هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: دیروز ۱۶:۲۴:۴۵

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۵:۰۲
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1502
آفلاین
آگلانتاین با دستانی لرزان عینک را برداشت و گفت:
- خب ارباب اگر مایل باشین من جزئیات رو ثبت کنم، و بر اساس مشکلاتتون رقم پرداختی گواهی سلامت شما رو تعیین...

با دیدن شعله‌های خشمی که در چشمان لرد زبانه میکشید کلمات آخر آکلانتاین در دهانش تبخیر شد. لرد از روی کاناپه قرمز رنگ بلند شد، با صبر و تحملی مثال زدنی چین و چروک ردایش را بر طرف کرد و بعد هر دو دستش را روی میز گذاشت و مستقیما به چشمان آگلانتاین زل زد.

آگلانتاین که در آن لحظه داشت فکر میکرد ای کاش به حرف مادربزرگش گوش میداد و همیشه یک نسخه از وصیتنامه و لیست طلبکاری و بدهکاری‌هایش را در جیبش نگه میداشت دهان باز کرد تا از خودش ملتمسانه دفاع کند. اما لرد با یک دست فک او را گرفت و در حالی که با شدتی غیر قابل تحمل فشارش میداد شمرده شمرده گفت:
- کار ما هنوز تموم نشده! وضعیت سلامت ما بعد از مشخص شدن وضعیت دخترم مشخص میشه. فهمیدی یا جور دیگه ای تسترال فهمت کنم؟

- به رداتون قسم که فهمیدم لرد بزرگ!
لرد فک او را رها کرد، سرش را بالا گرفت و با چرخشی آرام از اتاق خارج شد! آگلاتتاین که تا الان فراموش کرده بود نفس بکشد هوا را به شدت داخل ریه‌هایش کشید و از اینکه هنوز زنده بود از تمام کائنات تشکر میکرد!

-...آگلانتاااااااااین! اصلا معلومه اینجا چه خبره؟ لرد سیاه بدون اینکه بره بخش حسابداری راهش رو گرفت و از در بیمارستان رفت بیرون! فقط امیدوارم نگی که هیچ خرجی براش نتراشیدی که بدجوری با هم مشکل پیدا میکنیم!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴:۱۶ دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲

گریفیندور

آستریکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۴۷:۲۲
از شبانگاه توی سایه ها.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
گریفیندور
پیام: 274
آفلاین
لرد روی کاناپه لم داده بود و با ماساژ دادن کف سر کچلش سعی در تجزیه تحلیل کردن اتفاق های اخیر بود.

_ دخترم عاشق شده! چطور ممکنه! ما به این سن رسیدیم همچین چیزی رو تجربه نکردیم حتی نمیدونیم چه رنگیه، چه بویی داره یا اصلا تو دست جا میشه یا نه؛ اما حالا دخترمون با یک مار مذکر... یا شایدم یک مار... حالا هر ماری که باشه مهم نیست. مهم اینه تنها چیزی که درمورد عشق میدونم اینه که یک چیز سفبیده. دامبلدور همیشه از عشق و عشق ورزیدن حرف میزنه پس مطمعنن نمیتونه چیز خوبی باشه. حتی ممکنه باعث و بانیه سفید شدن قلب و روح دخترمون هم بشه. ما نمیتونیم همچین اجازه ای بدیم. نباید همچین اتفاقی بیوفته. اگه خود دخترمون به سفیدی کشیده بشه ملت درمورد ما چی فکر میکنن؟! لرد سیاهی که خود دخترش به سفیدی کشیده شدذه و عاشق شده! مایه ننگ و مسخره مرگ خوار ها و جامعه سیاه جادوگران میشویم. بعید نیست که حتی جسم فسیل شده سالازار اسلیترین تو گور بلرزه. ایا این بود آرمان های ما؟
نخیر، ما همچین اجازه ای نخواهیم داد. ما دخترمان را به راه چپ هدایت میکنیم و مایه درس عبرت و الگو جامعه مرگخوار ها قرار میدهیم.

_ لرد؟ جناب لرد؟

_ بلی؟!

_ خوبین جناب؟ دیدم به فکر فرو رفتین. من دکتر شما هستم و محرم راز های شما. لطفا افکارتون رو باهام درمیون بزارین تا فرصت و افتخار راهنمایی کردن شمارو داشته باشم.

_ بله به فکر فرو رفته بودیم. اما چیز خاصی نبود. داشتیم به جهزیه و خرج و مخارج مراسم اینا فکر میکردیم. بلاخره این چیزا خرج و برنامه ریزی زیادی میخواد و ما نمیخوایم که دخترمان کم و کسری داشته باشد. ما همه کاری برای دخترمان میکنیم حتی اگر لازم باشد با آوادا... یعنی با آووکادو به پذیرای این شخص مورد نظر دخترمان میرویم.

_ بله درست میفرمایید خیلی هم عالی میشه. خب حالا این امر خیر انشالمرلین چه زمانی قراره باشه؟ کی قراره بیایم برای صرف شیرینی؟

لرد از این حرف آگلانتاین خوشش نیومده بود. او جایگاهش رو بعنوان دکتر مملکت فراموش کرده بود. لرد برای ثانیه ای با خودش فکر کرد شاید نیاز باشه آواداکداورایی نثار دکتر کند اما سریع یادش اومد که برای گرفتن گواهی سلامت به او هنوز نیاز دارد.

_ وقت گل نی! شما نهیاتش بتونین برای صرف آووکادو تشریف بیارین. فعلا ما مشکلمون با شما حل نشده دکتر. دخترمان با ما روراست نیست و به ما دروغ میگوید و بدتر از همه مخفی کاری میکند. اخرین مرگخواری که به ما دروغ گفت و مخفی کاری کرد ما... او را به صرف اووکادو مهمون کردیم. ما همیشه پدری مهربان و دلسوزی برای دخترمان بودیم هرچند به ندرت خشمگین هم میشویم اما باید بفهمیم چرا و چگونه دخترمان توانسته است به ما دروغ بگوید.


Love Me Or Hate Me. You're Gonna
Watch Me•♤


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱:۲۱ دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲

گریفیندور

آلیشیا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۷ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۶:۲۹:۰۸ شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲
از جایی که هیچکس نمیتونه تصورش کنه:)
گروه:
گریفیندور
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 80
آفلاین
اگلانتاین گفت : ارباب ... یه چیزی بگم ناراحت نمیشید؟
لرد سیاه جواب داد: نه ، میخوام بدونم مشکل دخترم چیه زود بگو بهم
اگلانتاین با ترس گفته اش را بر زبان اورد.
- دخترتون دروغ گفت
- چییییی
لرد سیاه که از عصبانیت به رنگ بنفش در امده بود با صدای بلندی گفت:
- یعنی میگی دختر من به پدرش دروغ میگه ؟ همچین چیزی امکان نداره . چطور جرئت کردی همچین چیزی و به من بگی؟
اگلانتاین که از ترس کم مونده بود غش کند با صدایی که از ترس میلرزید به لرد سیاه گفت:
-ا.. ا..ارباب ب...ب..اور کنید م..من همچین منظوری نداشتم . د..دخترتون ع.....ا....عاشق شده و دلیل دروغ گفتنش به شما هم همین بوده.
اگلانتاین پس از گفتن این حرف به خودش تلقین زد که الان است بیوفتد و بمیرد.
- گفتی عاشق شده؟ ولی چجوری ممکنه ؟ یعنی اون احمقی که دخترمن دوسش داره کی میتونه باشه؟
لرد در فکر فرو رفت و چندی بعد با پرشی ناگهانی که اگلانتاین را سبب سکته ای خفیف کرد گفت:
- ببینم اگلانتاین تو مطمئنی که دخترم عاشق شده؟
- بب...بله ارباب اینو به طور واضح میشه دید.
- خب من از کجا بفهمم این احمق کیه؟
- د..ددخترتون رو تعقیب کنید.
اگلانتاین پس ازاین حرف یقین داشت که لرد ان را خواهد کشت اما این اتفاق نیوفتاد.
- فکر خوبیه....


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵:۲۸ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲

اسلیترین

دراکو مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۵:۰۱:۲۵ جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲
از عمارت مالفوی
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
پیام: 9
آفلاین
...با این تفاوت که دختر لرد سیاه هم روی کاناپه نشسته بود.

دخترک گفت:
- میخواستید باهام حرف بزنید سرورم؟

+ بله. چقدر سریع پیغاممان را گرفتی!

لرد سیاه به دخترش پیغامی فرستاده بود و اگلانتاین نفهمید؟ این دیگر از درکش خارج بود.

- خب... به خاطر اینکه دختر شمام مای لرد.

دخترک و پدرش مشغول گفت و گو شدند، انگار نه انگار اگلانتاین هنوز آنجا بود.

+ ای دختر، به نظرت این چند وقت یکم کم کاری نکرده ای؟ تو خودت هستی و فقط از ما پول میگیری تا به عمارت برنگردی، چیزی شده؟

- اوه، نه نه نه اصلا مای لرد! اصلا! هیچی فقط یکمی این چند وقت خستم... بالاخره کشتن هم انرژی میخواد.

+ مطمئنی؟

- بله!

اگلانتاین فهمید که دلفینی دروغ میگوید، این را راحت می شد از لحنش فهمید. البته لرد سیاه این را درک نمی کرد، عشق را درک نمی کرد. دخترش عاشق شده بود.

+ خب، پس از الان دیگر بدون دلیل بیرون نمی روی و از من پول نمی چاپی.

حال دخترک گرفته شد، این نیز خیلی واضح بود.

- چشم پدر.

بار اول بود که دلفینی لرد سیاه را پدر صدا می زد، نه؟

+ خوب است. دیگر می توانی بروی.

- چشم لرد سیاه.

دخترک رفت و لرد تازه به یاد آورد اگلانتاین تمام مدت همانجا بوده.

+ اوه، اگلانتاین، هنوز اینجایی؟!

- بله مای لرد.

+ خب، به نظرت مشکل دخترم از کجا بود؟



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۰:۳۸:۵۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۴۰۲

گریفیندور، مرگخواران

پیتر جونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۹:۴۱:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲
از محله ی جادوگران جوان تحت آموزش هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
گریفیندور
پیام: 234
آفلاین
-یعنی ما به عنوان پدر در آشنا کردن دلفینی با اخلاقیاتمان شکست خوردیم؟

اگلانتاین ترسید.
-نه ارباب لطفا بذارید بیشتر توضیح بدم.

لرد سیاه نگذاشت اگلانتاین بیشتر توضیح دهد.
-لابد پس فردا هم می‌خوای بگی دخترمان مایل است به جبهه سفید ملحق شود!
-اربابا مطمئنم که اگلانتاین خودشم نفوذی و سفیده. اگه مایل باشید همین الان می‌تونم بیام و با هم از خونه‌ی ریدل بندازیمش بیرون.

یک دفعه صدای پیتر در گوش‌های لرد پیچید. لرد به این فکر کرد که چرا خیال پیتر حتی در مطب دکتر هم رهایش نمی‌کند؛ مشکل اینجا بود که اگلانتاین هم صدای پیتر را شنیده بود. چون در واقع پیتر 8 طبقه را از روی ساختمان بالا رفته بود و به پنجره چسبیده بود و تمام این مدت به دردودل‌های لرد گوش می‌کرد.

اگلانتاین آهی کشید و به سمت پنجره رفت و آن را باز کرد.
-ارباب به نظر میاد خودشم فهمیده که لو رفته. بریم که اخراجش کنیـ...

پیتر به واسطه‌ی ضربه‌ی آرامی که اگلانتاین به پیشانی‌اش زده بود از ساختمان 8 طبقه سقوط کرد. اگلانتاین دوباره آه کشید.
-خب ارباب، اگه نظر من رو بخواید، بهتره که دخترتون هم اینجا باشه تا نظر اون رو هم بدونیم و مشکلاتتون رو حل کنیم.

لرد سیاه واکنشی نداشت. اگلانتاین شروع به مضطرب شدن کرد که ناگهان همان کارگرانی که کاناپه‌ی قرمزرنگ لرد را آورده بودند بدون اجازه وارد شدند و کاناپه‌ی قرمز دیگری آوردند، تنها با این تفاوت که دختر لرد سیاه هم روی کاناپه نشسته بود.




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹:۴۳ جمعه ۱۵ دی ۱۴۰۲

گریفیندور

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۳ پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۱۷:۰۳
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 82
آفلاین
آگلانتین سریع گقت:

- نه، اصلا ارباب.

لرد گفت:

- پس چه میگویی؟

آگلانتین، سکوت کرد. نباید همچین چیزی میگفت. یا قبل از گفتن به عواقبش فکر می کرد.

آگلانتین گفت:

- ارباب منظور من این بود که افراد کاملا به والدینشون نمیرن. و اخلاقیات متفاوتی دارن.

لرد گفت:

- حال ما چکار کنیم تا اخلاقیات دخترمان به خودمان برود؟

آگلانتین آب دهنش را قورت داد و سکوت کوتاهی کرد، سپس گفت:

- پیشنهاد می کنم ایشون رو با اخلاقیات خودتون بیشتر آشنا کنید.

آگلانتین کمی نگران بود. آخر جواب دیگری برای سوال ارباب نداشت. نمی دانست اگر لرد از او بپرسد چه طوری چه جواب دهد.


یک گریفندوریتصویر کوچک شده!


پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶:۲۸ چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۷:۳۶ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 59
آفلاین
در عرض چند ثانیه کاناپه قرمز و گرانی که بودجه اش مستقیم از بیمارستان تامین شده بود وارد اتاق شد اگلانتاین در حالی که به زور جلوی جیغ زدنش را گرفته بود به کارگر ها گفت کاناپه را جلوی لرد سیاه بگذارند و بروند.

- بفرمایید ارباب، اینم کاناپه.راجب دخترتون هم همون طوری که گفتم بانو دلفینی خودشون دیروز پنجاه نفر رو فرستادن قبرستون لازم نیست نگران باشید تربیتتون عالی بوده.

لرد در حالی که روی کاناپه دراز می کشید برای خودش گلاسه ظاهر کرد، اخم هایش را در هم کشید.

-ما انتظار داشتیم پنجاه هزار نفر باشند اما همش با نیش باز مشغول غارت جیب ما و عمارتمان است!

اگلانتاین که شروع به جویدن ناخن هایش کرده بود سر تکان می داد.

-نگران نباشید قربان تقصیر ژن هاشه که همشون مال شما نیست.

لرد نگاه ترسناکی به اگلاتاین کرد.

- یعنی ژن های بلای ما و دخترمان مشکل دارد؟




It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶:۲۹ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۲

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۱۸:۳۱
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6946
آفلاین
- یک پزشک باید بر احساساتش مسلط باشد. الان ما چطوری بهت اعتماد کنیم؟ چطور مطمئن بشیم تسلیم فوران احساساتت نمی شی؟

اگلانتاین کلا چهره زیاد متقاعد کننده ای نداشت؛ ولی لرد سیاه احتیاج به حرف زدن داشت. صبردانی اش پر شده بود. برای همین برگشت و روی صندلی نشست.
- ما با دخترمان مشکل داریم.

اگلانتاین دفترچه یادداشتش را باز کرد. در حالی که چشمانش ضعیف نبود، عینکی به چشم زد که جدی تر به نظر برسد و پرسید:
- چه مشکلی؟

لرد سیاه عصبانی شد.
- ما الان نباید روی کاناپه راحت قرمز رنگی دراز می کشیدیم و به کودکیمان باز می گشتیم؟

اگلانتاین با شک و تردید پرسید:
- ارباب... مطمئنین؟... کودکیتون؟... یه کم چیزه ها...

- چیز خودتی. ما با دخترمان مشکل داریم. دراز است و نیش دارد و بداخلاق و حرف گوش نکن و لوس و زیاده خواه است. ما نگرانیم که نکند در تربیت فرزندمان شکست خورده باشیم.




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲

ماریا گلوسپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۴۸:۰۸ شنبه ۲ دی ۱۴۰۲
از ناکجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
آگلانتاین در حالی که تپش قلبش را احساس میکند و از پیشانی اش عرق میچکد نگاهی به مدیر بیمارستان و دوباره نگاهی به لرد میکند.
آنقدر این کار را تکرار میکند که لرد عصبانی میشود و به سمت در نگاه میکند.
-چه چیزی اونجاست که باعث شده به سخنان ما گوش ندی؟

آگلانتاین مطمئن شد که روز مرگش فرا رسیده است.
-هی هیچی ارباب لطفا من رو ببخشید منظوری نداشتم .بفرمایید منتظر شنیدن حرف هاتون هستم.

لرد با عصبانیت بلند شد و به سمت در خروجی رفت
-نخواستیم اصلا.این چه وضعی است؟بیمارستانتان به درد خودتان میخورد.

آگلانتاین به سمت لرد دوید و به عنوان آخرین تلاشش برای جلوگیری از مرگش به پای لرد افتاد.
-ارباب لطفا پوزش مرا بپذیرید اصلا چنین منظوری نداشتم باور کنید از شوق دیدن شما نمیفهمیدم دارم چه کار می کنم




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ سه شنبه ۷ آذر ۱۴۰۲

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
امروز ۹:۴۶:۴۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5455
آفلاین
خلاصه: قانونی وضع شده که همه باید از سنت مانگو گواهی سلامت روحی و جسمی بگیرن. هر کسی که بیماری روحی یا جسمی داشته باشه، با توجه به شدت بیماریش باید هزینه پرداخت کنه. ولی واقعیت اینه که بودجه سنت مانگو تموم شده و می‌خوان با نسبت دادن بیماری‌های روحی و جسمی مختلف به مردم، کسب درآمد کنن. آگلانتاین که بعنوان دکتر وظیفه دادن این گواهی سلامت رو داره، الان با لرد ولدمورتی مواجه شده که می‌خواد درباره دخترش درد و دل کنه!

~~~~~~~

آگلانتاین به سرعت نشست. مثل بچه آدم هم نشست. اما نگاه خیره‌ی لرد نشون می‌داد هنوز یه جای کار می‌لنگه و این چیزی نبود که آگلانتاین نتونه متوجهش بشه.

شاید کج نشسته بود؟
آگلانتاین صاف می‌شینه.

شاید نباید پاشو رو پاش می‌نداخت؟
آگلانتاین پاشو از رو پاش پایین می‌ندازه.

شاید قوز کرده بود؟
آگلانتاین مطمئن بود که صاف نشسته.

چهره لرد اما همچنان تغییری نکرده بود و آگلانتاین دیگه چیزی برای تغییر وضعیت به ذهنش نمی‌رسید جز پرسش مستقیم!
- اممم... چیزی شده سرورم؟ چرا نمی‌شینید پس؟... دغدغه‌هاتون تموم شد؟

آگلانتاین جمله آخر رو با هزار امید و آرزو به زبون آورده بود و با این که چهره‌ش نگران بود، اما برای لحظه‌ای نشانی از امید که شاید لرد دیگه خیال نداره درد و دل کنه می‌درخشه.

- ما قراره درد و دل کنیم نه تو. چرا جای ما نشستی!

آگلانتاین وقتی متوجه اشتباهش می‌شه، چنان با سرعت از جاش بلند می‌شه که صندلی از پشت به روی زمین پرتاب می‌شه. صندلی رو سریعا صاف می‌کنه و این‌بار می‌ره روی صندلی‌ای که دکتر باید جلوس کنه، می‌شینه. لرد هم به دنبالش روی صندلی پرتاب شده‌ای که حالا صاف شده بود می‌شینه.

همون لحظه توجه آگلانتاین به کله مدیر بیمارستان جلب می‌شه که از پشت در نمایان می‌شه و پلاکاردی رو به دست گرفته:
"این یکی تا همین الانم زیاد وقت تلف کرده. یادت نره بیشتر ازش پول بچاپی!"

همزمان لرد هم احساس آمادگی می‌کنه.
- ما هم اکنون مایلیم سخنان خود را آغاز کنیم!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۲/۹/۷ ۲۲:۴۶:۵۰

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.