هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام ارباب.

میشه لطفا این رو نقد کنید ارباب؟

با تشکر سرورم.



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۸ جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
باب...ما هم اینو می ذاریم دم در...ساعت 9 بیا ببرش!


بررسی پست شماره 285 اتاق تسترال ها، باب آگدن:


نقل قول:
کراب چشمانش را باز کرد . در حالت معمولی کراب بین 15 تا 20 دیقه برای لود شدن زمان میخواست، چه برسد به زمانی که پس از خوردن معجون هکتور از هوش رفته و در جایی دیگر به هوش امده.
سوژه در جای نسبتا سختی تموم شده بود. کار شخصی که قرار بود ادامه بده کمی سخت شده بود. و به نظر من شما انتخاب خیلی خوبی برای ادامه دادن انجام دادین. سوژه کمی از کنترل خارج شده بود...شما با بیهوش کردن کراب سوژه رو آروم کردین و با عوض کردن مکان(بدون دور شدن از سوژه) از اون بی نظمی فاصله گرفتین. کار مفید و خوبی بود..ولی " دیقه" چیه آخه! دقیقه!


نقل قول:
مغز کراب هنگ کرد؛ و نیاز به ری استارت شدن داشت. قطره اب سردی از سقف روی سر کراب افتاد . کراب ریونی نبود اما می دانست که اتاق پیشگو اعظم حتی اگر فرست کلاس هم نبود، به این فجاحت هم نبود.
این توضیحات درباره کراب کمی بیشتر از چیزی که لازم بوده طول کشیده. کمی هم پس و پیش شده. مثلا اگه اول قطره آب روی سرش میفتاد و بعد چشماشو باز می کرد بهتر نبود؟
البته قسمت "اتاق پیشگوی اعظم" و انتظاری که کراب دربارش داشت اشاره خیلی خوبی بود. چند تا اشتباه تایپی دارین...اصولا خیلی مهم نیست ولی توجه خواننده رو جلب می کنه. و این "جلب توجه" یعنی به هم خوردن تمرکز. فجاعت...امعاء و احشا...


نقل قول:
_بیدار شدی بالاخره
علامت...علامت...علامت!
هیچ جمله ای، هیچ جمله ای نداریم که بدون علامت تموم بشه. این جمله شما الان ناقصه. عادت کنین به علامت گذاشتن. علاوه بر ناقص بودن، بدون لحنه. اینو بدون احساس می گه؟ با تعجب می گه؟ بصورت سوالی می گه؟


نقل قول:
_زیر زیر زمین خونه ریدل ها. بعد از خوردن یکی از معجون های هک توی اتاق ارباب ؛ توهم زدی که کلاغ سیو هستی . به زور از روی دست سیو جدات کردن و انداختنت تو این اتاقه. تو هم بیهوش شدی
این توضیح خلاصه و خوبی برای جمع کردن ماجرا بود.


نقل قول:
کراب از اتاق بیرون امد و وارد راهرو باریکی شد . جلوی در فیلیوس روی چهار پایه قرمزی مشغول نصب یک تابلو روی دیوار بود.

نقل قول:
_داشتم دنبال یه تابلو از جدم میگشتم
شما به جزئیات توجه می کنین و این خیلی خوبه. این که فلیت ویک روی چهارپایه داشت تابلو رو نصب می کرد، همین توجهتون رو نشون می ده.
ولی اگه داشت دنبال تابلوی جدش می گشت چرا در حال نصب تابلو ها بود؟ بهتر نبود حرکت دیگه ای انجام بده؟ مثلا با یه ذره بین توی تابلو ها دنبال جدش بگرده؟
با وجود این، توجهتون به سوژه های شخصیت ها و استفاده از اونا خیلی خوب بود.


نقل قول:
_ و اون وقت تو اینجا چکار میکنی؟
لازم نیست شکلک رو قبل از جمله بزنین...چون به هر حال کل جمله به این حالت گفته می شه.


نقل قول:
به زور از روی دست سیو جدات کردن و انداختنت تو این اتاقه.
اینجاش عالی بود. اگه احتمال منحرف شدن سوژه وجود نداشت می گفتم کاش این قسمت رو کاملا توضیح می دادین...یعنی درباره همین صحنه می نوشتین. البته می شد این کار رو انجام داد. ولی وسط پست...بصورت کوتاه و گذرا. و بعد دوباره به سوژه اصلی برگشت. این پیشرفت خوبی بود. چون قبلا سوژه رو سریع و بدون دلیل پیش می بردین.


نقل قول:
کراب به این فکر میکرد که برود و هک را پیدا کند و کاری کند که معجون حنجره صاف کن از احما احشا هک به روی دیوار بپاچد.
در قسمتهای غیر دیالوگ از اسامی مخفف استفاده نکنین.
بین دیالوگ های پشت سر هم فاصله نذارین؛ مگه اینه مکثی بین جمله ها وجود داشته باشه. این کار پستتونو بی دلیل پراکنده و بی نظم نشون می ده.


قسمت بیست سوالی خوب بود. به این قسمت توجه کنین! به نظر من چیزی که باید بنویسین اینه! قسمتی که ربطی به سوژه اصلی نداره. بدون خارج شدن از سوژه، درباره یه موضوع بی ربط و نسبتا مسخره نوشتین...چیزی که دنبالش هستیم همینه. نه اصل ماجرا! صحنه خفه کردن کراب با کراوات آرسینوس هم خیلی خوب بود.


نقل قول:
فلیت ویک کراوات رو ول کرد . شانس اوردی که دلم نمیخواد به جرم قتل وزیر مملکت برم ازکابان . وگرنه الان در حال اولین مصاحبه هات با مرگ بودی.هیپو گریف بوقی. و بعد کنار ارسینوس و روبه روی کراب ایستاد
این قسمت خیلی ضعیف بود. چه از نظر شکل نوشتاری و چه از نظر محتوا.


نقل قول:
کراب که نفسش بالا نمیامد تازه متوجه شده بود که شجاع بودن شرط ساده ای نیست.
پایان خوبی داشتین. داستان در مسیر خودشه و در محل مشخصی رها شده. نفر بعد کاملا آزاده که داستان رو ادامه بده.


طنزتون بهتر از قبل شده. نکته های خوبی از شخصیت ها می گیرین و خوب ازشون استفاده می کنین. کوتوله بودن فلیت...کراوات آرسینوس...خوب بودن. لازم نیست سعی کنین طنزتون بیشتر بشه. می تونه بهتر بشه...ولی بیشترش نکنین. لازم نیست همه جمله ها خنده دار باشن. می شه نوشت و نوشت و با یه نکته طنز آمیز خوب ضربه موثر تری وارد کرد.


خوب بود.

_____________________


بررسی پست شماره 353 انجمن تفرقه ، گیبن بی خانمان!


نقل قول:
-ببین لاکریتا وقتی میگم اینقدر از اون جن بی خاصیت دفاع نکن برای همینه که الان مجبور نشیم خودمون بریم خرید کنیم.
-گیبن صد دفعه بهت گفتم که ...
این جرو بحث به نظر من باید کمی طولانی تر می شد. یه موضوعی رو شروع کردین و قبل از این که چیزی رو که خواننده انتظار داره بهش بدین، تمومش کردین. اینجاش کمی ناقص مونده. عجله ای برای برگشتن به داستان نداشته باشین. این یه موقعیتیه که شما خلق کردین. ازش استفاده کنین.


نقل قول:
که ناگهان چشمشان به محفلی مرگخوار خورد.
-محفلی ها حمله کردن اماده بشید.
-استیو پفای .
خیلی خوب بود...ولی با شکلک می تونست تقویت بشه! این قسمت حتما باید با شکلک همراه می شد. اینجا مرگخوارا شوکه شدن...خواننده هم باید اون حس رو از نوشته شما بگیره. به شکل فعلیش اون تاکیدی رو که لازمه نداره.


نقل قول:
سیوروس با چوبدستی اش طلسم گیبن را به طرف دیگری هدایت کرد و در حالی که از کله اش دود قرمزی می امد فریاد زد:
-صبر کنید . صبر کنید.

لاکریتا که صدای سیو را شنید از پشت میزی که زیرش پناه گرفته بود بیرون امد و به سمت سیو رفت.
-سیو چی شده ؟
خوب بود...ولی بهترین گزینه نبود. توجه داشته باشین شخصی که در مقابلتونه اسنیپه...از این شخصیت می شه در این موقعیت استفاده کرد. می تونستن فکر کنن اسنیپم با محفله...جاسوس محفله...در حمله محفل دست داشته. به سوژه ها دقت کنین. از همه سوژه هایی که سر راهتونه استفاده کنین. اینجوری کمی ساده شده.


نقل قول:
لاکریتا که صدای سیو را شنید از پشت میزی که زیرش پناه گرفته بود بیرون امد و به سمت سیو رفت.
در قسمت های غیر دیالوگ از اسامی به صورت مخفف استفاده نکنین.


نقل قول:
با صدای جیغ غیر منتظره ی ورونیکا تمام مرگخواران از اتاق و سوراخ سنبه های خانه ریدل به اتاق اصلی هجوم اوردن و با آریانا مواجه شدند.
سوژه رو شلوغ کردین...این یه ایراد نیست. اینجا می تونست شلوغ بشه. ولی پست شما کمی کوتاه بود. از نظر محتوا هم کم بود...می تونستین کمی طولانی ترش کنین.کمی بیشتر درباره شخصیت ها بنویسین. حتی اگه همون قسمت اول کمی طولانی تر می شد کافی بود.


بی خانمان باش گیبن.
____________________

انرژی ما تموم شد...دو نقد بعدی به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۷:۱۳ جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴

لیزت دولاپین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۸ پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۴
از لحجم نخند
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 16
آفلاین
اغباب سلام
اگه میشه نقد بشه
مقسی بوکو


اگه به لحجم بخندی با تبغم نصفت میکنم


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ پنجشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
درود.
لرد ولدمورتا! نقد میخوام.
به قول لیز مقسی بوکو.


پ.ن: چرا تو انجمنای دیگه هیچ سوژه باحالی پیدا نمیشه؟ من همش همینجام.


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
نقد

کمه ارباب . نقد شه لطفا


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۷ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۰:۲۵ شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷
از زیر چتر حمایتی رودولف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین


سلام ارباب جون....
چیزه...اینو دم در دادن به من گفتن بدم به شما برم


چه جالب




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 284 اتاق تسترال ها، دای لوولین:


نقل قول:
کراب با خود فکر کرد. او به تسترال قول داده بود که شجاع باشد.
پست قبل با دیالوگ شروع شده و این بخش از داستان به کمی تجزیه و تحلیل احتیاج داشت. قبل از این که کراب جوابی بده، خواننده باید می فهمید که تو ذهنش چی می گذره. شروع خوبی داشتین.


نقل قول:
کراب لشکری از لوازم آرایشی اش را داشت. کراب شاید یک اسلیترینی مکار بود، شاید جدیدا بر طبق قولی که به تسترال داده بود کمی از رگه های گریفندوری بودن در او دیده می شد، اما کراب هر چه بود راونی نبود و نمی فهمید که اگر بگوید پیشگویی کار تسترال هاست دیگر خودش پیشگوی اعظم نمی شد.
سوژه ها رو خوب گرفتین. از سوژه های سایت و کتاب بصورت همزمان استفاده کردین که این ترکیب خیلی خوبی ایجاد کرده. ممکنه این همه سوژه پشت سر هم سنگین به نظر برسه، ولی این سوژه ها اساس داستان بودن. هوش ریونکلاو و شجاعت گریفیندور و... .برای همین خواننده راحت هضمشون می کنه.


نقل قول:
- به جون هک فحش ندادم ارباب. تسترال ها پیشگویی کردن. :zogh:
تنها مرگخواری که می شه به راحتی براش از این شکلک استفاده کرد احتمالا همین کرابه!


نقل قول:
- تسترال!
- چی؟
- به جون هک فحش ندادم ارباب. تسترال ها پیشگویی کردن.
- کراب! احتملا رنگ موی جدیدت رو مغزت تاثیر گذاشته. تسترال ها حرف نمی زنن.
- جون هک حرف می زنن ارباب. پیشگویی کردن هر کی این معجون هکتور رو بخوره مثل کلاغ غارغار میکنه.

این سوژه کمی جدی شده...در حالی که نباید می شد. البته این اتفاق در پست قبلی افتاده و در پست شما هم ادامه پیدا کرده. این که کراب این چیزا رو از کجا می دونه، با توجه به این که مجبوره راستش رو بگه موضوع جدی ایه! این اول سوژه اس...هنوز خیلی مونده تا به اون مرحله برسیم. به نظر من این قسمت باید سرسری رد می شه. دو سه بار تکرار و روش تاکید شده. خیلی چیزا هست که کراب می تونه مجبور باشه بگه...و این خیلی چیزا خیلی جالب تر از اصل سوژه هستن.


نقل قول:
کلاغ ها هرگز غارغار نمی کردند. کلاغ ها قارقار می کردند. ولی خب قارقار کلاغ ها هرگز زیرنویس نداشت. پس شاید اصلا غارقار می کردند. کلاغ ها کلا موجودات بدبختی بودند. کلاغ ها هرگز به خانه خود نمی رسیدند. ای مادر بگرید برای کلاغ ها
اینجاش خوب بود. قضیه غار قار کردن کلاغا و احساساتی و حتی جوگیر شدن نویسنده! شکلک رو اصولا باید برای دیالوگ بزنیم ولی اینجا شکلک هم جالب بود. چون نویسنده از کنترل خارج شده بود!


نقل قول:
چند دقیقه بعد به جای کراب غرق در لوازم ارایش، یک غار بود که به طرز عجیبی قارقار می کرد.
سوژه بالا جدی شده...و اینجا منحرف شده! از مسیرش خارج شده. سوژه این بود که کراب می تونه پیشگویی کنه و مجبوره مثل یک مرد واقعی رفتار کنه! و الان با خورده شدن این معجون سوژه حداقل موقتا منحرف شده و اینجور انحراف ها می تونن ادامه پیدا کنن. یعنی نفر بعدی بی خیال سوژه اصلی بشه و همینو ادامه بده...که زیاد جالب نیست.
سوژه های فرعی بدین...ولی مواظب باشین که سوژه فرعیتون از سوژه اصلی جلو نزنه...این سوژه رو می شد فرعی نگه داشت. به این شکل که این اتفاق در وسط پست شما میفتاد...و در پایان سوژه رو به حالت اولش بر می گردوندین که نفر بعدی از همونجا ادامه بده.


شخصیت هاتون خوبن. مشخصه که با شخصیت های سایت و سوژه هاشون آشنا هستین. این موضوع مهمیه. شکلک هاتون هم خوبن. فقط کمی مواظب سوژه باشین.

_________________

اورلا

نقل قول:
بگین اگه اون یه دقیقه دیر نمیشد حدود چند میگرفتم تو دوئل؟
این کار فرقی با امتیاز دهی نداره. متاسفانه اینو نمی تونم بگم. کاری که می تونم انجام بدم اینه که نقد کنم...استثنائا! چون شما جای دیگه ای هم درخواست نقد دادین و اصولا نباید نقد می کردم. ولی چون دوئلتون رو با یک دقیقه از دست دادین نقد می کنم. همیشه احتمالات رو در نظر بگیرین. انجام کاری مثل دوئل رو نذارین برای دقایق آخر...هر اتفاقی ممکنه بیفته که نتونین پستتونو ارسال کنین.


بررسی پست شماره 340 باشگاه دوئل، اورلاکوییرک:


نقل قول:
بستنی! این کلمه برای خیلی از مردم معنای خوشمزه و خوبی دارد.
اون "بستنی" اول خیلی تاکید آمیزه. و وقتی اینقدر تاکید می کنیم باید یه مکثی بعدش داشته باشیم...و مکث در نوشته یعنی فاصله. به نظر من باید می رفتین سر خط. و حتی یک سطر فاصله می ذاشتین.
"معنای خوشمزه" عبارت درستی نیست. منظورتون این بود که کلمه بستنی حس خوبی در فرد ایجاد می کنه. می شد به شکل دیگه ای بیانش کرد.


نقل قول:
و او جملاتی از قبیل "نه مرسی بستنی دوس ندارم" و حتی "از بستنی متنفرم" بگوید.
این دو جمله باید جابجا می شدن. به دلیل کلمه "حتی"! حتی رو وقتی می گیم که بخواییم موضوع یا کاری رو توصیف کنیم که احتمالش کمتره. و اینجا احتمال شنیدن جمله اول کمتره. چون ملایم تره. یعنی احتمال کمی وجود داره که کسی از بستنی متنفر باشه و حتی می شه گفت که احتمال کمی وجود داره که کسی بستنی رو دوست نداشته باشه.


نقل قول:
- به دلیل یه سری از مشکلات، وزارت خانه تصمیم گرفته اداره ی کاراگاه را برای مدتی طولانی تعطیل میگردد. لزا از شما کاراگاه عزیز خواهش مندیم تا برای خود کاری فراهم کنید. اه با این کاراشون ما رو دق میدن. الان من کار از کجا پیدا کنم؟
نامه تون چرا اینقدر اشتباه داشت؟! وقتی یکی برای اولین بار بخونه به احتمال زیاد این اشتباها توجهش رو جلب می کنن...نه محتویات نامه. لذا درسته. و این جمله هم همونطور که می بینین اشتباهه:
نقل قول:
وزارت خانه تصمیم گرفته اداره ی کاراگاه را برای مدتی طولانی تعطیل میگردد.



نقل قول:
با دیدن دستکش های بلند و آبی رنگش در یک لحظه به این فکر کرد که شاید برای تهیه ی پول دستکش هایش را بفروشد
آهان! خیلی وقت بود دنبال این فرصت می گشتم! پیداش کردم.
این جمله تاثیر بسیار بدی روی من (خواننده) داشت. می دونین دلیلش چیه؟ چت باکس!
شما این سوژه رو برای خودتون انتخاب کردین...ولی دو تا اشکال وجود داره.
اولیش اینه که دستکش به تنهایی نمی تونه یه سوژه باشه. حتما باید ویژگی خاصی داشته باشه یا به دلیل خاصی ازش استفاده بشه. مثلا اورلا وسواس داشته باشه. از آلودگی و میکروب وحشت کنه!
دومیش اینه که خیلی زیاد این سوژه رو تکرار می کنین. اونم بطور مستقیم. این خیلی زود تاثیر عکس روی اعضا می ذاره. هر دفعه وارد چت باکس می شین یک جمله درباره دستکش ها می گین. این کار اعضا رو حساس می کنه. سوژه اینجوری جا نمیفته. سوژه باید ریشه داشته باشه که جا بیفته.


گذشته از این موضوع، ایده فروش دستکش ها خوب بود...این که اورلا اونقدر احساس بیچارگی می کنه که حاضره از دستکش های عزیزش صرفنظر کنه.


نقل قول:
اورلا با حرکت سرش جواب مثبت. کمی اضطراب داشت ولی میتوانست برا آن غلبه کند. چهره فلورین کمی باز تر شد و با خوشحالی گفت:
- شما استخدامین!

اورلا با شندین این جمله خوشحال شده بود که حد نداشت. درحالی که نزدیک بود فلورین بغل کند پرسید:
- همین شکلی الکی الکی؟
- نه کاملا؛ یه تست ازتون میگیرم. باید یه بستنی برام درست کنین.
برای منم دقیقا همین سوال پیش اومد. "همین شکلی الکی الکی؟"... که جوابش رو دادین. ولی بهتر بود نمی گفتین استخدام شد. چون نشده. بعد از تست ممکنه استخدام بشه.


نقل قول:
صبح نورانی ای بود.
اینم مثل "معنای خوشمزه" درست نیست...روشن یا آفتابی بهتر بود. ولی اشکالی نداره. کمی طول می کشه که آدم بتونه سریعا بهترین کلمه و صفت رو برای اون موقعیت پیدا کنه.


نقل قول:
اورلا خواندن نامه را تمام کرد. کمی به فکر فرو رفت. میدانست بستی ای که مشنگ ها میخورند خیلی خوشمزه است و از آن طرف هم میدانست که بازرس از خودن چنین طعم بی نظیری شوکه خواهد شد پس تصمیمش را گرفت.
بستنی با طعم خاص! در یک دنیای جادویی!
این یعنی خلاقیت بدون محدودیت...یعنی ذهنتون می تونه تا دور دست ها پرواز کنه. شما( و خیلیای دیگه) جلوشو می گیرین. در شعاع یک متری خودتون دنبال سوژه می گردین. چرا؟ ایده های خیلی عجیب و غریبی می شد برای این بستنی پیدا کرد. با هر ماده ای...لازم نبود حتما ماده خوراکی باشه. اینا جادوگرن...کسایی هستن که افکارشونو میریزن تو قدح! از خیلی چیزا می تونستن استفاده کنن. کمی...حیف شده! استفاده از دستور و مواد مشنگی نتیجه رو خیلی ساده کرده:
نقل قول:
اورلا سه تخم مرغ را شکست و زرده و سفیده ی آن را داخل کاسه ای سفید رنگ ریخت و دوباره از روی کتاب آشپزی شروع به خواندن کرد.
- تخم مرغ ها را با همزن برقی هم میزنیم. پودر وانیل و شیره ی آلبالو را اضافه کرده و دوباره هم میزنیم. کمی شیر و چند قطره از آب میوه ی کاکتوس را اضافه میکنیم.



نقل قول:
حتی دستکش هایش هم سفید و بلند بودند.

نقل قول:
درواقع دستکش های سرمه بودند و لباسش آبی.
آخ قلبم!


نقل قول:
سپس کاسه را که ماده ی درون صورتی رنگ بود را داخل فریزر گذاشت.
جمله هاتون رو بخونین...اشتباهن! کلمه ها هم همینطور:
هزامین بار- لزا- میتوانست برا آن غلبه کند- با شندین این جمله- سواحل استرلیا- بستی ای- سرمه بودند- بسایر شور بود- شوک شده بود- زیر رلب حرف میزد- طعطیله.


نقل قول:
اورلا زیر رلب حرف میزد:
- آها اون روز که مغازه داره بهم گفت به جای شکر نمک برداشتی...
این قسمت احتیاج به توضیح داد...خب چرا اورلا این کارو انجام داد؟ یا باید اشتباهی به جای شکر نمک بر می داشت و یا دلیل خاصی برای این کار داشت.


سوژه بد نبود...ولی خیلی ساده بود. متفاوت فکر کنین...متفاوت ببینین. ایده های متفاوت تری پیدا کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۴

اورلا کوییرکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۸ جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 477
آفلاین
سلام بر ارباب تاریکی!

درخواست نقد این و درخواستی دیگر...

بگین اگه اون یه دقیقه دیر نمیشد حدود چند میگرفتم تو دوئل؟


خودم، آخرین چیزی بودم که برایم باقی می‌ماند تصویر کوچک شده

Onlyتصویر کوچک شدهaven
تصویر کوچک شده



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۵۵ شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
روبه!


نقل قول:
یهویی چه جایی پیدام شد!
چمونه؟ به این خوبی!


نقل قول:
البته نیس بالاتر از نارنجی، رنگ!
از نارنجی متنفریم...و سپس از صورتی!


نقل قول:
لردک مثل همیشه داره خوشه انگور میزنه تو رگ!
چقدر ما رو نمی شناسی نارنجی!


نقل قول:
شامپوی کلیر یا پرژک هم نیس به جون دم نازنینم!
ما احتیاجی به این ابزار درگیر کننده و وقت گیر و به درد نخور و البته شیمیایی تاثیر گذارنده روی مغز نداریم!


بررسی پست شماره 337 خاطرات مرگخواران، یوآن ابروکومبی:


رول شما طولانیه...خیلی طولانی. و این طولانی بودن فقط در دو صورت قابل توجیهه...1- جایی که هدفی داشته باشیم. یعنی لازم باشه داستان رو اصلاح کنیم یا به نقطه خاصی برسونیم ...و 2- رول های تکی!
البته در حالت عادی هم می شه طولانی نوشت. ولی باید ریسک از دست دادن تعداد زیادی از خواننده ها رو قبول کنیم.


نقل قول:
- دِ میگم نمیتونم! حالیـــته؟
- اُ.. اُسکار آقا..
به نظر من رول هایی که با دیالوگ شروع می شن جذابن...دیالوگ از چند نظر می تونه خواننده رو دنبال خودش بکشونه. کنجکاوی درباره این که گوینده کیه؟ مخاطب کیه؟ موضوع چیه؟ و اینجا کجاست!
خواننده تا بخواد جواب همین چند سوال رو پیدا کنه درگیر رول می شه. دیالوگ اول خوبه. حالت اعتراض آمیزش خواننده رو جذب می کنه که ماجرا رو دنبال کنه و بفهمه که این کیه و نمی تونه چه کاری رو انجام بده! ولی دومی مبهمه...از اون ابهامایی که خواننده رو متوقف می کنه. چون خوندنش هم سخته... من یکی دو بار با لحن ها مختلف خوندمش. ممکنه حواس خواننده رو هم به همین شکل پرت کنه. به نظر من بهتر بود دومی حذف می شد.


نقل قول:
شاید نسیم آرامی که در کوچه "اشلینگتون" لانه کرده بود و بالهای عظیمش را از این گوشه تا آن گوشه اش میکشاند، دیگر چندان دلنشین و تازه نبود..
تا جایی که ممکنه سعی کنین از اسامی آشنا استفاده کنین. چه برای مکان ها و چه شخصیت ها. خلق مکان ها و اشخاص ناشناس احتیاج به خلاقیت داره. براش زحمت می کشین. هر چند کم و کوتاه باشن. ولی مکان های آشنا ارتباط خواننده رو با داستان شما قوی تر می کنه. خوندن اسامی ناآشنا یه استرس خفیفی ایجاد می کنه که اگه بار منفی نداشته باشه، بار مثبت هم نداره.
توصیف نسیم و بالهای عظیمش قشنگ و دوست داشتنی بود.


چرا همه سه نقطه های شما دو نقطه شدن؟! همشون!


نقل قول:
انگار آن شب ماه شعور داشت.. میفهمید.. می دانست که باید این رفتارش را برای یک شب هم که شده کنار بگذارد.. انگار می دانست که جوانی بدبخت تر از هر جوان دیگری، به ناچار، دل از خانه خود کنده و رهسپار این کوچه سرد و خلوت شده بود.
خیلی به موقع وارد داستان شدین...اگه کمی بیشتر کشش می دادین ممکن بود خسته کننده بشه.

- عجب آدم سمجیه هـــــا! میگم نمیتونم!
- اُسکار آقا..
این کارتون خوب بود...این که بعد از یه توضیح کوتاه، دیالوگ بالا رو تکرار کردین. این کارتون این حس رو به خواننده می ده که چیزی رو از دست نداده و داستان قراره براش توضیح داده بشه.


نقل قول:
مورفین گانت، هر چند که بدنش میلرزید، اما دوباره سرش را بالا گرفت و به چهره "اُسکار چمبرز" خیره شد. موها و سبیل پُر پُشت، بینی بیش از اندازه بزرگ، چشمهایی پر از شرارت و یک زخم عمیــــق که از چانه تا نزدیک گوش چَپَش کشیده شده بود، شرایط را تکمیل میکرد که یک راست حدس بزنی از آن خلافکارها و قاچاقچی های قهار تشریف دارد.
آوردن دوباره اون اسم ناآشنا و این بار معرفیش...کار خیلی خوبی بود. مخصوصا توضیحات خلاصه و واضح و کافیتون درباره ظاهرش. می تونستین همین توضیحات رو طولانی تر کنین. ولی واقعا لزومی نداشت.


نقل قول:
اما اُسکار زیر لب "فقط برو! میگم فقط برو! گم شــــو!" زمزمه کنان، از نگاه کردن به چهره وحشتناک مورفین که شیره های تریاک در آن موج میزد،
دیالوگ اسکار طولانی تر از چیزی بود که بین جمله جاسازیش کنیم. اینجوری خواننده لحن رو گم می کنه. بهتره جداش کنین:
اما اُسکار در حالی که از نگاه کردن به چهره وحشتناک مورفین که شیره های تریاک در آن موج میزد، اجتناب می کرد، زیر لب زمزمه کرد: "فقط برو! میگم فقط برو! گم شــــو!".
اینو به این شکل ننوشتم:
اما اُسکار در حالی که زیر لب زمزمه می کرد: "فقط برو! میگم فقط برو! گم شــــو!"، از نگاه کردن به چهره وحشتناک مورفین که شیره های تریاک در آن موج میزد، اجتناب کرد.
چون زمزمه رو یک بار انجام می ده و اجتناب کردن بطور مداوم انجام می گیره.


نقل قول:
لرزش شدید و غیرقابل کنترلی در صدای مورفین هویدا بود.

- من که.. چیزی ازت نمیخوام.. منو نیگا.. باور کن دستمم به مغزم نمیرسه..
اگه بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین گوینده و مخاطبتون مشخص تر می شن. فاصله رو وقتی بذارین که دیالوگ مال شخصی غیر از آخرین فاعله. مثلا اینجا اگه دیالوگ مال اسکار بود می شد فاصله گذاشت که خواننده فکر نکنه مورفین داره حرف می زنه. و اینجا بر عکس...به نظر من باید بین دو دیالوگ فاصله می ذاشتین.
نقل قول:
- چوبدستیت رو من بلند نشه!
- بابا؟ اینا رو مامان داد.

هر چند بینشون فاصله زمانی نبود...ولی برای نشون دادن این که دیالوگ دوم ربطی به اولی نداره و جواب اون نیست، یه فاصله می تونست کمک کننده باشه.


نقل قول:
اما مهتـــاب..
انگار دلش برایش سوخته بود و سعی میکرد چهره غم زده اش را.. لااقل نورانی جلوه دهد.
خیلی بی ربط، ولی قشنگ بود. و به نظر من همین بی ربطیش قشنگش کرده بود. چون خواننده انتظار نداره از اون صحنه یهو برگردین سراغ مهتاب!


نقل قول:
- دِ من اگه چشام بسته ـس، گوشام که بازه! تو اگه راس میگی، بگو اون مدرک فوق لیسانس نمیدونم چی چی ـت چه آسی رو برامون آورده؟!
این کلمه "فوق لیسانس" اصلا با حال و هوای رولتون هماهنگ نیست. فضای جادویی رو خراب می کنه. لزومی نداشت اسم مدرک رو بگین.


نقل قول:
مورفین فقط نظاره گر بود. نظاره گر خواهرش که مشت های پی در پی محکمی نثار دیوار میکرد و اهمیت نمیداد چه دردی در تک تک انگشتانش رخنه میکند.
فقط به خاطر مورفین.. این مشت ها فقط به خاطر مورفین بود..
قشنگ بود...قانع کننده بود. این خیلی مهمه که در این صحنه های احساسی بتونیم تعادل رو حفظ کنیم...بدون سوء استفاده از احساسات خواننده رو قانع کنیم.


نقل قول:
- مــ[مورفین مشت زد!]ــروپ! مــ[باز هم مشت زد!]ـنم میـ[مورفین مشت میزد!]ـتونــ[واقعاً مشت میزد!]ـم! مــ[محکم!]ـنم میتونــ[قدرتمند!]ـم!
معمولا با اینجور توضیحات بین دیالوگ موافق نیستم...ولی اینجا فکر نمی کنم که می شد به شکل بهتری این صحنه رو توصیف کرد. چون اون تداوم و سرعتش نباید قطع می شد.


نقل قول:
وحشتناک.. اما خوشحال کننده.. مسرت بخش.. اوه.. سرور.. چیزی که مورفین، مدتها از آن دور بود.. انگار که غریبه آشنایی را بعد از مدت ها دیده باشد..
مورفین خوشحال بود.. حالا او دیگر به خود باور داشت.. می دانست که "واقعا میتوانست"..
واقعا دستش به مغزش میرسید..

- گور بابای نئشگیِ بعد از التماس!
سوژه تون خیلی قشنگ بود. جدید بود...اعتیاد مورفین قدیمیه. ولی قبلا ندیده بودم کسی از این زاویه و به این شکل بهش بپردازه. مسیری که طی کردین منطقی و قانع کننده بود. احساسات شخصیت هاتون کنترل شده و به اندازه کافی بودن. نه کم و نه زیاد. این خیلی مهم بود! چون کمی اغراق در این مورد می تونست خواننده رو از داستان دور کنه. توضیحاتتون کش دار و خسته کننده نبودن. شما همونقدر توضیح دادین که خواننده لازم بود بدونه و با توجه به طول داستان، همین توضیحات کافی بود. شخصیت های شما سر جای خودشون بودن. مروپ شما مادر لرد سیاه نبود...هیچ شخص خاص دیگه ای هم نبود. حتی ساحره هم نبود. فقط یه خواهر بود. به خواهر نگران! احساسش رو به خوبی می شد درک کرد.
پایانتون هم زیبا بود.


برو...دمتو بذار رو کولت و برو! دامبل رو بفریب!


________________

دای عزیز! چه اسم مرگ آوری! نقد شما در اولین فرصت انجام می گیره.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ جمعه ۲۲ آبان ۱۳۹۴

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
درود.
درخواست نقد داشتم برای این
بدرود.


این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.