-یعنی ما به عنوان پدر در آشنا کردن دلفینی با اخلاقیاتمان شکست خوردیم؟
اگلانتاین ترسید.
-نه ارباب لطفا بذارید بیشتر توضیح بدم.
لرد سیاه نگذاشت اگلانتاین بیشتر توضیح دهد.
-لابد پس فردا هم میخوای بگی دخترمان مایل است به جبهه سفید ملحق شود!
-اربابا مطمئنم که اگلانتاین خودشم نفوذی و سفیده. اگه مایل باشید همین الان میتونم بیام و با هم از خونهی ریدل بندازیمش بیرون.
یک دفعه صدای پیتر در گوشهای لرد پیچید. لرد به این فکر کرد که چرا خیال پیتر حتی در مطب دکتر هم رهایش نمیکند؛ مشکل اینجا بود که اگلانتاین هم صدای پیتر را شنیده بود. چون در واقع پیتر 8 طبقه را از روی ساختمان بالا رفته بود و به پنجره چسبیده بود و تمام این مدت به دردودلهای لرد گوش میکرد.
اگلانتاین آهی کشید و به سمت پنجره رفت و آن را باز کرد.
-ارباب به نظر میاد خودشم فهمیده که لو رفته. بریم که اخراجش کنیـ...
پیتر به واسطهی ضربهی آرامی که اگلانتاین به پیشانیاش زده بود از ساختمان 8 طبقه سقوط کرد. اگلانتاین دوباره آه کشید.
-خب ارباب، اگه نظر من رو بخواید، بهتره که دخترتون هم اینجا باشه تا نظر اون رو هم بدونیم و مشکلاتتون رو حل کنیم.
لرد سیاه واکنشی نداشت. اگلانتاین شروع به مضطرب شدن کرد که ناگهان همان کارگرانی که کاناپهی قرمزرنگ لرد را آورده بودند بدون اجازه وارد شدند و کاناپهی قرمز دیگری آوردند، تنها با این تفاوت که دختر لرد سیاه هم روی کاناپه نشسته بود.