جلسه اول
-شنیدین میگن استاد این درس، مادر لرد سیاهه؟
-اینا می خوان محفلیارو بزنن زمین! مادر لرد سیاهم آوردن که روح و معده ما رو آلوده به تاریکی کنه.
آهای ملت هوشیار باشید که جمونیسم...آی سوختــــــم!
-چرا وسط راه وایسادی نوگل باغ دانش مامان؟
نوگل باغ دانش مذکور که "کاملا اتفاقی" مورد اصابت قابلمه در حال جوشیدن مروپ قرار گرفته و بخشی از محتوای درون قابلمه بر روی ردایش ریخته بود، جیغ بنفش کشان شروع به طی کردن طول، عرض و حتی ارتفاع کلاس کرد.
مروپ با خونسردی چرخ دستی اش را که قابلمه بر روی آن قرار داشت به سمت میزش هول داد. قابلمه را بر روی میز گذاشت و لبخندی به شاگردانش زد.
-نیازی به معرفی مامان نمی بینم. خوشحالم که ترم جدید هاگوارتز رو قراره در کنار هم بگذرونیم. قبل از اینکه درس رو شروع کنم می خوام که یه دانش آموز نمونه مامان بیاد این کاسه هارو که پر می کنم بین بقیه پخش کنه.
مروپ ملاقه اش را از آستینش در آورد و در قابلمه را باز کرد و محتوای درون قابلمه را هم زد. بوی دل انگیزی به هوا برخاست. بویی که هوش از سر دانش آموزان می ربایید!
-پووووف!
-این بوی گوسفند داره از کجا میاد؟! من که دیگه نمیتونم نفس بکشم.
نوگل باغ دانش که همچنان به دلیل درد ناشی از سوختگی دور کلاس می دوید لحظه ای توقف کرد.
-یادتونه گفتم اینا می خوان محفلی هارو زمین بزنن؟ حالا میگم اینا می خوان هوای سالم رو هم پر بوی گوسفند کنن. اگر من مدیر هاگوارتز می شدم...
درد ناشی از سوختگی امان نداد تا جمله اش را کامل کند و دوباره شروع به دویدن دور کلاس کرد!
یکی از دانش آموزان که به سختی جلوی بینی اش را پوشانده بود با بی میلی کاسه های لبریز از کله پاچه تازه را از مروپ گرفت و بین دانش آموزان پخش کرد.
اکثر دانش آموزان نگاه هایی حاکی از دل بهم خوردگی به کاسه های روی میزشان انداختند.
مغزی چرب...زبانی دراز...پاچه ای دلربا...
-پروفسور؟ قراره اینارو بخوریم؟
-خیر دانش آموز مامان...قراره اینارو ببرین! درس امروزمون قالب کردن تغذیه و سلامتی به ملت هست. از نظر مامان تغذیه سالم و به تبع سلامتی که نتیجه اون هست، اجباریه! فرزندان مامان یا با میل ظاهری و باطنی این اجبار رو می پذیرن یا این اجبار رو مامان تو حلقشون می چپونه!
سوالی نیست؟
-ولی کله پاچه که بخاطر کلسترول بالا تغذیه سالم به حساب نمیاد! میاد؟
-صداتو نمی شنوم دانش آموز مامان. لطفا بلند تر جمله ت رو تکرار کن.
با صدایی بلند تر تکرار کرد.
-گفتم که کـــله پاچــــه بخاطر کلســـترول بـــــالا...
-متاسفانه بازم نمی شنوم دانش آموز مامان.
-هیچی پروفسور. سوالم رفع شد. کله پاچه هیچ مشکلی نداره اصلا!
-آفرین دانش آموز مامان. با چه صدای واضح و زیبایی به چه نکته بسیار درستی اشاره کردی.
-
به هر حال سالمند بودن و سن بالا مشکلات شنوایی در پی داشت!
-بسیار خب دانش آموزای گل مامان...حالا که دیگه سوالی ندارین میریم سراغ تکالیف. کاسه های کله پاچه ای که رو به روتونه رو در دست بگیرین و سراغ "عزیز مامان" یا "آلستور مودی" برین. ازتون می خوام این دو شخصیت رو قانع کنین که این کله پاچه خوشمزه رو نوش جان کنن.
نگاهی به چهره های نگران دانش آموزان انداخت.
-امیدوارم جلسه بعدی صحیح و سالم ببینمتون جویندگان دانش مامان!
------تکلیف:همونطور که بالا توضیح دادم، تکلیف این جلسه اینه:
نقل قول:
طی یک رول تلاش کنین که اگر مرگخوارین به لرد سیاه و اگر محفلی هستین به مودی یک کاسه کله پاچه بدین.
افرادی که مرگخوار یا محفلی نیستن هم میتونن به انتخاب خودشون یکی از این دو شخصیت رو انتخاب کنن و تلاش کنن محتوای این کاسه دل انگیز رو به خورد یکی از این دو شخصیت بدن.
مهمترین نکته برام اینه که چارچوب شخصیت هارو بشناسین. به یه شخصیتی مثل لرد سیاه که از کله پاچه متنفره مسلما دادن این غذا کار ساده ای نیست و همچنین شرایط برا مودی هم که به همه چیز مشکوکه و هر چیزی رو به راحتی نمیخوره هم همینطوره.
مهم نیست آخر رول بلاخره موفق میشین یا موفق نمیشین که این کار رو انجام بدین...تنها نکته ای که برام خیلی مهمه رعایت چارچوب شخصیت ها در عین خلاقیته. هر اتفاقی ممکنه براتون رخ بده. ممکنه بتونید با تعریف و تمجید یا جلب اعتمادشون قانعشون کنید یا حتی نتونید و کشته بشین!
از 4 مرداد تا ساعت 23:59 روز 10 مرداد برای ارسال تکلیف این جلسه فرصت دارین. تکالیفتونو توی همین تاپیک ارسال کنید.
در آخر جا داره اشاره ای هم به سخن آقای مدیر داشته باشم:
نقل قول:
این کلاسها ویژه دانش آموزان سال اولی (اعضایی که تاریخ ورود اولین شناسهشان به ایفای نقش از ابتدای شهریور 1397 به بعد است) میباشد و سایر دانش آموزان حق شرکت در آن را ندارند.
مثل کله پاچه محبوب قلب ها باشین!