هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۳
با اظهار شرم از اینکه بالای پست ارباب پست می زنیم!!!!
عفو بفرمیو اربااااااب!
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

داشت فكر ميكرد كه اگر دست خودش بود، آن بقيه كه خوش نداشت به اسمشان فكر كند احتمالا الان به شلغمي، تربي، چيزي تبديل شده بودند! آخر آدم اينقدر بي فكر؟ اينقدر پارتي باز!!! اينقدر نامقرراتي؟
- بله؟ پارتي باز؟ نامقرراتي؟ اين واژه ها رو دقيقا در كدام بخش از مخت مي سازي مورگانا؟بعيد ميدونم قسمت دريافت وحي باشه !

مورگانا لباسي از گل هاي رز سياه به تن كرده و برگ هاي پاييز را خرچ خرچ زير پاهايش له ميكرد؛ با تصور اينكه آنها مرلين هستند، مرلين هاي كوچك و بهانه گير البته!درست مثل همان وقت هايي كه مرلين مي رسد خانه و خستگي هاي خوشگذراني هاي عالم بالا را سر مورگاناي بيچاره خالي ميكند... اگر امر ارباب و علاقه خودش نبود شايد كمتر از يك روز ديگر آنجا دوام مي آورد. اما حالا....

وقتي با صدايي رشته افكارش پاره شد و سرش را بالا گرفت، با موجودي روبرو شد كمي كوچكتر از يك وجب. كه چليك چليك بال بال ميزد. و برگهاي سرگردان را به طرف صورت مورگانا مي فرستاد. مورگانا پيش از آنكه برگها وارد چشم هايش شوند موجود را ميان دست هايش گرفت.
- تو ديگه چي ميگي ويز ويزي؟ نكنه عالم بالا هم ميخواد در مورد مرلين دستور مخصوص بده؟

البته كه فرشته مينياتوري را شناخته بود. مورگانا ممكن بود عجول، دمدمي مزاج و يا حساس باشد. اما به هيچ وجه خنگ نبود. ويز ويزك، ويز ويز كنان گفت:
- ميدوني.... در مقابل همه ‌چيز، عالم بالا تصميم گرفته به تو به عنوان نوعي پاداش يك آپشن خاص بده! و اين آپشن يك خاصيت زنانه اس. تو و احساساتت....

وقتي نگاه گيج مورگانا و پيچ خوردن گل هاي رز را ديد خنده اي سر داد كه شبيه صداي زنگوله بود.
- ببخش مور مورنميتونم بيشتر توضيح بدم....

موهاي مورگانا كمي به رنگ سرخ متمايل شد.
- اسم من مورا است! فقط ارباب میتونه مور مور صدام کنه اونم اگه دلش بخواد!!!

چند لحظه بيشتر نگذشته بود كه تخته سنگي كه در تيررس نگاه مورگانا قرار داشت، تبديل به عصايي شد كه به ظاهر شديدا به درد كتك زدن ميخورد! اما مورگانا شك داشت اين آپشن واقعا كارايي چنداني داشته باشد. چوب فوق الذكر به طرز خيلي غريبي، نازك به نظر مي رسيد! بيشتر شبيه به يك عصاي شكلاتي...

مورگانا سعي كرد خودش را آرام كند و با آرامش روي يك تكه روبان كه روي زمين افتاده بود تمركز كرد. اما نميفهميد آرامش و تيغ موكت بري، آنهم از نوع سخنگويش چه ربطي به هم دارند؟
مورگانا پيش از آنكه سرش را بالا بگيرد و به عالم بالا بوووق بفرستد به اين انديشيد كه اين بخاطر عدم تسلط اوست؛ يا اينكه.....
مورگانا اميد داشت كه بلاخره يكي از اين چيزهايي كه با احساساتش خواهد ساخت به احساساتش ربط خواهدداشت... مورگانا اميدوار بود.....



تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ جمعه ۲۱ آذر ۱۳۹۳
سر و صداهایی که از دفتر به گوش می رسید مورگانا را کنجکاو کرد تا خود را به دفترش برساند. اما وقتی ازدحام جلوی دفتر را دید، با کمک طنابی ساخته شده از بوته های رزش، به حالتی تارزان وار، خود را به جلوی دفترش رساند.
- یااااهااااااااااای

و البته کاملا طبیعی بود که وقتی جلوی دفتر فرود آمد با فریاد بپرسد!
- آهای کی بود که فریاد کشید؟
طبیعتا با چشم های براق مورگانا، چنگ های بیرون کشیده ساتین و بوته های گل رزی که شروع به دبل رویش کرده بودند، هیچکس مایل نبود کلمه "خودت" را بر زبان جاری کند.مورگانا با فرمت پشت میزش نشست و گفت نفر اول لطفا!

نقل قول:
گلرت


به به گلی عزیز!!!!!
خوشحال میشیم استفاده کنیم از تجریباتتون ! فقط یک نکته:
توی وزارتخانه ما سفید و سیاه نداریم! اینجا همه بی طرفی باید پیشه کنن! ممنون میشم این مورد رعایت بشه

نقل قول:
گیدیون پریوت


به به دیگ عزیز!!!!!
خوش آمدی داواش!
فقط خواهشا حواس جمع که خودی ها رو نندازی تو دیگ ها!

نقل قول:
رز زلر


نترسید! نترسید ما همه با هم هستیم! دفتر ضد زلزله اس( با هزینه شخصی اینجانب البته)
دخترم یه دو دقیقه ویبره نزن مفهموم شه حرفات!
چیـــــ ؟ حکم عضویت؟ آهان! خوش اومدی دخترم جان خوش اومدی!

نقل قول:
رون ویزلی


نارویز؟؟؟؟ این چیه دقیقا ویزلی؟ مفصلا طی یک پرونده توضیح داده شود! خوش آمدید


نقل قول:
سنگ و چوب


رسولنا مرلین؟ حالا دیگه به من ایمان نداری؟ بدم شش ماه حقوقت رو قطع کنن با اضافه کار اجباری؟؟؟
خوش گلدی!

نقل قول:
خشم پشه


برای تبعید شما به مرلینگاه! باس یه مرلینگاه اختصاصی ساخت! خوش آمدی پسر جان!


به زودی خیلی زوووود اولین ماموریت شما اعلام خواهد گردید!
مورگانا اینرا گفت و رو به پنجره چرخید!
حالا مرخصید! برید با شرح وظایفتون آشنا شید! ... نه صبر کن! تو بمون راک ووود! کارت دارم.....


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: مغازه ی بورگین و بارکز
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳
- آینده بچه های ما به صورت و چهره ارباب دقیقا چه ارتباطی داره عزیزم؟

مورگانا چشم هایش را چرخاند!
- الان این جمله چه ربطی به حرف بلا داشت رودولف؟

سر رودولف مجددا وارد سوژه شد
- آینده بچه های ما به صورت و چهره ارباب دقیقا چه ارتباطی داره عزیزم؟

بلا به این اندیشید که اگر رودی را به چهارپاره تقسیم کند صحنه زیباتری خلق میکند یا اگر او را از ستون های بیرون حیاط حلق آویز کند؟ در نهایت به این نتیجه رسید که فعلا خلق یک چهره زیبا برای ارباب، از خلق صحنه های زیبا از مردن رودولف مهم تر است! پس با اردنگی نسبتا ملایمی مجددا رودولف را از سوژه به بیرون شوتانید!
- خوب به نظرتون چکار کنیم؟

- من میتونم بهشون معجون بدم... معجون....چهره زیبا کنی ام نه این نبود. معجون دماغ ا؟ اینم نبود ؟ معجون رویش مو اصن!!!! خوب اصن هر چی من میتونم معجون بدم

برای تمام کسانی که هکتور را می شناختند این صحنه قابل پیش بینی بود! مورگانا در حالیکه ساتین را در آغوش میکشید تا در اثر ویبره های هکتور به مقام شهادت در راه زیبا کردن چهره ارباب نائل نشود گفت:
- به ارباب معجون بدیم؟ از معجون های تو بدیم؟ لابد حتما از این پاتیل پر از خالی هم بدیم؟

سوروس که داشت کلاافه میشد گفت:
- من یه پیشنهادی دارم . بریم به گذشته!

مورگانا روی گل های رز خودش نشست1
- اگر قرار نیست با معجون های این هکتور السطنه معجون ساز الممالک بریم من موافقم. ولی نکته اینجاس! چطوری بریم؟

هکتور انگار حرف های مورگانا را نشنیده بود.
- میتونیم با معجون سفر به گذشته من بریم.

هکتور

مورگانا

ملت مرگخوار :worry:


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان
پیام زده شده در: ۰:۰۷ شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۳
مورگانا موهایش را تکانی داد . برق قرمز-طلایی موهای بلند او برای لحظه ای نور را در راهروی تاریک طبقه هفتم ساختمان وزارتخانه جابجا کرد. آن راهرو به قدری تاریک بود که تنها با اتکا به چشم های زرد ساتین میشد متوجه حضور این موجود شده و زیر پا لهش نکرد! مورگانا اخم ظریفی کرد.
- چقدر اینجا تاریکه ! چه میکردن مسئولین قبلی؟؟؟

و با حرکت ظریف چوبدستی در را باز کرد!
با تکانی دیگر خاک ها را زدود و وقتی اتاق کمی حالت قابل قبول به خود گرفت، بشکنی زد!
تابلوی اعلاناتی از رز سیاه سبز شد ومورگانا، شترق، اطلاعیه ای را به آن کوفانید!!!





نقل قول:

ما اینجا هستیم تا امنیت جامعه جادوگری را تضمین کنیم. از حالا به بعد سر آسوده بر بالین بگذارید چون کاراگان ما بیدارند!
کوچکترین جرمی قابل پیگیری است و به شکایات رسیدگی میشود!
هرکس که فکر میکند جرات پاگذاشتن به اعماق دریایی از خطرات را دارد میتواند به عضویت این سازمان دربیاید و مایه افتخار دنیای جادویی باشد.
با کوچکترین ناامنی با ما تماس بگیرید! وظیفه ما تامین امنیت شماست!
کاراگاهان در آشکار و نهان همراه شما هستند
کودکان و ساحرگان در اولویتند
دفتر کاراگاهان از علاقه مندان به عضویت ثبت نام میکند


مورگانا با توجه به تجربیاتش چند جمله اخر را اضافه کرده بود!
بعد دستش را تکان داد. سه پایه ای از بوته های رز سیاه ایجاد شد که فرم های عضویت روی آن قرار گرفته بود.

تصویر کوچک شده



مورگانا ساتین را د ر آغوش کشید و از پنجره به بیرون نگاه کرد! تحولات بسیاری در راه بود.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۵ ۰:۲۶:۵۶
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۵ ۱۳:۱۲:۲۱

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۳
ما آمده ایم اینجا برای دفتر کاراگاهان و سازمان بین المللی حمایت از حقوق ساحره ها اعلام آمادگی کنیم


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳
اربابا خونده بودم حواسم بود. قصد مزاح داشتم
در واقع منظورم این بود که پستی با تاریخی بعد از اون پست برای نقد نداده باشم
وگرنه من همه نقد هایی که شما می نویسید رو میخونم .
سرورم
میشه مرحمت فرموده این موجود را نقد و بررسی بفرمایید؟
ابوالهولی است بسی رو مخ!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: برج وحشت....!
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳
شنیدن چنین جوابی برای بلا چندان هم دور از انتظار نبود، اما اگر او تصمیم می گرفت با خود صادق باشد، به این نتیجه می رسید که واقعا نمیداند چه نوع سوالی را میتوان برای لرد سیاه مطرح کرد! آنهم به نحوی که هم خودش پس از طرح سوال زنده و تا حد امکان، سالم بماند و هم سوال پرسیده شده، هدف ابوالهول را تامین کند! به دلیل دست و پا زدن در همین تردیدها، برای دقایقی متوالی، تنها کاری که بلا انجام میداد این بود که راه برود و فکر کند...

شاید اگر در موقعیتی، غیر از وضع فعلیشان قرار داشتند، لرد سیاه با الفاظ همایونی و دانا مابانه اش، صحنه های مفرحی را برای مرگخوارانی که دل خوشی از بلا نداشتند، خلق میکرد ! اما در حال حاضر اولویت هردوی آنها، خلاص شدن از شر این ابوالهول (نتربوق!) بود.

بلا که در وسوسه ای ناگهانی به سرش زده بود تا از عشق وافر اربابش نسبت به خود سوال کند، با دیدن چشم های سرخ و درخشان لرد ولدمورت، از سوال مورد نظرش صرف نظر کرد و گفت :
- اهم.... ارباب؟ خوب شما چی توی زندگی تون کم داشتید یا دارید؟

حتی خود بلا از سوالش جا خورد! همچنان که لرد با چشم های گرد شده، جوری به او خیره شد که انگار مرلین نکرده از ارباب پرسیده باشد مطمئن است ارباب است یا خیر!
- ما کم داشته باشیم؟ ما هیچ چیز کم نداریم بلا ! نجینی شامت.... نجینی؟ نجیـــنی؟

و وقتی جوابی نگرفت و یادش افتاد که نجینی همراهش نیست، غرولند کرد.
- بسپریمت دست هکتور و معجون هایش؟ یا بفرستیمت ور دل شوهرت دم در یا اینکه دلت میخواهد بگوییم مرلین و مورگانا ببرنت عالم بالا و بغل دست عالم بالا را طی بکشی؟

بلا میخواست جواب بدهد که صدای کلافه ابولهول بلند شد.
- جواب می دی یا بزنم خاکسترت کنم وبدمورت؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۶ جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۳
اربابا من به الزایمر زودرس مبتلا شدم آیا؟
این بیچاره قابلیت نقد شدن داره ایا؟ نقد نشده قبلا؟ میشه نقد بشه اصن؟
من ؟ نقد ؟ شیب؟ بام؟
کووووومک!!!


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳
Новая тема= سوژه جدید.

صدای غل غل جوشیدن معجون، در دفتری که به هر جایی جز آزمایشگاه معجون سازی شباهت داشت، می پیچید. کسی ربط دفتری را که با گیاهان جادویی و غیر جادویی احاطه شده بود، با بخارهای رقصان در فضا نمی فهمید.
موهای فر خورده هکتور دگورث گرنجر در اثر بخار معجون و گیجی تقریبا معمولی اش وقتی سعی داشت روی یک کاکتوس بلند و مارپیچ بنشیند. بی انکه متوجه باشد چنین چیزی نه یک صندلی جادویی، که نوعی کاکتوس سخن گوست.و ابدا برای نشستن مناسب نیست ؛،صحنه جالبی را خلق کرده بود.و اوج این بی ربطی, مورگانایی بود که بدون هیچ مشکلی خودش را با گیاهان اتاق وفق داده، روی یک تاب از گل رز نشسته .و ابدا به خودش زحمت نمیداد تا به همکار معجون سازش، خاطر نشان کند که قصد نشستن روی چه چیزی را دارد! شاید به سبب تلافی تهدیدهایی که بخاطرشان اکنون در میان این دیگ و پاتیل ها زندانی بود.
- خوب خدایگان معجون سازی، تموم شد این عصاره مرگی که داری میسازی؟ میشه حالا برم؟

- نه نمیشه هنوز امتحان کردنش مونده!!

- امتحان کرئنش؟ به موهای خودم سوگند! من فقط قبول کردم موقع ساختن این سم بی خاصیت همراهت باشم نه هیچ جور قتل و جنایت دیگه ای!

هکتور چشمهایش را چرخاند.معنایش میتوانست این باشد " یک کلمه دیگه ادامه بده تا همشو تو حلقت خالی کنم" شاید همین نگاه باعث شد تا مورگانا کمی خونسرد تر به نظر برسد و به حرف های هکتور گوش بدهد که میگفت:
- من هرگز کسی رو تهدید نمیکنم مورا، آدمها برای اینکه امنیتشون تضمین شه با من همکاری میکنن!

مورگانا جوری ویز ویز کرد که میشد تصور کرد جواب این حرف را، در واقع ساتین داده است و نه مورگانا!
- بله برای حفظ امنیتشون! حالا این چیزی که ساختی چی هست؟

هکتور ویبره ای زد که باعث شد چند موی تک شاخ اضافه در معجونش سقوط کند.
- معجون راستی! میخوای امتحانش کنی؟

- اوه نه ممنون گرسنه نیستم!

مورگانا به خوبی می دانست که اگر بخواهد جان سالم به در ببرد باید دهانه شیشه معجون را از خودش دور نگه دارد.
-مممم سوروس چطوره؟

و نیشخندی روی لبش نشست. سوروس و معجون های هکتور؟ اوه هرگز! اما هکتور ظاهرا نفهمیده بود چون موقرانه گفت:
- نه نمیشه چون وزیر سرش خیلی شلوغ هست و در ضمن نمیشه از وزیر برای خودش اعتراف گرفت.

مورگانا خنده شومی روی لبهایش نشاند و با به یاد آوری جیغی که سه شب پیش کشیده بود، با ملایمتی غیر طبیعی گفت:
- نظرت راجع به آشا چیه عزیـــــــــــــزم؟

طنین کشیده کلمه عزیزم، مسلما آشا را خوشحال نمیکرد.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۶ ۱۵:۱۲:۱۷

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۳
اربابا
میشود این داستان را نظاره کرد و نقد و بررسی اش بفرمایید؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.