لرد ولدمورت برای تنبیه روفوس اسکریم جیور به مرگخوارا دستور داد در همان وسط کارگاه و با استفاده از چوبهای آنجا یک فلک درست کنند و او را به آن ببندند. لرد یک ترکه برداشت و شروع کرد به تنبیه روفوس:
- حالا فلکت که کردم میفهمی با من چطوری باید صحبت کنی!
لرد چند ضربه به کف پای بسته شده روفوس زد که دادش درآمد:
- ... اربااااااااااااااب ... نه ارباب غلط کردم
... دیگه درست صحبت میکنم ... قول میدم!
لرد: غلط کردم نکردم معنی نداره. یا اینقدر با این ترکه میزنمت که بمیری یا یکی داوطلب میشه تا اونو به جای تو بزنم تا بمیره!
روفوس با امیدواری به مرگخواران نگاه انداخت.
مرگخوارا:
روفوس: جون مادرتون. نامردا من وزیر بودم مثلا یه موقعی.
آنتونین: عیب نداره روفوس. مرد باش، مث یه مرد بمیر. شجاع باش. حداقل میتونی افتخار کنی که بدست لرد سیاه کشته میشی.
روفوس. ئه؟ اینطوریاس؟
باشه حالا که اینجوری شد منم میدونم چیکار کنم. ارباب میشه یه لحظه لطفا گوش مبارکتونو جلو بیارین؟
لرد گوششو جلو میبره و روفوس یه چیزی در گوشش زمزمه میکنه. هنوز حرف روفوس تمام نشده که لرد نعره میکشه و از مرگخوارا میخواد روفوسو باز کنن و به جای اون آنتونینو به فلک ببندن.
آنتونین در حالی که به فلک بسته شده و مات و مبهوت مونده
به لرد میگه: ارباب چی گفت این روفوس به شما؟
لرد: ببند اون دهنتو. که من کلاه گیس میذارم آره؟ من قبلا کچل بودم آره؟ شایعه پراکنی میکنی آره؟
آنتونین: نه به جون جفت بچه هام. من اینارو نگفتم. این روفوس برا اینکه خودش خلاص شه از این وضعیت و ذهن شمارو منحرف کنه اینو گفت. الان اول باید روفوسو محاکمه کنید بعد نوبت به من میرسه سرورم.
لرد: نوبت موبت نداریم اینجا! این مساله در حال حاضر برای من از هر چیزی مهمتره. راستی ببینم گفتی تو این حرفارو نزدی نه؟ کاری نداره پس ایوان اون معجون راستی رو بردار بیار بدیم این بخوره ببینیم چی میگه. اگه تو این حرفارو نزده باشی که هیچ وگرنه همین جا سرتو قطع میکنم!
آنتونین که حسابی احساس خطر کرده میگه: نه ارباب غلط کردم دروغ گفتم. همه اون حرفارو من زدم ولی به جون مامانم فقط یه شوخی بود.
لرد: عجب! پس یه شوخی بود؟
آنتونین: بله
لرد: بله و بلا! ببند اون نیشتو
...
لرد ادامه میده: خب مرگخوارا همگی گوش کنین من همینجا این مرگخوارو محاکمه میکنم. این شخصیت ذلیل به جرم شایعه پراکنی و تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت ملی! به اشد مجازات محکوم میشه. از اونجائی که قاضی و دادستان و هیئت منصفه و همه و همه فقط شخص شخیص لرده پس خودمم با خودم موافقم! از شما کسی مخالفتی نداره؟ هر کی بخواد میتونه فداکاری کنه و به جای آنتونین کشته بشه.
مرگخوارا همگی متحد الکلام گفتن که موافقن!
آنتونین: نه منو نکشید، رحم کنید. من زن و بچه دارم.
روفوس: عیب نداره آنتونین. مرد باش، مث یه مرد بمیر. شجاع باش. حداقل میتونی افتخار کنی که بدست لرد سیاه کشته میشی!
مرگخوارا:
لرد: خب پس این مرگخوار خونش حلال شد!
سپس لرد فش فشی میکنه و نجینی معلوم نیست از کجا یدفعه ظاهر میشه. آنتونین که فهمیده اگه نجنبه لحظات آخر عمرشه سریع میگه: ولی ارباب من اطلاعات ارزشمندی دارم. اگه منو بکشید هیچ وقت نمیفهمید از کجا چوبدستی پیدا کنید و این دسته موی قرمز برا کیه.
لرد حرفای آنتونین رو کمی سبک سنگین میکنه و میبینه داشتن چوبدستی ای که بتونه باش جادو کنه از همه چیز براش مهمتره پس رو به آنتونین میکنه و میگه: بگو! اگه حرفات ارزش داشته باشه و کمک کنه چوبدستیارو پیدا کنیم شاید تو مجازاتت تخفیف قائل شدم!
آنتونین: ای سر و جان من فدای ارباب. والا خدمتتون عرض کنم من چند وقت پیش تو پیام امروز خوندم که ویزلی ها جدیدا خیلی زاد و ولد میکنن بخاطر همین گزارشگر روزنامه رفته بود و با مالی لرزونک مصاحبه کرده بود ...
لرد: خب اینا چه ربطی دارن به چوبدستیا؟ داری وقت تلف میکنی آره؟
آنتونین: نه به جون بابام! الان میگم ربطشو ارباب ...
آنتونین ادامه میده: مالی تو اون مصاحبه این حرفو تائید کرده بود و گفته بود مشکل اصلی ما هزینه اداره خانواده نیست و ما از این بابت هیچ چشم داشتی به وزارت سحر و جادو نداریم. خدا رو شکر دامادمون هری پاتر رئیس اداره کارآگاههاس و یه نون و بوقلمونی میرسه. ما مشکل اصلیمون چوبدستیه. طوری که برای بچه هامون چوبدستی کم آوردیم و اونا دلشون لک زده یه جادو بکنن ...
لرد ولدمورت دسته موی قرمزی که روی زمین افتاده رو بر میداره و بفکر فرو میره.