البته که مرد در حین ورود به اتاق معاینه سرشو میچرخونه و به دختر که دیگه نمیپره بالا پایین و در واقع یک مقداری هم قرمز شده، چشمکی میزنه.
بعد از ورود به اتاق معاینه، چند ثانیه همونجا وایمیسه و کل اتاق رو از نظر میگذرونه، کت قرمزش رو صاف میکنه و میره جلوی دکتر روی صندلی میشینه و عصای عجیبش رو هم توی جیب کتش که به صورت جادویی جادارتر شده، میذاره که جلوی دست و پا نباشه.
آگلانتاین کاغذی برمیداره که گویا پرونده بیماران قبلیه و در حالی که بهشون نگاه میکنه، میپرسه:
- نام و نام خانوادگی؟
- الستور هستم، از دیدنتون خوشحالم.
آگلانتاین با شنیدن صدای استاتیکی و رادیویی الستور توجهش جلب میشه، چشماشو از روی کاغذ برمیداره و به چشمای سرخ الستور و موهای عجیبش نگاه میکنه و میگه:
- خیلی خب، اخیراً حالتون چطوره؟
- اوه واقعاً خوبم، میدونید؟ این موضوع از روی لبخندم مشخص نیست؟
و توجه دکتر آگلانتاین به سایه الستور جلب میشه که اصلاً با وجود زاویه نور نباید وجود میداشت، ولی بههرحال روی دیوار پشت سرش افتاده بود و حتی اون هم داشت به طرز عجیبی لبخند میزد.
آگلانتاین یکم مور مورش شد.
- هیچ افکار عجیبی هم نداشتید اخیراً؟ که بخواید به خودتون یا بقیه آسیبی بزنید؟
- اوه نه، اصلاً، چرا باید چنین افکار ناسالمی داشته باشم اونم وقتی همواره درحال خوش گذرونیم؟
آگلانتاین متوجه برق عجیبی توی نگاه الستور شد. ولی خب چیزی نگفت و صرفاً بیشتر مور مورش شد.
- آمم... فکر کنم شما کاملاً سالم هستید از نظر روانی و جسمی، به نظرم کاملاً همهچیز همونطوریه که باید باشه.
- هاها... البته که همینطوره، اگر طور دیگهای بود که زیاد جالب نمیشد، میشد؟
- قطعاً همینطوره که میفرمایید.
و الستور از جاش بلند شد، با آرامش و مهارت روی پاشنه پاش چرخید، عصاش رو از جیبش در آورد و با وقار خاصی به سمت در اتاق معاینه حرکت کرد.
بعد از خروجش، آگلانتاین از جاش بلند شد تا بره بیمار بعدیو صدا بزنه.