گزارش میتینگ سی مردادافراد حاضر در میتینگ : پرسی ویزلی ( آرش ، مدیریت معظم میتینگ )
مرلین ( سورنا )
مینروا مک گونگال ( شهاب )
آلبوس سوروس پاتر ( پژمان )
پیوز ( سهراب )
ریموس لوپین ( مهیار )
رودلف ( مصطفی )
آلبوس دامبلدور ( مهران )
دورکاس میدوز ( مهرداد )
گابریل دلاکور ( یکتا ، به همراه مادر محترمشون )
ویولت بودلر ( آرمینا )
پرفسور پومانا اسپراوت Old ( مهرناز )
حامد ( از اعضای سایت درن شان )
حسین ( از اعضای سایت درن شان )
توضیح : برای سردرگم نشدنِ شما ، از شناسه های افراد استفاده میکنم تو گزارش ، نه اسم ِ واقعی !
خب ! ساعت 4 قرار داشتیم با حامد سر خیابونمون که بریم میتینگ پارک ملت ، راه افتادیم و بعد از 35 دقیقه رسیدیم پارک وی ...
من : بذار از یکی از این راننده تاکسیا بپرسیم چطوری بریم پارک ملت ! ... آقا ببخشید از اینجا چطور بریم پارک ملت ؟
راننده : ببین آقا اینجا سوار ماشین میشی ، میری جردن ، اونجا رو دور میزنی میری پارک ملت !
من : وا ! من پونصد بار پارک ملت رفتم ، ولی نه از این مسیر ، سمتِ جردنم نرفتیم ، از یکی دیگه پرسیدم : آقا ببخشید از اینجا چطور بریم پارک ملت ؟
مرده : همین خیابون رو مستقیم برو پایین ، پارک ملته !
من : ایول ! دیدی اون یارو اسگل بود ؟!
راه افتادیم و رسیدیم در اصلی که مرلین زنگ زد !
مرلین : کجایی تو ؟!
من : ما الان سر کوچمونیم ، یه ساعت دیگه اونجام !
مرلین : باب بوقی ساعت پنجه که ! پاشو بیا دیگه !
و وقتی وارد پارک شدیم ، متوجه شدیم که مرلین ما رو دیده بود از قبل
نشستیم و به ترتیب رودلف و ریموس اومدن ، بعد هم حسین اومد ، بعد هم آلبوس و دورکاس رسیدن !
من زنگ زدم به ملت : سلام آرشام ! کجایی باب بوقی ؟!
آرشام : باب من تو حمومم
کیا میان ؟!
من :
فکر کنم من یه هفتس هر روز دارم لیستِ ملتو میدم بهتا !
مجددا به یکی دیگه زنگ زدم : سلام تدی ! کجایی ؟!
تد ریموس : سلام ، خونه ! باب گفتم که مهمون داریم !
من : ...
به یکی دیگه زنگ زدم : سلام آسپ ! کجایی بوقی ؟!
آسپ : باب نزدیکیم ! داریم میایم !
مدتی گذشت و دوباره زنگ زدم به آسپ : باب بوقی پس چرا نمیرسید ؟! با پیوزی ؟!
آسپ : آرش بذار اعتراف کنم ، من الان با پیوز و ویولت و گابریل و پومانا و ویولتم !
من : چی میگی !
ویولت گوشی رو میگیره : سلام آرش ! ما با همیم !
من : ...
ویولت : فحش نده ، اولا صداتو همه دارن میشنون ، دوما مامان گابریل با ماس زشته !
من : خب زود باشید دیگه !
ویولت : نچ ! تا التماس نکنی ما نمیایم !
من : اه اه ! بهتر ! زودتر میگفتید نمیاید ما پامیشدیم میرفتیم !
بعد تماس مخوفی با مرلین گرفته میشه !
ویولت : مرلین ، ما داریم میریم یه جا دیگه ، پاشو بیا پیش ما !
مرلین : مسخره کردین ؟! پاشید بیاید دیگه !
ویولت : نچ ! تا آرش التماس نکنه نمیایم !
مرلین :
من : ولشون کن باب ، الکی گیر نده بیان ، آدم نیستن که بوقیا ! من آخرین میتینگیه که به اینا گفتم پاشید بیاید !
و از اون لحظه تماس هایی که توسط اون گروه گرفته شد ، همشون ریجکت شدن
بعد از چند دقیقه ، سر و کله این گروهِ مسخره و لوس پیدا شد و ما بعد از معرفی ملت تصمیم گرفتیم به تپه جادوگران ! بریم ! جایی که میتینگ های قدیمی ما روی اون برگزار میشد !
بعد از رسیدن به تپه ، بحث های بسیار داغ و مفرح و خوبی در موردِ دفتر توجیهات و توجیه شدنِ ملت صورت گرفت ! که باید بگم این ایده بسیار نابی بود و همه ی ملتی که در میتینگ حضور پیدا کردن یا از طریق تلفن حضور داشتن توجیه شدن .
رودلف : آرش ارباب گفتن که نذاریم آلبوس زنده از اینجا بیرون بره
من : اوه ارباب
، یعنی دستور دادن آلبوس رو توجیه کنم ؟!
رودلف : نه دیگه در اون حد که
به گفته ارباب توجیه آلبوس به مراتب زجر آور تر از کشتنش هست
لازم به ذکر هست که پرَی توسط مرلین پیدا شد ، و ما تصمیم گرفتیم اون رو نمادِ قلم پر بذاریم
و لازم به ذکره مدیریت معظم میتینگ تصاویری با اون پر در حال نوشتن و بعد از قرار دادنِ اون در لابلای موهاشون گرفتن .
بعد ملت پاشدن و به سمتِ پایین ِ تپه حرکت کردن !
من : واقعا خجالت آوره ! چطور شما جلوی مدیریت معظم میتینگ از جاتون پاشدین رفتین ؟!
ملت : باب ما اومدیم آب بخوریم !
من : دیگه بدتر ! یعنی شما نمیدونید که مدیریت معظم میتینگ روزه هست ؟!
ویولت : خب روزس که ... امم .. چی گفتی ؟؟؟! تو روزه ای ؟!
من :
پومانا : خاک بر سرت کنن ! آدم روزی که میتینگ هست روزه میگیره ؟!
من : وا ! خاک بر سرت کنن خب ! روزه ربطی به این چیزا نداره که !
مرلین : مگه تو سّنی ای ؟! باب سنیا یه روز قبلش پیشواز میرن !
من : برو بابا ! مدیریت معظم میتینگ تشخیص داد که باید پیشواز هم بره
خلاصه اتفاقاتِ بعدی رو هم که مرلین نوشت تو پستش
اتفاقاتِ زیادی افتاد که بطور خلاصه میگم :
1. پیشنهاداتِ فراوانِ ملت در موردِ تصویب قوانین جدید در هاگوارتز به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان !
2. مراعات نکردنِ روزه بودنِ مدیریت معظم میتینگ !
3. اعتراض مدیریت معظم میتینگ به ملت : باب میگم وایسید ، وایسید دیگه ! یادش بخیر یه زمان ما اینجا بودیم ، بچه ها سر ونک ، من نعره میزدم همه وایمیستادن
4. وحشی شدنِ عده ای از ملت ، بنا به دلایلی که موجب دقایقی فرار کردنِ مدیریت معظم میتینگ شد .
5. برد تیم ِ قدرتمندِ استقلال یکی از نکاتِ مثبتِ میتینگ بود و البته اشاره شد که فقط افرادِ خز پسند طرفدار تیم به قولِ هرمیون ت ه و ع پرسپولیس هستن !
6. لازم به ذکر که تصاویر زیادی از ملتِ جادوگر گرفته شد ، ولی بنابه دلایلی ، همگی مخالفِ قرار گرفتن ِ تصاویر روی سرور جادوگران بودند .
7. حضور ِ مادر محترم گابریل عزیز ، موجبِ انبساطِ خاطر مدیریت معظم میتینگ و سایر افراد شد .
اگر مطلبِ خاصی به ذهنم رسید اضافه میکنم