سکوت برقرار شد.
- فکر کنم رفتن...

- یکی بره از لب پنجره ببینه چه خبره.

مرگخوارا همه شون به هم دیگه نگاه کردن تا "یکی" رو پیدا کنن. کسی داوطلب نشد.
- فنر، برو ببین چه خبره.

فنریر سری تکون داد و حرف شنوایانه رفت جلوی پنجره.
- خبری نیست ارباب. ساکت و آرومه همه چیز.
- البته که ساکت و آرومه. ابهت و عظمت ما حتی بدون جادو هم وحشت رو بر تن همه...
- آفرین سربازان وفادارم. فوق العاده بودید. به داشتن لشکری مثل شما افتخار میکنم. هرچند که یکم بی عرضه اید...
لینی مجبور شد قبل از اینکه لرد، ملکه رو له کنه، از داخل ملکه رد شه تا با تزریق یه مقدار سرما و لرز، ملکه رو ساکت کنه.
- می فرمودیم. اربابی هستیم بسیار خوفناک.

مرگخوارا نفس راحتی کشیدن. به نظر میرسید بالاخره از این اوضاع سخت نجات پیدا کردن. همین که خواستن یکم از حالت آماده و خبردار خارج بشن، چند موجود عظیم الجثه از طبقه پایین وارد شدن.
مرگخوارا خواستن دوباره به حالت آماده باش برای دفاع در بیان. ولی دیر شده بود.
اون موجودات بهشون حمله کردن و حتی یه مرگخوار رو طوری درسته قورت دادن که حتی فنریر هم دهنش باز موند.
- اگه ندید این میشه!

مرگخوارا آب دهنشون رو قورت دادن.
لرد چند ثانیه سکوت کرد، اون روز مرگخوارای زیادی رو از دست داده بود.
- بردارید ببرید جغد کثیفتون رو... حالمون بهم خورد.

مرگخوارا نگران شدن. بهم خوردن حال لرد میتونست براش خطرناک باشه.
رئیس سازمان سحج که یه جغد عظیم و سیاه بود، جغد نامه بر رو از توی پاتیل هکتور در آورد. یه پس گردنی به هکتور زد، بعدش نامه لرد سیاه رو از حلق جغد خارج کرد و به لرد سیاه تحویل داد.
لرد به نامه ای که آغشته به اسید معده کراب و آب دهن جغد شده بود، نگاه کرد.
- نمیخواید برید شماها؟ جغدتون رو هم که گرفتید!

- نه دیگه، ما تا وقتی از سلامت نامه مطمئن نشیم، نمیریم. مسئولیت و معذور بهرحال.