تکلیف جلسه دوم
کلاه گیس بلند و سفیدش را روی کله اش گذاشت. با چکش بلندش ده بار روی میز زد و گفت:
-وااااای. چه حالی میده ضربه زدن.
آقایون سکوتو رایت کنید.
اما همه در دادگاه ساکت بودند و حتی صدای سوزن هم نمی آمد. همه با نگاه «این بچه چی میگه اینجا!» به زاخاریاس نگاه کردند. زاخاریاس جدی شد و گفت:
-متهم رو بیارید.
دو کرفس دراز دست قورباغه ای را میگرفتند و داخل اتاق میاوردند. قورباغه اعتراض میکرد و میگفت:
-چرا منو میبرید؟ من گناهکار نیستم! از طرف نمک ها برام پاپوش دوختن.
قورباقه به صندلی بسته شد و میله هایی از دو طرف جلوی راه او را گرفتند. زاخاریاس با سر به یوآن علامت داد و او هم از روی برگه ای خواند:
-قورباقه شکلاتی، فرزند قند، اتهامات شما بدین شرح است:
1. افزایش انرژی بچه ها و بیش فعال کردن آنها که نتیجه آن آسیب رسیدن به اموال عمومی است.
2.بالا بردن قند جادوگران و ساحرگان و در نتیجه مبتلا شدن به دیابتیوس و مریض کردن دیگران.
3. چاق کردن بچه های مردم و در نتیجه آن به وجود آمدن ضرر ها و بیماری های ناشناخته و در نتیجه ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن.
آیا اتهامات خود را میپزیرید؟
قورباغه شکلاتی فریاد زد:
-آقای قاضی من اعتراض دارم. این اتهامات همه مقرضانه است.اجازه صحبت میخوام.اصلا چه کسایی بر علیه من اعتراض کردن؟
-خفه... دنبال چی هستی شما آقا غورباقه؟ جو رو متشنج نکن.
لازم به ذکر بود که آنروز زاخاریاس از دنده چپ بلند شده بود و اعصاب نداشت.
صدای اعتراضات از همه جا بلند شد. مردم فریاد میزدند:
-غورباقه،حیا کن. قند مارو رها کن.
-بی غیرت، بی غیرت، دنبال قند ملت.
-غورباقه، غورباقه مرگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما، میچکد از چنگ تو.
-ساکت، ساکت! ده بچه یه جا بتمرگ. اهههم. لطفا شاکیان رو بیاورید.
سه تا سبزی از دری وارد سالن شدند و روی صندلی های خود نشستند. کرفس،شلغم و هویج. اما جیزی که توجه زاخاریاس را جلب کرده بود این بود که مروپ مادر سبزی ها بود.
-عزیزای مامان از آقای شکلات غورباقه اس شکایت دارن.
کرفس مامان صبح تا شب آب خودشو میگیره مردمو لاغر کنه ولی این آقا کاسبیشو به هم میزنه و مردمو مریض میکنه. شلغم مامان زمستونا به داد مردم میاد تا مردمو مقاوم کنه در برابر بیماری ولی آقای شکلات دوباره میاد مردمو ضغیف میکنه تا جرونا بگیرن بمیرن.
هویج مامانم میاد آبشو بگیره بچه ها بخورن بکپن تو خونه ولی شکلات میاد بچه هارو پر انرژی میکنه تا خسارت اقتصادی به مردم وارد بشه. اخه این درسته عزیزای مامان؟ برم خونه سالمندان؟
دوباره صدای مردم بالا آمد. از هر طرف صدای اعتراض یا موافقتی میامد و دادگاه شلوغ شد.
زاخاریاس اینبار به درستی چکش را روی میز زد و گفت:
-اوهوی...یعنی سکوت را رعایت کنید. خانم ایوانوا بفرمایید از موکلتون دفاع کنید.
دختری بلغاری با کت دامن برخاست و گفت:
-تمام اتهامات وارد شد بر علیه موکل من کذبن. آقای اسمیت. زیاده روی در هر چیزی باعث میشه که اون چیز مضر باشه.همین آقای هویج. اگه زیاد از هم مصرفش کنیم ، باعث میشه که کبدمون از هم بپاشه.
آقای هویج که در جایگاه شاکیان ایستاده بود گفت:
-این ها همه کذبن. من هیچ ضرری ندارم. اعتراض دارم.
-اعتراض وارد نیست. ادامه بدین خانم ایوانوا.
الکس دوباره با انگشت به کرفس اشاره کرد:
- و اما تو آقای کرفس، میدونی اینقدر بد مزه ای که هیچکسی حتی منم نمیتونم تورو بخورم؟
ایندفعه جو دادگاه به سود شکلات بود. همه با الکساندرا موافت کردند و کرفس را هو کردند.
-و شما آقای شلغم، میدونستید در تحقیقات جدید ما مشخص شده که شلغم بر خلاف ظاهرش بسیار به سیستم ایمنی بدن آسیب میزنه لطفا کلیپو پخش کنید!
کلیپ پخش شد. در آن شلغم داشت با یکی از ویروس ها سر را دادن آنها در ازای پول به اعضای بدن صحبت میکرد. ناگهان قلب شلغم و مروپ در سینه فرو ریخت و مروپ گفت:
-من اعتراض دارم آقای قاضی. این ها همه اتهامات کذب علیه موکل منه.
زاخاریاس که از دعوا لذت میبرد گفت:
-اعتراض وارد نیست.
ادامه بدید خانم ایوانوا.
الکساندرا با اعتماد به نفس بیشتر صحبت کرد و گفت:
-موکل من، در بعضی وقت ها میتونه فایده هم داشته باشه. بعضی از ساحره ها یا جادوگران در وقتی که از حال میرن، میتونن از موکل من برای به هوش اومدن استفاده کنن.
پیر زنی که در قسمت تماشاگران نشسته بود به حرف آمد و گفت:
-راست میگه ننه جان. منم چند بار بیهوش شده بودم. قورباغه شکلاتی منو به زندگی برگردوند.
جو عوض شد حالا همه بر علیه سبزیجاتی که در قسمت شاکیان نشسته بودند شعار میدادند.
-قورباغه، غورباقه، تو قهرمان مایی.
-مرگ بر سبزیجات، مرگ بر سبزیجات
-سبزی بی لیاقت اعدام باید گردد.
زاخاریاس دیگر عصبانی شد. با چکش صد بار روی میز زد و گفت:
-بس کنین دیگه بی نظارتا. صد بار به این ماروولو گانت گفتم من اصیل زادم این دسترسی منو بده. نداد که. گفت باید از نسل سالازار باشی. اگه من الان نظارت دادگاهو داشتم نمیذاشتم از اینا صدا در بیاد. سااااااکت.
دادگاه ساکت شد. زاخاریاس رو به یوآن خم شد و با او صحبت کرد و بعد از چند دقیقه گفت:
-بعد از مشورت با هیئت منصفه تصمیم گرفتیم که ، قورباغه را در سنت مانگو، بخش کمک به جادوگران از هوش رفته استخدام کنیم. ختم جلسه.
دادگاه تمام شد و بچه های عاشق قورباغه شکلاتی هورا کشیدند. غورباقه شکلاتی نیز به سمت الکساندرا پرید و او را در آغوش گرفت. سبزیجاتی که در جایگاه شاکیان ایستاده بودند دست از پا دراز تر رفتند . مروپ با عصبانیت آب پرتقالی که برای عزیز مامانش آماده کرده بود پرتاب کرد و به سمت خانه سالمندان رفت و زاخاریاس دم در با مردی یواشکی حرف میزد و میگفت:
-پیس پیس. کارت دامبلدور داری؟ فلامل میدم دامبلدور میگیرم.
شش ماه بعدجغدی از در ساختمانی وارد شد و به دست شفا دهنده سنت مانگو رسید. نامه را باز کرد و گفت:
-آقای شکلات! آقای شکلات! یه پیرزن تنها توی خونش غش کرده. جغد خونگیش ترسیده و این جغد رو باری ما فرستاده لطفا سریع به محل اعزام بشید.
-همین الان خانم پرستار.
شکلات سوار بر جاروی کوچک خود شد و به سرعت به سمت خانه روانه شد. در برگشت میخواست برای وکیلش، الکساندرا نامه ای بفرستد.