هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

به برنامه "تور جهانی سالازار اسلیترین" ملحق شوید و به مدت یک هفته، بر اساس علایق و استراتژی‌های تصرف جهانی ایشان، در انجمنی که مورد بازدید سالازار کبیر قرار می‌گیرد، وی را همراهی کنید.


این برنامه به همه‌ی جامعه‌ی جادوگری، از اعضای محفل ققنوس گرفته تا مرگخواران و کارکنان وزارت سحر و جادو، فرصت می‌دهد تا در این مهم، شریک و همراه سالازار شوند.


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰

مرگخواران

کتی بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۸:۴۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۲
از زیر زمین
گروه:
مرگخوار
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 454
آفلاین
توجه کتی، به عنوان تک نوازی برخورد، که میتوانست جالب باشد.
- کلاس کتک نوازی؟ کتکو مگه مینوازن؟ میتونه جالب باشه! شاید انواع مختلف کتکو یاد بدن...

و بی توجه به قاقاروی خواب و آلود و سرگردان، با خوشحالی، به سمت آدرسی که جلوی اسم کلاس نشان میداد، به راه افتاد. قبل از اینکه در کلاس بگشاید، توجهش به کاغذ کنار در جلب شد.
- اگر هر گونه استعدادی در تک نوازی دارید، تا ساعت دوازده در سالن مسابقات حاضر شوید. برنده، پول زیادی دریافت خواهد کرد.

کتی، دستانش را با خوشحالی بر هم کوفت.


ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰

محفل ققنوس

یوآن آبرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۸ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۰:۴۰:۳۴
از اکسیژن به دی‌اکسید کربن!
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
جـادوگـر
پیام: 436
آفلاین
بلاتریکس از این حرف مدیر مدرسه اصلاً خوشش نیومد.
اشتباهی رخ داده؟! یعنی چی!
ناسلامتی همین چند پست پیش بود که اشتباه کرده بود، اونم بعد از سال‌هااااا. هیشکی جرأت نداره به بلاتریکس بگه که زارت و زورت اشتباه می‌کنه!

مدیر مدرسه که از طرز نگاه بلاتریکس فهمید فکرای وحشتناکی توی ذهنشه، صداشو صاف کرد و توضیح بیشتری داد:
- البته متن تحسین‌برانگیزی بود و هیچ شکی هم توش نیس. منتها موضوع سخنرانی دستاوردهای هنرستان شکوفه‌های لندن در طول یک سال اخیر هستش. راستش موضوعتون بی‌ربط و کم‌اهمیت به نظر میاد.

دوربین به خارج از سالن اجتماعات تغییر لوکیشن میده و در سالن خیلی محکم باز میشه و مرگخوارا که شونصد نفری به بلاتریکس چسبیدن تا یه وقت نزنه مدیر مدرسه رو شل و پل کنه، به بیرون پرت میشن.

- ولم کنین بذارین ستون فقراتشو از حلقومش بکشم بیرون! مرتیکه‌ی تسترال به ارباب میگه بی‌ربط و کم‌اهمیت!
- مشنگه دیگه! چه توقعی داری؟!
- چرت میگه باو! بیخیال تو هم!

خارج از جر و بحث مرگخوارا، اسکورپیوس حواسش کلاً جای دیگه‌ای بود و به یه تابلوی گنده زل زده بود.
- بچه‌ها اینجا رو! لیست کلاسا رو با آدرسشون نوشتن. مثلاً سالن هنرهای رزمی طبقه‌ی بالاس، سمت راست. فک کنم جالب باشه. برم ببینم چجوریه.

اسکورپیوس خودشو از جمع جدا کرد و مرگخوارا هم به تابلو زل زدن و متفکرانه مشغول سنجش و انتخاب کلاس‌ها شدن.


If you smell what THE RASOO is cooking!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ چهارشنبه ۱ دی ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 1506
آفلاین
ایوان به سرعت رو به جمعیت روی دو زانو نشست و دست های استخوانیش را بالای سرش نگهداشت تا بلا ۱۴۰ صفحه برگه سخنرانی‌اش را روی آن بگذارد. پلاکس هم همچون پیشخدمت‌های رستوران‌های ۵ ستاره با لیوان آبی در دست کنار بلا ایستاد. مابقی مرگخوارهاهم که نمیدانستند چکار کنند پشت سر بلا دیوار دفاعی تشکیل دادند.

- ... عجب استند جالبی دارن. باید برای مراسم های خودمون هم یکی از اینا سفارش بدیم...
- هییییییییییش!

جمله اول را مدیر هنرستان خطاب به معاونش گفت که با تذکر خشمگینانه بلا دهان، زبان، زبان کوچک، حلق و حنجره‌اش را کیپ تا کیپ بست!

بلا بعد از اینکه مطمئن شد سکوت سالن به قدر کافی مرگبار هست سخنرانی‌اش را آغاز کرد:
- به نام نامی لرد سیاه. یگانه ابر قدرت گذشته، حال و آینده. همه از لردیم و به سوی لرد بازمیگردیم...

لینی که سعی میکرد موقع حرف زدن لب‌هایش زیاد تکان نخورد به هکتور گفت:
- بلا مطمئنه سخنرانی درست رو میخونه؟ بیشتر شبیه سخنرانی مراسم ختمه!

.... لرد سیاه کیست؟ آیا لرد سیاه فقط یک شخص است یا یک مکتب؟ آیا دید جهان شمول ارباب می‌تواند....بلهههه؟ چطور جرات میکنی وسط سخنرانی من دستتو بلند کنی؟

مدیر مدرسه با ترس و لرز ایستاد و گفت:
- معذرت میخوام...ولی فکر میکنم در مورد سخنرانیتون اشتباهی رخ داده!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ سه شنبه ۹ آذر ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد ولدمورت می‌خواد مالکیت خانه‌ی گانت‌ها رو به یکی از مرگخوارا واگذار کنه و برای این کار، باید با استعدادترین مرگخوار رو پیدا کنه.
مرگخوارا هم واسه یادگیری و کسب مهارت به یه هنرستان می رن. قبل از این که فرصت کنن بگن که برای چی رفتن اونجا، مدیر هنرستان اونا رو به سمت سالن اجتماعات راهنمایی می کنه.

.................................

مرگخوارانی که نه شکل و قیافه عادی داشتند و نه لباس درست و حسابی، یکی یکی وارد سالن اجتماعات شدند.

یکی نشد البته!

موهای حجیم بلاتریکس از لای در عبور نمی کرد. دو مرگخوار موها را کمی جمع کردند و سه مرگخوار در را کمی گشاد کردند و چهار مرگخوار، بلاتریکس را هل دادند تا این که بالاخره رد شد.
و مورد تشویق افراد حاضر در سالن قرار گرفت.

مرگخواران سرگرم تشکر بودند که مشخص شد، دلیل تشویق، چیز دیگریست.
مدیر به بلاتریکس نزدیک شد.
- عجله کنین. سخنرانیتون آماده اس دیگه؟

بلاتریکس با خوشحالی گفت: بله!

مدیر مرگخوارها را به پشت پرده بزرگی برد و تنها گذاشت.

- بلا... الان دقیقا کدوم سخنرانی تو آماده اس؟

بلاتریکس با اعتماد به نفس زیادی پاسخ داد:
- سخنان من در مدح و ستایش ارباب، همیشه آماده هستن. پلاکس... تو بطری آبمو نگه می داری. ایوان، تو به عنوان پایه نگهدارنده متن سخنان من عمل می کنی. بقیه هم دور و برم باشن و منو باد بزنن و بهم رسیدگی کنن. فرصت خوبیه برای نمایش ارتش سیاه و دستاوردهاش!

مرگخواران قصد داشتند به بلاتریکس یادآوری کنند که فقط برای یادگیری هنر به آن جا آمده اند و این جمع، اصلا برای سخنرانی درباره لرد و ارتش سیاه مناسب نیست... ولی پرده باز شد و صدای تشویق تماشاگران، اجازه حرف زدن به کسی نداد.




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ جمعه ۵ شهریور ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

دیزی کران


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۹ سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۷:۴۷:۲۹ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۳
از کنار خیابون رد شو. ಠ_ಠ
گروه:
مرگخوار
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
پیام: 292
آفلاین
- سلام! خیلی خیلی خوش اومدید. سالن اجتماعات طبقه دومه، جلسه اولیا مربیان اونجا تشکیل میشه.
- اولیا مربیان؟
- داداچ خواهرم داری اشتباه میزنی! ما...
- دختر جون باز تو دیر کردی!

خانم مدیر به دیزی زل زد. ظاهر خانم مدیر دیزی را با کس دیگری اشتباه گرفته بود. او دیزی را از وسط جمعیت مرگخوار هاج و واج مانده بیرون کشید.

- سری قبل هم بهت گفتم سری بعد دیر کردی باید با اولیات بیای!
- خانم محترم من بار اولمه پامو...
- حرف نباشه! وقتی پروندتو گذاشتم زیر بغلت آدم میشی. لباس فرمم که نپوشیدی! جسارت به مدیر رو چی میگی؟


خانم مدیر همانطور که با تاسف به دیزی نگاه میکرد، کشان کشان او را با خود برد.


- یکی مون کم شد!
-چه بهتر!
- گناه داشت بیچاره!
- الان کجا بریم؟
- سالن اجتماعات!
- چی شد که به اینجا رسیدی؟
-اجتماع از جمع میاد و جمع یعنی خیلی!
- و همانا جمع بودن بهتر از تک بودن است!
مرلین کتابش را بست و به سمت طبقه دوم راه افتاد.مرگخواران دیگر هم که به لطف دیزی دیگر مانع خانم مدیر را نداشتند، پشت سر مرلین به سمت سالن اجتماعات راه افتادند.


~ only Raven ~


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

الکساندرا ایوانوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۸ پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۶:۰۸:۵۴ چهارشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۳
گروه:
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 312
آفلاین
آرکو و جیسون، که از خلاص شدن از بین در چرخشی بسیار خرسند به نظر می رسیدند، با دیدن قیافه ی پکر بلاتریکس که آشکارا به آنها دستور میداد به کمکشان بیایند، لبخندشان از روی صورتشان محو شد و سلانه سلانه به طرف مرگخوارانِ گیرکرده رفتند.
-خب... حالا زودتر ما رو بیارید بیرون از اینجا... تا خودم نیومدم شما رو هم دوباره اینجا گیر ننداختم.

آرکو و جیسون سری تکان دادن و با ناراحتی دنبال دکمه ای گشتند تا شاید باعث درست شدن در شود و بقیه ی مرگخواران آزاد شوند.
اما قبل از اینکه بتوانند حرکتی کنند، پیش خدمتی تپل، در لباسی صورتی و پفی، بدون اینکه کلمه ای به زبان بیاورد به سرعت خود را به آن جمعیتِ در هم گوریده رساند و با دکمه ای که روی دیوار فشار داد، باعث شد در کسری از ثانیه، مرگخواران و بلاتریکس هم مانند جیسون و آرکو به داخل پرتاب شوند.
سپس، در سکوت برگشت و به کارش ادامه داد.

-وای... اینجا... اینجا خیلی... جای... جالبی به نظر میاد.
-
-پسر...

مرگخواران، در حالی که رداهایشان را می تکاندند، با تعجب سالن صورتی رنگی که از مبل و پرده و کف آن گرفته، تا لباس آدم های داخل تابلوهایش هم صورتی بود، از نظر گذراندند.
سالن در انتها، به یک چند راهی ختم میشد. که هر کدام از راه ها هم مخصوص یکی از کلاس های هنرستان بودند.
-چقدر گوگولیه اینجا خدا!

بلاتریکس که از مبل های کوچک و تپلِ صورتی و پرده های گل دار آنجا خوشش نیامده بود، به فنریر که این را گفته بود چشم غره ای رفت.
-قرار نبود گوگولی باشه! مالک خانه ی گانت باید تو اینجا مشخص بشه؟! واقعا باید توی یه همچین جایی استعدادمون رو کشف کنیم؟

به نظر نمی‌رسید مرگخواران با کشف استعدادشان در چنین جایی مشکلی داشته باشند. کسی پاسخی به او نداد.
--یعنی جدی جدی میخواید تو یه همچین جای صورتی ای...؟
-گلدوزی اونقدار هم بد نیستش ها ولی...

فنریر که برخلاف ظاهرش روحیاتی لطیف داشت به یکی از راه های انتهای راهرو که به اتاقک گلدوزی ختم میشد اشاره کرد.

اما قبل از اینکه بلاتریکس بتواند به خواسته ی او عکس العملی نشان بدهد، مدیر هنرستان، که به خاطر پوشیدن لباس های پفی، و همین طور هیکل پف کرده اش، شبیه کیک فنجانی شده بود خود را به آنها رساند.
مرگخواران را که با آن لباس های مشکی و عجیب در میان آنهمه صورتی، مانند لکه بودند، از نظر گذراند و لبخند زد.



پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۴:۱۸ چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
از زير سايه لرد سياه
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 827
آفلاین
باید به هر نحوی که بود، راهی برای نجات آن دو پیدا می‌کردند. نه که کشته مرده‌ی آن‌ها باشند‌ها... نه. در تنها راه ورودشان به داخل هنرستان بود!

-دوستان همه با هم به فکر فرو می‌ریم تا ببینیم چیکار میشه کرد. آماده؟ حرکت!

در کسری از ثانیه همه فرو رفته بودند در انواع افکار که بعضی‌هایشان حتی قابل ذکر کردن نیستند. اما در این میان، مرگخواران درستکاری نیز یافته شدند.
-من میگم همه با هم در رو هل بدیم تا آزاد شه!

ایده، ایده بدی نبود.

-هل می‌دیم!

قبل از همه، لینی به در رسید و با تمام توان شروع به هل دادن در کرد.

-این داره چیکار می‌کنه؟
-هل می‌دم دیگه! مگه کوری! ببین! هل دارم میدم!

مرگخواران آهی از اعماق وجود کشیدند و همه با هم دست به کار شدند.
-هــــــل بدیــــــــــد!

هل دادند و...

پق!

در چرخید و ارکو و جیسون به داخل هنرستان شوت شدند.
-آزاد شدیم! هووووورا!

-اهم اهم!

جیسون و ارکو آزاد شدند، لاکن باقی مرگخواران به شکل تپه‌ای انسانی لای در گیر کرده بودند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
شـاغـل
مرگخوار
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 6961
آفلاین
بلاتریکس اشتباه کرد!

کمتر پیش می آمد که بلاتریکس اشتباه کند... ولی به هر حال این پدیده نادر، هر ده سال یکبار در طبیعت دیده می شد و مرگخواران چقدر خوش اقبال بودند که بدون هیچ سعی و کوششی، شاهد چنین اتفاق عجیب الوقوعی شده بودند.

بلاتریکس دو نفر را به سمت دری که فقط برای یک نفر جا داشت هل داده بود.

و نتیجه؟

-گیر کردیم!

بلاتریکس که مسئول این اتفاق فجیع بود جلو رفت و با نوک کفشش چند ضربه به جیسون زد.

جیسون تکان نخورد.

چند ضربه دیگر به آرکو زد که بطور عمدی محکم تر زده شد.

او هم تکان نخورد.

و بلاتریکس قانع شد که جیسون و آرکو به شکلی بسیار مضحک، لای در چرخشی گیر کرده اند. بغض هم کرده بودند.




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵:۲۶ جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 5459
آفلاین
- دیگه در اون حد نمی‌دونم، فقط عکسشو وقتی جادوآموز بودم تو کتاب کلاس ماگل‌شناسی دیدم.
- بعد به من می‌گی احمق؟ خودت که احمق‌تری.
- حداقل من می‌دونم اسم در چیه.
- وقتی ندونی چطوری باید رفت تو اسمش به چه درد می‌خوره.
- بیا اینجا ببینم.

دو مرگخوار برای دقایقی مشغول بزن بزن می‌شن و گرد و خاک حاصل از این حرکتشون باعث می‌شه لینی به سرفه بیفته و مجبور به فرود رو کلاه سو می‌شه.
- بیاین آناتومی بدن درو مورد بررسی قرار بدیم و راهی برای شکستش پیدا کنیم.

سو تکونی به کلاهش می‌ده و لینی رو مجبور به پرواز دوباره می‌کنه.
- جنگه مگه؟ یه دره همه‌ش.
- اگه فقط یه دره که خب برین تو چرا معطل وایسادین؟

جیسون تا جایی که اوضاع رو بی‌خطر می‌بینه به در نزدیک می‌شه و همون‌طور که چهارزانو نشسته با دقت مشغول تماشای چرخش در می‌شه.
- فکر کنم باید در زمان مناسب تو موقعیت مناسب قرار بگیریم و باهاش حرکت کنیم تا برسیم داخل!

ارکو که با جلو رفتن جیسون جرات پیدا کرده بود، خودشم جلو می‌ره و دستی به لبه‌های در که در حال چرخش بود می‌کشه و انگار که برق گرفته باشدش سریعا دستشو عقب می‌کشه.
- اگه تو زمان نامناسب تو موقعیت نامناسب قرار بگیریم و دست و پامون قطع بشه چی؟

بلاتریکس که طاقتش داشت تاب می‌شد جلو میاد و جفتشونو هل می‌ده به سمت در.
- می‌رین یا خودم پرتتون کنم تو؟




پاسخ به: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰

آلانیس شپلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
مـاگـل
پیام: 128
آفلاین
- خوشبختانه نزدیکه! بیایید من راهنمایی تون می کنم.

مرگخواران به دنبال تام راه افتادند.

-اینجاست! بیایید بریم تو.

- مطمئنی؟ اینجا که تره باره.

مرگخواران رو به روی بازاری پر از جنب و جوش ایستاده بودند، بازاری که مطمئنا هنرستان چند منظوره ی هنر های مختلف نبود.

- آهای! هندونه دارم، هندونه! بیایید و بخرید. آهای تموم میشه ها...

- وای این چا نارنگی ای است. نچ نچ، عجب میوه های به درد نخوری.

- من 5 گالیون می خرمش. چونه هم نزن، 6 گالیون زیاده...

ناگهان بلاتریکس عصبانی شد.
- اصلا تو بلدی بخونی. اینجا که تره باره!

- اونجا را نمیگم که! اون ور رو نگاه کن.
تام به ساختمان بزرگ و سفیدی در کنار تره بار اشاره کرد.

- خودمم می دونستم، لازم نبود بگی. برید تو.

مرگخواران به سمت ساختمان رفتند.

- آییی! این چشه؟

- در چرخشی است، احمق!

- خب چه طوری ازش رد بشیم؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.