بلافاصله پس از این فرمان لرد، ده ها صدای
پاق شنیده شد و تمام مرگخواران به همراه لرد غیب شدند.
دامبلدور با تعجب به مرد ناشناس که گوشه ای پنهان شده بود نگاه کرد و گفت:
- مگه اعضای محفل امروز اینجا نیستن؟
مرد ناشناس به آرامی از گوشه ای بیرون آمد و نگاهی پر از ترس به اطراف کرد و گفت:
- من چمیدونم، تو دامبلدوری مثلا! تو باید بگی اصولا.
دامبلدور کمی فکر کرد تا مغزش رفرش شود و سپس گفت:
- خوب باید اینجا باشن پس.
بلافاصله پس از این حرف اعضای محفل که بیشترشان را قبیله ی ویزلی ها تشکیل داده بودند به دفتر مدیریت ریختند.
دامبلدور که از تنگی جا داشت کبود میشد گفت:
- فرزندان روشنایی! تام و مرگخوارانش به دره ی گودریک حمله کردن! به زودی اونا دوباره میرن میزنن جیمز و لیلی رو میکشن، بعد هری یتیم میشه!
محفلی ها و ویزلی ها:
پس از این حرف ها از سوی دامبلدور ریموس لوپین طلسمی به دامبلدور زد و دامبلدور پس از ریست شدن دوباره گفت:
- فرزندان روشنایی! تام برای برداشتن سند ها به دره ی گودریک رفته!
محفلی ها:
هری از وسط ویزلی هایی که از سر و کولش بالا میرفتند گفت:
- هییییی.... دوباره میتونم لرد رو بکشم!
دامبلدور لبخندی پر از ترحم و مهربانی به اعضای محفل و مرد ناشناس زد و گفت:
- نه، فرزندان من! میخواستم بگم که اونا اصلا از دره ی گودریک سر در نمیارن!
- اونوقت واسه ی چی؟
این سوال حاصل همسرایی صد ها ویزلی و اندک اعضای محفل بود.
دامبلدور که به دلیل تنگی جا داشت کم کم داشت کبود میشد گفت:
- به دلیل افسون ضد غیب و ظاهر شدن فرزندان من.
چند محفلی به دلیل سوزاندن فسفر زیاد تبخیر شدند.
دامبلدور گفت:
- فرزندان من! امشب میخوام بعد از صد ها سال یک غذای خیلی خوب بهتون بدم! با توجه به اینکه تام و مرگخوارانش بالاخره همینجا برمیگردن و مجبورن که از هاگوارتز با پای پیاده خارج بشن. پس همگی میتونید تا زمان شام در خوابگاه گریفیندور استراحت کنید.
ویزلی ها، اعضای محفل و خود دامبلدور به دلیل گرسنگی بیش از اندازه بدون هیچ صحبت دیگری درباره ی مرگخواران از دفتر مدیریت بیرون رفتند.
در دره ی گودریک، همان لحظات:لرد و مرگخواران با ده ها صدای
پاق ظاهر شدند.
- ارباب شما چرا از گردن به پایینتون نیومده؟
لرد نگاهی به خودش کرد و سپس نگاهی به مرگخوارانش کرد، یکی دستانش را جا گذاشته بود، دیگری یکی از پاهایش و حتی بعضی از آنها کل بدنشان را.
لرد با دیدن این وضعیت نعره زد:
- به دفتر مدیریت هاگوارتز برمیگردیم.
مرگخواران در دفتر مدیریت ظاهر شدند و وقتی که دفتر را خالی دیدند به دنبال چاره ای برای فرار از قلعه گشتند.