجه ی این دعوا مشخص نبود، اما در نهایت هردوی آنها باخته بودند. یکی عشقش را از دست داده بود و آن یکی، بهترین دوستش را. یکی از آنها لحظه ای مکث کرد و در همین لحظه، شخص دیگر مشتش را بر صورت او کوبید و او را بیهوش روی زمین رها کرد!


ویرایش شده توسط گلرت پرودفوت در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۸ ۲۲:۴۰:۰۷
ویرایش شده توسط گلرت پرودفوت در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۸ ۲۲:۴۱:۵۵

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

!Only Raven
!Only Raven

تصویر کوچک شده

!I am THE PROUDFOOT
!Only Raven
OnlyRaven


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۰ پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۲
از از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
تازه وارد اسلیترین

1-مرلین اولین و بزرگترین پیغمبر سیاه تاریخ جادوگری است.
وی نقش موثری در هدایت جادوگران و ساحرگان اصیل به سمت جبهه ی سیاهی داشته است.
هم اکنون هم او به عنوان یکی از یاران وفادار لرد سیاه , جادوگران و ساحرگان اصیل را به راه راست (شر) هدایت میکند.
همچنین ایشان با نازل کردن آیات جادوگران و ساحرگان را به راه راست (شر) هدایت میکند و خواهد کرد!
به امید این که ایشان زیر سایه ی ارباب قدر قدرت موفق به هدایت جامعه ی جادوگری به سوی جادوی سیاه شود!

2-
نام : ملونیا
ملونیا زنی با چهره ای زیباست.از خصوصیات ظاهری او میتوان به قد بلند و هیکل زیبا اشاره کرد.
اغلب اوقات موهای طلایی رنگش را روی شانه اش میریزد و علاقه ی زیادی به رنگ قرمز دارد از این رو همیشه کفش های پاشنه بلند و لباس های بدن نمای قرمز رنگ میپوشد.
همیشه چشمانش از شرارت برق میزند روحیات او نیز با این حالت چشمانش مرتبط هستند.
او همیشه درحال کشیدن نقشه های شیطانی و آزار و اذیت دیگران است.
اکثر مردم او را با لبخند شیطانی اش میشناسند.
هیچ کس از نزدیکانش از آزار و اذیت ها و طعنه های او در امان نمی ماند.

3-بعد از میلیون ها سال زندگی با کمک جادو احتیاج به تنوع داشته برای همین گاهی به سبک مشنگی سوالات را مینویسد.شاید هم بیچاره حوصله ی جادو کردن را نداشته مثلا چند میلیون سن دارد!

4-همانا او (مرلین) را فرستادیم.(1)
تا هدایتتان کند به سوی تاریکی.(2)
و برهاندتان از جهالت .(3)
پس کارهای بد انجام دهید تا او شما را دوست بدارد!(4)

5-هر دو خیلی خسته بودند.از سر و صورتشان عرق میچکید.چشمانشان از شدت خشم قرمز شده بود.سر و صورتشان خونی بود و بدنشان کوفته شده بود.
دقیقه ای به یک دیگر نگاه کردند و سمت یکدیگر حمله ور شدند.نفرت و خشم تمام وجودشان پر کرده بود.




تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
1- مرلين كه بود و چه كرد(مي كند و خواهد كرد)؟ (بيش از 5 سطر) (10 نمره)

طبق روايات و تارخ مرلين اولين پيامبر روي زمين بوده است كه جزو مرگخواران است و از او يك كتاب به نام مرلين نامه به جا مانده است كه در آن آيات و رواياتي ست كه ميتواند راه درست و نادرست را به انسان ها نشان دهد و آنها را هدايت كند.
آنگونه كه در روايات وجود دارد مرلين علاوه بر اينكه اولين فرد بر روي زمين است آخرين فرد نيز به شمار مي آيد.به دليل درستكاري به مرلين كبير نيز معروف است.
درباره ي آينده ي او نيز بايد عمر زيادي بكني تا بتوني از آينده اش و كارهايي كه انجام ميده اطلام پيدا كني.


2- براي يك شخصيت ، خيالي شخصيت پردازي كنيد. (از خصوصياتي كه ميتوانيد در فرم ورودي پيدا كنيد تا رنگ جوراب و اخلاق خفن و بوي ادكلن و ...) (شخصيت پردازي بهتر،قابل تجسم تر و عيني تر،نمره ي بيشتر) (10 نمره)

نام:ولما
نام خانوادگي:جونز
گروه:گريفندور
چوب دستي:چوب گردو و موي تك شاخ

ويژگي هاي ظاهري:
داراي مو هاي قهوه اي كه بلندي آن تا گودي كمر ميرسد.چشماني بزرگ و سبز رنگ با مژه هايي بلند .قد بلند اما لاغر(البته لاغ لاغر هم نه،ميشه گفت نه لاغر و نه چاق) در كل زيباست.

ويژگي هاي اخلاقي:
ولما از همه بيشتر عاشق درس خوندن است و تكاليفش را با عشق و علاقه انجام ميدهد و هميشه بهترين نمرات رو در مدرسه از آن خود ميكند.كار هاي مورد علاقه ي زيادي داره (البته درس خوندن مهم ترين آنهاست) مانند :
ورزش ، بازي كردن و معاشرت با ديگران.
او داراي خلق و خوي خوش است و از معاشرت و رفت و آمد با ديگران لذت ميبرد مخصوصا اگر آنها دوستانش باشند.از بازي كردن با حيوانات خانگي اش بسيار لذت ميبرد و هميشه سعي ميكند بخشي از وقت خود را به آنها اختصاص دهد.از بين تمامي ورزش ها واليبال را خيلي دوست دارد و در آن مهارت بسيار بالايي دارد.رنگ مورد علاقه ي او قرمز است و دكوراسيون اتاقش هم به رنگ قرمز است.از ادكلن خيلي خوشش مياد و يك كلكسيون بزرگ از انواع ادكلن ها را دارد.در كل پايه ي همه چيز هست و خيلي دختر باحاليه...


3- چرا مرلين با وجود اينكه ميتوانست جادو كند ،با دست شروع به نوشتن تكاليف كرد؟ (2نمره)

شايد اون روز حوصله ي جادو رو نداشته و ميخواسته يكم تنوع تو كلاس ايجاد كنه...

4- يك سوره همانند مرلين بياوريد! (حداقل 4 آيه و حداكثر 10 آيه)(4 نمره)

1- هميشه به ياد داشته باشيد كه يكي هست كه كار هاي شما رو زير نظر داره...
2- جغدي كه پرواز بلد نيست به قفس ميگويد تقدير...
3- وقتي اولين حرف الفبا كلاه سرش بره ، فاتحه ي كلمات رو بايد خواند...
4- خشم احساسي ست كه باعث ميشود زبان زود تر فكر كار كند...

5- يك فضاسازي از مشاجره ي لفظي و يا فيزيكي بين دو نفر بنويسيد.(حداكثر 5 سطر)(4 نمره)

خيلي خسته بود و همانگونه كه عرق هاي پيشاني اش را پاك ميكرد به طرف آخرين آنها ميرفت. ديگر نايي براي مبارزه نداشت اما بايد اين كار را ميكرد چون جون عزيزترين كسش در خطر بود. پس تمام قوايش را جمع كرد و آخرين ضربه را به آخرين نفر زد. حالا خيالش راحت شد كه خطري جيني رو تهديد نميكنه.از دور جيني را ميبيند كه بدون هيچ گونه حركتي گوشه اي افتاده.به سمت او ميرود.ناگهان جيني چشمانش را باز ميكند و وقتي هري را در مقابل خودش ميبيند لبخندي به او ميزند.هري هم از اين موضوع خوش حال است كه همسرش جون سالم به در برده.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۱:۵۵ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
به نام خدا


تازه وارد اسلی:

1 - مرلین که بود و چه کرد ( می کند و خواهد کرد)؟ ( بیش از 5 سطر) ( 10 نمره)

در یک روز از یک ماه از یک سنه بسیار دور، مرلین تالاپ، از آسمان به زمین افتاد و جیغ و هوار کنان زندگی‌اش را آغاز کرد. دوران کودکی اش را در مشنگ آباد مشنگستان گذراند و با کروشیو زدن به مشنگانی که او را می پروراندند لحظات خوشی را سپری کرد. سرانجام در سن یازده سالگی دو مامور از هاگوارتز آمده و او را با خود به مدرسه بردند تا بلکه در آن جا آدم شود.

در آن جا کلاه گروه بندی او را به گروه گریفندور فرستاد و هفت سال آتی عمرش را در آن جا گذراند. سرانجام هم فارغ التحصیل گشته و از پی به دست آوردن شغلی مناسب به لندن رفت و در آن جا با بچه سوسولی به نام آرتور آشنا شده و سوار وی شد.

مرلین مدتی را با آرتور گذرانده و متوجه گشت که او یک خواهر خوانده دارد به نام مورگانا لی فای که او نیز از علم جادو بی بهره نیست. سال هاست که در قصر کنگر خورده و لنگر انداخته است و هیچکس هم زورش نمی رسد او را بیرون بیاندازد. این شد که آرتور و فک و فامیلش در طی یک توطئه، تا مرلین داغ بود، مورگانا را به او چسباندند. از آن تاریخ به بعد هم یک آب خوش از گلوی مرلین پایین نرفت و شد آن چه آن یاروی یونانی عرض کرده است:

اگر زنی مثل بلاتریکس داشته باشید بلاک می شوید، و اگر زنی مثل مورگانا داشته باشید ...هــــــــی!


2 - برای یک شخصیت خیالی، شخصیت پردازی کنید. ( از خصوصیاتی که میتوانید در فرم ورودی پیدا کنید تا رنگ جوراب و اخلاق خفن و بوی ادوکلن و ... ) ( شخصیت پردازی بهتر، قابل تجسم تر و عینی تر، نمره بیشتر) ( 10 نمره)

اسم: شَمبَه
جنس: درجه یک!
نژاد: جِن ساختمانی.
مکان زندگانی: اوغانستان.

شَمبَه یک جن ساختَمانی بَسیار زحمت کش مِی باشد. وَی هیچ چیز نَمی پوشد. وَی از هیچ کس و هیچ جا تقاضای بِیمه نَمی کند. شَمبَه دِماغی بََسیار بََسیار دراز را دارا می باشد که بَسیار بَسیار شبیه به دماغ پینوکیو مِی باشد. صورت وی گَرد بوده و گوش هایش نیز چونان باد بَزَن می باشد.

قد او تا دستگیره درها مِی باشد و اغلبَ اوقات لبخندی عریض دارد که باعَث می شود که چشمان باریک او باریک تر گیشته و او دیگر هیچ چیز را نِی بیند. انگیشتان دست و پاهای وَی بَسیار بَسیار قلمبه تر از وینکی و دابی مِی باشند و تنها دلیل آن این می باشد که شمبه بَسیار بَسیار اهل کار می باشد.

شَمبَه پوستی برنزه و صاف و زیبا را دارا می باشد که تمامی موجودات بر وی حَسادت مِی ورزند و او مانند کَرَیچر چروکیده و نازیبا نَمی باشد.

شَمبَه تمام مدت روز را کار های سخت و ساختمانی می کند و آجر بر روی آجر می نهد و بَسیار بَسیار هم خوب این کار را انجام مِی دهد. شَمبَه اندک مَقداری مو های سبز رنگ دارد که بر روی سرش، سیخ سیخ، روییده اند و او را بَسیار بَسیار زیبا تر کرده اند. آن هم در کَنار چشمان صورتی رنگِ و کَشیده‌یَ وَی.

شَمبَه یک جَن ساختمانی بَسیار بَسیار خوب مِی باشد.

3 - چرا مرلین با وجود اینکه میتوانست جادو کند، با دست شروع به نوشتن تکالیف کرد؟ ( 2 نمره)

این بشر خودش هم از کارهای خودش سر در نمی آره آقا! هر چند شاید این دستوری از عالم بالا بوده باشه ولی خب... چندان کارهای این مرلین رو جدی نگیرید.

5 - یک فضاسازی از مشاجره لفظی و یا فیزیکی بین دو نفر بنویسید. ( حداکثر 5 سطر) ( 4 نمره)

فضا سازی مشاجره لفظی ؟!

رگ های گردن هایشان به کلفتی یک طناب شده است. صورتشان سرخ و عرق کرده شده و چشمانشان سرخ است. تار موهای سبیلشان از شدت خشم می لرزد و با هر فریادی که می کشند ذرات بزاقشان به این سو و آن سو پاشیده می شود. فریاد می زنند، بدون توجه به این که چه کلماتی از دهانشان خارج می شود. درون چهره هایشان تنها چیزی که وجود دارد، خشم است! خشم و جنون...

( پنج سطر حداکثر خیلی کم نبود؟!)


ویرایش شده توسط ورونیکا اسمتلی در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۸ ۱۲:۰۵:۰۳
ویرایش شده توسط ورونیکا اسمتلی در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۸ ۱۲:۱۲:۱۱

be happy


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
1- مرلین که بود و چه کرد ( می کند و خواهد کرد)؟ ( بیش از 5 سطر) ( 10 نمره)


طبق روایات مرلین اولین پیامبری بود که پا بر روی زمین گذاشت. او از نزد زئوس خدای خدایان فرستاده شد تا به عنوان پیامبری سیاه مردم را هدایت کرده و آیات الهی را به آنها ابلاغ گرداند. آیات زیادی از جانب مرلین برای مردم باز گو شده است که با استفاده از هر کدام از آنها انسان می تواند راه درست را از نادرست بیابد. آنگونه که در روایات موجود است، مرلین همان طور که اولین نفر قدم گذاشته بر روی زمین است، آخرین نفری نیز می باشد که قدم هایش را از روی زمین بر می دارد. بنابراین مرگ و تولد مرلین را هیچ کسی ندیده است و نخواهد دید. او که برجسته ترین پیامبر حاضر در جهان است، همواره صلاح بندگان زئوس را می خواهد و لحظه ای از تلاش برای راهنمای به راه راست، بر نداشته و نخواهد داشت.

2 - برای یک شخصیت خیالی، شخصیت پردازی کنید. ( از خصوصیاتی که میتوانید در فرم ورودی پیدا کنید تا رنگ جوراب و اخلاق خفن و بوی ادوکلن و ... ) ( شخصیت پردازی بهتر، قابل تجسم تر و عینی تر، نمره بیشتر) ( 10 نمره)

موهای قرمزش همچون برگ های قرمز رنگ پاییز در باد پیچ و تاب می خوردند و با هر پیچ و تاب شیفتگانی را برای خود میابند. چهره اش پر کک هایی است که اگر آنها نمی بود، نمک شیرین و خوش طعم چهره اش را از او صلب می کرد.

بوی عطرش تا سر کوچه ها می رفت و شیفتگانی را به دنبال او می کشید تا لحظه ای را با او سپری کنند. اما او تنها شیفته ی یک نفر بود. هری پاتر. پسری که تمام سختی های دنیا را به جان خریده بود و او نیز شیفته ی نگاه های زیبا و دلربای جینی بود. عشق میان آن دو نقش می بست. همان عشقی موجب تولد فرزندانی در بین آن ها شده بود.

شغل هری او را از اینکه به صورت مداوم در کنار جینی باشد، منع می کرد. اما این دوری ها ذره ای از عشق جینی به هری نمی کاست. او که با چشمان آبی رنگش که دل هر انسانی را در دریای عمیق آن غرق می کرد، به پنجره خیره می شد و چشم به راه هری باقی می ماند و انتظار لحظه ای با هری بودن را می کشید.


3 - چرا مرلین با وجود اینکه میتوانست جادو کند، با دست شروع به نوشتن تکالیف کرد؟ ( 2 نمره)

همان طور که در ابتدا مرلین در کلاس درس غرغر می کرد به دلیل خراب بودن کابل های مخابرات و عدم وجود سیگنال به همی ندلیل مرلین از جادو استفاده نکرده بود...
4 - یک سوره همانند مرلین بیاورید! ( حداقل 4 آیه و حداکثر 10 آیه) ( 4 نمره)

ای کسانی که بی جهت در چت باکس پیام های کمتر از چهار کلمه می زنید آیا از بلاک شدن نمی ترسید؟ همانا کسانی که سخنان بیهوده نمی زنند، از بلاک های ناپسند در امان اند. پس ای بندگان ما سخنان بیهوده شما را به مرز بلاک شدن می برد. کسانی که سخنان بیهوده نمی زنند و از فرمان الهی پیروی می کنند، اگر تا مرز بلاک شدن نیز بروند اما با یاری ما بازخواهند گشت.(مرلین نامه/باب16)

5 - یک فضاسازی از مشاجره لفظی و یا فیزیکی بین دو نفر بنویسید. ( حداکثر 5 سطر) ( 4 نمره)

چهره هایشان از خشم سرخ شده بود و رگ های صورتشان به صورت عجیبی برجسته شده بودند. خشم در چشمان هر دو موج می زد. در حالی که یقه های یکدیگر را گرفته بودند، به یکدیگر چشم دوخته بودند گویی قصد نابود کردن یکدیگر را داشتند. رون و فرد طبق معمول بر سر هرمیون با هم مشاجره می کردند و رون مثل همیشه از همسرش که عزیز ترین کسش یاد می شد، محافظت می کرد تا از چشمان بد خواهان به دور ماند. آری اینگونه غیرت یقه ی برادر را نیز می گیرد.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۰:۲۷ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
1 - مرلین که بود و چه کرد ( می کند و خواهد کرد)؟ ( بیش از 5 سطر) ( 10 نمره)

طبق آخرین تحقیقات و اکتشافات و جستجو اندرون نت و غیره دریافتم که مرلین در زمان سلطنت آرتور شاه می زیسته و همیشه با مورگانا در جنگ بوده است و وظیفه اش هدایت مردم به راه راستی و نیکی بوده است. نام این پیامبر با صفت کبیر همراه بوده است.

این گذشته ی مرلین بود ولی در حال مرلین به دلایلی که به عالم بالا و شورای زوپس مربوط می شود تغییر کرده و از سفید به سیاه تبدیل شده است. همچنین با مورگانا رابطه ی خوبی دارد. و برای اطلاعات بیشتر می توانید به اینجامراجعه فرمایید.

اینکه مرلین در آینده چه کار می کند را تنها خودش و عالم بالا می دانند ولی طبق آخرین حدسیات مرلین همواره به زندگی ادامه می دهد و به احتمال زیاد دوباره سفید نمی شود. مرلین در آینده چندین فرزند خواهد داشت تا به جای پدر بر تخت بنشینند.


2 - برای یک شخصیت خیالی، شخصیت پردازی کنید. ( از خصوصیاتی که میتوانید در فرم ورودی پیدا کنید تا رنگ جوراب و اخلاق خفن و بوی ادوکلن و ... ) ( شخصیت پردازی بهتر، قابل تجسم تر و عینی تر، نمره بیشتر) ( 10 نمره)


نام: لاوینیا
نام خانوادگی: مویس
گروه: هافلپاف
لقب: وینی
شکلک مورد علاقه:
پاترنوس: گربه
چوب دستی: چوب بید مجنون با موی پریزاد
معرفی ظاهری: دختری زیبا ولی نه در حد جنیفرلوپز! معمولی با صورتی شاد.نی قلیون! مو مشکی با چشم خاکستری! ظریف، کمی کوتاه قد با چثه ی کوچک.

معرفی شخصیت: لاوینیا ی معروف به وینی امسال سال دوم دبیرستانش را می گذراند. او شخصی است سرزنده و از همه چیز لذت می برد حتی از روفوزه شدن! این دختر خیلی خوش خنده است و یه او بگویی ترک روی دیوار، پخش زمین می شود و مرلین نکرده خودش را خیس می کند.

وینی تا اندازه ی زیادی بیخیال و سرخوش است و مادرش همیشه نگران است خواهر و برادر کوچکش، لاری و امیلی او را الگوی خود قرار دهند. او پر سر و صداست و همه جا را روی سرش می گذارد. به غیر از وقتی که خواب است، یک سره مشغول حرف زدن است.

لاوینیا از درس خوندن متنفر است. همیشه تکالیفش را در ساعت مطالعه ی مدرسه و از روی دوستان باهوشش پم و پل رو نویسی می کند ولی در درس های عملی فعال است. او آرزوی درمانگر شدن را در سر می پروراند و در این زمینه موفق است. او طبعتی درمانگرانه دارد و همیشه و همه جا می خواهد به همه کمک کند حتی اگر بدترین افراد روی زمین باشند. همچنین از ورزش هم بدش می آید و از هر فرصتی برای پیچاندن کلاسش استفاده می گند.

او رابطه ی خوبی با حیوانات دارد و هرگونه حیوانی به راحتی با او دوست می شود جوری که انگار سال هاست حیوان خانگی او بوده است. وینی به خاطر مادرش علیرغم دوست داشتن حیوانات از آنها نگه داری نمی کند.

وینی از رنگ های تند و جیغ مثل قرمز خوشش می آید و از آهنگ های متال لذت می برد. او عاشق غذا های مکزیکی است و دوست دارد گیتار برقی بزند. از ادکلن متنفر است چون سرش را درد می آورد ولی بوی پیاز داغ در حال سرخ شدن را دوست دارد.

او از معاشرت با افراد مختلف از قشر های مختلف با عقاید مختلف لذت می برد و در اطرافش همه جور دوستی پیدا می شود.

3 - چرا مرلین با وجود اینکه میتوانست جادو کند، با دست شروع به نوشتن تکالیف کرد؟ ( 2 نمره)


جو گرفته بودش! اینقدر از اینکه فرصت پیش آماده بود تا غیره و غیره رو استفاده کنه خوشحال بود که این عمل را انجام داد. بعدم یه فردی که از هزاران سال پیش جادوگره، بعضی وقتا دلش می خواد تنوع در کارهایش داشته باشد! این طور نیست؟

4 - یک سوره همانند مرلین بیاورید! ( حداقل 4 آیه و حداکثر 10 آیه) ( 4 نمره)

بوق بر شما! برشما کافران و بی دین ها! بر شما که حرمت را نگه نمی دارید! بر شما که به بهترین پیامبری که عالم بالا بر شما ناسپاس ها نازل کرده توهین می کنید. کسی که بهترین پیامبر کل تاریخ است. حرف های نا به جا می زنید! به مردم حرف های بی سر و ته تحویل می دهید و دید مردم را به پیامبر گران قدرتان منفی می کنید! به جای این همه قدر بدارید این گوهر الهی را!

5 - یک فضاسازی از مشاجره لفظی و یا فیزیکی بین دو نفر بنویسید. ( حداکثر 5 سطر) ( 4 نمره)

یک بعد از ظهر گرم تابستانی بود.دو غول غارنشینی که برای محافظت از بانوی چاق کنار تابلویاو ایستاده بودند بر سر اینکه چماق کدام یکی بلندتر است بحث می کردند. در میان بحث یکی چماقش را بالا آورد و خیلی ناگهانی به دماغ دیگری خورد و آن را خرد کرد.غول خونی با عصبانیت فریادی کشید و چماقش را بر سر اولی کوبید. اولی که دور سرش چماغ می چرخید دستش را بالا آوردولی متاسفانه مشتی به بانوی چاق برخورد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.