خلاصه:
لرد سیاه جلسه گپ و گفتگویی تو قصر مالفوی ها ترتیب داده. همه مرگخوارا دعوت شدن.
مرگخوارا آزادن که هر سوالی دوست دارن بکنن و لرد باید جواب بده.
دو درخت مسئول چك كردن علامت شوم ميهمانان.
تا حالا هم رودولف، ادوارد و لايتينا وارد شدن.
...................................
درخت يهو به خودش اومد. اون درخت بى مسئوليتى نبود! نبايد مى بود!
-هى! نظرم عوض شد.
شاخه اش را دراز كرد و در يقه ى شروود كه بى توجه به او در حال وارد شدن بود، فرو كرد و او را مقابل خود روى زمين گذاشت.
-چه شده؟!
-علامت شوم!
شروود كه اينبار حوصله توضيح دادن وجود علامت شوم، در اعماق وجودش را نداشت، از خير ورود به آن خانه گذشت و پشت به درخت، مسير جديدى را در پيش گرفت.
-از بيخ گوشمون رد شد.
-برو كنار!
درخت كمى به تنه اش چرخش داد و به تازه وارد متوقع نگاهى انداخت.
-من درختم! درخت. درخت تشكيل شده از برگ، شاخه، تنه و ريشه! ريشه تو زمينه... چفته... ببين!... ببين... تو زمينم. نميتونم تكون بخورم!
بلاتريكس شاخه ى درخت كه با عصبانيت در حال تكان دادنش بود را گرفت و...
تق!
شكست!
سپس از مقابل دو درخت بهت زده گذشت و وارد شد.
-بى اخلاق!... بى اعصاب... بى آداب معاشرت. شكست شاخه ام رو.
شاخه ام رو پس بده... بابا شاخه چيه؟ بيا علامت شومت رو نشون بده لااقل!