هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداهای نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو از 30 اردیبهشت آغار شده و تا پایان روز 3 خرداد ادامه می‌یابد.

قوانین تبلیغات تابلوی اعلانات


ستادهای انتخاباتی




پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۶
#51
اقا مصاحبه خیلی خوب بود. لذت بردم!

سوال 60 اینا که فک کنم دق و دلیشو خالی کرد. چه دل پری داشت از احمق ها. انگار روزی دو سه تا جلوش سبز میشن. نه رز؟

سوال 62 هم ناقص شد که بابا ! لیست انیمه هارو لو بده !

سوال 68 هم که کلا باعث شد برم کارنامه هامو بریزم تو سطل اسید!

سوال 82 اخه هیشکی در جریان نیست . حالا که خودت گفتی! قضیه چی بوده؟ دعوا تو جادو؟ تعریف کن!


نظرت درباره ی دامبلدور.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۹:۲۹ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶
#52
درخواست پاملا تایید میشه! استاد اون سوژه قبلی که بهمون دادین خیلی سخت بود. اصلا بلد نبودیم جواب سوالاشو . میشه این یکیو اسون تر بگیرید.
و من نمیدونم بعد از اینکه شما سوژه رو اعلام کردین تا کی وقت داریم برای زدن پست هامون.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: باغ وحش هاگزميد
پیام زده شده در: ۲۱:۵۱ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
#53
لرد بعد از کمی دویدن و هضم کردن غذای عصر ایستاد.
-خب دیگه کافیه! سانسروسیمیستا!

-هاااام!
مار عظیم و الجثه ای آرواره هایش را باز کرد و در یک حرکت سه میمون را در شکمش جا داد. مرگخواران همگی در جای خود میخکوب شدند. بقیه حیوانات باغ وحش هم همینطور. مار اندکی به این طرف و ان طرف خزید و دور پای لرد ولدمورت چرخی زد و پیـــــس آرامی کرد.

-اما ارباب شما میخواستید به حیوون ها لطف کنید نه که غذای نجینی بشن.
-مگه نجینی ما حیوون نیست؟
-اوه بله ارباب!
-الان به پرنسس ما گفتی حیوون ؟
-

مرگخوار مذکور رنگ صورتش سفید شد و قبل از اینکه مورد خشم بیشتر لرد قرار بگیرد به پشت جمعیت مرگخواران رفت. لردسیاه روی صندلی که انجا بود نشست و نجینی هم با جثه ی بزرگش روی صندلی خزید و کاملا ان را در بر گرفت.

-خب مرگخواران ما! خسته شدیم. ما همین جا استراحت میکنیم...اهم ... اون چیه ؟

لرد بدون کج کردن گردنش تنها با نگاهش به اتاقک کوچکی اشاره کرد که بوی خوبی از انجا بیرون می اومد و مردی با پیراهن سفید در حال درست کردن پف فیل بود. تیم تجسس مرگخواران سریعا به سمت اتاقک رفتند تا بفهمند که انجا چیست و چه کار میکند تا بتوانند به لرد پاسخ دهند. لیسا اولین کسی بود که به اتاقک رسید و سرش را از پنجره ی اتاق داخل کرد.

-عه خانوم! چه وعضشه برو ته صف!

لیسا به صف طویلی که ابتدایش جلوی اتاق بود نگاه کرد.
-من برم ته صف؟ الان به من گفتی برو ته صف؟ قهرم اصن اقا قهرم، قهرم قهرم.
و گریه کنان از اتاقک دور شد. بقیه مرگخواران تازه به اتاقک رسیده بودند و سرشان را داخل کردند.


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۳۱ ۲۱:۵۵:۲۷

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: میخانه دیگ سوراخ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶
#54
سلام استاد ما از این دانش اموزایی سال بالایی پرو ایم که فقط جلسه اخر واسه نمره میایم.

درخواست دوئل با آستوریا گرینگرس! باخودشون هماهنگه ولی تایید نکردن. اگه اومدن اینجا و تایید کردن که بی زحمت یه موضوع خوش پتانسیل بذارید جلو دستمون.


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶
#55
و از انجا که آستوریا کارش را خوب انجام داده بود حالا حالا خبری از شکار و غذا نبود عنکبوت کوچک و چشم سرخ همینطور که با تارش خانه ریدل را فنگشویی میکرد بویی به مشامش خورد. سریع از توی سوراخ ها خزید و خودش را به اتاق اصلی رساند که میزی بزرگ با صندلی هایی بزرگ و لوستر کریستالی تیره ای که از سقف اویزان بود جلوه ی عجیبی به اتاق داده بود.

تمام مرگخواران سر جاهایشان نشسته بودند و منتظر لرد بودند تا بیاید و غذایشان را بعد از اجازه لرد بخورند.

اراگوگ با خوردن بوی غذا به بینی اش دهانش اب افتاد و به سرعت سر میز غذا رفت و پاهایش را در ظرف سوپ یکی از مرگخواران گذاشت و اخیییشی از ته دل گفت سپس نی از ناکجایش در اورد و کل سوپ را با نی فورت کشید.

ارسینوس که تا ان لحظه داشت برنامه های کاری فردایش را چک میکرد با دیدن ظرف خالی سوپ اعصابش خورد شد. اصلا تحمل این شوخی را نداشت و نزدیک ترین مضنون رودولف بود که بغل دست او نشسته بود و سرش را زیر میز کرده بود. ارسینوس پس گردنی محکمی به رودولف زد.

-آخخخخ! هی چیکار میکنی ؟
-خودت چیکار میکنی ؟ چرا سوپ منو خوردی ؟ اصن چرا سرتو کرده بودی زیر میز؟
-داشتم دید میزد... . چی ؟ من سوپ تورو نخوردم.
-دروغ نگو!

و از ان طرف میز صدایی دیگر شنیده شد.

لینی که با دست های کوچکش گردن هکتور را گرفته بود و فشار میداد.
-چطور تونستی لیوان شهد منو سر بکشی؟
-من به شهدهای تو کاری نداشتم.

-قهرم اقا اصن! چرا غذای منو خوردین ؟
-وزیر غذای بقیه را نخورد. غذای خودش هم نیست بود. هر کی غذای وزیر رو خورد کوفتش شده بود.

و از طرفی دیگر صدایی دیگر و بحثی دیگر. کم کم همهمه ی مرگخواران بلند شد و به دعوا تبدیل شد. ظرف های غذا یکی پس از دیگری خالی میشدند و مرگخواران همدیگر را مقصر میدانستند و بر سر و کله همدیگر میزدند و میز غذا تبدیل به میدان جنگ شد.




ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۹ ۱۸:۲۵:۳۶

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶
#56
سلام از اونجایی که من بهترین دوست رز هستم. چند تا سوال بپرسم.

1-همراه با رودولف همگام با رز ویزلی برای به اوج رسوندن هافلپاف زحمت کشیدی! از نتایج فعلی راضی هستی؟ و اینکه نصیحتت به نوگلان هلگا چیه؟
2-یه مدت طولانی هست که تو سایتی! از وزارت کی بیشتر از همه راضی بودی؟ و همینطور بهترین مدیر هاگ؟
3- وندلین کیه ؟
4- سخت ترین دوئلی که داشتی با کی بوده؟ برنده شدی یا برنده نشدی؟
5-رز زلر چند سالشه؟ (رز زلر) با حاج خانوم پشت مانیتور کاری نیست!
6-چه حسی داری از اینکه نیاز به مسواک برقی نداری!؟
7-به کسی که تا حالا هری پاتر رو نخونده هری پاتر رو چطور توصیف میکنی؟ هافلپاف رو چطور؟
8-توی سایت پاتر مور هم عضو هستی؟ اونجا تو چه تیمی افتادی؟
9- اگه تو یک جمله بخوای پیشنهادی به وزیر فعلی بدی چه پیشنهادی میدی؟ (استعفا ؟ )
10- قــرچ!


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶
#57
بعد از انفجار وزیر و معاونین که از نتیجه کار راضی بودند دست هایشان را بالا گرفتند و محکم زدند کف دست یکدیگر.
-ارسینوس ناخن هاش بلند بود. ارسینوس جن بی نظم.
-بله. جناب وزیر.

و ارسینوس قیچی سیاه بلندی اورد و ربان قرمز بزرگی را به ان گره زد و به دست وزیر داد. وینکی هم در یک حرکت تمام اعضای فنی و کابینه را از ریش و سبیل و ناخن جدا کرد.

-وینکی جن تمیزکننده خوب؟
-بله جناب وزیر!

وینکی که از این امر حسنه بسیار شاد گشته بود از مخفیگاه بیرون امده و ریش و سبیل هر احدی را که میدید از بیخ جدا مینمود. و هر بار که ریش به زمین می افتاد. وینکی فریاد " وینکی جن تمیز بود! همه باید تمیز بود!" سر میداد و وزیر هم در پی آن تایید میکرد.

-وینکی خسته شد. بهتر بود کمی استراحت کرد.

پس به این ترتیب وزیر قیچی را به طرفی انداخت و کچلان را به حال خودشان رها کرد و با تل پورت در وزارت خانه جای گرفت.
















ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۴ ۲۲:۳۰:۲۲
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۴ ۲۲:۳۰:۴۴
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۵/۲۴ ۲۲:۳۲:۰۱

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: كلوپ جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۲۷ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶
#58
تیم حدس


یک روز بهاری تقریبا شلوغ در دنیای جادوگری گیبن در انتهای کوچه ی ارمستانگ به دیوار تکیه داده بود و کیفی که در دست داشت را محکم نگه داشته بود. صدای چکمه و شلپ شلپ ان در چاله های اب گیبن را وادار به برگشتن کرد. فردی با شنل سیاه و چشمان براقی که تنها چیزی بود که از صورتش معلوم بود به گیبن نزدیک شد و کلاه شنلش را برداشت.
گیبن کیف را روی زمین گذاشت.
-جواب رو اوردی؟

ریگولوس پاسخ داد:
-البته که اوردم. تو چی؟ جواهرات من را اوردی؟

گیبن کیف را بلند کرد و جلوی ریگولوس گرفت و زیپ ان را باز کرد. الماس های درشت بانک مرکزی همه انجا بودند. ریگولوس به دیدن الماس ها دیگر نمیتوانست تحمل کند دستش را در جیب شنلش کرد و کاغذی را بیرون اورد کرد‌.
-بیا این هم جواب مسابقه! فکر نکن به دست اوردنش اسون بود.

گیبن دیگر چیزی نگفت تنها لبخند به لب داشت و ریگولوس را تماشا میکرد که کیف را بلند کرد و به سمت انتهای کوچک میرفت. ریگولوس ارام ارام قدم میزد که چیزی روی زمین توجهش را جلب کرد‌. کمی بیشتر دقت کرد باورش نمیشد. یک خرگوش بود. یک خرگوش سفید. نفسش تبدیل به هق هق شد. لرزان به پشت سرش نگاه کرد.
- گیبن ! نه خواهش میکن...!
-اواداکادورا!

گیبن چوبدستی اش را غلاف کرد و از کوچه خارج شد کاغذ مچاله شده را باز کرد. با دستخط بدی بید کتک زن روی کاغذ نوشته شده بود.



_______________________

تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۶/۲/۸ ۰:۳۷:۰۷

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
#59
لرد گوشه ی لبش را کمی به نشانه ی لبخند زدن بالا اورد.
-همممم. درخواست نقد؟ الان یک نقدی بهت بدیم ! وینکییییی ؟

وینکی همیشه در خدمت به ارباب حاضر بود اما ایندفعه داشت اتک میزد و چیزی نمانده بود که دشمن را سه ستاره کند که لرد پایش را محکم روی سیم حاوی اینترنت گذاشت که به موجب ان اتک وینکی به گند کشیده شد.

لرد کم کم داشت از اینکه دستور اینترنت گرفتن را صادر کرده بود پشیمان میشد.
-هکتووووور ؟
-بله سرورم؟
-بیا بشین اینجا و نقد کن!

هکتور با شنیدن اسم نقد ویبره ای زد و به دور خودش چرخید و چرخید و چرخید تا اینکه سرعتش کم شد و از حرکت ایستاد و در دستانش شیشه ی کوچکی به چشم خورد.
-معجون نقد شدگی بدم اربا...
-نه! با انگشتات بشین و نقد کن. اخرشم بنویس این رو ما نوشتیم.

اتاق اصلی!

گیبن که تا ان موقع چیزی نگفته بود و داشت مدل های جدید ماسک و نقاب ها را جست و جو میکرد به سمت جمعیت مرگخواران رفت و با دیدن یک مربع که از ان نور و رنگ ساطع میشد، محکم سرش را به ان کوبید و به صفحه سفت و سرد ان چسبیده شد.

مرگخواران:چرا اینکارو کردی ؟
گیبن: قدح اندیشه نیست مگه؟
مرگخواران:



ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۶/۲/۲ ۱۳:۳۴:۱۰

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۵
#60
مرگخوار گمنامی جلو امد و رو به بچه گفت:
-بچه؟ بچه! اولین چیزی که باید بدونی... اینه که... هووووووی بچه هوی گوش میدی اصن؟

بچه صورتش رو اونطرف کرد و هر چه مرگخوار بلند تر داد زد بچه بیشتر بی اعتنایی کرد. لرد چوبدستی پر ابهتش را سمت مرگخوار مدرس گرفت و رو به بچه داد زد:
-باز چی شده؟ این اذیتت کرده؟ بگو بزنیم پاتیلش کنیم بدیم دست هکتور توش معجون درست کنه!

بچه نگاهی به لرد کرد و با چشمانی معصوم گفت:
-من... من گوشنمه. خیلی هم گوشنمه. با شمک خالی که نمیشه شیزی یاد گرفت.

لرد مدتی طول کشید تا قضیه را درک کند. گشنگی؟ گشنگی دیگر چه بود؟ لرد انقدر سیاه و خبیث بود که کوچیکترین احساسی نداشت و خب گشنگی هم یک حس بود. لرد رو به نزدیک ترین مرگخوار کرد و گفت:
-تو!
-من ارباب؟
-نه پشت سریت ردیف اخر چسبیده به دیوار.
-

مرگخواران کمی تکان خوردند تا ببینند لرد چه کسی را برای دستور والایش انتخاب کرده.
-من ارباب؟
-اره. تو رودولف. سریع این بچرو ببر این حس گشنگی رو ازش دور کن و پیش ما بیارش. هنوز خیلی چیز ها باید یاد بگیره.

رودولف به پیش امد و تعظیمی کرد اما از شانس بد، هر چه در جیبش بود سر خورد و جلوی پای لرد ریخت.
-رودولف! اینا چیه ریختی به درگاه ما؟ بذار ببینیم... .

لرد دانه دانه عکس های سانسور نشده ساحره ها از زیر نظر گذراند. حالت صورت لرد در هنگام دیدن عکس ها"،،،،،،"
-عه! رودولف تو هنوز اینجایی؟ مگه بهت دستور ندادیم، سریع انجام بده!

رودولف هم با صورت غمگین بچه را زیر بغل زد و به سمت میز ناهار خوری رفت. بچه را روی صندلی گذاشت و گفت:
-همینجا بشین برم یه چیزی پیدا کنم بیارم بخوری.

تا رودولف برای پیدا کردن غذا برود مرگخوارانی که دور تر از لرد بودند به سمت بچه امدند و اورا نگاه کردند.
-وای چه گوگولیه!
-چه نازه! قاقالی میخوای؟
-

که رودولف سر رسید و مرگخواران را از کنار بچه کنار زد.
-بیا بخور!
-نمیتورم! از اینا دوس ندالم!
-د میگم بخور بچه! الان باید برید چیز یاد بگیری. بخور.

از رودولف اصرار و از بچه انکار. رودولف هم عصبانی شد کارد کوچکی از جیب لباس خواب تنش که اتفاقا جلو باز هم بود دراورد و به سمت بچه گرفت. همین حرکت کافی بود که تمام مرگخواران حاضر در ان اتاق نچ نچی کنند و نگاه تاسف باری را تحویل رودولف دهند.

-آییییی مااامااان!

اشتباه نکنید این صدای بچه نبود بلکه صدای رودولف بود که در اثر سوختی از جای زخمی که بلاتریکس روی پای چپش انداخت فریاد زد و به بغل باروفیو پرت شد.

بلاتریکس نفسش را بیرون داد. ان هم چه نفسی! انقدر داغ و جوش بود که بخار از دهانش بیرون می امد ان هم در وسط تابستان.
-خجالت نمیکشی؟ مردیکه ی گنده. چرا جلوی بچه چاقو میکشی!؟ نمیدونی تو روحیه ی بچه اثر منفی میذاره؟

باروفیو هم رودولف را به پایین پرت کرد.
-بیا پایین! کمر وزیره به درد میندازی؟ بدم توره زندانی کنن؟ د بیا پایین ره!

بلاتریکس قاشق را توی بشقاب کرد و به سمت دهان بچه گرفت.
-باز کن. بازکن. داره هواپیما میاد.
-هااااام!

بقیه مرگخواران:


ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۷ ۲۳:۵۱:۵۳
ویرایش شده توسط گیبن در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۱۷ ۲۳:۵۲:۲۹

هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.