Новая тема= سوژه جدید.
صدای غل غل جوشیدن معجون، در دفتری که به هر جایی جز آزمایشگاه معجون سازی شباهت داشت، می پیچید. کسی ربط دفتری را که با گیاهان جادویی و غیر جادویی احاطه شده بود، با بخارهای رقصان در فضا نمی فهمید.
موهای فر خورده هکتور دگورث گرنجر در اثر بخار معجون و گیجی تقریبا معمولی اش وقتی سعی داشت روی یک کاکتوس بلند و مارپیچ بنشیند. بی انکه متوجه باشد چنین چیزی نه یک صندلی جادویی، که نوعی کاکتوس سخن گوست.و ابدا برای نشستن مناسب نیست ؛،صحنه جالبی را خلق کرده بود.و اوج این بی ربطی, مورگانایی بود که بدون هیچ مشکلی خودش را با گیاهان اتاق وفق داده، روی یک تاب از گل رز نشسته .و ابدا به خودش زحمت نمیداد تا به همکار معجون سازش، خاطر نشان کند که قصد نشستن روی چه چیزی را دارد! شاید به سبب تلافی تهدیدهایی که بخاطرشان اکنون در میان این دیگ و پاتیل ها زندانی بود.
- خوب خدایگان معجون سازی، تموم شد این عصاره مرگی که داری میسازی؟ میشه حالا برم؟
- نه نمیشه هنوز امتحان کردنش مونده!!
- امتحان کرئنش؟ به موهای خودم سوگند! من فقط قبول کردم موقع ساختن این سم بی خاصیت همراهت باشم نه هیچ جور قتل و جنایت دیگه ای!
هکتور چشمهایش را چرخاند.معنایش میتوانست این باشد " یک کلمه دیگه ادامه بده تا همشو تو حلقت خالی کنم" شاید همین نگاه باعث شد تا مورگانا کمی خونسرد تر به نظر برسد و به حرف های هکتور گوش بدهد که میگفت:
- من هرگز کسی رو تهدید نمیکنم مورا، آدمها برای اینکه امنیتشون تضمین شه با من همکاری میکنن!
مورگانا جوری ویز ویز کرد که میشد تصور کرد جواب این حرف را، در واقع ساتین داده است و نه مورگانا!
- بله برای حفظ امنیتشون! حالا این چیزی که ساختی چی هست؟
هکتور ویبره ای زد که باعث شد چند موی تک شاخ اضافه در معجونش سقوط کند.
- معجون راستی! میخوای امتحانش کنی؟
- اوه نه ممنون گرسنه نیستم!
مورگانا به خوبی می دانست که اگر بخواهد جان سالم به در ببرد باید دهانه شیشه معجون را از خودش دور نگه دارد.
-مممم سوروس چطوره؟
و نیشخندی روی لبش نشست. سوروس و معجون های هکتور؟ اوه هرگز! اما هکتور ظاهرا نفهمیده بود چون موقرانه گفت:
- نه نمیشه چون وزیر سرش خیلی شلوغ هست و در ضمن نمیشه از وزیر برای خودش اعتراف گرفت.
مورگانا خنده شومی روی لبهایش نشاند و با به یاد آوری جیغی که سه شب پیش کشیده بود، با ملایمتی غیر طبیعی گفت:
- نظرت راجع به آشا چیه عزیـــــــــــــزم؟
طنین کشیده کلمه عزیزم، مسلما آشا را خوشحال نمیکرد.